عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
این مطلب را یکی از دوستان برام فرستاده. بخونید...جالبه
قحطي!!!
اوايل دهه شصت نوجواني بيش نبودم، اما خوب به خاطردارم آن روزهايي را كه تنها شامپوي موجود، شامپوي خمره ايي زرد رنگ داروگر بود. تازه آن را هم بايد از مسجد محل تهيه مي كرديم و اگر شانس يارمان بود و از همان شامپو ها يك عدد صورتي رنگش كه رايحه سيب داشت گيرمان مي آمد حسابي كيف مي كرديم. سس مايونز كالايي لوكس به حساب مي آمد و ويفر شكلاتي يام يام تنها دلخوشي كودكي بود. صف هاي طولاني در نيمه شب سرد زمستان براي 20 ليتر نفت، بگو مگو ها سر كپسول گاز كه با كاميون در محله ها توزيع مي شد، خالي كردن گازوئيل با ترس و لرز در نيمه هاي شب. روغن، برنج و پودر لباسشويي جيره بندي بود، نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را براي تهيه جهيزيه به دردسر مي انداخت و پو شيدن كفش آديداس يك رويا بود. همه اينها بود، بمب هم بود و موشك و شهيد و ... اما كسي از قحطي صحبت نمي كرد! يادم هست با تمام فشارها وقتي وانت ارتشي براي جمع آوري كمك هاي مردمي وارد كوچه مي شد بسته هاي مواد غذايي، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازير بود. همسايه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهرباني بود، خب درد هم بود. امروز اما فروشگاه هاي مملو از اجناس لوكس خارجي در هر محله و گوشه كناري به چشم مي خورند و هرچه بخواهيد و نخواهيد در آنها هست. از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوي خارجي، لباس و لوازم آرايش تا موبايل و تبلت، داروهاي لاغري تا صندلي هاي ماساژور، نوشابه انرژي زا تا بستني با روكش طلا، رينگ اسپرت تا... و حال با تن هاي فربه، تكيه زده بر صندلي ها نرم اتومبيل هاي گرانقيمت از شنيدن كلمه قحطي به لرزه افتاده به سوي بازارها هجوم مي بريم. مبادا تي شرت بنتون گيرمان نيايد! مبادا زيتون مديترانه ايي ناياب شود! اشتهايمان براي مصرف، تجمل، پز دادن و له كردن ديگران سيري ناپذير شده است.
ورشكسته شدن انتشارت، بي سوادي دانشجوهامان، بي سوادي استادها، عقب افتادگي در علم و فرهنگ و هنر، تعطيلي مراكز ادبي فرهنگي و هنري و ... برايمان مهم نيست ولي از گران شدن ادكلن مورد علاقه مان سخت نگرانيم! ... مي شود كتابها نوشت...
خلاصه اينكه اين روزها لبخند جايش را به پرخاش داده و مهرباني به خشم. هركس تنها به فكر خويش است به فكر تن خويش! قحطي امروز قحطي انسانيت است قحطي همدلي قحطي عشق!
ممنون soveh عزیز، هم از شما و هم از دوست گرامی شما!
نمیدونم چرا با خوندن این متن، ناخودآگاه یاده نوشتهی دکتر شریعتی افتادم...
میخواهم بگویم......
فقر همه جا سر میکشد.
فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست...
فقر، چیزی را " نداشتن " است ، ولی، آن چیز پول نیست..... طلا و غذا نیست...
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهی یک کتابفروشی مینشیند...
فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامههای برگشتی را خرد میکند...
فقر،کتیبهی سه هزار سالهای است که روی آن یادگاری نوشتهاند...
فقر، پوست موزی است که از پنجرهی یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ...
فقر، همه جا سر میکشد......
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ...
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است ...
و حتی یاده اون متنی که در لحظهای خلا نوشتمش...
چه کسی میگوید که گرانی شده است؟؟؟!!
دورهی ارزانی است، دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان، دوستی ارزان است، دشمنیها ارزان، چه شرافت ارزان؟؟
تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکهی نان و دروغ از همه چیز ارزانتر، قیمت عشق چقدر کم شده است کمتر از آب روان... و چه تخفیف بزرگی خورده...قیمت هر انسان!!
دوست عزيز سوه ، دوست عزيز رضوانه نوشته هاي جالبي را مطرح فرموديد. راديو ، تلويزيون و مدارس مكاني است كه ميتواند براي فرهنگ سازي بيشتر و بهتر برنامه هاي متنوع داشته و دران سرمايه گذاري نمايد تا قحطي مجال اي براي رشد نداشته باشد نيابد. ترويج ورزش و روحيه پهلوان پروري در ميان جوانان بسيار راهگشاست.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید