تاریخ: چهارشنبه 12 بهمن 1390 - 12:32 عنوان: Re: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 14 خرداد 1390 پست: 38
امتياز: 950
Aliabadi نوشته است:
دوست عزيز دوستمان سوة هم نگفت از اين داستان بيائيد الگو برداري وكپي برداري كنيد. اما نكته مهم تاسف شخصيت دوم داستان است كه اصلا راجع به نحوه و كيفيت زندگي اش عميق فكر نكرده . دوست عزيز يك داستان بخشي از ادبيات است با دهها بعد و خيلي از اين داستانها در ايران ترجمه و چاپ شده اند. اگر بازار را نگاه كنيد از همه زبانها و ادبيات كتاب ترجمه شده و بيان يك داستان به اين معني نيست كه آيات الهي باشه و ما حتما مو به مو همه محورهاي زندگي مان را تحت الشعاع ان قرار بديم . داستان و داستان خواندن براي فكر كردن از زواياي گوناگون و ديدن ديدگاههاي شخصيت هاي يك داستان هستش ونيز چگونگي نقل احساس هاي مختلف ادمهاي جورواجور بوسيله يك نويسنده، براي همين هم يك داستان داستان هستش و مقاله علمي و يا گزارش خبرنگاري نيستش .
بله شما درست میگید، درستش همینه که به داستانها به همین دید نگاه کنن، اگر به این دید نگاه کنن که دیگه مشکلی نیست.
مسئله اینه که این داستانها در سطح گستردهای داره چاپ میشه(داستان های خارجی) و در دسترس همه سنین هست، به نظر شما اگر یه نوجوان این داستان رو بخونه و ببینه که در نهایت فرد خوش گذران پیروز این داستانه، و اینکه تمام خوشگذرونیش رو از طریق خرج کردن پول بدست آورده به چه نتیجهای میرسه،
اون نوجوان دنبال تحلیل و شخصیت شناسی نیست، اون دنبال الگو میگرده،
البته داستانهای خارجی خوبی هم داره چاپ میشه، و این خیلی هم خوبه، نمایانگر ادبیات یک ملت، فرهنگ یک ملت،
ولی بهتر نیست داستانهایی که جنبه عبرت آموزی داره بیشتر ایرانی باشه که حداقل فرهنگ و عقاید خودمون رو حمل کنه، چیزی که باهاش بزرگ شدیم و میفهمیمش.
نمیدونم یا حداقل سن مخاطب داستانها مشخص باشه.
دوست عزيز اگر بيشتر كار ترجمه انهم مغاير مسائل فرهنگي چاپ ميشه نشانگر كم كاري داستان نويس هاي ايراني است. اگر داستان نويس هاي ما مطابق ذوق و فرهنگ جامعه ما و نيز فرهنگ عميق و فراگير جهاني كتاب بنويسند اين كمبودها جبران ميشه. پس بهتر نيست بيائيم و داستان نويس هاي خوب و جوان را به اين كار تشويق كنيم؟ تا اين خلاء ها بشكل مناسب پر بشه چه بسا رمان هاي بسيار جالبي از آب دربياد كه حتي درسطح جهان خوانندگان زياد داشته باشه و به زبانهاي زنده جهان ترجمه بشه. دوست عزيز اقاي جلال فيروزي يكسري جلسه آموزش شناخت داستان و داستان نويسي اينجا زحمت كشيده و پخش كردند. از اين دسته فعاليت ها كاربرها مي توانند استقبال كنندو در توسعه اش بكوشند.
سئوالي اصلي كه مطرح بود اينه كه زندگي كردن و خوب زندگي كردن و شادي چيه و دوستمون سوه هم خواستند هر كس نظر و تجربيات خودش رو اگر مايل بودند مطرح كنند. اين سئوال خيلي اساسي و مهمي هست كه درواقع نشانگر اين هست كه هر شخصي چه پلان و برنامه اي براي زندگيش ريخته و چه اينده ايي را براي خود ميخواهد رقم بزند؟ چطور به ان ميتواند برسد؟ چه موانعي مانع ان هستند و چگونه ميشه اين موانع را از سر راه برداشت؟ چطور مي توان شادتر و مثبت تر زندگي كرد و در حين با معضلات و سطحي نگري ها برخورد به جا داشت و از روحيه شاد و بشاش و خلاقي برخوردارشد ؟ اين سئوال را ميشود هر روز و هفته و هر ماه و هر سال از خود پرسيد از زماني كه در دست داشته ايم چه ساخته ايم و يا چه مي توانيم بسازيم؟
اين سئوال واقعا جالب و كليدي است و جاي تقكر بسيار داره ، خوب همه ما مي توانيم اين سئوال را بعنوان سرنخ گرفته و نوشته هاي جالب توجه و نويي ارائه بديم. بطور حتم نوشته دوستان بسيار جالب توجه تر از گفته هاي ان شخصيت اول داستان خواهد بود. مي توانيم حتي جلسه نقد و بررسي داستان بذاريم و بعنوان پيشنهاد اگر اقاي جلال فيروزي لطف كنند و زحمت بكشند و پيش قدم شوند ، جلسه نقد و بررسي داستان براي همگي ما بذارند. شايد همه ما بهتر بتوانيم با كيفيت يك رمان خوب اشنا بشويم و به نقطه نظرات خوبي برسيم كه در زندگي روزانه هم به ما كمك فكري و عاطقي بيشتري بده و دورنماي روشن فرهنگي براي جوانان مشتاق داستان باشه.
وقتي رمان زياد چاپ ميشه به اين معني هست كه بازار رمان داغ شده و نياز بوجود امده نياز وجود داره و چه خوب هستش كه داستان نويسان و رمان نويسان فارسي زبان اين بازار مهم فرهنگي را دو دستي تقديم بازار ترجمه ،بازارهاي ديگر كشورها نكنند زيرا اين بازار در واقع سهم اوناست و اميدوارم با علاقه و فعاليت و پشتكار بالاي خود اين بازار را با توجه به نيازهاي جامعه و مقوله هاي فرهنگي مناسب براي جوانان بدست بگيرند. اميدوارم علاقه مندان اهل ذو ق داستان و رما نويس در اين سايت فرهنگ مجالي براي مطرح كردن داستان و رمان هاي زيبا ي خود داشته باشند و از ارائه ان اباء نكنند .ما همه از خواندن چه داستان هاي كوتاه چه رمان و چه افسانه بدست نويسندگان مان در اينجا خوشحال خواهيم شد. اين هم گوي و اينهم ميدان
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در پنجشنبه 13 بهمن 1390 - 12:18 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
تاریخ: چهارشنبه 12 بهمن 1390 - 16:32 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
نقل قول:
چطور مي توان شادتر و مثبت تر زندگي كرد و در حين با معضلات و سطحي نگري ها برخورد به جا داشت و از روحيه شاد و بشاش و خلاقي برخوردارشد ؟ اين سئوال را ميشود هر روز و هفته و هر ماه و هر سال از خود پرسيد از زماني كه در دست داشته ايم چه ساخته ايم و يا چه مي توانيم بسازيم؟
با كمك قوه تصميم ، انتخاب و مثبت انديشي زندگي شاد ميشود
از قديمي ها هم شنيديم كه مي گويند زندگي را هر جور تو دستتون بگيريد به همون شكل در مي ايد. پس چرا به شادترين شكل ان را بدست نگيريم. پستي و بلندي هاي زياد توي زندگي هست و انهم جزوء كليت زندگي هست. در مقابل عواقب نا خوشايند زندگي هم با قوه صبر و تحمل و تقويت استقامت بهترين نتايج را ميشود دريافت كرد و در گفتارهاي ديني نيز ازتوكل صحبت شده، توكل يعني خداوند مهربان را بعنوان وكيل تام فبول داشته باشيم و در مقابله با مصائب زندگي از او كمك بگيريم و به اين ايمان داشته باشيم كه او به همه زواياي رويدادها اشراف والايي دارد و ما را هيچوقت تنها رها نكرده.مشكل بسياري از انسانها اين است راه مقابله با مصائب و نا ملايمات را اموزش نديده اند و در مقابله با ان دچار تزلزل و ترس و وحشت ميشوند. در حالي كه اگر هر كس ياد بگيريم در مقابل ناملايمات قوه استقامت اش را تقويت كند، نصف سئوال ما جواب خود را خواهد يافت و دوباره رنگين كمان زندگي پرتو افشاني خواهد كرد. زيرا مشكلات به مثابه معما هاي زندگي براي اين در روند تكامل طبيعت ودر دامان زندگي زاده ميشوند تا كليد هاي مناسب خود را بيابند و حل شوند. رويه دانشمندان در برخورد با مشكلات و معما هاي زندگي رويه مثبت گرايي است. يعني هر مشكل و معما و حل ان را بعنوان يك امكان جديد و پديده جالب بررسي و نگاه مي كنند. اگر دانشمندان با اين رويه حركت نمي كردند بسياري از اختراعات و اكتشافات پديد نمي امدند. ايا داستان ماهيگيراني را نديده ايد كه در ميان موج هاي بلند و سهمگين چگونه كار مي كنند و سرود ميخوانند؟ بر بادو موج غالب مي ايند و وقتي كه به كلبه هاي خويش برميگردند از همه چيزهايي كه دارند بسيار لذت مي برند.
ميتوان در برخورد با ناملايمات و مصائب از رويه مثبت انديشي دانشمندان استفاده كرد و از روش انها براي تعليم كودكان و نو جوانان بهر ه برد. زيرا دانشمندان به همه پديده ها به شكل نسبي نگاه ميكنند و واقع بين هستند. هر مشكلي برايشان بعنوان يك تكليف جديدي كه تقدير و زندگي برايشان رسم مي كند بحساب مي ايد و به شكل زجر و درد به ان نگاه نمي كنند بلكه بعنوان يك گره و كاستي به ان تماشا مي كنندكه چشم انتظار گره گشاي خويش است و ايا نديده ايد وقتي چند نفر مشغول حل يك مسئله رياضي هستند چقدر هيجان زده هستند و با حل ان مسئله چقدر احساس شادي و شوق و افتخار ميكنند؟ از اب ليموي ترش ميتوان ليموناد خوشمزه درست كرد، از بادام تلخ ميشود بادام شيرين ساخت ............ مولف
-------------------------------------------------
يادم مي آيد بيست و پنج ساله بودم که يک روز صبح از خواب بيدار شدم و به خود گفتم: تا امروز به اندازه کافي گرفته و غمگين بوده اي، اگر تصميم داري که روزي در زندگي آدم واقعاً شادي بشوي چرا از همين حالا شروع نمي کني؟ تصميم گرفتم که آن روز بسيار شادتر از گذشته باشم و اين تصميم واقعاً کارساز شد. بعدها از آدمهاي شاد ديگر پرسيدم: شما چطور به اين شاديها رسيديد؟ در تمام موارد جوابهاي آنها دقيقاً بازتاب تجربه خود من بود. مي گفتند:
ما به اندازه کافي بيچارگي و درد و رنج و تنهايي کشيده بوديم و تصميم گرفتيم که اين وضعيت را تغيير بدهيم.
خلاصه کلام :
گاه شاد بودن مي تواند کاري بس دشوار باشد. لازمه شاد زيستن، جستجوي زيباييها و خوبيهاست. يکي زيبايي منظره را مي بيند، ديگري کثيفي پنجره را. اين شما هستيد که انتخاب مي کنيد چه چيز را ببينيد و به چه جيز بينديشيد.
کازانتزا کيس گفته است:[color=red]
« قلم و رنگ در اختيار شماست. بهشت را نقاشي کنيد و بعد، وارد آن شويد.»
منبع گزارش
[/color]
کد:
http://www.ofc.ir/fa/article/psychologyh
/
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در پنجشنبه 13 بهمن 1390 - 12:16 ، و در مجموع 2 بار ویرایش شده است.
تاریخ: چهارشنبه 12 بهمن 1390 - 19:09 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 14 خرداد 1390 پست: 38
امتياز: 950
نقل قول:
اميدوارم علاقه مندان اهل ذو ق داستان و رما نويس در اين سايت فرهنگ مجالي براي مطرح كردن داستان و رمان هاي زيبا ي خود داشته باشند و از ارائه ان اباء نكنند .ما همه از خواندن چه داستان هاي كوتاه چه رمان و چه افسانه بدست نويسندگان مان در اينجا خوشحال خواهيم شد. اين هم گوي و اينهم ميدان Smiling
خیلی خوبه، ایده داستان نویسی رو میگم، اگر بچهها استقبال کردن، یه ستون داستان کوتاه هم در سانا اضافه میکنیم و بهترین داستانها رو میزاریم تو سانا، مطمئنم که سردبیر باذوق سانا با این مسئله موافقت خواهد کرد.
من و خواهرم هم سعی میکنیم بنویسیم، خدا رو چه دیدی شاید چیز خوبی از آب دراومد.
تاریخ: چهارشنبه 12 بهمن 1390 - 22:57 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 29 مهر 1389 پست: 355 محل سکونت: ساوه سیتی
امتياز: 9540
نقل قول:
راه های رسیدن به خدا رو هم کسی نمیتونه بهمون یاد بده چون اولا کسی حق این کار رو نداره، دوما کسی علم این کار رو نداره. در ضمن کسی هم حق نداره راه و روش کسی رو ببره زیر سوال و بهش بخنده یا سرزنشش کنه(روی سخنم با mIn که گفته بود:"جالبه که بین افرادی زندگی می کنیم که فکر می کنن هر چی اندوهگین تر و محزون تر باشن به خدا نزدیکترند !!!
") این جند تا علامت تعجب شما یعنی چی؟؟
مگه شما هم اینطوری فکر می کنید ؟ ؟؟ ؟
البته اگر قرار بر این هست که هیچ بحث و گفتگویی نباشه ، بحث و گفتگویی ندارم ، و این چندمین جستار این سایت هست که این تصمیم رو براش می گیرم ،
دوست عزيزjazrejonoon
به به خيلي كار خوبي ميكنيد. به سهم خود از شما تشكر ميكنم ،از اينكه شما و خواهرتون زحمت مي كشيد و آستين ها را بالازده، در اين مسير پيش قدم ميشويد ممنونم. اميدوارم دوستان و كاربرهاي خوش ذوق ديگه هم وقت داشته باشند و در داستان نويسي ممتد شركت كرده و در نتايج ان سهيم گردند. افراد باذوق و با انگيزه بوسيله تمرين و تكرار يعني تجربه پشت تجربه كسب نمودن توانسته اند اثار فوق العاده زيبايي خلق كنند. كار شما حتما چيز خوبي از اب درخواهد آمد زيرا شما براي نوشتن انگيزه خوبي داريد. بنده در زمينه داستان نويسي چون سررشته چنداني ندارم و در اين مورد بيشتر خواننده هستم. از خواندن كار دوستان عزيز هميشه و هميشه لذت ميبرم.
چقدر خوب ميشه اگه دوستان در محور اصلي بحث بمانند و از اصل مطلب دور نشيم . چون اينجوري به نتايج عيني مي توانيم برسيم
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در پنجشنبه 13 بهمن 1390 - 12:12 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
min مين جان دوست عزيز و نازنين، خواهش ميكنم ما كي هستيم كه ببخشيم ، خدا ببخشه. از اينكه همگي با هم خوب و مهربون باشيد همه ما خوشحال ميشيم.
دوست بسيار عزيزمون sovehسوه نظراتشان واقعا درسته و با توجه به شيوه ارتباطي كه ايشون پيشنهاد ميفرمايند علاوه بر تقويت محيط دوستانه تك تك دوستان با آرامش كافي قادرند مثل اعضاي يك خانواده حرفهاشون رو و همه نقطه نظراتشان را بدون دغدغه اينجا ارائه بدهند و به نتايج وسيع تر و چشم گيرتري برسيم و همگي از اون استفاده بيشتري بكنيم. در عين حال با ارامش و محبت هم ميتوانيم به نقد و بررسي همه عقايد و نظرات به شكل منطقي بپردازيم و بعد از غربال كردن ان بهترين و مفيد ترين نظرات رو دست چين كرده و از اون استفاده كنيم . براي همه دوستان اينجا آرزوي موفقيت تمام مي كنم و اميدوارم ارتباطات دوستانه همه ما با يكديگر اينجا بقدري عالي رشد كنه كه همگي خود رو بشكل يك خانواده مهربان و خلاق و مثل خواهر و برادر احساس كنيم
.
با سپاس فراوان از همگي
تاریخ: جمعه 14 بهمن 1390 - 14:21 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 23 دی 1388 پست: 230
امتياز: 8550
حقیقتش کم و کاستی های من خیلی بیشتر از اونیه که شما و تنی چند از دوستان در ذهن دارید. فکر کنم اگر بگم کاسه بضاعتم بی محتواست سبک تر باشم. شخص مطرحی رو سراغ ندارم که به صرف چارتا دستخط لب کوزه ای برای خودش حساب باز کرده باشه که بخوام برای خودم اینکارو کنم.
مخالفتی با تاپیک داستان و نقد داستان ندارم اما اصلا خوش ندارم که متکلم وحده اش باشم – اینی هم که حالا مداد حضورم کمی پر رنگ شده از جبر بیکاریه وگرنه پ هاش خون ما زیاد با اینچیزها سازگار نیست-. اگر اینجا راننده داشته باشیم، استارت میزنیم میریم مسافرت ولی باید هر کس به بضاعت خودش برونه و گردن بگیره. حالا یکی توی هوای بارونی و جاده دوطرفه و دیگری هم یک مسیر راسته و آفتابی
محض پیشنهاد میشه ماهی یک داستان از بچه ها یا از نویسنده ای دیگر انتخاب و درباره اش بحث کنیم. اما ارائه دیدگاه ها نباید طوری باشه که اصطکاک بوجود بیاد. نمونه بارزش هم همین تاپیک. ببینید از کجا شروع شد و به کجا رسیده.
کسی هست دستش رو برای سرپا کردن چنین تاپیکی بالا ببره؟
پیشنهاد اول برای نقد کدوم اثره؟
تاریخ: جمعه 14 بهمن 1390 - 23:28 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
دوست عزيز ، ممنون از لطف و مرحمتي كه ميفرمائيد. ما همگي ادمهاي قانعي ايي هستيم و با كم هم راضي هستيم. شما هم شكسته نفسي نفرمائيد. نوشته هاي شما هميشه جالب توجه هستش. اصلا اينكه يك داستان رو چه جوري ميشه نقد و بررسي كرد يكسري كليد داره و اگر شما با اين كليدها اشنايي داريد و بتونيد كمي ماي خواننده ( كه با اين دنيا اشنايي نداره )را راهنمايي كنيد يكدنيا ممنون مي شويم. البته تو هر بحثي ممكنه بعلت سوء تقاهم ها و اختلاف نظرات و بينش ها يك كم اصطكاك پيش بياد. اين مسئله نبايد مانع يادگيري و آشنايي ما با هنر نقد و بررسي داستان بشه. من با گذاشتن جلسه نقد و بررسي داستان موافق هستم با اينكه موضوع بسيار جديدي برام هستش و براي همين هم به دانستنش علاقه مند هستم. اميدوارم دوستان ديگر هم نظراتشون رو اعلام كنند و انتخاب اثر رو دوستان اعلام كنند. دوست عزيز سوه فكر كنم بتونن يك مقدار در اين مورد كمك كنند و يا دوستان ديگه كه ذوق بيشتر و مطالعه بيشتري دارند.
تاریخ: شنبه 15 بهمن 1390 - 14:01 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
مردی مقابل گل فروشی ايستاد ، او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر ديگری بود سفارش دهد تا برايش پست شود .
وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را ديد که در کنار درب نشسته بود و گريه می کرد. مرد نزديک دختر رفت و از او پرسيد : دختر خوب چرا گريه می کنی ؟
دختر گفت : می خواستم برای مادرم يک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بيا٬ من برای تو يک دسته گل خيلی قشنگ می خرم تا آن ر...ا به مادرت بدهی.
وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضايت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ،
دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نيست!
مرد ديگرنمی توانست چيزی بگويد٬ بغض گلويش را گرفت و دلش شکست ، طاقت نياورد٬ به گل فروشی برگشت٬
دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کيلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هديه بدهد.
شکسپير می گويد : به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری ، شاخه ای از آن را همين امروز به من هديه کن
تاریخ: یکشنبه 16 بهمن 1390 - 21:57 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 16 تیر 1390 پست: 1290 محل سکونت: ساوه
امتياز: 33520
سلام به همگی دوستان عزیز؛
زندگی کردن و لذت بردن از اون برای هر شخصی تعریف خاصی داره، و مسلماً مواردی مثل دین، فرهنگ، شخصیت و تربیت به طور مستقیم و غیر مستقیم در اون و نوع تعریفش برای شخص دخیله....
به نظر بندهی حقیر، زندگی کردن یعنی درک داشتهها، و لذت بردن از اونها...
و حتی در دیدی وسیعتر، درک نداشتهها و لذت بردن از نداشتن خیلی چیزها...
اگر انسان با دیدی عقلانی با چاشنی احساس به مسایل و دنیای اطرافش نگاه کنه... نه تنها نصف، بلکه لحظه به لحظهی زندگیش رو زندگی کرده، چون زندگی یعنی جریان داشتن در یک سیر اجباری!
و در این اجبار تنها راه معنای زندگی، داشتن دیدی برتر و یا حتی ماورایی به مسایل است.
زندگی یعنی: زمانی که میری استخر؟! با اینکه میدونی باید بیای بالای آب و نفس بگیری!! چند ثانیه زیر آب مکث کنی تا بدنت با تمام وجود هوا و تنفس رو طلب کنه! تا وقتی اومدی بالا، به معنای واقعی نفس بکشی و قدر تک تک نفسهات رو بدونی، نفسهای که به راحتی میتونه از تو گرفته بشه....
زندگی یعنی، اون لحظه که گولت میزنه!!!
پسره ویفر فروشی که تو صف پمپ بنزین، 4 تا ویفر 100 تومنی رو 1000 بهت میفروشه!! و توی معاملهگر؟! که سره شیطون و شیطونهای دنیا رو!! شیره میمالی!! به خاطر دلت، به خاطر یه نگاه معصوم، تو این معامله میبازی! میبازی و لبخند میزنی به یه پسره هفت، هشت ساله و اونم لبخند میزنه که تو این معامله برده!! اما اگه نگات ماورایی باشه تو بردی، چون اون لحظه رو زندگی کردی.
زندگی برای یه نفر کشیدن سیگاره برگه،واسه یه نفر روزنامه خوندن، واسه یه نفر چایی نبات!! واسه یه نفر سفر، واسه یه نفر کامپیوتر، واسه یه نفر لباس، واسه یه نفر ....؟!!
دیده اشخاص متفاوت، و همین دید، دنیاها و تعریفهای مختلفی رو از زندگی برای هر شخص میسازه!
به شخصه به دیده تمام اطرافیانم احترام میذارم و براشون لذتی رو که آرزو دارن و و زندگی که از نگاهشون زندگی.... آرزو میکنم.
تاریخ: دوشنبه 17 بهمن 1390 - 19:30 عنوان: پاسخ به «حداقل....نصف زندگیتو زندگی کن»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
rezvaneh, جان ....نگاه زیبایی داری...جالب بود برام.
نقل قول:
زندگی برای یه نفر کشیدن سیگاره برگه،واسه یه نفر روزنامه خوندن، واسه یه نفر چایی نبات!! واسه یه نفر سفر، واسه یه نفر کامپیوتر، واسه یه نفر لباس، واسه یه نفر ....؟!!
ولی با این جملت موافق نیستم....زندگی مفهموی تر و با ارزش تر از این حرفاست که در یک کلمه یا یک کار خلاصه بشه....در واقع اینها حواشی زندگی و یا میشه گفت بخشی با ارزش یا بی ارزش از زندگی هستن.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید