عضو شده در: 31 اردیبهشت 1392 پست: 228 محل سکونت: تهران - u.s.a - texas san antonio
امتياز: 6130
یاد از آن روزی که بودی زهره، یار من
دور از چشم رقیبان، در کنار من
حالیا خالیست جایت ای نگار من
در شام تار من، آخر کجایی زهره
یاد داری زهره آن روزی که در صحرا
دست اندر دست هم، گردش کنان، تنها
راه می رفتیم و در بین شقایق ها
بود عالم ما را، لطف و صفای زهره
بود هنگام غروب آن روز افق زیبا
ایستادی از برای دیدنش آنجا
تکیه تو بر سینه ام دادی سر خود را
گفتیم و با غم ها بس رازهایی زهره
چون یقین کردی که در عشقت گرفتارم
سرد گشتی و نمودی اینچنین خوارم
خود نکردی فکر آخر، نازنین یارم
من هم چو تو دارم آخر خدایی، زهره
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید