يك شنبه 30 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » طنز و سرگرمی » ای کاش فرزند روستا بودم

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 ای کاش فرزند روستا بودم « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
jalalfirozi
پستتاریخ: جمعه 25 دی 1388 - 02:03    عنوان: ای کاش فرزند روستا بودم پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550



ای کاش فرزند روستا بودم. جایی به جای نهر آب، زلال چشمه ها دارد. جایی که بجای هر پارک، باغ و بوستانی جای دارد. ای کاش فرزند روستا بودم. آنجا که در شبهای پر ستاره اش کافیست تا دست دراز کنی و ستاره ها را بچینی. نه شهری که آسمان ناپاکش را خانه ها و کاشانه ها غصب نموده اند. گویی نیلگون بی رنگ شهر با قامت این دیوارها در جدال اند. ای کاش خانه ام در روستا بود تا گلهای شقایق میهمان بام خانه کاه گلی مان می شدند. و من هر صبح قبل آنکه خورشید میهمان آسمان پاک روستا شود پا بر پلکان چوبی می گذاشتم و به بام خانه مان می رفتم و به شقایق ها سلام می کردم. بعد آن کوه ها را در قالب چشمانم جای می دادم و عطر نسیم صبحگاهی را با جانم آشنا می کردم تا جانی دوباره بگیرم. و بعد هم پرچین پشت خانه که سبزه زار آن با هر صدای باد به رقص می آیند. و بعد گله گوسفندان را می دیم که مه صبحگاهی آنها را به چرا بدرقه می کند.

ای کاش فرزند روستا بودم تا این همه زیبایی را از پشت بام کوچک خانمان در چشمانم جای میدادم.

ای کاش روستایی بودم تا هرگاه خنده با لبانم غریبه می شد ، رقص خرچنگهای مردابی را می دیدم و خود را به شب نشینی جیرجیرکها می رفتم و با ترانه سرایی غوکان، شب را به سپیده سحر می دوختم.

ای کاش روستا زاده ای بودم و فصلهای عمرم را روستا پر می کرد تا رنگ فصل ها ببینم. نه همچو شهر که به سرمایش گرما می آید و به گرمایش سرما. نه چو شهر عریانی که چهار فصل خدا می گذرد و جامه ای از تن بدر نمی آورد. شهر که جامه ای ندارد که بخواهد با جدید تر از آن مانوس شود.

آری، کاش فرزند روستا بودم تا لبخند سبز طبیعت را می دیدم ؛ آنگاه که نوید بهاری خوش یمن را می دهند و صدای پرستوها که خبر از آمدن تابستان دارند. و غروبهای زیبا و فصل خنکایی که آغاز می شود و صدای کلاغ ها که به اتفاق، میهمان همیشگی پائیز هستند.و زمستان. زمستانی که خود حکایت ها دارد. شوق کودکانه و دانه های ریز برف که هدیه ای بزرگ برای کودکان روستا هستند.

ای کاش روستا زاده بودم تا از غریو رودها درس زندگی می گرفتم. آنها که می خروشند و آنگاه که زندگی را زیر سطح فسرده و منجمد خود جای می دهند.

و ای کاش من هم از اهل روستا بودم. جایی که می توان قاب آسمان را آنگونه که هست در آغوش کشید.



این مطلب که بازتابی هم در روزنامه داشت را عجیب دوست دارم!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
jalalfirozi از این تاپیک تشکر میکنم 
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » طنز و سرگرمی » ای کاش فرزند روستا بودم
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc