تاریخ: سهشنبه 4 آبان 1389 - 23:29 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
آرزو گم کرده
نه همزباني، نه همنوايي
تا به او بگويم زعشقت حکايتي
نه مهرباني، نه چاره سازي
تا کنم از سوز پنهان شکايتي
نواي مني، بي نواي توام
بلاي مني، مبتلاي توام
شور ومستي، تويي تويي
نور هستي، تويي تويي
منم غباري به کوي تو
سورود مني ، چنگ وعود مني
وجود مني، تارو پود مني
جام وساقي، تويي تويي
عشق باقي،تويي تويي
منم که مستم، به بوي تو
من که در دام هلاک افتاده ام
من که چون اشکي به خاک افتاده ام
عاشقي، ديوانه اي، افسرده جانم
بي دلي، بي حاصلي، بي آشيانم
من کيم درد آشنايي
بي نصيبي بي نوايي
هر شب، افسانه اي دارد دل ديوانه من
بشنو اي مرغ شبي، راز من وافسانه ي من
رهي، تا چند سوزم در دل شب ها چو کوکب
به اقبال شرر نازم، که دارد عمر کوتاهي
رهی معیری
و این هم لینک مربوط به تصنیف زیبای مبتلا با صدای علیرضا افتخاری که بر اساس همین شعر خوانده شده. امیدوارم این تصنیف فوق العاده زیبا را دانلود کنید و لذت ببرید.
تاریخ: جمعه 12 آذر 1389 - 19:36 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
کاربر دائمی
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
خداحافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که ،منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سادست
نه آنکه میشه باور کرد دوباره آخر جادست
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو ...همینه رسم این دنیا...
از فرزاد حسنی
عضو شده در: 3 آذر 1389 پست: 237 محل سکونت: یه گوشه دنیا
امتياز: 6270
طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها
ما هم که اجازه شعر بلد نیستیم بگیم ، از شعرهای اساتید بزرگ شعر استفاده میکنیم
تاریخ: شنبه 20 آذر 1389 - 19:17 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
کاربر دائمی
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
اب باریک الله یاکاموز خوب پیش میری
تشيع جنازه ي من
ايا تشيع جنازه ي من از حياط خانه اغاز مي شود؟
چگونه از طبقه ي سوم پايينم مي اورند؟
تابوت در اسانسور جا نمي شود!
پلكان هم پهناي لازم را ندارد!
شايد در حياط افتاب بالا امده باشد و كبوتران در پرواز باشند!
شايد برف پا به پاي هياهوي كودكان ببارد
و يا باران باشد و سنگفرش هاي خيس!
مثل هميشه در گوشه حياط سطل هاي زباله خواهند بود.
اگر طبق رسم معمول مرا با صورت باز در نعش كش بگذارند
ممكن است فضله ي كبوتري بر پيشانيم بي افتد!
شگون دارد.
دسته ي موزيك باشند يا نباشند كودكان به تماشايم خواهند امد!مرده ها كنجكاوي كودكان را تحريك مي كنند
پنجره هاي اشپزخانه از پشت سر نگاهم خواهند كرد...
من در اين خانه خوشبخت زيسته ام....
................
...و چيزاي ديگه!
خوش اومدي كوچولو!نوبت توئه كه زندكي كني! منتظر توان
ابله مرغون ديفتري مالاريا سكته سرطان و چيزاي ديگه!
بيكاري گرسنگي و چيزاي ديگه!
تصادف قطار تصادف اتوبوس سقوط هواپيما حادثه ي كارخونه زلزله سيل قحطي و چيزاي ديگه!
عاشق شدن و ول گردي و چيزاي ديگه!
باطوم پليس زندان بمب اتمي و چيزاي ديگه!
خوش اومدي كوچولو !
نوبت توئه كه زندگي كني! منتظر توان سوسياليم كومونيسم و چيزاي ديگه!
تاریخ: یکشنبه 21 آذر 1389 - 08:56 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
میعاد
در فراسوي ِ مرزهاي ِ تنات تو را دوست ميدارم.
آينهها و شبپرههاي ِ مشتاق را به من بده
روشني و شراب را
آسمان ِ بلند و کمان ِ گشادهي ِ پُل
پرندهها و قوس و قزح را به من بده
و راه ِ آخرين را
در پردهئي که ميزني مکرر کن.
در فراسوي ِ مرزهاي ِ تنام
تو را دوست ميدارم.
در آن دوردست ِ بعيد
که رسالت ِ اندامها پايان ميپذيرد
و شعله و شور ِ تپشها و خواهشها
بهتمامي
فرومينشيند
و هر معنا قالب ِ لفظ را واميگذارد
چنانچون روحي
که جسد را در پايان ِ سفر،
تا به هجوم ِ کرکسهاي ِ پاياناش وانهد...
در فراسوهاي ِ عشق
تو را دوست ميدارم،
در فراسوهاي ِ پرده و رنگ.
در فراسوهاي ِ پيکرهاي ِمان
با من وعدهي ِ ديداري بده.
تاریخ: یکشنبه 21 آذر 1389 - 11:19 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
کاربر دائمی
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
عشق در نگاه اول
هر دو گمان دارند كه حسي اني
انان را به يكديگر پيوند داده
اين گمان زيباست اما ترديد زيبا تر است!
گمان دارند هرگز چيزي ميانشان نبوده چرا كه يكديگر را نمي شناخته اند!
اما بايد ديد عقيده ي خيابان ها پلكان ها و راه روهايي كه شايد سالها پيش
عبور ان دو را از كنار يكديگر ديده اند در اين باره چيست!
مي خواستم از انها بپرسم:
ايا به ياد نمي اوريد روبه رو شدن در دري چرخان
يك ببخشيد در ازدحام خيابان
يك اشتباه گرفته ايد در گوشي تلفن را؟
اما پاسخشان را مي دانم
نه!
چيزي را به ياد نمي اورند
در شگفت مي مانند اگر بدانند كه سالها بازيچه ي تقدير بوده اند!
تقديري كه هنوز بدل به سرنوشتشان نشده است!
تقديري كه اندو را به هم نزديك مي كرد دورشان مي كرد سد راهشان مي شد ....
نشانه هاي گنگي هم بود....
دستگيره درها و زنگ هايي كه يكي لمس كرده و اندكي بعد ديگري!
شايدم هردو يك خواب ديده باشند خوابي كه بيدارشان كرده و ناپديد شده!
هر اغاز ادامه است
و كتاب حوادث هميشه از نيمه گشوده مي شود!
(اين شعر با اهنگ زبيگنيف پرايزنر اواز فيلم قرمز اثر: كيسلوفسكي شد .)
تاریخ: دوشنبه 22 آذر 1389 - 00:18 عنوان: زکوه زندگی
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 3 آذر 1389 پست: 237 محل سکونت: یه گوشه دنیا
امتياز: 6270
باز هم یه شعر زیبا از استاد شهریار
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست
چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم
اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست
نو گل نازنین من تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست
لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست
عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبه لطف آله کردنست
گاه به گاه پرسشی کن که زکوه زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست
بوسه تو به کام من کوه نورد تشنه را
کوزه آب زندگی توشه راه کردنست
خود برسان به شهریار ایکه درین محیط غم
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست
تاریخ: دوشنبه 22 آذر 1389 - 00:35 عنوان: غزل معروف و خیلی قشنگ حضرت حافظ
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 3 آذر 1389 پست: 237 محل سکونت: یه گوشه دنیا
امتياز: 6270
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید