تاریخ: یکشنبه 22 آبان 1390 - 19:11 عنوان: تسلیت برای rezvaneh جان
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
با خبر شدیم که کاربر عزیز rezvaneh, بخاطر از دست دادن پدر بزرگوارشون عزادارشده اند.
با شنیدن این خبر واقعا ناراحت شدم و مطمئنم درک این اتفاق و کنار اومدن با اون خیلی خیلی سخته و فقط امیدوارم که خدای بزرگ به رضوانه خانم و خانواده محترمشون صبر بده و در ادمه راه زندگی یار و یاورشون باشه.
رضوانه خانم بشخصه به شما تسلیت میگم و امیدوارم مارا درغم از دست دادن پدر عزیزتون شریک بدونید و امیدوارم همچون گذشته محکم و استوار باشین.
رضوانه دوست عزيز، درگذشت پدربزرگوارتان را به شما تسليت عرض مي كنم و اميدوارم خداوند مهربان به شما و همه اعضاي خانواده تان صبر عظيم عطا كند و با خواندن سوره هاي قران تسكين بيشتر ياببد. روحش شاد و رحمت خدا بر او باد.
اين سفري است كه هر كدام از ما روزي مي بايد راهي ان شويم....بار بنديل خود را برجا نهيم و رخت هايمان را بتكانيم و با لباسي به سفيدي برف عازم ان سوي ابديت شويم. خوشا بحال كسي كه با سبدي پراز مهر ، محبت ، صفا ،احسان و عشق به سوي خدا پرواز مي كند و از خود يادگارهاي ،نيك و خير بجا مي نهد ......
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در دوشنبه 23 آبان 1390 - 15:46 ، و در مجموع 2 بار ویرایش شده است.
تاریخ: دوشنبه 23 آبان 1390 - 12:38 عنوان: پاسخ به «تسلیت برای rezvaneh جان»
خبرنگار و همكار سايت
عضو شده در: 8 مهر 1390 پست: 311 محل سکونت: ساوه
امتياز: 8060
rezvaneh, درگذشت پدر محترمتان را تسلیت عرض نموده و از خداوند منان علو درجات برای آن مرحوم و صبر جزیل برای بازماندگان خواستاریم.
rezvaneh، جان ما رو هم در غم خود شريك گردان.
تاریخ: دوشنبه 23 آبان 1390 - 16:14 عنوان: پاسخ به «تسلیت برای rezvaneh جان»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
نقل قول:
اين سفري است كه هر كدام از ما روزي مي بايد راهي ان شويم....بار بنديل خود را برجا نهيم و رخت هايمان را بتكانيم و با لباسي به سفيدي برف عازم ان سوي ابديت شويم. خوشا بحال كسي كه با سبدي پراز مهر ، محبت ، صفا ،احسان و عشق به سوي خدا پرواز مي كند و از خود يادگارهاي ،نيك و خير بجا مي نهد ......
تاریخ: چهارشنبه 2 آذر 1390 - 22:17 عنوان: پاسخ به «تسلیت برای rezvaneh جان»
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 16 تیر 1390 پست: 1290 محل سکونت: ساوه
امتياز: 33520
خیلی سنگین و سخت، باوری که در باورم نمیگنجد، با سنگ قبرش غریبهام، هنوز برایش فاتحه نفرستادم، مادرم فقط شکر میکند نه قطرهای اشک ریخته و نه...، با رفتنت مریضم کردی بابا، مرا شکستی بابا... هنوز منتظرت هستم تا از درخانه تو بیایی....دختر کوچکت بهانه ات را میگیرد بگو چه کنم با اشکهایش با نگاهه متنظرش...من هنوز از بابا گفتن سیر نشده بودم! من هنوز رفتنت را باور ندارم و نمیخواهم باور کنم، کاش پسری داشتی شاید دلت آرام میگرفت و هر شب به خواب مادر نمیآمدی و دلواپس ما نبودی، کاش در دیدار آخر صبر میکردم نمازت تمام میشد و بعد از در خانه بیرون میرفتم، کاش یک دل سیر نگاهت میکردم، نمیدانستم دیگر صورت ماهت را نمیبینم. آخ بابا... چقدر دل نازک شدم بعد از تو...نباید اشک بریزم به خاطر فاطمه...نباید اشک بریزم به خاطر مادر...چقدر دلم میسوخت برای بچه یتیمها، نمیدانستم زمانه یتیمم میکند، بی تو سخت شده زندگی و حتی نفس کشیدن، بی تو بی معنی شده برایم همه چیز و همه کس، بی تو...........بابا!!؟
وقتی به دنیا میآییم در گوشمان اذان میگویند و وقتی میمیریم
برایمان نماز میخوانند؛ زندگی چقدر کوتاه است فاصلهی بین اذان تا نماز.....
دوستان عزیز؛ از تک تک شما عزیزان ممنونم، امیدوارم هیچ وقت داغ عزیز نبینید و همیشه شاد و سلامت باشید. بابا با رفتن نا بهنگامش زخمی به دلم گذاشت که تا آخر عمر روی دلم میمونه، از همدردیتون خیلی ممنونم، حال روحیم خیلی خرابه اما لازم بود ازتون تشکر کنم برای بابا محمد من دعا کنید.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید