يك شنبه 9 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » .:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, ... 9, 10, 11  بعدی
 .:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::. « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
SibeSorkh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 26 آبان 1390 - 21:46    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر دائمی
کاربر دائمی

عضو شده در: 24 آبان 1389
پست: 1253
محل سکونت: حوالی خدا
iran.gif


امتياز: 32905

و خدایی که در این نزدیکی است . حسین پناهی
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: جمعه 27 آبان 1390 - 01:49    عنوان: وصیت نامه اسکندر مقدونی پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود.

در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید. با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است.

او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:

من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم ، خواسته هایم را حتماً انجام دهید.

فرماندهان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند.

الکساندر گفت:

اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.

ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود.

سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.

مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت :

پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟

در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت:

من می خواهم دنیا را آکاه سازم از سه درسی که یاد گرفته ام.

می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمند که هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند. بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.

دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است.

و درباره ی سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم...

انتخاب شده از جهان نت
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
Yakamoz
پستتاریخ: جمعه 27 آبان 1390 - 20:09    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 3 آذر 1389
پست: 237
محل سکونت: یه گوشه دنیا
blank.gif


امتياز: 6270


ای دلِ من گرچه در این روزگار
جامۀ رنگین نمی‌پوشی به کام
بادۀ رنگین نمی‌بینی به‌ جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تُهی‌ست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار


گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ
هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: جمعه 27 آبان 1390 - 20:42    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

Yakamoz, جان لطفا شعرها را در تاپیک شعر قرار بده. متشکرم flower
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: دوشنبه 30 آبان 1390 - 14:38    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

رفت...

رفت به یک می فروشی تک افتاده...

گفت:آقا جون..ببخشید...شراب اشک دارین؟

میفروش به شاگردش گفت:آقا حالشون خوب نیس ...مرخصن!

شاگرد میفروش بایک مشت،بستری ناراحت روی زمین برایش پهن کرد..

وقتی بلند شد،زیر چشمش ورم کرده بود..

گفت آقا: شراب اشک آنقدر گرونه؟!

و رفت...

رفت پیش میفروشی که آشنایش بود..

میفروش آشنا،قبل از اینکه بپرسد چه میل دارد، گفت:

زیر چشمت چرا ورم کرده؟!

گفت:میدونی برادر...نفهمیدنهای زمانه آدمو پیر میکنه..

آدم وقتی پیر شد،چشاش ضعیف میشه...

چشما که ضعیف شدن،دیگه نمیتونن از اشکها پذیرائی کنن..

اشکها دیگه پائین نمیان...همونجا ته چشم میمونن،دق میکنن ومیمیرن..

این ورم که زیر چشمم میبینی...قبرسون هزاز هزار قطره اشک پائین نریخته س...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: دوشنبه 30 آبان 1390 - 18:36    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

چه دلیل شاعرانه ای

weeping
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
_heavenly_
پستتاریخ: سه‌شنبه 29 آذر 1390 - 17:18    عنوان: قاب سیاه وسفید پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390
پست: 217
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 5880

هـــی روزگار!

چقدرخسته بود ودلگیر از این چرخ زندگی که نمی چرخید برای او!

بادستانی پرازپینه نایلون را بدست گرفت واز سبکی باری که در دست داشت ،باصدایی آرام،فریاد درونش را که پراز شکایت بود ودرد،حواله ی روزگار کرد.

چه دردلش میگذشت؟!غصه اش از دنیا بود،از دستانی که جوابگوی نگاه های پرازامیدکودکانش نیست.از کنارم گذشت ومن غصه هایش را بیش از حضورش احساس کردم!انگار درونش سردتر از آن بود که بخار دهانش برای یاری رساندن به دستان یخ بسته اش کفاف دهد.خانه اش نزدیک بود که بعد از اندکی مکث، در این هوای سرد زمستانی پیاده رفتن را به سواره ترجیح می داد؟!نمی دانم.

به آسمان خیره شدم وزیر لب گفتم:خدایا نزد تو چه دارم که برای نشستن لبخند برروی لبان پدری ارزش بخشیدن داشته باشد؟!در این خیال بودم که...شکر!نگاهی به آسمان انداخت و درحالی که لبخند می زد شکر کرد ودور شد.

بی اختیار به لبخند او با خدا لبخند زدم ،با خود گفتم:به گمانم غصه ها را فریب می دهد،او چه دارد که این گونه این همه درد رابا نگاهی به آسمان به یکباره فراموش کرده!

اینگونه تفسیر کردمش:

شاید دیدن نگاه گرم همسرش که توام با شادی بود وامید،شایدعشق دیدن فرزندانی که با حضورش شاد بودند ودستان خالی پدر را برای به آغوش کشیدن طلب می کردند،شاید شوق رسیدن به خانه ای که با محبت گرم می شد نه شومینه،اورا به یقین می رساند که خدارا دارد.

مستجاب شد دعایی که خواندم اما نه آنطور که به زبان آوردم ،بانقش بستن لبخند برلبان او،خدا لبخند را به من هدیه داد وبه داشته هایم درک خوشبختی در اوج نیاز راافزود. Smiling
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 30 آذر 1390 - 16:31    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

بعضیها مرد به دنیا میان، بعضیها روزگار مردشون میکنه، بعضیها مرد هستن ولی روزگار نامردشون میکنه


کوتاه هست ولی یه دنیا حرف داره Winking
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: پنج‌شنبه 1 دی 1390 - 13:25    عنوان: پاسخ پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

سانس این اپرای فقر کی می خواد تموم بشه، الله اعلم

تموم که بشه همه تماشاچی ها و تماشاچی نماها باید به اتفاق بلند بشن و یک کف مرتب بزن. نه برای اجرای قشنگ بازیگرا که برای تموم شدن نمایش. راستی، نمایش یا یه چیز دیگه
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: پنج‌شنبه 1 دی 1390 - 20:07    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

اگر برگ درخت در پاييز نمي افتاد، جايي براي روئيدن برگ هاي بهاري پيدا نمي شد.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: پنج‌شنبه 1 دی 1390 - 20:09    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

زندگی ارزش دویدن دارد ، حتی با کفشهای پاره !!! Winking
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 1 دی 1390 - 22:01    عنوان: Re: پاسخ پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

jalalfirozi نوشته است:
سانس این اپرای فقر کی می خواد تموم بشه، الله اعلم

تموم که بشه همه تماشاچی ها و تماشاچی نماها باید به اتفاق بلند بشن و یک کف مرتب بزن. نه برای اجرای قشنگ بازیگرا که برای تموم شدن نمایش. راستی، نمایش یا یه چیز دیگه


تماشاچی ها دست میزنن حتی تماشاچی نماها هم دست میزنن....ولی خوشا بحال ِ اون کسی که گوشه سالن خوابیده و از همه چی بیخبره........

راستی خواستی در سالن را ببندی، بیدارش کن....با خودت ببر
Winking
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: پنج‌شنبه 1 دی 1390 - 23:11    عنوان: Re: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

glasy_heart نوشته است:
زندگی ارزش دویدن دارد ، حتی با کفشهای پاره !!!
Winking


عجب نوشته جون داری
جون میده واسه اس ام اس فرستادن
Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: پنج‌شنبه 1 دی 1390 - 23:17    عنوان: Re: پاسخ پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

soveh نوشته است:
jalalfirozi نوشته است:
سانس این اپرای فقر کی می خواد تموم بشه، الله اعلم

تموم که بشه همه تماشاچی ها و تماشاچی نماها باید به اتفاق بلند بشن و یک کف مرتب بزن. نه برای اجرای قشنگ بازیگرا که برای تموم شدن نمایش. راستی، نمایش یا یه چیز دیگه


تماشاچی ها دست میزنن حتی تماشاچی نماها هم دست میزنن....ولی خوشا بحال ِ اون کسی که گوشه سالن خوابیده و از همه چی بیخبره........

راستی خواستی در سالن را ببندی، بیدارش کن....با خودت ببر
Winking


ما که نه سر پیازیم و نه ته پیاز
ولی به نظرم خوشبحال اونی که قبل از تموم شدن اپرا، با خودش میگه تا تهش رو دیدم و بلند میشه بره واسه خودش یه کاری کنه
اونی رو هم که خوابیده بیدار میکنه و میگه: داداش، حداقل تو خونت بخواب که لحاف تشک براهه
Smiling
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: جمعه 2 دی 1390 - 20:37    عنوان: پاسخ به «.:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

دنبال واژه نباش
وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش بره فاتحه کلمات رو باید خواند...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, ... 9, 10, 11  بعدی صفحه 2 از 11

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » .:: « تاپیک نوشته های ماندگار» ::.
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc