عضو شده در: 3 بهمن 1390 پست: 529 محل سکونت: ساوه ...
امتياز: 13590
وقتی انسان را توانمند، مهربان، زیبا و قوی بنامیم، به طور طبیعی این کلمات چنان باورهای او را عالی می کند، که شما او را به مرور صاحب چنین خصلت هایی خواهید دید و برعکس هم همین طور...انسان حتی بالاتر از یک معجزه است و چنانچه بخواهد هر کاری را می تواند با توکل به خدا انجام بدهد.
عضو شده در: 3 بهمن 1390 پست: 529 محل سکونت: ساوه ...
امتياز: 13590
نمیتوان وام گرفت... به عاریت خواست ...نمیتوان دزدید... خرید ...تکدی کرد
به راستی که چه درمانده اند آنها که چشم تنگ شان را به پنجره های روشن و آفتابگیر کلبه های
کوچک دیگران دوخته اند...
و چقدر خوب است، چقدر خوب است که ما- تو و من- هرگز خوشبختی را در خانه همسایه جستجو نکرده ایم.
این حقیقتاً اسباب رضایت خاطر و سربلندی ماست که بچه هایمان هرگز ندیده و نشنیده اند که ما از رفاه دیگران، شادی های دیگران، داشتن های دیگران، سفره های دیگران و حتی سلامت دیگران، به حسرت سخن گفته باشیم.
تو با نگاهی پر شوکت و رفیع- همچون آسمان سخی- از ارتفاعی دست نیافتنی به همه ما آموختی که می توان از کمترین شادی متعلق به دیگران، بسیار شاد شد- بدون توقع تصرف آن شادی یا سهم خواهی از آن.
من گفته ام، و تو در عمل نشان داده ای:
خوشبختی را نمی توان وام گرفت.
خوشبختی را نمی توان برای لحظه ای نیز به عاریت خواست.
خوشبختی را نمی توان دزدید
نمی توان خرید
نمی توان تکدی کرد...
بر سر سفره خوشبختی دیگران، همچون یک ناخوانده مهمان، حریصانه و شکم پرورانه نمی توان نشست، و لقمه ای نمی توان برداشت که گلوگیر نباشد و گرسنگی را مضاعف نکند.
پرنده سعادت دیگران را نمی توان به دام انداخت، به خانه خویش آورد، و در قفسی محبوس کرد- به امید باطلی، به خیال خامی.
خوشبختی، گمان می کنم، تنها چیزی است در جهان که فقط با دست های طاهر کسی که به راستی خواهان آن است ساخته می شود، و از پی اندیشه های طاهرانه.
عضو شده در: 3 بهمن 1390 پست: 529 محل سکونت: ساوه ...
امتياز: 13590
قسمتهایی ازشعر بورخس :
...
شکست هایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه
و یاد میگیری که همه ی راههایت را هم امروز بسازی
که خاک فردا برای خیال ها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط به میانه ی نزاع در خود دارد
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.
بعد باغ خود را میکاری و روحت را زینت میدهی
به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی پای هر خداحافظی.
یاد میگیری که خیلی می ارزی ...که خیلی می ارزی.
و می آموزی و می آموزی
فاحشه کسی است که در زندگی اش ازهمخوابی بابزغاله هم نگذشته است، اماقصد دارد بادخترباکره ازدواج کند! "صادق هدایت
موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت،مقدمه گستاخی است
به کسانی که لا به لای مشغله شان وقتی برای شما پیدا میکنند احترام بگذارید اما عاشق کسانی باشید که وقتی شما به آن ها نیاز دارید هرگز به مشغله شان نگاه نمیکنند .
مردم سه دسته اند ،یا نوکرپول،یارفیق پول و یا ارباب پول
براي چراغهاي همسايه ات هم نور آرزو كن
بي شك حوالي ات روشنتر خواهد شد .
زندگی مانند اتوبوسی است که تا صندلی خالی پیدا میکنی رسیدی ته خط
دست همیشیه برای زدن نیست۰کاردست همیشه مشت شدن نیست گاهی دست میبخشدنوازش میکنداحساس رامنتقل میکند!گاهی چشمهابسوی دست توست دستت رادست کم نگیر!
تاوان حرفهایی که نمی تونی بگی. تارهای سفیدیه که لابه لای موهات به وجود میاد..
همه فکر میکنند هر آنکس که زیباست مهربان است ...دریا زیباست ولی سیلی به صخره ها میزند!
تاوان حرفهایی که نمی تونی بگی. تارهای سفیدیه که لابه لای موهات به وجود میاد..
رمانتیک ترین داستان عاشقانه قصه رومئو ژولیت نیست که با هم مردند بلکه قصه پدربزرگ و مادربزرگیست که به پای هم پیر شدند
چه انرژی عظیمی می خواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن !!!
بهترین آدمهای زندگی شما آنهایی هستند که چایتان پیش هم یخ کرده است !
مهم نیست در چه سنی باشم ، هر زمان چیز جدید یاد میگیرم دلم میخواهد فریاد بزنم : مامان بیا نگاه کن
برای خوشبخت بودن ، مادر کافیست !
من به عشق در یک نگاه اعتقاد دارم چون در اولین نگاه زندگیم مادرم رو دیدم !
بر عکس فلش مموری ها که روز به روز کوچکتر می شوند و پرظرفیت تر بعضی آدم ها روز به روز بزرگتر میشن و بی ظرفیت تر !!!
مادر ! من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم ، زیر پای تو آرزوهایی بود که از آن گذشتی به خاطر من …
روزی “ترس” در را می کوبد ، “ایمان” پاسخ می دهد و در را باز می کند اما هیچ ترسی پشت در نبود !!!
آنگاه که زمان مرگم فرا رسد.....کسی که باید بمیرد منم.....پس بگذار آنطور که میخواهم زندگی کنم.
انسان در ذهنش زندگی می کند، انسان در ذهنش می میرد...
کاش روزی به جای اطلاعیه ی مرگ ، خبر تولدها را به در و دیوارها می زدیم و به جای رفتنها ، آمدنها را می خواندیم
عجیبه که تو دنیای بچه ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم “برنده” است
ولی
تو دنیای بزرگتر ها هر کی زودتر بگه دوستت دارم “بازنده” است …
و من بردم تا ببازم !
اگه"کثافت"روباخودکارمعطرهم بنویسی چیزی ازمعناش کم نمیشه!درست مثل آدمای "گندی" که لباس و آرایش وموقعیت خوب
دارن
من در آن دوران نزدیک ترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک روز به او گفتم: احمد، من و تو از بچگی همیشه باهم بودیم.
اما یه سوالی ازت دارم! من نمی دونم چرا توی این چند سال اخیر، شما در معنویات رشد کردی اما من...
لبخند زد و می خواست بحث را عوض کند. اما من دوباره سوالم را تکرار کردم و گفتم: حتم یه علتی داره، باید برام بگی؟
بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش رو داری؟!
با تعجب گفتم: طاقت چی رو!؟
گفت: بشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت: یه روز با رفقا محل و بچه های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی اون سفر نبودی.
همه ی رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم.
بعد جایی رو نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است. برو از اونجا آب بیار.
من هم راه افتادم. راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید.
نسیم خنکی از سمت آب به سمت من آمد. از لا به لای درخت ها و بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.
تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم! بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمی دانستم چه کار کنم!
همان جا پشت درخت مخفی شدم. کسی آن اطراف من را نمی دید. درخت ها و بوته ها خوبی برای من بود.
من با چشمانی گرد شده از تعجب منتظر ادامه ی ماجرای احمد بودم. چرا این قدر ترسیده بود؟!
احمد ادامه داد:من می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. در پشت آن درخت و در کنار رودخانه چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند.
من همان جا خدا را صدا زدم و گفتم: خدایا کمکم کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم.
هیچ کس هم متوجه نمی شود. اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
کتری خالی را برداشتم و سریع از آنجا دور شدم. بعد هم از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها. هنوز دوستان مسجدی مشغول بازی بودند.
برای همین من مشغول درست کردن آتش شدم. چوب ها را جمع کردم و به سختی آتش را آماده کردم. خیلی دود توی چشمم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.
یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.
همین طور که داشتم اشک می ریختم گفتم: از این به بعد برای خدا گریه می کنم.
حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
همین طور که اشک می ریختم و با خدا مناجات می کردم خیلی با توجه گفتم:یا الله یا الله...
به محض تکرار این عبارت یک باره صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد. ناخودآگاه از جا بلند شدم و با حیرت به اطراف نگاه کردم.
صدا از همه سنگریزه های بیابان شنیده می شد. از همه ی درخت ها و کوه و سنگ ها صدا می آمد!!
همه می گفتند:سُبوحُ قُدّوس ربُنا و رب الملائکه و الرُوح(پاک و مطهر است پروردگار ما و پرودگار ملائکه و روح).
وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خیره شدم. از ادامه ی بازی بچه ها فهمیدم که آن ها چیزی نشنیده اند!
من در آن غروب، با بدنی که از وحشت می لرزید به اطراف می رفتم. من از همه ی ذرات عالم این صدا را می شنیدم.
احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم در هایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد این را گفت و از جا بلند شد تا برود. بعد برگشت و گفت: محسن، این ها را برای تعریف از خودم نگفتم.
گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: تا من زنده ام برای کسی از این ماجرا حرفی نزن!
خاطره ای از زندگی عارف شهید احمد علی نیری
راوی: دکتر محسن نوری
منبع: کتاب عارفانه (گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی)
مگر چند بار به دنیا آمده ایم
که اینهمه میمیریم؟
"گروس عبدالملکیان"
داستان خلقت زن:
خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"
خداوند گفت:
"قدر خودش را نمی داند
آدم ها که عوض می شوند از سلام و شب بخیر گفتنشان می شود این را فهمید از حرف ها و نگاه ها، از گودال های عمیقی که بین تو و خودشان می کنند و تویش را پر از دلیل می کنند
تنها زمانی موانع را می بینید
که چشم را از هدف برداشته اید
متاسفانه
پشت درِ اتاق عمل
جایی که همه مومن و مسلمان میشوند
طول کشیدن معالجه را دو سبب خواهد بود
نادانی پزشک ، یا نافرمانی بیمار
عشق ورزیدن به کسی که شما را تحقیر میکند مثل آب خوردن از لبه تیغ است . . .
تعداد آدمهای بیاستعداد خیلی کمه
اما تعداد آدمهایی که نمیدونن چه استعدادی دارن خیلی زیاده . . .
روزگاری بیدی را میشکستن ، آنهایی میشکستن که زیر سایه اش می نشستن
وقتی داری یواشکی یه غلطی میکنی
علاوه بر چپ و راست،
بالارم یه نیگا بنداز
ای مترسک!
آنقدر دستهایت را باز نکن
کسی تو را در آغوش نمی گیرد
"ایستادگی همیشه تنهایی می آورد"
مادر تنها کسیه که میتونی براش ناز کنی، سرش داد و بیداد راه بندازی، باهاش قهر کنی!!! اما با اینکه تو مقصر بودی بازم با یه بشقاب غذا، با لبخند میاد و میگه: با من قهری با غذا که قهر نیستی
در ادارۀ پست،
کارمندی که مشغول مرتب کردن نامه هاست
می شنود بارش باران بهاری را
ریچارد رایت
صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر
ولی از همه دردناکتر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش
هرگز روزت را با تكه های شكسته ی ديروز آغاز مكن
امروز روز دیگریست.
برف ها
کم کم آب می شود
شب
ذره ذره آفتاب می شود
و دعای هر کسی
رفته رفته توی راه
مستجاب می شود.
عیب است بزرگ برکشیدن خود را
وز جملۀ خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را
می توان دنیا را در یک ذره ی ماسه مشاهده نمود
و بهشت را در یک گل وحشی
می توان ابدییت را در دست گرفت
وجاودانگی را در یک ساعت جای داد
بر روی سنگی خواهم نوشت تا آیندگان بدانند
آدم های زمان من
از هم که دور بودند عاشق میشدند
نزدیک که می شدند طلاق میگرفتند
گاهی ندانسته ، از یک نفر ، بُــتی درست میکنی
آنقدر بزرگ ، که از دست ابراهیم نیز کاری برنمی آید
همیشه با کسی درد دل کنید که دو چیز داشته باشد
یکی "درد"
دیگری "دل"
درعجبم ازسیب خوردنمان که ازآن فقط چوب باقی میماند،مگراین همه چوب خوردیم ازیک سیب خوردنمان شروع نشد
دلبستگي؛مثل حس برگ به درخته،وقتی از درخت کنده میشه،باز به پاش میفته!
خانه باشد طلبت!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شانه ی دوست کجاست؟
برای دیدن لبخند خدا چرا همیشه به بالا نگاه میکنی و فکر میکنی خدا تو آسمونه ؟
شاید خدا بخواد لبخندش رو از روی صورت یک کودک ببینی و بگی امروز روز خوبیه
کســانــی هسـتـنــد كــه نـاخــودآگــاه از خـودمــان مـي رنـجــانـيـم
مثل ســاعـت هــايي كــه صبـح دلـســوزانه زنـگ مــي زنـنــد
و در ميــان خــواب و بـيــداري بــر ســرشــان مـي كـوبيــم
نربودن يك جنسيت است ومردبودن يك هويت.
زيادنددختراني كه نرنيستند
ولي خيلي مردند
سخاوت آن نیست که آنچه را که من بیش از تو به آن نیاز دارم به من ببخشی
بلکه آن است که به من ببخشی آنچه را که بیش از من به آن نیاز داری
بلندترین فریاد دنیا اشكی است كه
بی صدا از گوشه ی چشم جاری می شود
از مــــــرگ نـتـرسـید
از این بتـرسید کـه وقتـی زنده اید
حسي درون شـــما بمــــــیـرد
مانند یک عقاب باشید
وقتی باران می بارد همه پرندگان به سوی پناهگاه پرواز می کنند بجز عقاب که برای دور شدن از باران در بالای ابرها به پرواز در می آید .
مشکلات برای همه وجود دارد امّا
طرز برخورد با آن است که باعث تفاوت می گردد
بلند پرواز باشید
علم بهتر است یا ثروت ؟؟؟
باور کن هیچ کدام
فقط
ذره ای
..!معرفت
خوبی بادبادک اینه که می دونه زندگی اش فقط به یک نخ بنده
ول...............................ی
بازم تو اسمون می رقصه و می خنده
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیات
ورای مصلحتاندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری
شادی را فراموش نکن
صفحه ی آخر شناسنامه زیاد مهم نیست ،
گاهی باید توی آیینه خوب نگاه کنی ببینی هنوز زنده ای یا نه
بعضی زخمها را باید درمان کنید، تا بتوانید به راهتان ادامه دهید
بعضی زخمها باید باقی بماند، تا هرگز راهتان را گم نکنید
یه وقتایی هست که باید لم بدی و جریان زندگیت و فقط مرور کنی بعدشم بگی به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم
ساکت که بمانی
میرود به حساب جواب نداشتنت
عمرا اگربفهمند
داری جان میکنی
تا احترامشان را نگه داری
همه چیز را هم که
تقصیر من بیندازی
عاشق شدن من
تقصیر توست
سقف آرزوهای ما
کف آرزوهای دیگری ست
دنیا به طور ناجوانمردانه ای
آپارتمان است
هشدار:مصــرف بيـش از حـد احــترام در مقابل بعضیها باعـثِ اختـلالات روانـى طـرفِ مقـابــل و اختـلالات عصبــى شــماميـگـردد!لطفا در میزان مصرف دقت کنید
حافظه ی آدم های غمگین
قویــست
می دانند کجایِ کدام خیابان
آن روز
" مُــردند "
*وقتی کسی اندازت نیست *
* دست بـه اندازه ی خودت نزن
*این روزها به جای" شرافت" از انسان ها *
* فقط" شر" و " آفت" می بینی
**اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد
آدمیست دیگر.. یک روز حوصله هیچ چیز را ندارد .. دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور
(حسین پناهی)
مشكل دنيا صرفه جويي است ، هر كسي كاري را انجام مي دهد كه برايش صرف مي كند
مراقب باش!
بعضي حرفها فقط قابل بخشش هستند نه فراموش شدن
نه انتظار دارم كسي مرا خوشبخت كند و نه اجازه مي دهم كسي مرا بدبخت كند
من به پایان دلتنگی می اندیشم
آن نهایتـی که تـو را بـرای همیشه خواهم داشت
کوچک بودیم، جغجغه ها را تکان می دادیم
بزرگ شدیم، دغدغه ها تکانمان می دهند
ایستادن اجبار کوه بود
رفتن سرنوشت آب
افتادن تقدیر برگ
وصبر پاداش آدمی
پس بی هیچ پاداش حراج محبت کنیم که همه ما فقط "خاطره ایم
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است. زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
جديداً با ديوار حرف مي زنم
ميدوني
از شخصيتش خوشم اومده يه جورايي محکمه...ثابته.. .آرومه
زمانی حرف بزن ؛
که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشه
و زمانی دوست انتخاب کن ،
که ارزش دوستت بیش از تنهاییت باشه
تجربه هاتون رو بذارین در کوزه
با آبش ''قرص های اعصابتون رو بخورین
آنگاه که غرور کسی را له می کنی
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خُرد شدن غرورش را نشنوی
آنگاه که خدا را میبینی و بنده خدا را نادیده می انگاری
می خواهم بدانم
دستانت را به سوی کدام اسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی ؟
پیش از آنکه دست های درخت به نور برسد،
پاهایش تاریکی را تجربه می کند
گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد
"من كساني را بدبخت ابدي ديدم كه چشم به راه بودند تا ديگري آنان را خوشبخت كند
دلخوش نباش از اينکه هرروز بايکي هستي
اينکه هرکسي مي تونه باتو بودن رو تجربه کنه
اين نشان از بي ارزش بودن توست
نه چيز ديگري
چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرک ميکنند
نه به حرفي دلي را آلوده ...تنها به شمعي قانعند
واندکي سکوت
تاريخ فقط براي خواندن نيست، براي عبرت گرفتن هم هست
بدانيد و به هوش باشيد که اسلام، در فقر پا گرفت
و در طمع مسلماننماها به خون نشست
سخت است حرفت را نفهمند
سخت تر اين است که حرفت را اشتباهي بفهمند
حالا ميفهمم، که خدا چه زجري ميکشد
وقتي اين همه آدم حرفش را که نفهميده اند هيچ
اشتباهي هم فهميده اند
بزرگترين تراژدي زندگي انساني اينه که
داشته هامون رو قدر ندونستيم ، اما ميخوايم نداشته ها رو بدست بياريم
کساني که معني دوست داشتن ، عشق و ايثارو خلوص را ميفهمند
و خوب مي فهمند خدا را به آساني مي شناسند
خداوندا، مگذار آنچه را که حق مي دانم
به خاطر آنچه که بد مي دانند، کتمان کنم
اگربه يک سگ غذا بدي و ازش مراقبت کني فکر ميکنه که تو خدايي
اما اگر به يک گربه غذا بدي و ازش نگه داري کني اون فک ميکنه که حتما خداست
همه بشرند اما فقط بعضي ها انسان اند
محبوبه يک پير مرد بودن بهتر است تا کنيز يک مرد جوان بودن
(انگليسي)
آدمـها را به انــدازه لــياقــت آنها دوست بدار
و به انــدازه ظــرفــيت آنها ابراز کــن
هزاران معجزه ميان آسمان و زمين معطل است
دستي بايد تا معجزه ها را فرود آورد
عشق نخستين بخش از کتاب مفصل بيوفائي است
پرهيز باد تو را از "غضب" که آغازش سفاهت است و انجامش ندامت
خيلي چيز ها هستند که وقتي به دستشان مي آوري
ديگر آنها از تو نيستند
تويي که در دست آنهايي
عادت يا بهترين خدمتکار ماست، يا بدترين اربابمان
هیچ انتظاری از کسی ندارم
و این نشان دهنده ی قدرت من نیست
مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است
وقتي خدا مشکلت رو حل ميکنه
به تواناييش ايمان داري
وقتي خدا مشکلت رو حل نمي کنه
به تواناييت ايمان داره
از "يا حسين" تا " با حسين " فرسنگها فاصله است
کوفيان نيز " يا حسين" گفتند ولي " با حسين " نماندند
هيچ ورزشي براي " قلب"
مفيد تر از خم شدن و گرفتن دست " افتادگان" نيست
خدا دوستدار آشناست ، عارف عاشق مي خواهد نه مشتري بهشت
در زندگي ات سه چيز را تجربه کن
دوست داشتن را براي تجربه
عاشق شدن را براي هدف
فراموش کردن را براي قبول واقعيت
از روزهاي تکراري ، استفاده اي غير تکراري بکنيد
شايد هدف از اينهمه تکرار همين باشد
عضو شده در: 3 بهمن 1390 پست: 529 محل سکونت: ساوه ...
امتياز: 13590
خداوند به فرشتگان عقل داد بدون شهوت ٬ حیوانات را شهوت داد بدون عقل. انسان را شهوت داد با عقل ٬ هر انسانی که عقلش به شهوتش غلبه کند ازفرشتگان برتر و هر انسانی که شهوتش به عقلش غلبه کند از حیوان پست تر است...
گاهی خوردن لگدی از پشت! برداشتن گامی به جلو است...
آن که امید دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را می شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را!
باید دنبال شادى ها گشت, غمها خودشان ما را پیدا مى کنند
نیچه
از شیخ بهایی پرسیدند: سخت میگذرد، چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی سخت میگذرد، سخت که نمی ماند!
پس خدارو شکر که می گذرد و نمی ماند...
میدونید چرا آدم ها وقتی بزرگ میشوند با خودکار می نویسند؟ برای اینکه یاد بگیرند هراشتباهی پاک شدنی نیست.
تنها شخصی را که میشناسم که معقول و سنجیده رفتار می کند, خیاط من است. او هر بار که من را می بیند از نو اندازه گیری میکند. بقیه به معیارها و عقاید کهنه خود پایبند هستند و انتظار دارند که من خود را با آنها هماهنگ کنم
جورج برنارد شاو
هیچوقت باکسی که دوسش داری طولانی قهر نکن چون بی تو زندگی کردن و یاد میگیره!
هر وقت داشتی یه آدمی رو تو ذهنت بزرگ می کردی جا واسه پشیمونی هم بذار!!!
میدونی فلسفه اختراع سرسره چیه؟
میخوان از بچگی به بچه ها یاد بدن که صعود چقدر سخت و سقوط چقدر آسونه...
براي خودت زندگي كن! كسي كه تو را دوست داشته باشد با تو ميماند.
براي دوست داشتنت ميجنگد. اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه اي ميرود...
کاملترین افراد از لحاظ ایمان خوش خلق ترین آنهاست.
امام باقر (ع)
جذابيّت هميشه در تفاوت هاست، هيچ آهن ربائي قطب هم سانش را جذب نخواهد کرد...
خداوند بهترین چیزها را به کسانی میبخشد که انتخابها را به او واگذار میکنند.
هم نشين خوب، از تنهايى بهتر است و تنهايى از هم نشين بد بهتر است.
حضرت محمد (ص)
سعی کنید فکر عوض کردن دنیا را به سر راه ندهید، اگر چیزی هم باید عوض شود این خود شما هستید.
تولستوی
ابتدا نادیده ات میگیرند
سپس مسخره ات میکنند
سپس با تو به نبرد بر میخیزند
اما در آخر
پیروزی از آن توست...
گاندی
پیروزی یعنی: توانایی رفتن از یک شکست به شکستی دیگر, بدون از دست دادن اشتیاق.
زندگي شما بازتاب افكارتان است؛ اگر افكارتان را تغيير دهيد، زندگي شما دگرگون مي شود. برایان تریسی
وقتی ارزش ها عوض میشوند عوضی ها با ارزش می شوند....
فرزند آدم پیر مى شود و دو چیز با وى میماند حرص و آرزو.
پیامبراکرم (ص)
نماز کلید بهشت است
امام علی (ع)
حضرت محمد (ص): هرکس روز جمعه 100صلوات بفرستد خدا گناهان هشتاد ساله اش را بیامرزد
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید