عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
طبق آخرین یافته ها یه بیماری تو آدم ها وجود داره که هر وقت عینکی را روی میز یا روی چشم کسی یا هر جای دیگه که باشه ببینن زود به چشم میزنن و امتحانش می کنن!
**********
بعضی وقتا دلم واسه مامانم می سوزه وقتی میان تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم و اون تنها نشسته تلویزیون می بینه. چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما
**********
پیرمردهای 90 ساله هم توی جمعشون به همدیگه میگن «بچه ها»
***********
شما یادتون نمیاد، همین دو ساعت پیش ساعت چهار بود
************
خرخون مجرم نیست، بیمار است. بیایید با خرخون ها مثل بیماران رفتار کنیم...! (ستاد حمایت از بیماری های خیلی خاص)
ما بچه بودیم یه بازی بود به نام: «همه ساکت بودند ناگهان ... گفت»... صدبرابر پلی استیشن 3 لذت داشت!
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
*طبق آخرین یافته ها یه بیماری تو آدم ها وجود داره که هر وقت عینکی را روی میز یا روی چشم کسی یا هر جای دیگه که باشه ببینن زود به چشم میزنن و امتحانش می کنن!
*معنی چراغ زرد راهنما در دنیا: از سرعت خود بکاهید و آماده توقف شوید!
معنی چراغ زرد راهنما در ایران: بدو گاز بده تا قرمز نشده رد بشیم!
*دقت کردین اگه انگشتت با تبر قطع شه، دردش کمتره تا اینکه با کاغذ بریده بشه!
*ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بزنتت، نام برده الان روی شن های سواحل جزایر قناری داره آفتاب می گیره، فکر کنم سوءتفاهم شده به خدا!
*یه پشه مشاهده کردم تو اتاق. رفتم یه دماسنج آوردم نشستم جلوش نشونش دادمو باهاش منطقی بحث کردم که هنوز سرده هوا. اونم قبول کرد و رفت!
*یکی از دوراهی های زندگی وقتی است که نمی دانید، در شیشه ای مقابل تان را باید «بکشید» یا «فشار دهید»!
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
دوس دارم یه روز آنقد پولدار بشم که وقتی رانی می خورم؛ اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر می کنه واسم مهم نباشه!
*گویش خانم های جوان در سال 81:
عزیزم، چرا ناراحتی؟ قربونت برم
گویش خانم های جوان در سال 86:
عزیزم، چرا ناراحنی؟ قلبونت برم
گویش خانم های جوان در سال 91:
عجیجم، عجقم، چلانالاحتی؟ قلبونت بلم
گویش خانم های جوان در سال 96:
دیبیلم، عولوپولو، بیلی بولوناتانوتوهلو؟
*دوغ قبول!
شیر کاکائو قبول!
آبمیوه پاکتی قبول!
اصلا نوشابه هم قبول!
آب معدنی رو دیگه برا چی تکون میدی؟
همش همونه!
*ایندر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به حریفاش نزد.
*سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
- طرف قد 2 متر و نیم، وزن 140، بازوش دور کمر من، فاقد هرگونه چربی
تو تلویزیون اومده می گه توصیه من به جوونا اینه که از مکمل ها استفاده نکنند
خودِ لامصبت آخه با نون و پنیر اینجوری شدی؟
زندگی همیشه در جریانه ولی ما رو در جریان نمی ذاره!
یکی می ره به شیرینی فروشه می گه این شیرینی کشمشیا چرا توش کشمش نیست؟
یارو میگه شما شیرینی ناپلئونی می خرین لای هر کدومش ناپلئونه؟
«شام چی درست کنم؟»
اولین جمله مامانم در حین جمع کردن سفره ناهار
همه نیمه گمشده و مکمل شونو پیدا کردن
ما هنوزمتمم مون روهم ندیدیم!
به 30 درجه هم راضی شدیم دیگه!
نبود؟ یه 10 درجه ... !؟
تو صف نون بودم دیدم دوتا پسر هفت هشت ساله سر نوبت با هم بحث می کردن.
اولی: برو بابا! دومی: به من نگو بابا به من بگو عمو، وقتی می گی بابا من نسبت بهت احساس مسئولیت پیدا می کنم!
تو صف نون بودم دیدم دوتا پسر هفت هشت ساله سر نوبت با هم بحث می کردن.
اولی: برو بابا! دومی: به من نگو بابا به من بگو عمو، وقتی می گی بابا من نسبت بهت احساس مسئولیت پیدا می کنم!
SibeSorkh, جان شده تاپيكي كه هر روز سر ميزنم دستت درد نكنه
ما هنوز متمم مون روهم ندیدیم!
درود بر شما atena جان
من جدیدأ عضو ساوه سرا شدم و با فضای این سایت آشنا نیستم.
نمیتونم پیام یا ایمیل ارسال کنم.از هر طریق سعی میکنم پیام ارسال نمیشه.
چطور میتونم با شما ارتباط داشته باشم؟
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
- فکر کنم دارم بابا می شم ... الان چند شبه بیدار می شم کولرو خاموش می کنم!
- یک بنده خدایی می گفت: حالا درسته ما قصد ازدواج نداریم ولی خب آخه یه خواستگار نباید بیاد برامون؟
- بزرگترین مقامی که تا امروز بهش رسیدم وقتی بود که دبستان می رفتم و مامور آبخوری شدم.
- پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه 18 سال خاطره تعریف می کنن! لامصبا همشونم قهرمان پادگان بودن.
- پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه 18 سال خاطره تعریف می کنن! لامصبا همشونم قهرمان پادگان بودن.
واقعا يه همچين چيزيه؟؟؟
والا نه خورديم نون گندم نه ديديم دست مردم
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
atena نوشته است:
- پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه 18 سال خاطره تعریف می کنن! لامصبا همشونم قهرمان پادگان بودن.
واقعا يه همچين چيزيه؟؟؟
والا نه خورديم نون گندم نه ديديم دست مردم
عضو شده در: 24 آبان 1389 پست: 1253 محل سکونت: حوالی خدا
امتياز: 32905
*بنده خدا می ره امتحان گواهی نامه بده. چندبار رد میشه. بعد تو راه پلیس جلوش رو می گیره. می گه گواهی نامه! اون هم میگه دادین که می خواین؟
*یه ضرب المثل چینی هست که می گه: تا ایران هست بازیافت چرا؟!؟
*از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید. حالا اگه یه طرح هزاران فحش بذاره من یه نفری همه رو برنده میشم!
*چه لحظه باشکوهی بود. اون لحظه... وقتی معلم می بردمون پای تخته تا ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد...!
*تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده می کنه تو مدت فیلم یه جوری نگاتون می کننه که انگار خودش فیلم رو ساخته؟!
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید