جمعه 7 دی 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » وفا

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 وفا « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
soveh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 29 تیر 1391 - 09:54    عنوان: وفا پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

یک داستان واقعی به نقل از "سروش صحت" بازیگر ، نویسنده و کارگردان ایران:

صبح ها مسیر ثابتی دارم و اگر عجله نداشته باشم آنقدر در ایستگاه منتظر می مانم تا تاکسی مورد علاقه ام برسد. در واقع راننده این تاکسی را دوست دارم. راننده پیر و درشت هیکلی با دست های قوی و آفتاب سوخته و چشم های مشکی رنگ است که تابستان و زمستان سر شیشه ماشین را باز می گذارد و با آنکه چهار سال است بیشتر صبح ها سوار ماشینش می...... شوم فقط سه چهار بار صدای بم و خش دارش را شنیده ام. ماشینش نه ضبط دارد، نه رادیو و شاید همین سکوت، حضورش را این چنین لذت بخش می کند. ما هر روز از مسیر ثابتی می رویم، فقط چهارشنبه های آخر هر ماه راننده مسیر همیشگی مان را عوض می کند. یکی از چهارشنبه های آخر ماه به او گفتم «از این طرف راهمون دور می شه ها.» «می دونم.» دیگر هیچ کدام حرفی نزدیم و او باز هر روز از مسیر همیشگی می رفت و چهارشنبه های آخر ماه مسیر دورتر را انتخاب می کرد. چهارشنبه آخر ماه پیش وقتی از مسیر دورتر می رفت، سر یک کوچه ترمز کرد نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت، بعد گفت؛ «ببخشید الان برمی گردم» و از ماشین پیاده شد. دوباره کمی این طرف و آن طرف را نگاه کرد، یک کوچه را تا نیمه رفت و برگشت بعد سوار شد و رفتیم. به دست هایش نگاه کردم، فرمان را آنقدر محکم گرفته بود که ترسیدم از جا کنده شود، اما لرزش دست هایش پیدا بود، پرسیدم «حالتون خوبه؟» گفت «نه.» نگاهش کردم و بعد برایم تعریف کرد.چهل و شش سال پیش عاشق دختر جوانی می شود. چهارشنبه آخر یک ماه دختر جوان به او می گوید خانواده اش اجازه نمی دهند با او ازدواج کند. راننده از دختر جوان می خواهد لااقل ماهی یک بار او را از دور ببیند. دختر جوان قول می دهد تا آخر عمر چهارشنبه آخر هر ماه سر این کوچه بیاید. چهل و شش سال دختر جوان چهارشنبه آخر هر ماه سر کوچه آمده، راننده او را از دور دیده و رفته است. از راننده پرسیدم «دختر جوان ازدواج کرد؟» نمی دانست. پرسیدم «آدرسشو دارین؟» نداشت. در این چهل و شش سال با او حتی یک کلمه هم حرف نزده بود فقط چهارشنبه های آخر هر ماه دختر جوان را دیده بود و رفته بود. راننده گفت «چهل و شش سال چهارشنبه آخر هر ماه اومد ولی دو ماهه نمیاد.» به راننده گفتم «شاید یه مشکلی پیش اومده.» راننده گفت «خدا نکنه» بعد گفت «اگر ماه دیگر نیاد می میرم.»
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
velayat20(پنج‌شنبه 29 تیر 1391 - 23:30), Yakamoz(جمعه 30 تیر 1391 - 22:17), soveh از این تاپیک تشکر میکنم 
Kovsar
پستتاریخ: پنج‌شنبه 29 تیر 1391 - 10:52    عنوان: پاسخ به «وفا» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 12 خرداد 1391
پست: 435

iran.gif


امتياز: 11375

Worried چقد غم انگیز Worried
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: پنج‌شنبه 29 تیر 1391 - 17:32    عنوان: پاسخ به «وفا» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

واااااای خدای من سوزناک بود....

این دوره زمونه ،اینجور عشقها ،اینجور داستانها فقط مال قصه هاست. تو خوابم دیگه دیده نمیشن Sad ولی کاش.....کاش ..... Worried

واقعا عشق وجود داشت...


چرا باید اینجور رفتارها اینجور داستانها انقدر کم بشه که با خوندنش این همه متعجب شیم.


این مطلب آخرین بار توسط glasy_heart در دوشنبه 2 مرداد 1391 - 13:39 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 29 تیر 1391 - 21:18    عنوان: پاسخ به «وفا» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

الا یا ایها الساقی..........
که عشـــــــــــــــــــــق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل‌ها




چرا غم انگیز؟ فوق العاده زیبا و شعف انگیز بود.
مرسی Soveh عزیز، فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق العاده بود Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
velayat20
پستتاریخ: پنج‌شنبه 29 تیر 1391 - 23:29    عنوان: پاسخ به «وفا» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره

عضو شده در: 28 آذر 1390
پست: 84

blank.gif


امتياز: 2095

خیلی عالی بود.اینجا ولایت، ما همه گی برای اون پیرمرد دعا میکنیم که نمیره
ممنون سوه عزیز
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: جمعه 30 تیر 1391 - 08:08    عنوان: پاسخ به «وفا» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

ممنونم دوستان عزیز


من که عنوانش را گذاشتم وفا تا قبل از اینکه خواننده ها به یاد چیزهای دیگه بیافتن به این فکر کنن که آدمها می تونن وفادار بمونن به عهدشون و از یاد نبرن حتی اگر فقط و فقط خودشون از این مسائل آگاه باشن و هیچ کس ندونه.

اما به هر حال تا بوده همین بوده، همه ی داستان های عاشقانه که صحبت از عشق واقعی کردن با نرسیدن تموم شده.........
Winking

velayat20, جان:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ..... ثبت است بر جریده عالم دوام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است .... زان رو سپرده اند به مستی زمام ما
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
abbasbehnam
پستتاریخ: جمعه 3 خرداد 1392 - 21:16    عنوان: پاسخ به «وفا» بی وفا پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 31 اردیبهشت 1392
پست: 228
محل سکونت: تهران - u.s.a - texas san antonio
usa.gif


امتياز: 6130

بی وفا


از برت دامن كشان
رفتم ای نا مهربان
از من آزرده دل
كی دگر بینی نشان
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

از برد دامن كشان
رفتم ای نا مهربان
از من آزرده دل
كی دگر بینی نشان
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

از من دیوانه بگذر
بگذر ای جانانه بگذر
هر چه بودی هر چه بودم
بی خبر رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

شمع بزم دیگران شو
جامه دست دیگران شو
هر چه بودی هر چه بودم
بی وفا رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

بعد از این بعد از این
كن فراموشم كه رفتم
دیگر از دست تو
می نمی نوشم كه مستم
با دل دیر آشنا
گشتم از دامت رها
بی وفا بی وفا بی وفا
رفتم كه رفتم رفتم که رفتم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » وفا
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc