جمعه 7 دی 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » *****ای دبستانی‌ترین احساس من*****

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4
 *****ای دبستانی‌ترین احساس من***** « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
rezvaneh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 20 اردیبهشت 1391 - 22:05    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

چه لحظه باشکوهی بود اون لحظه...!
وقتی معلم می‌بردمون پای تخته ازمون درس بپرسه و هیچی نخونده‌ بودیم و یکدفعه زنگ می‌خورد..! Very Happy Luighing Luighing
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 20 اردیبهشت 1391 - 22:10    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

این دبستانى‌هایى که تو هفته دو روز تعطیل هستن Angry
اگه پس فردا اومدن گفتن که ما نسل سوخته‌ایم و اینا،
جورى با پشت دست بزنید تو دهنشون که دیگه نتونن بلند بشن …!! Luighing Luighing
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 20 اردیبهشت 1391 - 22:44    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

به سلامتی همه‌ی مادرای مهربون و وظیفه شناس و مـــــــــــــــــــــــــــاه

داشتیم وسایل انباری رو مرتب می کردیم، مامانم یه مداد رنگی ۲۴ رنگِ قاب فلزی از تو یه کارتن در آورد.
زد زیر خنده گفت: می‌دونی چیه؟
گفتم: نه!
گفت: این رو خریده بودم هر وقت معدلت ۲۰ شد، بهت بدم، ولی حیف که نشد. Luighing Luighing
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: جمعه 22 اردیبهشت 1391 - 10:08    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: جمعه 22 اردیبهشت 1391 - 20:49    عنوان: Re: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

soveh نوشته است:
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود.


سوه جان خیلی ممنون، فوق العاده بود....ApplauseApplauseApplause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: جمعه 22 اردیبهشت 1391 - 22:31    عنوان: Re: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

rezvaneh نوشته است:
soveh نوشته است:
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود.


سوه جان خیلی ممنون، فوق العاده بود....ApplauseApplauseApplause

خواهش میکنم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
adame_haji
پستتاریخ: شنبه 23 اردیبهشت 1391 - 18:27    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

عضو فعال
عضو فعال

عضو شده در: 30 آبان 1384
پست: 627
محل سکونت: بسیج یک
iran.gif


امتياز: 16869

دوستان میخواستم از همه خواهش کنم اسم هر سریالو کارتون و فیلم که مال بعد از انقلاب رو میدونم اینجا بگن
اسم کارتونها : یاد فوتبالیستها - رابرت خانواده دکتر ارنس - کماندار نوجوان - کلاه قرمزی - پسر شجاع - بیخانمان - ازماشگاه 2020 - گربه های فضای - سندباد - سرنتیپیتی (جزیره ناشناخته) - جیمبو - دور دنیا در 80 روز - لوک خوشانس - زمزمه گلاکن - بلفی و لیلی پیت - مگ مگ و دوستان - ممول و دختر مهربون - بابا لنگ دراز - دختری بنام نل - بچه های الپ - افسانه توشیشان - وتو وتو - رامکال - سفرهای متی کومان - مشاهیر عصر ما - هاکل بریفین - زنان کوچک - چوبین - مسافر کوچولو (همراه با بغض) گوش مروارید - حنا دختری در مدرسه - خرسهای کوهستان - گوریل انگوریل - پلنگ صورتی - المپیک حیوانات - بامزی - پرفسور بالتازار - هاچ زنبور عسل - مورچه و مورچه خار - الستو و ولستون -باربا پاپا - خونه مادر بزرگه ....... و یاد همه کارتونها بخیر Confused Confused Confused
سریالها : خانه سبز - پهلوانان نمیمیرند - اژانس دوستی - ساعت خوش -
هوشیار و بیدار (با بازی علیرضا خمسه و محسن یوسف بیگ)
هزار در (یک مسابقه خیلی مهیج که علیرضا خمسه مجریش بود )
بازم مدرسم دیر شد (با بازی اکبر عبدی)
بچه ها سلامتی....
محله بهداشت....
کلیله و دمنه
مارکوپولو
که ای چند تای بالایی رو شاید بعضی ها یادشون نیاد...

از همه مهمتر زبل خان، با اون میمون و قفس بامزش....
ماجراهای ورم....
سفر جادویی ...
پاتال و آرزوهای کوچک
دنیای شیرین...
راز سیب...
















یه سوال؟

بچه های ما با اسباب بازیهای پر زرق و برق و گران قیمت خود لذتی را که ما از بازیهای ساده دوران کودکیمان می بردیم می برند؟ بازیهایی مانند منچ-مار و پله - دوز - یه قل دو قل - اتل متل - تپ تپ خمیر - کلاغ پر - لی لی - ورق بازی - گرگم به هوا-قایم باشک -دبلنا- و ....و.....
play station 3 !!!!!!!!!! Xbox Kinect Wii Luighing



من پسرم

من که از گل بهترم

پسرم من پسرم

حرف‌های مادرم

نرود از نظرم

در دبستان همه را

محترم می‌شمرم

از خوش‌اخلاقی من

هست راضی پدرم

من دخترم

بچه‌ها من دخترم

در خوش‌زبانی نوبرم

در خانه‌داری ماهرم

شریک کار مادرم

چهره‌ی شاد من ببین

شیرین به مثل شکرم

اول –1339



فریدون

فریدون مهربان است

عزیز کودکان است

به نرمی می‌زند حرف

همیشه خوش‌زبان است

به هر جا کودکان‌اند

فریدون در میان است

فریدون نیست ترسو

خودش یک پهلوان است

نمی‌گوید مگر راست

که حسنش در همان است

فرزندان ایران

ما گل‌های خندانیم

فرزندان ایرانیم

ما سرزمین خود را

مانند جان می‌دانیم

• • •

ما باید دانا باشیم

هوشیار و بینا باشیم

از بهر حفظ ایران

باید توانا باشیم

• • •

آباد باش ای ایران

آزاد باش ای ایران

از ما فرزندان خود

دل شاد باش ای ایران

دوم - 1340

میهن خویش را کنیم آباد

سر زد از پشت ابرها خورشید

باغ و بستان دوباره زیبا شد

فصل سرما و برف و باد گذشت

موقع گردش و تماشا شد

• • •

در چمن بر درخت گل بلبل

وه چه شیرین ترانه‌ای دارد

هست خشنود و شادمان زیرا

وطنی، آشیانه‌ای دارد

• • •

کودکان این زمین و آب و هوا

این درختان که پرگل و زیباست

باغ و بستان و کوه و دشت همه

خانه ما و آشیانه‌ی ماست

• • •

دست به دست هم دهیم به مهر

میهن خویش را کنیم آباد

یار و غم‌خوار همدگر باشیم

تا بمانیم خرم و آزاد

چهارم – 1341

فروردین ماه گل‌ها

فروردین ماه گل‌ها

دنیا دارد تماشا

اردی‌بهشت

از سبزه

زیبا می‌گردد صحرا

خرداد آید پیاپی

میوه‌های گوارا

• • •

تیر آرد با خود گرما

گرمک می‌گردد پیدا

مرداد از هندوانه

پر می‌شود همه جا

شهریور آید انگور

با خوشه‌های زیبا

• • •

مهر آرد برگ‌ریزان

کم‌کم می‌بارد باران

آبان انار رنگین

آویزد از درختان

آذر به و خرمالو

پیدا شود فراوان

• • •

دی پرتقال و لیمو

آید خوش‌رنگ و خوش‌بو

بهمن برف و یخ‌بندان

آید با سوز از هر سو

اسفند آید بنفشه

سبزه دمد لب‌جو

فارسی دوم- 1341

چشمک بزن ستاره

شد ابر پاره پاره

چشمک بزن ستاره

کردی دل مرا شاد

تابان شدی دوباره

دیدی که دارمت دوست

کردی به من اشاره

چشمک بزن ستاره

شد ابر پاره پاره

در روز ناپدیدی

شب روشن و سپیدی

در ابرهای تیره

چون نقطه‌ی امیدی

پنهان اگر شوی باز

دیدی مرا، ندیدی

چشمک بزن ستاره

شد ابر پاره پاره

با هر مسافری یار

با دوستان وفادار

شب‌های سرد و خاموش

من خوابم و تو بیدار

با نور آسمانی

بر ما شوی پدیدار

چشمک بزن ستاره

شد ابر پاره پاره

دوم - 1344

کتاب

من یار مهربانم

دانا و خوش‌بیانم

گویم سخن فراوان

با آن که بی‌زبانم

هر مشکلی که داری

مشکل‌گشای آنم

پندت دهم فراوان

من یار پند دانم

من دوستی هنرمند

با سود و بی‌زیانم

از من مباش غافل

من یار مهربانم

فارسی دوم- 1346

درخت

به دست خود درختی می‌نشانم

به پایش جوی آبی می‌کشانم

کمی تخم چمن بر روی خاکش

برای یادگاری می‌فشانم

• • •

درختم کم‌کم آرد برگ و باری

بسازد بر سر خود شاخساری

چمن روید در آن جا سبز و خرم

شود زیر درختم سبزه‌زاری

• • •

به تابستان که گرما رو نماید

درختم چتر خود را می‌گشاید

خنک می‌سازد آن جا را زسایه

دل هر رهگذر را می‌رباید

سوم- 1347


این مطلب آخرین بار توسط adame_haji در شنبه 23 اردیبهشت 1391 - 18:53 ، و در مجموع 2 بار ویرایش شده است.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
adame_haji
پستتاریخ: شنبه 23 اردیبهشت 1391 - 18:32    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

عضو فعال
عضو فعال

عضو شده در: 30 آبان 1384
پست: 627
محل سکونت: بسیج یک
iran.gif


امتياز: 16869

کتاب فارسی دوم دبستان :
دانلود


تیتراژ برنامه های کودک
باغ گلها - خپل

النگ و دولنگ

چشم چشم دو ابرو

دنیای شیرین




سرنوشت شخصیت کارتون‌هایی که می‌دیدیم ! (تصویری)


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511178.jpg

آقای سکسکه عمل کرده، می‌ره سر کار و میاد و زندگی‌شو می‌کنه!



http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223514782.jpg
الفی دیگه از هیچی نمی‌‌ترسه!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511321.jpg
آلیس شوهر کرده، دو تا بچه داره و یه زندگی حقیر توی یه آپارتمان ۵٠ متری ساده.


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223512759.jpg
آن‌شرلی آرایش‌گر معروفی شده و توی جردن و چند تا محله‌ی بالای شهر شعبه زده و حسابی جیب مردم رو خالی می‌کنه به اسم گریم و رنگ موهای عالی ...


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511066.jpg
ای‌کیوسان کراکی شده و مخش تعطیل تعطیله!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223513518.jpg
بامزی یه خرس بزرگ شد و شکارش کردن!... شلمان هنوز هم خوابه!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223513825.jpg
پت پست‌چی بازنشسته شده و الان تو خونه‌ی سال‌مندان منتظر مرگشه!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223514605.jpg
بنر رو یادته؟ پوستشو توی خیابون منوچهری 30000 تومن ‌فروختن!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223512183.jpg
بالتازار و زبل‌خان آلزایمر گرفتن.




http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223513368.jpg

http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223512483.jpg

http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511303.jpg


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511040.jpg

http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511074.jpg
دامبو، پلنگ صورتی، پسر شجاع، خانوم کوچولو، گوریل انگوری، شیپورچی، یوگی و دوستاش همه توی یه سیرک بزرگن!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223512120.jpg
تام سایر حسابی باکلاس شده و موهاشو مدل جوجه‌تیغی درست می‌کنه!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511914.jpg
تام و جری دو تا دوست صمیمی شدن!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223513671.jpg
تن‌تن توی یه روزنامه خبرنگار بود، الان تو یه شرکت تبلیغاتی داره فعالیت میکنه!



http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223511038.jpg
جیمبو رو از رده خارج کردن و بعد اجاره دادندش به ایران ایر !!



http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223514748.jpg
چوبین خیلی وقته که مادرش رو پیدا کرده و دنبال یه وامه تا ازدواج کنه!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223512663.jpg
حنا خانوم دکتر شده، مادرش هم از آلمان برگشته کنارش!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061223514473.jpg
خپل رو از باغ گل‌ها انداختنش بیرون, اون‌جا یه برج ١٠٠٠ طبقه ساختن! (چند روز پیش کنار یه سطل آشغال دیدمش - خیلی لاغر شده!)


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234521917.jpg
خانواده‌ی دکتر ارنست همسایه مونن، هر سه تا بچه‌اش رفتن خارج، همسر دکترخیلی مریضه!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234523955.jpg
رابین‌هود رو توی اسلام‌شهر گرفتنش - به جرم شرارت!- هفته‌ی دیگه اعدامش می‌کنن!



http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234521944.jpg
سوباسو و کاکرو قهرمان جهان شدن، خب که چی؟!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234523475.jpg
کایوت، بالاخره ردرانر رو گرفت ولی از شانس بدش آنفولانزای مرغی گرفت و مرد!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234522617.jpg
هیچ‌کی نفهمید گالیور عاشق فلرتیشیاست!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234523452.jpg
لوک خوش‌شانس طي يه بدشانسي، اشتباهي تو يه صحنه قتل دستگير شد و نتونست خودشو تبرئه كنه و الان هم سلولي دالتون ها شده!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234521623.jpg
مارکو پولو تو میدون راه‌آهن یه باقالي پلويي زده ، می‌گن کارش خیلی گرفته!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234521486.jpg
گربه‌سگ عمل کردن و جدا شدن!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234522341.jpg
ملوان زبل الان ديگه يه دزد دريايي معرف شده در خلیج عدن!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234523349.jpg

http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234524488.jpg
آقای پتی‌بل تو میدون شوش یه بنک‌دار کله‌گنده‌س!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234523617.jpg

http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234521803.jpg
معاون کلانتر از يه بانك اختلاس كرد و فرار كرد رفت خارج !



http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234524223.jpg
آقای نجار الان به جرم قطع غيرمجاز درختان تحت تعقيبه و وروجک هم قايم شده!


http://files.tabnak.com/pics/201012/201012061234523695.jpg
پت و مت دكتراي مهندسي عمران گرفتند و الان جزو هيئت علمي دانشگاهند!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 - 22:26    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

من تی تاب میخاااااام Crying Crying Crying Crying Crying
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 - 22:37    عنوان: Re: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

negar-shtm نوشته است:
من تی تاب میخاااااام Crying Crying Crying Crying Crying

این که هست هنوز...شاید به طعم گذشته نباشه ولی تو همون مایه ها هست با همون مارک سالمین
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 - 22:48    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

نه من به یاد گذشته ها این عکس گذاشتم سوه من تی تاب با طعم بچگی و لذت خوردن این کیک میخااام Eshve Eshve Eshve
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 - 22:54    عنوان: Re: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

negar-shtm نوشته است:
نه من به یاد گذشته ها این عکس گذاشتم سوه من تی تاب با طعم بچگی و لذت خوردن این کیک میخااام Eshve Eshve Eshve

تازه اصل تی تاپ هم این شکلی نبود...تقریباً 20 سال پیش تی تاپ های صادراتی و خوشمزه تو جعبه بودند و هرجعبه فکر کنم 10 تا داشت...اونا وحشتناک خوشمزه بودن...عطری داشتن که نگووووووووو....

هععععییی جز حسرت چیزی دیگه برامون نمونده
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
adame_haji
پستتاریخ: پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 - 06:37    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

عضو فعال
عضو فعال

عضو شده در: 30 آبان 1384
پست: 627
محل سکونت: بسیج یک
iran.gif


امتياز: 16869





این کارت بازی ها رو عاشقشون بودم من


من لینچان کائوچیو از پیتخت لیانشانپو


کوکب خانوم زن شیرده ای بود Very Happy



بازی آتاری یادش بخیر
کلی خاطره داریم
اون موقع ها بخاطر آتاری تا صبح بیدار میموندیم
الان بخاطر Xbox !!!
اینم یه نمونش





Luighing







شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم



شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !

شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..

شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.

شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.

شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

شما یادتون نمیاد، شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)

شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.

شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)

شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!

شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)

شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .

شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.

شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !

www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)

شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !



شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !

شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !

شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !

شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن

شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !

شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !

www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !



شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !



شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !

شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !

www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.

شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!

شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا

شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.

شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!

www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)

شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.



شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…



شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.

شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!

شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.

شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…

شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.



www.goshvare.com | خاطرات مشترک بچگی هامون (يادش بخير)
چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر…
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
adame_haji
پستتاریخ: پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 - 07:09    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

عضو فعال
عضو فعال

عضو شده در: 30 آبان 1384
پست: 627
محل سکونت: بسیج یک
iran.gif


امتياز: 16869










[img]http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRAqOzfhHb4za72LNVsy63CjV3c0QGJ3C3Xy81Sl8SSAhxV9midF2n6V9-2[/img]






















شما یادتون نمیاد، خانم خامنه رو (مجری برنامه کودک شبکه یک رو)

با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش !
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4 صفحه 4 از 4

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » *****ای دبستانی‌ترین احساس من*****
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc