جمعه 7 دی 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » *****ای دبستانی‌ترین احساس من*****

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4  بعدی
 *****ای دبستانی‌ترین احساس من***** « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
glasy_heart
پستتاریخ: سه‌شنبه 4 بهمن 1390 - 22:03    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

رضوانه یادته؟؟؟Eshve

چام چام چام
دست اومو ماساچی بیریا بیریا اوماجی او مروووو او او او دست چروووو اواواو
میریم بازی شهر بازی
فیش فیش فیش اینم تلافیش
فردا میریم کیش سر ساعت شیش

یادته؟
من این بازی رو خیلی دوست داشتم Sad

خدابگم چیکارت نکنه این چند روزه هر چی شعر بچگونس تو خونه میخونم بقیه فکر میکنن سرم جایی خورده Very Happy
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: سه‌شنبه 4 بهمن 1390 - 23:17    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

ای کاش افکار و منش و سادگی بچگیمونم بر می‌گشت...ولی افسوس که روز به روز روی آینه‌ی سادگی روح و رفتارمون، غباره! چی بگم که خدا رو خوش بیاد!... افسوس.


مامانم بعلاوه درس، روی خورد و خوراک و نظافتمون تو مدرسه خیلی خیلی حساس بودن! از کسی خوراکی نگیر! ولی به هر کی خواستی خوراکی بده! حتماً با لیوان آب بخور! دستشویی مدرسه به هیچ وجه نمی‌ری مگر اینکه Very Happy !!!!!! Tongue الان با خوتون می‌گید..اَه..اَه چه دختر لوس و نچسبی بودی تو Sick اما باور کنید اینطوری‌ها هم نبود، بهتون ثابت می‌کنم!

من از بچگی عاشق لواشک و آلوچه و...ترشی و..وای آب دهنم راه افتاد..خلاصه عاشق بودم به معنای واقعی ببینید چقدر عشقم پاک بوده که الانم که سنی ازم گذشته Eshve با دیدن لواشک و آلوچه پاهام سست می‌شه و تنم به رعشه میوفته Very Happy

یه آقا چرخی بود جلوی مدرسه که لواشکای خونگی فوق‌العاده ترش و خوشمزه‌ای می‌فروخت... من زنگای آخر با تمام وجودم دعا می‌کردم که اول زنگ زودتر بخوره و دوم عمو چرخی باشه و سوم مامانم دیرتر بیاد دنبالم...

زنگ که می‌خورد مثل برق و باد میدویدم تا به عمو برسم و لواشک بخرم قبل اومدن مامان!!! چون اگه می‌فهمیدن حسابی دعوام می‌کردن،لواشک می‌خریدم و قایم می‌کردم و یواشکی تو خونه می‌خوردم...واااای که چه احساس قشنگی داشتم، ترس، دلهوره، شادی، غرور!!!(از اینکه عملیات لواشک خریدنم با موفقیت انجام شد) همه رو با هم در آن واحد حس می‌کردم.

عمو چرخی به من می‌گفت:دخترم جان!!

اوت موقع‌ها سنی به تنش رفته بود، بعد دوره‌ی دبستان اون عمو هم به خاطره هام پیوند خورد..تا اینکه.....چند ماهه پیش که با ماشین داشتم شریعتی رو می‌رفتم پایین، یهو چشمم افتاد به.؟؟!
بله به همون عمو چرخی بچگیم! که داشت خیابون فرهنگ رو می‌رفت داخل! Worried Worried مخم هنگ کرد نمی‌دونید با چه سرعتی میدون مادر و دور زدم و بیچیدم تو فرهنگ رسیدم بهش، ای خدا چه قدر صحنه‌ی قشنگی بود! سلام کردم با اشک توی چشمام، با خنده‌ی روی لب! به خدا فکر نمی‌کردم اصلاً زنده باشن، خیلی پیرو شکسته شده بودن، دستاش می‌لرزید...اما زنده بود! با همون حالت گفتم: عمو چرخی من مشتری قدی‌میتم، شما من و یادت نمیاد!! بازم لواشک خونگی داری؟؟؟ گفت: بله، دخترم جاااااان!! دیگه بغضم ترکید و ....اندازه‌ی همه‌ی این سال‌هایی که دلم هوس لواشکاش رو کرده بود ازش لواشک خریدم و خوردم و اشک ریختم و خندیدم!! یاده اون روزهای خوش بخیر
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: سه‌شنبه 4 بهمن 1390 - 23:36    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

نه گلسی جان یادم نیست! ما بازی نمی‌کردیم، چه طوری بود بازیش؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: چهار‌شنبه 5 بهمن 1390 - 20:44    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

رضوانه جان اینجا که نمیتونم بگم یعنی نمیشه نمایش بدم Sad اما یه روز بیا دفتر همونجا بازی میکنیم Very Happy
فقط بگم بازی با دسته به هیچ چیز دیگه ای احتیاج نیست Eshve
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
dordooneh
پستتاریخ: شنبه 8 بهمن 1390 - 22:11    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

شروع فعالیت
شروع فعالیت

عضو شده در: 10 دی 1390
پست: 21

blank.gif


امتياز: 575



من عاشق پرین بودم و هستم. آدم چقدر دلش میگیره تو این تاپیک Worried میخوام گریه کنم Crying Crying Crying Crying

کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
_heavenly_
پستتاریخ: یکشنبه 9 بهمن 1390 - 14:39    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390
پست: 217
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 5880

پریــــــــــــــــــن Sad بابا لنـــــــــــــــــگ دراز Sad و کارتون مورد علاقم آنشـــــــــــرلی با موهای قرمــــــــــــــــز Worried
یادتونه دکلمه ی کارتون آنشرلی رو؟!من از حفظم ،این بود؛

آنه ! تكرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت
وقتي روشني چشمهايت
در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم كودكيت
از تنهايي معصومانه دستهايت
آيا مي داني كه در هجوم دردها و غم هايت
و در گير و دار ملال آور دوران زندگيت
حقيقت زلالي درياچه نقره اي نهفته بود؟
آنه !
اكنون آمده ام تا دستهايت را
به پنجه طلايي خورشيد دوستي بسپاري
در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز درآيي

و اينك آنه شكفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار تو Crying
چقدر دوست داشتنی بود رویا بافی های آنشرلی !
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: سه‌شنبه 25 بهمن 1390 - 22:35    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

پاکن‌های قدیمی که یادتون هست دوستان؟ شاید یادگاری هم نگه شون داشته باشین.

داشتم به پاکن‌های امروزی نگاه می‌کردم، و فرقشون با پاکن قدیمی‌ها!!!

پاکن‌های ما چقدر ساده بودن!! دارا و ندار یه جور پاکن داشتن اما حالا....

بچه‌هامونم دیگه بچه‌های قدیم نیستن، دیگه بچگی نمی‌کنن....یا حداقل نمی‌ذارن که بچگی کنن!!

حسادت . حسرت خوردن و چشم هم چشمی، پرتوقع بودن، تجمل گرایی و ظاهر بینی رو خودمون داریم به خورده بچمون می‌دیم... اونم از 6- 7 سالگی!! اینا چی میخوان بشن!!!؟





بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 26 بهمن 1390 - 09:28    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

اون پاک کنه که عکس لاک پشت و شیر داره، زود خورد میشد...معمولا نصفش خورد میشد ...نصف دیگش هم گم می شد.
اون پاک کن دورنگ ها هم که مثلا خودکار پاک می کردند! البته بیشتر کثیف کاری می کردن Winking

------------

این هم یکی از کارتونهای مورد علاقه من...jimbo

بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: چهار‌شنبه 26 بهمن 1390 - 21:18    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

Crying من جیمبورو خیلی دوست داشتم-سطل سحر آمیزو .... Worried
اون پاک کنا که سووه گفت خورد میشد اما خداییش نرم بود و تمیز پاک میکرد اما اینا که خودکارو پاک میکردنو دوست نداشتم Sad
رضوانه جان
بچه های امروز؟؟؟؟ Surprised
بچه های امروز قد آدم بزرگای قدیم چیز میدونن یه چیزی بگم؟؟ Worried خیلی از چیزایی که بعضی هاشون به زبون میارنو من نمیتونم بیارم باعث خجالته Sad

توقع هاشوووون Hypnotized لج بازیهاشون خدا به داد بچه های ما برسه Sad
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 26 بهمن 1390 - 21:32    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

دوستان کی میاد مارپله بازی کنیم؟!



کی دوست داره سوت بلبلی بزنه؟ Confused




شاگردای خوب کلاس!! کی بلده شعر این آقایون محترم رو برامون بخونه؟؟


بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: چهار‌شنبه 26 بهمن 1390 - 21:37    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

رضوانه ه ه ه Crying
من نوموخام بزرگ شم Sad
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 - 22:24    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520



از این بستنی‌ها می‌گرفتم و تموم که می‌شد جاش رو می‌کردم قابلمه پریناز عروسکم! یادش بخیر..... Worried

اینم از آقای سمندون....داستانش رو زیاد یادم نمیاد، آقای هاشمی بودن و حمیده خیر آبادی فکر می‌کنم، شاید هم ثریا قاسمی Confused این سمندون هم تو زیرزمین خونه بود.....



ای دبستانی‌ترین احساس من....

ای روزگــــــــــــــــــــــــــارCryingCryingCryingCrying
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 - 22:45    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

تاپیک بسیار و بسیار خووووووبیه خیلی زیاد از مطالبش لذت بردم واقا یادش بخیر افرین به همه ی ساوه سرایی هاا
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 - 22:53    عنوان: Re: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

negar-shtm نوشته است:
تاپیک بسیار و بسیار خووووووبیه خیلی زیاد از مطالبش لذت بردم واقا یادش بخیر افرین به همه ی ساوه سرایی هاا


بابا ما خاک پای شما هستیم، شما لطف مکرر به ما دارین! منت بگذارید و با عکس ها و خاطرات شیرین کودکیتون، این تاپیک رو مزین بفرماییدVery Happy
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 - 23:41    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

کارتون های خاطره انگیز

بازی زبیای قارچ خور



ملوان زبل




مجموعه چاق ولاغر



دوقولو های افسانه ایی


بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4  بعدی صفحه 2 از 4

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » *****ای دبستانی‌ترین احساس من*****
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc