عضو شده در: 17 بهمن 1384 پست: 348 محل سکونت: فعلا در تهرانم
امتياز: 13370
یک عکس سیاه و سفید، عمودی که در آن یک میز، دو صندلی و گلدان ، بشقاب زیر گلدانی، چند شاخه گل و یک رو میزی دیده می شوند.
در نگاه، کنجکاوانه تر، می بینیم که کف این اتاق نیز با الوارهای چوبی پوشیده شده است.
در این عکس با اینکه هیچ موجود زنده ای خودنمایی نمی کند (به عبارتی دیگر وجود ندارد) اما نوعی زندگی در جریان است. گویی میان میز و صندلی این اتاق گفت و گویی وجود دارد.
حس رومیزی توری بافی شده سفید هم برای گروهی از بیننده های عکس، قابل لمس است.
بیننده ی حرفه ای تر در این تصویر به دنبال پنجره و نورگیر اتاق می گردد. به فرم و جهت سایه ها نگاه کنید...
یک کشف دیگر هم ممکن است در این عکس شما را به حیرت وا دارد: پایه های سفید رنگ یک میز کوچک دیگر... البته این مراد عکاس نبوده که مثلا بخواهد برای شما معما طرح کند اما این شمایید که در این اتاق به جستجو پرداخته اید و کاشف شده اید...
ممکن است کشوی میز هم برای شما سوال ایجا کند، دستگیره آن را در زیر رو میزی می بیند؟؟
فرم خاص صندلی ها را چه؟ کفی در جلو و عقب به یک اندازه نیست...
اولین راه، نقد عکس های هنری همین خوب دیدن عکس است.
اگر علاقه مند به مطالعه عکس ها هستید، پیشنهاد می کنم کتاب "اتاق روشن" رولندبارت را بخوانید. (از این کتاب دو ترجمه در ایران هست. "نشر ماه ریز"ترجمه بهتری را عرضه کرده)
و دست آخر یک اتفاق جالب... عکاس این تصویر، همین امروز این عکس را در سایت فتو.نت قرار داده و ما در ساوه سرا همراه با شما به تجریه و تحلیل اجزای تشکیل دهنده ی آن پرداخته ایم...
دوست دارم شما نیز حس و مکاشفاتتان را از عکس های این تاپیک بنویسید... حتی یک قطعه ادبی...
عضو شده در: 2 فروردین 1385 پست: 165 محل سکونت: تهران
امتياز: 0
چه کار خوبی!
حداقلش ما هم کنار شماها چهار کلام چیز یاد میگیریم! حداقلترش اینکه میفهمم بعضی نقدهای چند صفحه ای رو از کجای یک عکس یا تابلو درمیارن!
اگر همین عکس رو یکدفعه میگذاشتن جلوی من که از این چی میفهمی!یا چی دستت میاد من هیچی نمیفهمیدم! (تشویق!)
خوب یک مسئله کلیدی در این عکس رو بذارید مطرح کنم!
نوری که توی این عکس هست یحتمل داره از یک پنجره ای که بالا همین دیوار مقابل هست می یاد دیگه!(توضیح رو کیف کنید! ) خوب من فهمیدم اینجا خونه آن شرلی ایناست.اینجا هم گوشه آشپرخانه ماریلاست یا شاید هم...! (نه به اتاق زیر شیروانی آن شرلی نمی خوره! )
خوب خداییش وقتی رفتم تو حس عکس این نتیجه اش بود!
میگم آقای mehdi2 ! اگر خیلی در این زمینه با استعداد نیستم آب پاکی رو بریزید رو دستم! چون یک چند وقته دارم میرم توی نخ عکاسی! اگر آینده ام روشن نیست خیلی وقت تلف نکنم!
عضو شده در: 19 شهریور 1384 پست: 1201 محل سکونت: ساوه
امتياز: 28580
سلام؛
مهدي جان،
كارت حرف نداره!
از طرفداران پر و پا قرص تاپيكت هستيم
با اين بخش از صحبتات خيلي موافقم:
نقل قول:
در این عکس با اینکه هیچ موجود زنده ای خودنمایی نمی کند (به عبارتی دیگر وجود ندارد) اما نوعی زندگی در جریان است. گویی میان میز و صندلی این اتاق گفت و گویی وجود دارد.
به نظرم اين نكته هم جالبه كه: هيچ آبجكت متناقض با حال و هواي عكس نداريم!
همه چيز با هم متناسبن، گل، گلدون، زيرگلدوني، صندلي، ميز و ....
اگه من بودم، معلوم نبود گلهاشو چه نوعي انتخاب ميكردم!
با خوب نوع عكسي هم شروع كردي، عكس سياه و سفيد!
هميشه معتقد بودم تأثيري كه عكس سياه و سفيد داره، هرگز عكس رنگي نخواهد داشت!
نميدونم درست فكر ميكنم يا نه؟
اگه آره، به نظرت چرا؟
اما واقعا تا به حال به يه عكس با اين دقت نگاه نكرده بودم!
البته بچه كه بوديم و كلاس نقاشي استاد فدايي ميرفتيم، يه گلدون گل ميذاشت جلومون، ميگفت اين جلسه فقط به اين گلدون خيره ميشيم و در آخر جلسه، ميشينيم نقاشيش (طراحي) ميكنيم!
اما اون موقع، فكر ميكرديم نميشد به يه تلويزيون، در حال پخش پلنگ صورتي خيره بشيم؟
بگذريم،
مطمئنا علاوه بر حرفه، اين شيوه نگاه، توي زندگي انسان هم اثراي جالبي ميذاره
عضو شده در: 17 بهمن 1384 پست: 348 محل سکونت: فعلا در تهرانم
امتياز: 13370
سلام حمید و بی نشان عزیز (از توجه شما به این تاپیک ممنونم)
در مورد عکس سیاه سفید و یا عکس رنگی، می تونم بگم باید فضا و مفهوم عکس را شناخت. عکس سیاه و سفید فارغ از دنیای رنگ (در حد فاصل سیاه. خاکستری ها و سفید) ما را به سمت شناخت و ارائه ترکیب بندی و نور پردازی و ... می برد.
اما یادمان باشد عکس رنگی اگر با شناخت تاثیرات رنگها همراه بشود، هیچ چیزی از عکس سیاه و سفید ( که در ذهن ما هنری تر است) ندارد.
فکر می کنم، فعلا این توضیحات ناقص من، کافی است.
عضو شده در: 17 بهمن 1384 پست: 348 محل سکونت: فعلا در تهرانم
امتياز: 13370
bineshan17 نوشته است:
میگم آقای mehdi2 ! اگر خیلی در این زمینه با استعداد نیستم آب پاکی رو بریزید رو دستم! چون یک چند وقته دارم میرم توی نخ عکاسی! اگر آینده ام روشن نیست خیلی وقت تلف نکنم!
دوست داشتم به این جملات شما، جواب ندهم. اما دیدم که حرف از "استعداد" و... است و حیفه که هیچ چیز نگویم.
اینکه همه ی افراد، همه ی استعدادهای جهان را در خود ندارند را قبول دارم. اما این را هم یقین دارم که با ممارست و پشتکار خیلی کارها را می توان انجام داد. مطمئن هستم اکثر شما دوستان،جملات "ادیسون" و ... را در مورد میزان بهره گیری از استعداد و پشتکار را شنیده اید.
حتما سوال مشهور و قدیمی "عکاسی فن است یا هنر" را شنیده اید.
(جواب من این است که عکاسی یک "هنر فنی" است!) شما هر قدر هم هنرمند باشید تا فن عکاسی را ندانید نمی توانید عکسی چشمگیر بیاندازید که چاپ یا نمایش آن مطلوب در آید. (هر چند امروزه عکاسی با دوربین های خانگی دیجیتال بسیار آسان شده است)
برعکس آن نیز صادق است. شما اگر مهندس دوربین هم باشید. اگر ذوق. احساس. جسارت و ... و در یک کلام "هنر" لازم را به کار نبندید. عکس شفاف و خوشرنگ شما (مگر مواقع نادر) زیبا از کار در نمی آید.
استعداد را می شود پرورش داد. من به شما و همه دوستان می گویم که حتما خداوندی که به شما دیده ی بینا داده زمینه ای از هنرهای تجسمی را هم بخشیده. کمی جستجو کنید. کمی تمرین و صبر داشته باشید. اگر آن زمینه هنرفن عکاسی بود، به آن ادامه دهید که این کار همان شکر پروردگار است.
و اگر دیدید که عکاسی زمینه دلخواه (روی دلخواه تاکید دارم ) شما نیست. به گرایش های دیگر هنری بپردازید. هنر موجب آرامش روح شما می شود. شاید اصلا شما یک نوازنده و یک موسیقی دان بالقوه باشید. زمینه اش را در خود پیدا کنید و آن را تقویت نمایید.
مطمئن هستم که همه آنهایی که مطالب این صفحه (عکس های هنری) را می خوانند، به عکاسی و عکس خوب دیدن، علاقه مند هستند و این علاقه مندی نیمی از راه است...
عضو شده در: 17 بهمن 1384 پست: 348 محل سکونت: فعلا در تهرانم
امتياز: 13370
در پلان اول یک دیوار می بینیم. در پلان دوم چند گیاه که در کنار آن رسته اند.
در نگاه دوم متوجه تفاوت رنگ آجرهای پایین دست و بالا دست می شویم.
در نگاه سوم در می یابیم که چینش آجرهای پایینی و بالایی نیز تفاوت دارد.
می شود تصور کرد که این دیوار در دو دوره و شاید با دو معمار، ساخته شده باشد.
اما نکته ی اصلی تضاد میان گیاه و دیوار آجری است. تضاد میان گیاه و ملات های سیمانی خشن.
داستانی که شاید بتوان با دیدن این عکس در ذهن پروراند، این است که گیاهان کم کم داشتند خودشان را به بالای دیوارک می رساندند که آنسوی دیوار را مشاهده کنند، اما آدمی دیوارها را بلندتر کرد و گیاهان از دیدن آنسوی دیوار محروم شدند.
می بینید: ما هم آن سوی دیوار را نمی بینیم. آجرها از ارتفاع عکس هم بالاتر چیده شده اند. دوست دایم کاش یکی از این آجرها نبود تا آنسوی این دیوار را ببینیم.
راستی نکند آنسوی این دیوار جنگل و حتی دریا باشد و ما محروم از دیدن آن در این سو محصور شده ایم.
کاش گیاهان پای این دیوار از آن نوع "رونده" می بود و سطح دیوار را می پوشاند.
و هزار کاش و اما و اگر دیگر...
نام این عکس یکی از عبارات "محصور. ممنوع. بسته و مسدود " است. چرا نامش دیوار نیست... شاید عکاس اثر دیوارها برایش مهم تر از خود دیوارها بوده. (و احتمال زیاد همین هم هست)
عضو شده در: 19 شهریور 1384 پست: 1201 محل سکونت: ساوه
امتياز: 28580
سلام؛
عجب عكسهاي نابي انتخاب ميكني آقا مهدي
در عكس دوم، به نظرم انتخاب اسم عكس، بيشتر از عكس، نگاهها رو به طرف منظور عكاس جلب كرده! كه شما هم كاملا نكته رو گرفتي و به ما گوشزد كردي...
مثلا اگه اسم عكس رو ميذاشت Wall، خداييش چيز زيادي از عكس برداشت نميشد!
عكس سوم، محشره!
نكاتي كه من توي عكس ميبينم:
- منبع نور، از انعكاس روي "جام شيشهاي" مشخص است كه پنجرهايست...
- اين اشياء كجا چيده شدهن؟
نميدونم عكس دستكاري شده يا نه؟ اما واقعا نه ديواري مشخصه نه كف زميني!
شايد عكاس خواسته هيچ "زاويه"اي در عكس نباشه! (حالا دليل اصليش چه بوده، نميدونم)
همه اشياء داخل عكس بدون زاويه هستن، حتي گوشه ديوار!
- ظرافت و لطافت و زلال بودن شيشه (شايد چيزي مثل دل صاف)، در برابر ديگر اجناس (جمع جنس! به معني "نوع")
- عقلم از "شيئ قرمز رنگ" داخل جام شيشهاي، چيزي جز اينكه چقدر تركيب رنگ صحنه رو زيبا كرده، برداشت نميكنه (تركيب خاكستري ملايم، سفيد و قرمز)
نميشه جنس اون شيئ رو تشخيص داد، يعني يه "گلپر" (پره گل) هست؟ يعني ميخواد همون لطافتي كه از شيشه گفتم رو با لطافت يه "گلپر" نشون بده؟! نميدونم
ميگم مهدي جان،
از دست شاگردد ناراحت نشو، باور كن در جلسه سوم، بيشتر از اين نميشه از يه عكس نكته برداشت كرد
قول ميدم تو جلسات بعدي (اگه عمري بود) جبران كنم
مشتاق شنيدن نكات شمائيم...
فعلا با اجازه...
عضو شده در: 17 بهمن 1384 پست: 348 محل سکونت: فعلا در تهرانم
امتياز: 13370
حمید جان ( استاد مایی) اینجا یک به یک کارگاه شبیه است. با هم می بینیم و گفت و گو می کنیم.
نظراتت خوندنی بود. حتما در مورد عکس های بعدی هم صحبت کن. ما یک کلاسی می رفتیم که واجب بود در مورد کارها (آثار هم کلاسی هامان) صحبت کنیم. (چه انتقاد چه تعریف. جاتون خالی ما ساوه ای ها دست به یکی کرده بودیم و قبل از اینکه کسی انتقادی بکند از کارهای همدیگر تعریف می کردیم !!! و فضای کلاس را به نفع اون کار عوض می کردیم یادش بخیر)
اون شی قرمز رنگ به نظر من نمی تونه "گلبرگ" باشه. چون حجم و سایه ها بیشتر گوی و توپ قرمز را تداعی می کند. اما در مورد این که عکاس خواسته با اضافه کردن یک عنصر رنگی (بخوانید جیغ!) عناصر طیف طوسی و سفید را بیشتر نمایان کند، موافقم.
در مورد این که اشیا روی چه چیزی قرار بدهیم که چنین القا شود که دیوار و کف، گوشه ندارد، خیلی راحت است. کافیست از یک مقوا یا پارچه و ... استفاده کنید. یک سر آن را روی زمین بگذارید و پس از یک قوس، طرف دیگرش را بالاتر بگیرید (یا به دیوار تکیه دهید)
اگر از منظره یاب ( یا صفحه ال سی دی ) دوربین به فضایی که ساخته اید نگاه کنید، می بینید که با این کار گوشه دیوار را پیهان کرده اید...
در ضمن در مورد این تصویر می توان گفت: عکاس طرف راست صفحه را سنگین تر کرده است. برای درک این موضوع به آرایش نور و چینش اشیا نگاه کنید.
عضو شده در: 17 بهمن 1384 پست: 348 محل سکونت: فعلا در تهرانم
امتياز: 13370
دوستان عزیز سلام
خیلی از ما، در آلبوممان عکس های زیادی از خودمان، دوستانمان و فامیل داریم که در حد همان آلبوم و دیدار چند وقت به چند وقت می ماند. عکس های یادگاری ای که فقط به خاطر مکانی که در آن هستیم یا کسانی که با ما هستند، برایمان اهمیت دارند. (البته این دو خصوصیت بسیار و بسیار پر اهمیت هستند) اما منظور من این است که در آنها ذوق و سلیقه خاصی به کار نمی بریم، امروز می خواهم با دو عکس چهره، نکاتی را یادآور شوم. البته می دانم که خیلی از شما این نکات را می دانید. جسارت من را ببخشید.
عنوان عکس اولی BEHIND THE WINDOW و عکس دوم WOMAN AND FIRE است.
(به معانی پشت پنجره و زن و آتش)
همانطور که متوجه شدید هر دو عکس، چهره یک خانم است.
و اما توضیحاتی در مورد این عکس ها...
عضو شده در: 17 بهمن 1384 پست: 348 محل سکونت: فعلا در تهرانم
امتياز: 13370
با یک انتقاد از خود شروع می کنم:
ما یاد گرفته ایم در عکس ها بخندیم و یا در دوربین نگاه کنیم.
هر چند که خنده اغلب چهره ها را زیبا تر می کند و نیز نگاه در دوربین، بعدا نگاه در چشم های بیننده می شود اما این دو "عکس چهره" این آموزه ما را ندارد. (و چه قدر هم زیبا هستند)
پوشیدگی و پوشش یکی از نکاتی است که اگر خوب رعایت شوند، به زیبایی عکس ها کمک می کنند. در عکس اول پارچه رنگ روشن و در عکس دوم بخار روی شیشه بخش اعظمی از پوشیدگی را انجام داده اند.
در تصویر اول
عکاس به عمد خواسته تا سایه ها به صورت خطوط افقی از روی چهره و لباس مدل عبور کنند. تا هم پشت پنجره بودن را نشان دهد و هم سادگی همه عکس هایی که خانمی به این شکل (پزیشن) در آن قرار می گیرد را بر هم بزند.
بهتر از من می دانید اگر سایه ها عمودی بود، او را پشت میله های زندان می دیدیم و مفهوم تصویر به کلی عوض می شد.
به چشمان او نگاه کنید. غیر از رنگ آبی که با غلظت تمام خودنمایی می کند، کمی انتظار را به عنوان چاشنی به تصویر اضافه کرده است.
شما شاید نوعی "قدیس نمایی" نیز در تصویر اول ببنید که به عوامل متعددی از جمله "آرایش ساده" مدل برمی گردد. بر عکس این امر نیز عموما صدق می کند. یعنی وفور و به چشم آمدن آرایش در چهره مدل، سادگی و طبیعی بودن زیبایی را از ذهن شما دور می کند.
این "تقدیس" را از پوشش روشن خانم و زمینه تیره پشت سر او می توان دریافت. (در مورد این تصویر عرض می کنم)
تصویر اول از اشیای زائد هم خالی ست. تصور کنید از زیر پوشش سفید آن خانم پلیور رنگی یا گوشواره و گردنبندی پیدا بود. آن وقت عکس به هم می ریخت و ما در مورد یک تصویر با خصوصیاتی دیگر صحبت می کردیم. (مثلا تصویری که عکاس در نظر داشته زینت آلات خانمی را به تصویر بکشد)
مورد دیگری که به ذهنم می رسد و خوب است یادآور شوم، شدت نور در تصویر است. فلاش یا هر منبع نوری دیگر اگر از حد طبیعی بیشتر یا کمتر نور بتاباند، تاثیرش در زیبایی یا نازیبایی تصویر به شدت به چشم می خورد. در تصویر یاد شده عکاس نخواسته سایه روشن های پوشش مدل را حذف یا اغراق کند...
فکر می کنم زیاد صحبت کردم. از شما می خواهم تصویر دوم این خانم را تشریح و نقد کنید...
عضو شده در: 1 اسفند 1384 پست: 204 محل سکونت: .:: ساوه -خيابان اميركبير::.
امتياز: 5420
Hamid نوشته است:
سلام؛
اما اون موقع، فكر ميكرديم نميشد به يه تلويزيون، در حال پخش پلنگ صورتي خيره بشيم؟
بگذريم،
ممنون، واقعا ممنون...
ادامه بده
منم خيلي خوشم اومد ولي هيف كه تو اين چند روزه فقط با گوسفند و بز سرو كله زدم فعلا به جز به.....به..... و بعععععععع چيزي به ذهنم نميرسه بعدش هم بايد خدمت حميد آقا عرض كنم كه اصلا هم نميگزريم و لطف كن با پلنگ صورتي كاري نداشته باش چون من نسبت بهش خيلي حساسم
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید