عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
Aliabadi نوشته است:
در باره اين روستاها متاسفانه عكس ندارم اما تو سايت هاي روستايي عكس هاي خوبي هست من سايت اين روستا ها رو اينجا براتون ميذارم . نميدونم ميتونيد از عكس هاشون استفاده كنيد يا نه؟
میتونید عکساشون را save کنید و تو این تاپیک استفاده کنید و اسم سایتشون را هم در آخر ذکر کنید
یل آباد در 7 کیلومتری جنوب شهر ساوه قرار داشته جمعیت آن بالغ بر 4000 نفر می باشد .نام یل آباد برگرفته از ایل آباد می باشد و چون ورزش کشتی در این روستا رواج داشته و مردم روستا به کشتی پهلوانی روی آورده بودند لذا بعدها نام این روستا به یل آباد تبدیل گردید .زبان مردم مخلوطی از فارسی و ترکی است و اکثر آنها به کار کشاورزی مشغول می باشند .آب و هوای روستا معتدل بوده و بالغ بر 3000 هکتار باغ انار در آن وجود دارد .انار یل آباد در بین تمام روستاهای ساوه از مرغوبیت خاصی برخوردار بوده و در کشور نیز زبانزد می باشد و در مهرماه هر سال به مدت سه ماه اکثر کارخانجات آب گیری انار در کشور از جمله شرکت «نارایران» در یل آباد متمرکز و مشغول بارگیری این محصول بهشتی می گردند . در این مدت نیز حدود 3000 کارگر جهت چیدن انار، جمع آوری و بسته بندی آنها به یل آباد مهاجرت می کنند .سالیانه غیر از مصرف داخلی، حدود 5000 تن انار از یل آباد به خارج از کشور صادر می شود .این روستا 22 شهید ، 3 مفقود الاثر و 6 نفر آزاده تقدیم انقلاب اسلامی نموده است .
مردم نجیب و مومن یل آباد عشق و علاقه بسیار زیادی به خاندان عصمت و طهارت (ع) داشته و این امر، سبب گردیده بنای آرامگاه امامزاده اسماعیل (ع) را که در خطر تخریب قرار داشت، به نحو احسن و شایسته ای مرمت نموده و اکنون آستان مقدس این امامزاده در سطح کشور بی نظیر بوده و دارای چندین قسمت است که به شرح ذیل آورده می شود .
با اجازه از دارندگان اين دو سايت روستاي سامان در زير از نوشته هاي اين دوستان ر تهيه اين نوشته كمك و مدد گرفتم. بخش اعظم نوشته از اين دو سايت دست چين شده است. اميدوارم با اين نوشته قدري بيشتر با روستاي سامان اشنا شويم و مطالب بيشتري در اينده در باره اين روستا منتشر شود. اميد است سايت هاي روستايي سامان بيشتر راجع به زندگينامه شهدا و آزادگان روستايشان بنويسند و با فداكاري اين قهرمانان بزرگ بيشتر آشنا شويم. زيرا هيچ مظلوميتي به اندازه گمنام ماندن شهدا ، اسرا و آزادگان نيست و لازم است حداقل قدري از اين دين اداء شود و نسل هاي آينده با اين چهره هاي درخشان و نوراني بيشتر اشنايي يابند. توضيحات داخل پرانتر در باره دروازه از مولف ميباشد........ مولف
---------------------
روستاي زيبا وكهن سامان (ساوه)
سامان نام روستايی در شمال غربی شهرستان ساوه است. اين روستا در دامنه جنوبیکوههای خرقان، در مجموعه دهستان مزلقانچای و ۱۹ کيلومتری شمال غربی بخش نوبران قرار دارد. آب و هوایش سرد و نيمه خشک است.
منبع عكس
کد:
samanvil.blogfa.com
سامان همراه ۴۷ روستای ديگر دهستان مزدقن چای را تشکيل میدهند. در تقسيمات جديد کشوری سامان به همراه ۲۵ روستای ديگر دهستان کوه پايهای بخش نوبران را تشکيل میدهد. اين روستا در در ارتفاع ۱۹۵۰ متری از سطح درياهای آزاد قرار دارد، درنتيجه دارای آب و هوايی سردسير است و تغييرهای فصلی ديرتر از روستاهای اطراف در آن نمود میيابند .روستای سامان در شمال غربی شهرستان ساوه و با مختصات جغرافيايی ۳۵ درجه و ۱۶ دقيقه عرض شمالی و ۴۹ درجه و ۳۶ دقيقه طول شرقی، در دامنه جنوبی کوههای خرقان، در مجموعه دهستان مزلقانچای و ۱۹ کيلومتری شمال غربی بخش نوبران واقع شدهاست. آب و هوا: آب و هوای اين روستا متمايل به سرد و نيمه خشک است .
در برخی کتابها از مجموعه دهستان مزلقانچای، با عنوان مزلقان(مزدگان) چای هم ياد شده، از جمله در کتاب «جغرافيای تاريخی ساوه» آمدهاست که روستای سامان در کنار ۴۷ روستای ديگر دهستان «مزدقن چای» را تشکيل میدهد
منبع عكس سايت سامان
اين روستا در در ارتفاع ۱۹۵۰ متری قرار دارد و از اين لحاظ آب و هوایی سردسير دارد، بگونهای که تغييرات فصلی معمولاً ديرتر از روستاهای اطراف در اين روستا نمود مییابد.
منبع عكس
کد:
samanvil.blogfa.com
اما کوههای خرقان، رشته کوه طويلی است که در مسير شهرستانهای همدان، قزوين و ساوه از سمت شمال غربی به سوی جنوب شرقی به طول ۱۶۳ کيلومتر و عرض آن بين ۱۰ تا ۲۰ کيلومتر کشيده شدهاست.
منبع عكس سايت سامان
اين رشته کوه که از روستای قرهبلاغ (چشمه سياه) واقع در دهستان خرقان غربی (شهرستان قزوين) شروع و تا گردنه رنگرز واقع در شمال ساوه ادامه يافتهاست، از کوههای بسياری ترکيب يافته که مهمترين آنها عبارتند از: غازيان، شاه گلک، قراقی، ازون بلاغ، گورقلعه، قراولخانه، پنجهانگشت، قرهگونی، گوجهیقوز، قره توپراق، قجير، زيارت بلاغی، موسی ارخنجی، اينچه قارا، گونل و شاهپسند که بلندترين آنها يعنی قله کوه اينچهقارا به ارتفاع ۲۹۴۴ متر واقع در ۵۷ کيلومتری غربی شمال ساوه و ۲۰ کيلومتری شمال خاوری نوبران (يعنی درست جايی که روستای سامان واقع شده) است. در دامنه جنوبی اين رشته کوه رودخانههايی همچون: لوئين، کشکور، ميمه، سامان، گزل دره، کرفس (با کسر ف)، ومق و بيزیه رود سرچشمه میگيرند. ميانگين دمای ساليانه اين رشته کوه ۱۰ تا ۲۰ درجه و ميزان بارندگی ساليانه آن ۳۰۰ تا ۵۰۰ ميلی ليتر و از نظر زلزله خيزی مناطق غربی آن بی زيان و بتدريج که رو به سوی جنوب خاوری میرود به کم زيان، نيم زيان و بخش اکثر آن به پرزيان مبدل میگردد. لازم به ذکر است ارتفاعات و نقاط جلگه ايی منطقههای خرقان روی گسل حوض سلطان قم واقع گرديده که اين گسل به صورت شرق به غرب امتداد دارد
منبع عكس سايت سامان
تاريخچه سامان
در مروری در برخی منابع اطلاعات زير را به دست میآوريم: «سامان» نامی است که پيرامون شهرهايی همچون اصفهان، شاهآباد، شهر کرد و کرمان و حتی نزديکی هرات افغانستان و بلخ ترکمنستان، بر شهرها و روستاهايی گذاشته شدهاست. در کتاب «نزهت القلوب» آمدهاست: «(سامان) ديهی بزرگ است و در حوالی خرقانين (خرقان) هوايش بسردی مايلست و آبش هم از آن کوه و با آب مزدقان پيوسته بساوه رود. حاصلش غله و انگور و اندکی ميوه بود. حقوق ديوانش يک هزار و دويست دينار است.» در لغتنامه دهخدا نيز تحت عنوان «سامان» و نيز به نقل از «فرهنگ جغرافيايی ايران – جلد اول» پس از ذکر مطلب بالا آمدهاست: «قصبه ايست جزء نوبران شهرستان ساوه واقع در ۲۰ هزار گزی شمال باختر نوبران. هوای آن سرد و دارای ۲۱۵۹ تن سکنه (ذکر نشده که این آمار مربوط به چه سالی است.) است. آب آنجا از رودخانه تامين میشود. محصول آن غلات – بن شن، سيب زمينی، انگور، عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و قاليچه و جاجيم بافی و راه آن ماشين رو است.»
منبع عكس
کد:
trtdari.com
با استناد به نوشته حمدالله مستوفی در کتاب «زينت القلوب» که در اواسط قرن ۸ هجری به نگارش در آمده و وصفی که وی از سامان با تعبير «ديهی است بزرگ...» بکار روستای کنونی سامان از دو بخش قلعه بالا و قلعه پایین تشکیل شدهاست.
محصولات کشاورزی اين روستا در روزگاران قديم شامل غلات پنبه و انگور میشدهاست ولی هم اکنون شامل غلات به صورت عمده و محصولات باغی مانند گردو و بادام میباشد محل تامين آب کشاورزی از رودخانه ای سامان که در جوار همين روستا میباشد برداشت میشود و آب شرب اهالی در قديم از محل چشمههای باينک تامين میشده ولی هم اکنون از آبهای سفرهای زير زمينی پمپاژ میشود مقدار مساحت کل پلاکهای ثبتی روستای سامان در ۲ پلاک ۸۰ اصلی و ۵۳ اصلی بالغ بر ۱۰٬۰۰۰ هکتار میباشد که مقدار ۵۷۰۰ هکتار آن مسطح و زير کشت آبی و ديمی میباشد.
منبع عكس سايت سامان
منبع گزارش ويكي پديا
---------------
در باره اين روستاي تاريخي
روستای کنونی سامان از دو بخش قلعه بالا و قلعه پايين تشکيل شده است. طبق آگاهیهای شفاهی اهالی ابتدا از سوی عده ای مهاجر روستايی در محل که بعدها به قلعه بالا موسوم گرديد، تاسيس شد، ليکن بنا بر دلايلی، عده ای از آنها به محلی حدود ۲ کيلومتر دورتر که بخش کنونی قلعه پايين ناميده می شود، عزيمت کردند و روستايی را در آن مکان بنا نهادند و البته به منظور حفاظت از آن نيز قلعه ای با دو دروازه شرقی و جنوبی بدور روستای خود ساختند که در حال حاضر تنها بخشی از برج دروازه شرقی باقی مانده است. در حال حاضر با وجود کاهش جمعيت، وسعت و جمعيت قلعه بالا دو تا سه برابر قلعه پايين است.
در گذشته های دور و شايد تا همين سيصد، چهارصد سال پيش و حتی الان، انتخاب مکانی برای ساخت شهر يا محل اسکان، همواره با در نظر گرفتن چند اصل مهم صورت می گرفت که در اين ميان زمينه های مساعد کشاورزی (مثل آب کافی، خاک و اقليم مناسب) و دوم اصل دفاع و حفاظت از مهمترين اين دلايل بشمار می رفت.در مورد رعايت شرط دفاع نکته مهم همواره توجه به موانع طبيعی بود. از اين رو مهمترين وسيله برای دفاع از شهر يا روستا همان موانع طبيعی مانند: رودخانه يا کوهستان بود. اگر به شهرهای تاريخی و بزرگ توجه کنيد، معمولا پشت به کوهستان و يا يک رودخانه ی بزرگ ساخته شده اند تا به اين ترتيب حداقل از يک طرف شهر در امان ....
کد:
http://www.samanvillage.ir
داخل روستا
اويان محله بخش اوّل
شايد ميدان «اويان محله» (دايرهی آبی رنگ) را بشه بزرگترين ميدان روستا دانست. بعد از اون هم ميدان «کند ايچی» (دايرهی زرد رنگ) قرار می گيره. البته يه محوطهای هم هست در مسير باغستان (دايره قرمز رنگ) که خب نمیتوان به آن عنوان ميدان به معنای رايج شهری گذاشت. بيشتر و در واقع همهی بخشهای خدمات عمومی روستا مثل: مسجد، شرکت تعاونی، فروشگاه بزرگ آقای اقبايی، مخابرات، شعبهی فروش نفت، آسيابی که البته الان ديگه فعال نيست، قصابی قديمی و … در اطراف ميدان «اويان محله» مستقر هستند.
در گذشتههای نه چندان دور، بخشی از برنامههای جمعی مثل تعزيه هم در اين ميدان برگزار میشد. برای خود من يکی از خاطرههايی که از اين ميدان به يادم مانده، زمانی که خيلی کم سن بودم، شايد حول و حوش ۱۰-۱۲ سالگی، برگزاری همين نمايشهای تعزيه در اين ميدان بود. البته در ميدان «کند ايچی» هم مراسم تعزيه برگزار میشد
معماري خانه ها در روستاي سامان
می دونيد که ساخت در، هنر و فن خاصی در گذشته ها به شمار می رفت که علاوه بر زيبايی و استحکام، يه سری موارد بايد در آنها رعايت می شد. به اين خاطر که ساخت در بخشی از معماری بود و ويژگی ها و نمادهای بومی در آنها به کار می رفت. در روستای سامان هم به عنوان بخشی از فرهنگ ايرانی، درها با ويژگی هايی که کم و بيش در ساير مناطق کشور ديده ايم، ساخته می شد. چوب ها اگه دقت کنيد با «بست» های فلزی به هم وصل شده اند، اما به نظر می ياد که برای برخی درها برخی تزئينات هم بکار برده شده. بخشی از اين تزئينات به گل ميخ های بزرگی است که روی هر الوار نصب شده است. در مقابل درهای شماره ی پنجم (آقای علی خدادادی) و به ويژه ششمين در (ارسالی از آقای علی بی غم) که خيلی هم زيباست، بيشترين تزئينات را داره. هم گل ميخ های بزرگ و هم اینکه زير کوبه ها (دق الباب) هم فلزهای گرد و زيبا کار شده تا صدای کوبيدن در بلندتر باشه. البته در درهای دوم (ارسالی از آقای نجفی) و سوم (خانم مروتی) کوبه ای به چشم نمی خوره، حالا يا کنده شده و يا اينکه مربوط به آخرين دوره های ساخت در بوده که استفاده از کوبه ها کم رنگ شده اند. اگه دقت کنيد در درهای شماره يکم، چهارم (ارسالی از آقای محسن فرمانی)، پنجم و ششم اين کوبه ها را مشاهده می کنيم. يه کوبه به صورت قلب و يه کوبه هم تقريبا به صورت چکش است.
کوبه ی قلبی شکل به خانم ها تعلق داشت و کوبه ی چکشی شکل به آقايان و هر کدام صدای خاصی توليد می کردند که شايد الان برای ما تفاوت گذاشتن بين آنها چندان ساده نباشه. اما وقتی بتونيد بين صدای اين دو کوبه تفاوت را احساس کنيد، آن وقت زمانی که شما در منزل هستيد و کسی به در می کوبد، شما می توانيد بفهميد که مرد است يا زن؟ و در آن وقت تکليف اينکه چه کسی بره در را باز کنه هم روشن می شد، علی القاعده زمانی که مردی در را می کوفت و مردی در خانه بود، زن خانه نمی رفت در را باز کنه. ساز و کار زيبا و هوشمندانه ای است، نه؟
به قول وحشی بافقی:
نام نيک است کليد در دروازه دل – دل نه ملکيست که تسخير کنندش به سپاه
هميشه درهای قلب و فکرتان به روی روشنی و بی کرانگی باز شود.
منبع
کد:
http://samanvil.blogfa.com/
( توضيح از مولف - در تمامي شهرها و روستاهاي مركزي ايران شامل كاشان، اصفهان، كرمان و نيز جنوب ايران تمامي درهاي سنتي اين دو مشخصه را داشته اند. در مناطق ساوه و روستاهايش نيز بعلل مذهبي و نظم اجتماعي اين مورد مثل تمامي اين نقاط رعايت ميشده است).
محله ها و اماكن داخلي روستاي سامان
اگه شروع اين جاده را از نهر موسوم به «چای» بدانيم که تا حدود صد يا دويست متری با اين رودخانه همراه می شه و پس از آن هم نهرهای فرعی آبياری در کنار اين مسير ادامه پيدا می کنه، شايد بتونيم دليل اين نامگذاری با حدس بزنيم.«آقا چايی»، جادهی اتصال بين قلعهبالا و قلعه پايين به شمار میره. البته باز هم علت نامگذاری آن چندان روشن نيست،
اين مسير هميشه برای من رويايی بود، عبور کردن از ميان مزرعهها و به ويژه زمانی که وزش باد، درختها را تکان میداد و صدای به هم خوردن برگها تنها چيزی بود که به گوش میرسيد و عجيب آرامشی می داد به آدم.
در بخشی از اين مسير، حمام جديد و قديم قرار داره، چرا جديد و چرا قديم؟ به اين خاطر جديد که اين حمام درست يکی دو سال پس از انقلاب به عنوان يک حمام جديد بنا شد، امّا اگه اشتباه نکنم، تنها برای مدتی بسيار کوتاه مورد بهرهبرداری قرار گرفت که آن هم به دلايلی مثل نبود برق و اين حرفا، تعطيل شد تا الان با تاريخچه ای حدود ۲۵ سال به يک حمام قديمی! تبديل شده است.
ابتدای کوچه داخل ميدان کند ايچی
«اوزون کوچه» يیا «کوچه ی دراز» را در واقع بايد طولانیترين و همزمان خيابان اصلی روستا دانست. خيابانی که تا همين چند سال پيش و پيش از تغيير مسير ورودی خودروها به قلعه پايين، مسير ورودی تمامی خودروها و مسافربرها به شمار میرفت.
بخشی از مراکز خدماتی مثل: درمانگاه، مدرسه، نانوايی و دو سه مغازه هم در اين خيابان واقع شده بودند. اکه دقت کنيد، میبينيم که اسامی بيشتر جاها در روستا، به سادگی بر اساس همان مکان واقعی محل يا کوچه نامگذاری میشده. به طور مثال به ميدان داخلی روستا میگفتند، «کند ايچی» يا همان «اندرون روستان»، يا به اين کوچه گفته میشد «اوزون کوچه» يا «کوچهی دراز» يا «اويان محله» يعنی «محلهی آن سو» که اگر همين «اوزون کوچه» را به عنوان و ورودی روستا در نظر بگيریم، به طور طبيعی «اويان محله» در مقايسه با «کند ايچی»، میشد، «محلهی آن سو
خاطرات روستا
خب يه گريزی هم بزنيم به گذشته ديگه يعنی زمانی که اتوبوسها و مينی بوسها آخر هفتهها از تهران به روستا میرسيدند و پس از به صدا در آوردن بوقهای ممتد، خبر خوش ورود خود را به اهالی روستا اعلام میکردند. البته پيام ديگر اين بوق زدنهای ممتد اين بود که به کسانی که چشم انتظار ورود عزيز و يا دريافت دست نوشتهای، امانتیای يا سوغاتیهای ارسالی از بستگانشان بودند، خبر بده که میتونن در ميدان «کند ايچی» جمع شوند. و چه شلوغ میشد تو اين ميدون و گرم بود بازار روبوسی و حال و احوال پرسی. امّا الان براحتی میشه حتّی اگه يکی – دو ساعت کار تو روستا داشته باشی، صبح بزنی به جاده و عصری هم بر گری تهران! آب از آب هم تکون نمیخوره يادش بخير
قديما، وقتی میرفتيم سامان و تنهايی يا با جمعی از هم سنو سالهامون تو کوچه پس کوچههای روستا میگشتيم، يه وقت بر میخوريم به گيسسفيدايی که نشسته بودن کنار در و با هم گپ میزدن و از ما حال و احوالپرسی میکردن و برا اينکه اصل و نصب ما رو تشخيص بدن، میپرسيدن: بچهی کی هستی؟ اون اوايل به خاطر روش حضور و غياب تو مدرسه، وقتی با اين وضعيتها روبرو میشدم، سريع نام خانوادگیام را میگفتم، اما به خوبی متوجه میشدم که موضوع حل نشده و بحثی در بين اونا در میگرفت که خب من هم خيلی ترکیام خوب نبود که بفهمم موضوع چيه؟
با گذشت زمان و تکرار اين صحنهها، متوجه شدم پاسخ دادن به اين پرسش قِلِق خاصی داره، يعنی مثل شهر نيست که تنها نام خانوادگیات را بگی و قضيه حل بشه! بعدتر مادرم به من میگفت که تو اين مواقع بايد اسم کوچک پدر يا مادرت را بگی، تو قلعه بالا اسم پدر و تو قلعه پايين اسم مادر، (آخه مادرم از قلعه پايينه و پدر از قلعه بالا= پيوند چند مليتی!!)، و قضيه به همين سادگی حل شد.
پس از اون (به ويژه در قلعه پايين)، تا میگفتم پسر کلبهکبرا هستم، تمام شجرهنامهام را میريختن بيرون و خلاصه احراز هويت به طور کامل صورت میگرفت و تازه اون زمان بود که قربون صدقه رفتنا شروع میشد که:”آی قادای اولوم”، “گَ بير اوزويو اوپوم”، “ننهی حالی باردی؟”، و از اين احولپرسی ها.
سايت سامان منبع عكس
درخت گردويی که رویروی حمام مخروبه و بين قلعه بالا و پايين با صلابت ايستاده در سه فصل! البته يه درخت گردو تو باغ فکر کنم آقای قاجار ديدم که قطرش به نظرم بزرگتر از اين بود، اما به قشنگی اين درخت نبود. اين درخت گردوها هم اون قديم ها داستانی داشتند ها؟
سايت سامان منبع عكس
روستای سامان مشکلات بسيار زيادی دارد، از اعتياد جوانان و پيش از آن نبود شغل که بيش از ۵۰ سال است باعث شده تا جمعيت روستا از حدود ۳ هزار نفر به حدود ۳۵۰ نفر کنونی که آن هم بيشترشان پدر بزرگ و مادربزرگهايی هستند که در واقع آخرين نفسهای اين روستا هستند، کاهش يابد
مراسم هاي روستاي سامان
شب يلدا
در روستای سامان هم اين مراسم با آداب و رسومی کم و بيش شبيه به همه جای ايران برگزار می شده که در اين نوشتار کوتاه سعی می کنم به برخی از جنبه های آن بپردازشعری را از قديم در روستای سامان می خواندند با اين مطلع ايلده بير اولور يلدا … يعنی در سال يک بار يلدا می شه… (اگه کسی بتونه اين شعر را بطور کامل پيدا کنه کار بزرگی کراين باور در بين روستاييان وجود داشت که اگر کسی در اين شب هندوانه بخورد، گرمای تابستان بر او تاثيری نخواهد داشت. بنا به همين تصورات خوردن هندوانه در اين شب از ساير ميوه ها بيشتر متداول است. البته با توجه به مشکلات نگهداری ميوه بصورت تازه، در شب يلدا هندوانه کمتر مصرف می شد و بيشتر خربزه هايی را در جايی خنک (مثل آغول) نگه می داشتند که به آن می گفتند: «قيش دوبولگی» يعنی: «خربزه زمستانی» که معمولا هم پوست کلفتی داشت. حالا اگه شب يلدا جايی جمع بودند، با تدارک تنقلاتی مثل کشمش، باسلوق، گردو، بادام و ميوه هايی مانند: انار و خربزه و البته به همراه يک دنيا صفا می نشستند به دور کرسی و گل می گفتند و گل می شنفتند! بعضی وقت ها هم مادر بزرگ ها قصه هايی مانند: شاه پريان و «شرويه» و ديو هفت سر نقل می کردند،آن عده ای هم که نميچه سوادی داشتند شاهنامه می خواندند. البته از پدرم شنيدم که خواندن کتابی بنام «تحف الجمال» هم رايج بود که ذکر معجزات پيامبر و اهل بيت در آن آمده بود.يکی از برنامه های ثابت و زيبای اين شب ارسال هديه از سوی داماد و خانواده اش برای عروس خانم بود که خانوادة عروس هم در مقابل به آورندة هديه يک جوراب يا دستکش پشمی می داد.
از برنامه های ديگه در شب چله که البته بيشتر بخاطر زمستان بود تا بعنوان بخشی از شب چله، قربانی کردن يک گوسفند ويژه بود؛ به اين معنا که در تابستان يک يا دو يا سه راس (براساس نياز مصرفی خانوار در طول مدت زمستان) از بهترين گوسفندها را نشان می کردند و تا رسيدن زمستان با علف و تغذيه مناسب، آن را خوب پروار می کردند، به اين گوسفند می گفتند: «اتليک» (با کسره الف) و به تلفظ ATLIK؛ با فرارسيدن زمستان او را سر می بريدند و از بخشی از گوشت آن غذايی را درست می کردند که موسوم بود به: «اتليک شامو» ATLIK SHAMOU و بقيه گوشت را هم بصورت قورمه برای کل زمستان نگهداری و در پستو با کوزه های سفالی لعابدار موسوم به «بلک» (به کسره ب و تشديد لام BALLAK) نگهداری و در طول زمستان از آن استفاده می کردند.
مراسم چهارشنبه سوري در روستاي سامان
قديمها در روستای سامان، چهارشنبه سوری مثل يه جشن بود، به همين خاطر نظافت اصل مهمی بود و در واقع همان «خانهتکونی» بايد تا اين شب تمام میشد تا با خانهای تميز و البته نظافت فردی با شرکت در مراسم چهارشنبهسوری، به استقبال نوروز میرفتن.
شب چهارشنبهسوری، پدرها برای دخترانشان و خواهرانشان که ازدواج کرده بودند، هديهای میبردند؛ اين هدایا بطور معمول برنج، روغن و «اگيردک» (نان شيرینی خوشمزه سامان، يادتون که هست؟) يا شيرينی بود. الان هم البته کم و بيش رعايت میشه. اما برنامهی اصلی اين شب يعنی پريدن از روی بوتههای آتش زده هم براه بوده، هنگام پريدن از روی بوتهها به ترکی میگفتن: «بو ييليميز گِشدی، يِنگی ييليميز خِيرليگا گَسّين» که به اين معنيه: «امسالمون گذشت، انشاءالله سال نو با خير و خوبی بياد». يکی از آداب اصلی اين شب، اين بود که گندم را در تابه تفت میدادن و همراه با خاکسترِ بوتههايی که آتش زده و از روشون پريده بودن، روی بام میريختن؛ اين کار با اين باور صورت میگرفت که چهارشنبه سوری اونارو میخوره! و با خود میبره و باعث میشه تا در سال نو روزيشون زياد بشه . از ديگر مراسم چهارشنبه سوری قاشق زنی بود که بيشتر نوجوانها و جوانها انجام میدادند؛ پسربچهها چادر به سر میانداختن و ظرفی را دست میگرفتن و بصورت ناشناس و قاشق زنان به در خانههای بستگان يا افرادی خاص میرفتن و بی آنکه چيزی به زبان بيارن، تفهيم میکردن که بايد چيزی تو کاسهاشان ريخته بشه و صاحبخانه هم بطور معمول در ظرف آنها تحفه ای میگذاشت؛ مثل: پول، شيرينی، گردو، بادام و …
جشن نوروز
بطور کلی مراسم نوروزی از سه
1)استقبال نوروز، 2)روزهای نوروزی و 3)بدرقهی نوروز تشکيل میشه که در روستای سامان هم اين مراسم به زيبايی و سادگی برگزار میشده . نوروز در سامان عجين شده با خانه پدربزرگ و مادربزرگ، يا بهتره بگيم حاج بابا و مشهدننه كه قشنگتره...
سالها پيش بود که چراغ خانهشان سوسو میزد و دلهای کوچک ما را مايه شادی و ارامش بود.بوی خوش اگيردگ (شيريني محلي) تخم مرغهاي رنگی؛ سرخ، زرد....که با كمترين امکانات، اما با تمام عشق و محبت رنگ آميزی مي شد تا دل كوچولوها را شاد كنند..اسکناسهايي که از قرار گرفتن در ميان برگ هاي قران، برکت مييافتند.
سايت سامان منبع عكس
گردو و بادام و باسلوقهايی که با ظرافت داخل صندوقچهاي با روكش قرمز مخملی مشهد ننه برای عيد نگه داشته شده بود. شب عيدهایی که همه هر طوري بود و با هر وسيلهاي خودشون را میرسوندن. امکانات کم بود اما به گفته حاج بابا: در خانة ما رونق اگر نيست، صفا هست. خانه هايی که برای عيد خانه تکانی شده بودند، حتی تيرپوشهای سقفها هم تميز مي شدند....
سايت سامان منبع عكس
7 سين: سنجد و سيب که از باغ چيده شده بود
سمنو هم كه دستپخت مشهد ننه بود و تو خوشمزگی لنگه نداشت
سبزه که از گندم و عدس محصول زمينهای سامان بود
سرکه كه اين هم ار دسترنج خودشون بود...
وقتی خوب فکر میکنم می بينم آن وقتها انگار همه چی بهتر بود؛ هر چند نماي زندگیها سختتر نشان میداد، اما آرامش بيشتر بود....بگذريم . از رسمهای ديگه اين يود که قبل از سال تحويل يرادرها برای خواهرهای اردواج کرده عيدی میبردند. يکی از رسمها اين بود که روز اول به ديدن بستگان يا آشناياني كه يكي از كسانشان در همان سال فوت كرده بود، براي همدردی ميرفتند. اما اين روزها بدجوری گرفتار تشريفات و ظاهر قضيه شديم، بياييد امسال برگرديم به همون زمونها..
منبع گزارش
کد:
http://samanvil.blogfa.com/
سيرده بدر
بيشتر مردم روستا در روز سيزده فروردين با هر وسيله اي كه داشتند به امام زاده طيب و طاهر (البته در اينكه اين محل امامزاده بوده يا محل دفن دو تن به نام هاي طيب و طاهر و ... محل بحث دارد كه نيازمند بررسي بيشتر است) مي رفتند تا هم زيارت كرده باشند و هم گردش، ضمن آنكه عده اي هم در اين روز به باغستان مي رفتند. البته اهالي روستاهاي اطراف بويژه آغداش هم كه نزديك امامزاده طيب و طاهر بودند به آنجا مي آمدند. اين محل نزديك رودخانه آغداش بود كه البته الان تخريب شده (عكسي از 20 سال پيش آن را در وبلاگ عكس ها مي توانيد ببينيد) و در اطراف آن به گشت و گذار و گفتگو و انواع بازيهاي محلي ميپرداختند ضمن آنكه به گفتة برخي ريش سفيدها و گيس سفيدها، بازارهاي كوچكي در اين روز براه مي افتاد. انواع خوراك ها در اين روز استفاده مي شد كه خوب بيشتر همان آبگوشت مايه دار روستا بود و عده اي هم كباب و مرغ به سيخ مي كشيدند. پسرها كنار هم و دخترها هم گردهم به گفتگو و بازي مي پرداختند. از بازي هايي كه در اين روز انجام مي شد مي توان به مسابقة تخم مرغ شكستن، قاق انداختن، جنگ خروس ها، النگ (به تشديد لام) كه بنوعي همان بازي الك و دولك است و «گيزلمپاچ» GIZLAMPACH (قايم باشك بازي) اشاره كرد.
کد:
http://samanvil.blogfa.com
/
مراسم عروسي در روستاي سامان
خواستگاری:
اما بر اساس قاعده نخستين گام در هر ازدواجي آشنايي دختر و پسر با يكديگر است، البته به معناي سنتي آن! يعني پسري دختري را ببيند و بپسندد و به مادر خود بسپارد كه برود خواستگاري. اهالي به اصطلاح به پسري كه خاطرخواه دختري شده مي گفتند «بگنيبدير» (با صداي فتحه روي ب و گ) يا به تلفظ لاتين Baganibdir. و از جاهايي كه معمولا چنين آشناييهايي صورت مي گرفت، مجالس عروسي و يا جشنها و گردهمايي هاي عمومي بود و اگر دختر اهل رقصيدن در مجلس جشن بود و پسر هم به او شاباش مي داد، فيالواقع نخستين گام خواستگاري انجام شده بود، اما خوب همه دخترها كه اهل رقص نبودند! اما نكتة مهم موافقت والدين بويژه پدر آنها بود، چون مخالفت آنها يعني كه آقا پسر بايد از آن دختر خانم دست مي كشيد و با اين غم و اندوه! تا سال هاي سال كنار مي آمد (اينجاش خيلي رمانتيكه!). اما اگه موافقت دو طرف بويژه در مورد تاريخ عروسي و مخارج و تعيين مهريه حاصل مي شد،اونوقت بود كه هفت شب و هفت روز عروسي سر مي گرفت.
کد:
http://samanvil.blogfa.com/
پيش از خروج عروس از منزل، معمولا کوچکترين برادر عروس با سد کردن در، مانع خروج او و داماد از خانه می شود، در واقع هدف اين کار اين است که نشان دهد به خواهرش علاقمند است و مايل نيست اين وصلت باعث جدايی آنها شود که در اين زمان، آقا داماد بايد هديهای به او بدهد تا اجازه عبور را به آنها بدهد. عروس را سوار بر اسبی می کنند که دهنة آن را پسر عمو يا پسردايیاش در دست میگيرد و دستان عروس را نيز عمو و دايیاش در دست می گيرند تا در جريان مشايعت، مواظب او روی اسب باشند. داماد و دو ساقدوش (طرف راست) و سلدوش (طرف چپ) پيش از رسيدن عروس به خانة داماد يا همان محل عروسی، به پشت بام می روند تا همزمان با ورود عروس، به مبارکی قدوم اوی برای جمعيت و ميهمانان مشايعت کننده عروس، ميوه، شيرينی و گاهی پول پرتاب کنند و البته داماد در اين وسط سعی می کند با پرتاب سيب يا انار به طرف سر عروس به اصطلاح قدرت خود را به او نشان دهد و گربه را همان دم حجله بکشد. در اين فاصله مادر آقای داماد با يک کاسه پر از مخلوط عسل و روغن حيوانی، به داماد و ساقدوش و سلدوش او کمک می رساند (شايد به اين خاطر که ضعف نکنند!) و برای رساندن اين کاسه به آنها از راه «باجه» (پنجرة کوچک وسط سقف اتاق) استفاده می کرد. البته نکتة عجيبی که در اين ميان تعريف می شود اينکه ساقدوش و سلدوش پس از ميل فرمودن اين عسل و روغن داماد را به کتک می گرفتند (عچب نمک نشناس هایی؟؟ البته اين بخش شايستة بررسی تاريخی بيشتری است!) پس از پياده شدن عروس از اسب، کسی که دهنة اسب را در دست داشته، برای برگرداندن اسب از خانوادة داماد درخواست هديه می کند که معمولا مورد اجابت قرار میگيرد. اما عروس خانم پيش از ورود به خانة داماد، با ايستادن مقابل در ورودی، از داخل شدن خودداری میکند، اين حرکت يعنی که عروس خانم هديه ای برای «پا قدم» می خواهد و اين هنگام، لحظه ای است که بزرگترين و با ارزشترين هدية تمامی عروسی از طرف پدر داماد به عروس ارائه می شود و معمولا قطعهای از يک زمين کشاورزی يا باغ و يا يک درخت گردو بود. از ديگر برنامههای جانبی مراسم این روز مراسم «سيداجاقی» بود، يعنی عروس را میبردند قبرستان بزرگ روستا و در آنجا پيرزنی تکهای نان بعنوان تبرک زندگی دو زوج جوان به عروس می داد. از این روز بطور معمول نواختن ساز و دهل آغاز می شد و گروه نوازندگان (که معمولا بين دو تا سه نفر بودند) با دوره افتادن در روستا جار می زدند که فلان روز عروسی دختر و پسر فلانی است و معمولا کسانی که دعوت شده بودند برای تبريک و مشارکت در شادی و جشن به خانوادة داماد و عروس میرفتند تا ضمن کمک به به تهيه مواد غذايی و تدارکات عروسی، چایی هم بنوشند. در همین روز در منزل عروس و داماد بساط شام و پذيرایی از اهالی و همسايهها برای مردان فاميل (خوب به نام اين روز و اين مراسم توجه بفرماييد!) گسترده می شد و در جريان آن خانمهای فاميل درجه يک هر دو طرف (مثل: خواهران و خالهها) برای جمع آوری شاباش (هديهای که معمولا بر اساس توانايی هر طرف مقداری کمک مالی بود) اقدام میکنند و به اين منظور کيسهای تدارک ديده می شود؛ البته پيش از همه خود کسانی که برای جمع کردن پول ها پيش قدم می شدند، مبلغی را داخل آن می انداختند که معمولا شاخصی بود برای بستگان درجة یک که نمی بايست از آن مقدار کمتر میانداختند؛ این نمايندگان هنگام جمع کردن شاباش بطور پيوسته می گفتند: «شاباش ورنی، اوين آبادان» (shabash verani evin abadaan ) يعنی: هر کسی پول هديه می ده، خانهاش آباد باشه.. اين يکی از نمونه های اصيل کمک و همياری در جوامع روستایی بشمار می رود.
اما روز اول عروس
این روز به روز اول عروسی يا «تويو اول گونو» و روز خرج تراشی «خرج چکرديرلر» هم موسوم بود و طی آن محاسبه، تهيه و تدارک خورد و خوراک پذيرايی عروسی مانند: مقدار آرد، گوشت، قند، شکر، چای، کشک و برنج توسط بزرگان دو طرف محاسبه و مقرر می شد که خانوادة پسر مواد مورد نظر را روز بعد به خانة عروس بفرستد. در همين روز بر سر گوسقندی حنا می گذاشتند و شال قرمزی نيز به گردن او می بستند و به دست برادر کوچک داماد می دادند تا به خانة عروس برده، هديه ای هم از آنها بگيرد و فراموش نشود که در تمام اين هفت شب و روز، اين داماد و خانواده اش هستند که بطور پيوسته برای عروس خانم و خانواده محترمش بطور پيوسته هدايای مختلفی ارسال می کنند.
روز سوم (شاواله):
که به «شواله» يا «شاواله» Shavaleh موسوم بود که در واقع به مراسم و برنامة دعوت از اهالی و فاميل از طرف نمايندگان دو طرف گفته میشد. با توجه به اينکه کارت عروسی و اين حرف ها نبود (که روی آنها اشعار اجق وجق و عجيب و غريب بنويسند و با صد من سريش به مدعوين القاء کنند که آه ما خوشبختترين زوج دنيا هستيم!)، به همين خاطر نمايندگان عروس و داماد به همراه خود آنها ـ اما بصورت دسته های جداگانه ـ با در دست گرفتن يک بسته شيرينی يا تنقلات و خشکبار محلی (مثل: باستوق، گردو، کشمش و …) به در خانة فاميل و آشنا می رفتند و از آنها برای عروسی دعوت می کردند؛ اگر طرف يک شيرينی ـ يا چيزی که آنها تعارف می کردند ـ بر میداشت، يعنی که دعوت را پذيرفته و گرنه، يعنی که نپذيرفته.در جريان اين برنامه، دعوت شوندگان بر اساس توان خود يک پياله از مواد خوراکی (قند، شک و …) يا تنقلات (گردو، بادام، کشمش و …) به فرد دعوت کننده (که معمولا خود عروس و داماد بودند) هديه می دادند. ويژگی اين برنامه اين بود که دو دستة دعوتکننده، بايد در مسيرهای جداگانه به اين دعوت اقدام می کردند و بويژه عروس خانم بايد مسير حرکت گروه را بگونهای انتخاب میکرد که با شاه داماد يا ماه داماد امروزی! روبرو نشوند، چرا که در این صورت، داماد گردن کلفت! تمام هديه هايی را که عروس خانم و همراهانش جمع کرده اند، از آنها می گرفت!!
روز ششم
در این روز بستگان هر دو خانواده برای ناهار می رفتند خانة عروس خانم و پس از آن عروس و داماد برای تبرک جستن زندگی شان به اصطلاح به گدايی نمادين نزد بستگان درجة خود می رفتند که به «ديلاماخ» (با تشديد ميم) DILAMMAKH میرفتند. شب هم عروس را می بردند خانة داماد که به «گلين ايقی» GALIN AYAGHI (پای عروس) معروف بود و بستگان درجة يک شام را در خانة آقا داماد ميل می کردند.
(جهاز برون يا دواخ):
خيلی جالبه که در مراسم سنتی عروسی در سامان بطور معمول سه روز پس از عروسی، جهيزیه را روی طبقهایی (سينیهای بزرگ مسی) تزئين شده و روی سر برخی از بستگان او و اقلام سنگين سوار بر الاغ و با همراهی گروه ساز و دهل نواز، به طرف منزل داماد حرکت می کنند. صدای ساز و دهل موجب می شد تا جمعيت زيادی از روستا بدنبال اين کاروان تا خانة داماد حرکت کنند. همچنين عروس و داماد در اين روز فاميل نزديک را برای ميهمانی ناهار به منزل خود دعوت می کنند که در جريان اين مراسم هر کدام از ميهمانان هديهای را نيز که معمولا وسيلهای برای زندگی بود، به آنها تقديم می کردند. در جريان اين مراسم، عروس خانم در حالی که شالی قرمز روی صورت خود انداخته بود و به «دواخ» مشهور بود (به همين دليل نام اين روز را دواخ می نامند) در مجلس حضور میيافت و برادر کوچک او يا پسربچه ای از طرف داماد (که به سن تکليف نرسيده باشند) با دو عدد چوب به ارامی شال را از روی صورت عروس خانم بر می داشت و هديه ای بعنوان رونما از خانوادة داماد می گرفت.
پاتختی:
يک روز پس از «دواخ» هم پاتختی برگزار می شد.خوب اين از مراسم عروسی در سامان، اما اگر اشتباه نکنم آقا مجيد در مورد معنای «شاواله» پرسيده بود که در فرهنگ های لغت ترکی نتوانستم چيزی بيابم، اما با پرس و جو در بين ريش سفيدها و گيس سفيدها به نظر می رسه که «شاواله» يعنی خبر خوب. پايه مورد استناد ضرب المثلی است که در بين اهالی روستا وجود دارد که می گويد: «گدی شاوالا داغوتوی» Geddi-y Shavala Daghoot-tooyیعنی: آيا خبر خوبی بود که رفتی پخش کردی؟ بنابراین به نظر می رسه شاواله يعنی خبر خوب، خبر که خوب بی ربط هم نيست، زيرا در روز شاواله، خبر عروسی و دعوت از بستگان اتفاق می افته.
کد:
http://www.samanvillage.ir
/
مراسم مذهبي و عاشورا ، ماه محرم ، شهادت امام حسين (ع )
قضيه از اين قراره كه امروز به اتفاق خانواده رفته بوديم كاشان تا برنامه نخل گرداني آنها را از نزديك تماشا كنيم. حتما مي دانيد كه نخل گرداني يكي از مراسم اصلي عزاداري در شهرهايي مانند يزد، كاشان و كرمان است. به هر حال پس از بازگشت به تهران در جريان صحبت با پدرخانمم (حاج آقا عباسي) در اين خصوص، ناگهان بيادش آمد كه حدود 50 - 60 سال پيش و زماني كه كودكي خردسال بوده، چنين برنامهاي تحت عنوان: «نقيل دولانديرماخ» در روستا برگزار مي شده است و توضيحاتي در اين خصوص بيان كرد. پس از آن در محفل ديگري در خصوص تلفظ نام اين مراسم كه «نقيل» است يا «نخل» اختلاف نظر افتاد، يكي دو نفر معتقد بودند كه نقيل از ريشه عربي «نقل» (حمل كرد) آمده و نقيل يعني وسيله اي حمل كننده كه هنگام فوت بزرگان براي حمل تابوت وي مورد استفاده قرار مي گيرد، خوب با توجه به اين مبناي ادبي – عربي دسته نخست (از جمله بنده كمترين) در برابر علم و ادب سر تسليم فرود آورديم، با اين وجود ته دلم يه چيزي مي گفت كه همان نخل گرداني بايد صحيح باشه، (البته واژة اصلي اين وسيله حمل تابوت را هم يادم رفته، كسي مي دونه؟). به هر حال در منزل، رفتم سراغ فرهنگ لغت معين و ديدم همان «نخل» درست است، زيرا در زير اين واژه آمده است: «...در فارسي بمعني تابوت و عماري و آرايش تابوت مرده هم گفته شده» به هر حال مراسم نخل گرداني يا بقول همروستاييان ما «نقيل دولانديرماخ» در عصر عاشورا برگزار مي شده و حركتي است بعنوان نماد تشييع پيكر مطهر و حمل تابوت ابي عبدالله. البته برخلاف شهرهايي كه نخل گرداني در آنها هنوز برگزار مي شود و نخل بسيار سنگين است و بايد توسط ده ها مرد حركت داده شود، نخل روستاي سامان بسادگي و با چند چوب و پارچه سياه روي آن درست مي شد و روي آن يك كلة عروسكي به عنوان نماد سر بريدة امام حسين (ع) قرار داده ميشد و 4-5 نفر مرد مي توانستند آن را بلند كنند. نكته جالب اينكه در يكي دو كتابي كه در خصوص فرهنگ و آداب و رسوم روستاهاي اين منطقه بچاپ رسيده، در اين خصوص چيزي نيامده، و خوب اگر بدانيم كه اين مراسم طي حداقل 50 -60 سال گذشته در سامان برگزار نشده، آنگاه مي توانيم پي ببريم كه چرا در اين كتاب ها از اين مراسم ياد نشده؟!
کد:
http://samanvil.blogfa.com
/
مراسم عزاداري محرم در روستاي سامان - بخش نخست
سوگواري هاي مذهبي و عزاداري در ميان اهالي روستاي سامان به روش تعزيه يا شبيه خواني و سينه زني و دسته گرداني يا روضه خواني و مجالس سخنراني انجام مي شده است و در اين ميان برخي از اهالي نيز سعي مي كنند تا به گونه اي با اداي نذورات خود از اهل عزا پذيرايي بعمل آورند. در اين ميان برخي آداب و رسوم هم به اجرا در مي آمد، بطور مثال روز اول محرم بچه هاي روستا جمع مي شدند در ميدان اصلي روستا (اويان محله) و با صداي بلند يا حسين يا حسين گويان و ذكر شهادت ابي عبدالله (ع) خبر از آمدن محرم ميدادند. انجام كارهاي روزمره در ايام تاسوعا و عاشورا حرام و نوعي معصيت پنداشته مي شود. حتي بنوعي رسم بود كه آب را در پاره اي مواقع از گردش آبياري خارج مي كردند و استفاده از آن را حرام مي دانستند. در اين روزها مردم به امام زاده طيب طاهر مي رفتند و در آنجا به عزاداري مي پرداختند. البته سال هاست كه اين مراسم تعطيل شده است. شب عاشورا حليم بار مي گذاشتند تا صبح عاشورا بين مردم و اهالي توزيع شود؛ پاره اي از اهالي نيز كه نذر غذا داشتند، روز تاسوعا يا عاشورا گروه شبيه خوان را دعوت مي كردند. در بين تمامي برنامه ها و مراسم محرم، مراسم نمايش تعزيه يا شبيه خواني، يكي از پرطرفدارترين و جدي ترين برنامه ها بود كه در اينجا بي آنكه قصد پرداختن به خود مراسم تعزيه و تاريخچه و جايگاه آن در بين مردم ايران را داشته باشم، تنها قصد دارم چند خطي در مورد جايگاه اين مراسم در بين اهالي روستاي سامان بنويسم و يادي كنيم از برخي از شبيه خوان هاي قديمي روستا. تعزيه يا شبيه خواني: اين نمايش بسيار مورد علاقة مردم متدين سامان بود و در دهة نخست محرم، هر روز يكي از پرده هاي واقعة عاشورا به نمايش در مي آمد. مكان تعزيه: اين نمايش بطور معمول در قلعه بالا و در فضاي باز ميدان «اويان محله» برگزار مي شد، ضمن آنكه در دوره هايي كه محرم با زمستان همزمان مي شد، برگزاري مراسم به داخل مسجد روستا در همان ميدان (عكسش را در تارنماي عكس ها مي توانيد ببينيد) انتقال مي يافت.هنگام برگزاري مراسم (پيش از ظهر تاسوعا و عاشورا) جمعيت بي سابقه اي در ميدان جمع مي شد و زنان از پشت بام ها نظاره گر اين مراسم مي شدند.
کد:
http://samanvil.blogfa.com
شبیه خوان ها: شاید کسی نداند که تاریخ شبیه خوانی در روستای سامان به چه زمانی باز می گردد، لیکن در طی حداقل یکصد سال گذشته ده ها تن از اهالی روستا با ایفای نقش بجای شخصیت های حادثة عاشورا این واقعة بزرگ را برای اهالی مجسم و پايبندی آنها را به مکتب عاشورا مستحکم می ساختند که در اينجا به اسامی کسانی که طی پرس و جوهايم يافته ام اشاره می کنم، با اين اعتراف که ممکن است جای اسامی کسانی از شبيه خوان های قديمی در اين فهرست خالی باشد، از اين رو اگر کسی را در اين چارچوب می شناسيد حتما برای تکميل اين فهرست اعلام نماييد. نکته ای که نبايد از نظر دورداشت اينکه اين شبيه خوان ها معمولا از باسوادترين اهالی محسوب می شدند که سواد خواندن و نوشتن داشتند.بسياری از اين افراد بيش از ۶۰ تا ۷۰ سال پيش به اين کار مشغول بودند و بيشتر آنها بجز تعدادی انگشت شماری به رحمت خدا پيوسته اند. جا دارد يادی از آنها کنيم و فاتحه ای برايشان بخوانيم. روحانيان مسجد: ميرزا مهدی رفيعی و پسرش ميرزا هادی رفيعی که بعدها بجای وی روحانی مسجد شد. وی در همدان درس طلبگی خوانده بود. کارگردان و طبال : ملا فتح الله …امام حسين (ع): شخصيت های مختلفی در اين نقش بازی می کردند، اما ويژگی های همة آنها صدای رسا و زيبايشان بود. از قديمی ترين ها می توان به کربلايی يدالله عباسی، ملاخدا رحيم عابدی و عموی خدابيامرز بنده علی اصغر انوری اشاره کرد. ابوالفضل (ع): يدالله عباسی، علی اصغر انوری، ملاخدا رحيم عابدی مسلم: ميرزا علی اصغر انوری، ملاخدا رحيم عابدی حر: يدالله عباسی زينب (س): ملا عبدالله عابدی و بعدها صمد وهابی شير: مشهدی حسن مرادی (که پای اسب امام را می بوسيد و از او اذن مبارزه در راهش را طلب می کرد.) شيطان: غلام شادمان (حر و مسلم را برای ياری نکردن امام حسين وسوسه می کرد و در اين ميان بچه ها نيز با تحريک بزرگترهای ساده دل، گاهی او را مورد اذيت قرار می دادند...حارث (قاتل طفلان حضرت مسلم (ع)): جعفرقلی انوری علی اکبر: امير علی فتاحی، کربلايی يونس يعقوبی که در جوانی صدايی رسا و زيبا داشت. بچه خوان: لطيف زاهدی (در دوران نوجوانی) جعفر جنی و فضه (کنيز حضرت زينب): ملاجانعلی غضنفری شمر: ملاحسين عابدی (بيشتر از ۶۵ سال پيش)، نوروز بيک محمدی که سال ها اين نقش را ايفا می کرد و بياد دارم (سال های ۵۹ و ۶۰) در صحنه های به شهادت رساندن ياران و خاندان امام حسين (ع) خود بيش از تماشاگران به گريه می افتاد و اشک می ريخت...
تاريخچه حمل و نقل در روستاي سامان
از دههی پنجاه و با توليد انبوه مينیبوس در ايران، اين وسيلهی نقليه هم به جاده ها از جمله منطقه روستايی ما راه باز کرد، ضمن آنکه با توليد انبوه پيکان و ورود برخی خودروهای خارجی امکان جابجايی با اين خودروها هم فراهم شد و تا حدودی از ضرورت و جايگاه اتوبوسها در جابجایی مسافر کاسته شد.اين مينی بوسها معمولا برای ساير روستاها مانند: آغداش، ياتان، مقصودآباد و قارلوخ هم سرويس میدادند. از نخستين کسانی که با مينی بوس به کار حمل و نقل مسافر برای روستا اقدام مینمودند می توان آقايان محمد کيوانی، سپس صفر فرمانی و محمد باقری را نام برد. به تدريج و از دههی پنجاه برخی از اهالی با خودروهای خود به روستا رفت و آمد می کردند. در اين مرحله شاهد بوديم که برخی از همشهريان مثل مرحوم حشمت اميری، مرحوم ولی غفاری، غلامی و محمد کيوان با وانت تویوتوهای دو کابينه بصورت محدود به جابجايی مسافر اقدام می کردند. اما با ساخته شدن جادهی شوسه و سپس آسفالت در سال …
امکان تردد با خودروهای شخصی به روستا بيش از پيش گسترش يافت. بويژه با کشيده شدن بزرگراه تهران ساوه و بهبود وضعيت جاده ساوه به همدان (که پروژه تبديل آن به يک بزرگراه در دستور کار است) ضمن آسان تر شدن شرايط مسافرت، زمان نيز به شدت کاهش يافت. مقايسه کنيد زمان ۱۳- ۱۴ ساعت با اتوبوسهای دههی چهل و پنجاه را با ۳ تا ۳۰/۳ ساعت کنونی که با تکميل بزرگراه ساوه به همدان اين مدت زمان شايد تا زير ۳ ساعت هم کاهش يابد . در اين زمان (دههی ۱۳۴۰) با توجه به اينکه دو دستگاه اتوبوس مسافران را جابجا میکردند،برنامهی حرکت بين سامان و تهران روزانه شد، هماهنگی اين دو اتوبوس نيز به اين نحو بود که هر روز يک اتوبوس از تهران به طرف سامان حرکت می کرد و همزمان اتوبوس ديگر از سامان به طرف تهران حرکت می کرد.پس از آن در کنار مرحوم يوسفی که به همراه دامادش آقای بهرام سليمی (پدر بزرگوار سه شهيد) که راننده بود، مرحوم محمد مريخی و مرحوم محمود شرافتی هم بصورت مشارکتی اتوبوسی را تهيه و در اين مسير به راه انداختند. يه تغيير بزرگ ديگه در اين دوره جابجایی محل پارکينگ و سوار و پياده شدن مسافرين بود. محل حرکت اتوبوس تا ان زمان ميدان اعدام سابق (الان فکر کنم ميدان محمدی) بود، به خيابان بابائيان حوالی چهارراه جيحون منتقل شد. علاوه بر اين تغيير در مکان، برنامه حرکت اتوبوسها هم دچار تغيير شد. بخاطر راه افتادن يکسری اتوبوس و مينیبوس از سوی روستاهای ديگه، برنامه روزانه حرکت اتوبوسها بصورت هفتگی شد که معمولا پنجشنبه ها حرکت می کردند به طرف سامان و جمعهها هم از سامان به تهران برمیگشتند.
ضمن آنکه کرايه اتوبوس در اين زمان نفری ۸۰ ريال بود. و سپس مرحوم چراغی بود که سالها (حداقل از اوايل دهة ۵۰) به اين کار مشغول بود و آخرين اتوبوسی هم که در اين راه به هم روستائيان خدمت می کرد، به رانندگی مرحوم ابوالقاسم انوری بود که عکسی از اولين اتوبوس وی (۱۳۵۰) را در اينجا آورده ام. کرايه هر مسافر در اين زمان به حدود ۱۰۰ ريال افزایش يافته بود. اين افراد در واقع کسانی بودند که در فاصلهی دو دههی ۳۰ تا ۵۰ وظيفهی جابجايی مسافرين را از روستای سامان و البته روستاهای اطراف به تهران و بالعکس را برعهده داشتند. اين عکس اتوبوس در سال ۱۳۵۰ است و مرحوم ابوالقاسم انوری که جلوی آن ايستاده. به هر حال برا ی خيلی ها که تو سن و سال من هستن اين عکس يادآور خيلی از خاطرات است اون قديمها که مدرسه
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در سهشنبه 16 اسفند 1390 - 09:42 ، و در مجموع 3 بار ویرایش شده است.
تاریخ: سهشنبه 16 اسفند 1390 - 04:16 عنوان: پاسخ به «خاطرات روستاي من............. و ديگر روستا هاي ساوه
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
اما شبهایی که قرار بود فردایش راهی سامان شویم، خواب از چشمانم گرفته می شد.آن هم مسافرتهایی ۷-۸ ساعته با اتوبوسهای قدیمی، سرپایینی و سربالایی میمه و کمالو که همهی مسافران باید پیاده می شدند تا اتوبوس سبک بشه و بتونه سربالایی را طی کنه و صلواتهای مکرر برای جلب استعانت پروردگار برای عبور از این گذرگاه ها و…
خدا رحمت کنه چراغی و ابوالقاسم انوری را که خب من بیشتر این دو مرحوم را یادم هست، اگرچه در حمل و نقل بین سامان و تهران اولین ها نبودند.
کسی تعریف می کرد که در زمان مرحوم ابوالقاسم انوری، مسئول امور برقی اتوبوس در سفر همراه نشده بود و خلاصه در طول سفر مرحوم انوری چندین بار به سختی مجبور شده بود ایرادهای فنی را رفع و رجوع کنه، تا اینکه میرسند به سرپایینی میمه، یکی از مسافران هم مدام مردم را به صلوات دعوت میکرد، اما گویا مردم خسته بودند و خلاصه با دل و جان صلوات نمی فرستادند، تا اینکه این بندهی خدا شاکی می شه و میگه:چرا صلوات نمی فرستید؟ مگه نمی بینید که اکبر (مسئول برق اتوبوس) نیامده!
این هم یه خاطرهی شیرین از آن سفرها، غرض از نوشتن این چند خط، دادن این سرنخ بود که در مطلب بعدی می خوام کمی در مورد پيشينهی حمل و نقل در سامان بنویسم.
کد:
http://www.samanvillage.i
r/
اينطور كه از ميان گفتهها مي توان فهميد ابتدا مرحوم مريخي نخستين اتوبوس را در مسير تهران – سامان براه انداخت كه رانندهي آن يك فرد غيربومي بود.در كنار آن حمدالله منصوري (كه همچنان با 104 سال سن در قيد حيات هستند و برايشان آرزوي سلامتي و طول عمر بيشتر مي كنيم) به همراه مرحوم مشهدي قربان يوسفي براي نخستين بار و البته به مدت بسيار كوتاهي با خريد يك اتوبوس آمريكايي بجامانده از جنگ جهاني دوم كه به GMC يا «جيمس» مشهور بودند، به جابجايي مسافر بين تهران و سامان اقدام ميكنند. اين حركت مربوط ميشه به اواخر دههي 1330 (دقيق تر حدود 29-1328) كه البته آقاي منصوري پس از چند ماه از اين كار دست مي كشد، اما مشهدي قربان يوسفي كار را ادامه مي دهد. اين نخستين سرويس حمل و نقل مسافري براي روستا بود که از اواخر دهه 30 شمسي براه افتاد. مكان حركت اين اتوبوسها هم پاركينگي بود در ميدان اعدام سابق (ميدان قيام كنوني) كه به پاركينگ «نمكي» شناخته ميشد. در آن زمان محل سوار و پياده شدن مسافرين به خيابان مرتضوي منتقل شده بود، مرحوم يوسفي پس از آنكه مسافرينش را سوار مي كرد، بعدازظهر (حدود ساعت 6-7) از گاراژي در خيابان مرتضوي براه مي افتاد و فرداي آن پيش از ظهر به سامان ميرسيد، يعني چيزي حدود 12 تا 15 ساعت اين سفر بطول مي كشيد. (حالا مقايسه كنيد با سفرها 3 تا 30/3 ساعت امروزي!) البته بعدها براي حركت به سامان، ساعت 7-8 صبح دوباره از همان پاركينگ «نمكي» در ميدان اعدام بود.اتوبوس حدود ساعت 12 مي رسيد به ساوه و پس از يك و نيم ساعت توقف براي ناهار و نماز دوباره به مسير حركتش ادامه مي داد و پس از آنكه مسافرين تمام روستاهاي اطراف را پياده مي كرد، تازه ساعت حدود 7-8 شب مي رسيد به سامان. براي برگشت هم ساعت 7 صبح از روستا راه مي افتاد، مي رفت مسافرين روستاهاي اطراف مانند: آغداش، قارلوخ، ياتان، مقصودآباد، خان آباد، كماللو، جوشقان، سنگستان، آق قلعه، ينگي قلعه و ... را سوار مي كرد و حدود ظهر تازه به طرف تهران حركت مي كرد و معمولا نيمه شب به تهران مي رسيد. كرايه اتوبوسها در آن زمان نفري 20 تا 25 ريال بود.
اماكن ديدني روستاي سامان
امامزاده طيب و طاهر يکی از مراکز زيارتی – گردشی است که در بين روستاهای سامان، آقداش و گلکان (يا بقول همولايتیها کولکن) قرار گرفته است. در مورد اصل و نسب اين امامزاده گفتهاند که طيب و طاهر دو برادر بودند از اولاد امام موسی کاظم (ع) که در مسير مهاجرت از عراق به شمال ايران (مشهد) در اين مسير حالا يا فوت يا کشته شدهاند. البته در حال حاضر از اين مکان بجز چند ديوار و يک محوطه سوراخ سوراخ شده و سقفی فروريخته چيزی باقی نمانده است.
بخش كوهستاني بال قيسي( كوه عسل)
ساعت ۱ نیمه شب به راهنمایی پسرعمویم حسین به قصد بال قیسی بیرون زدیم. حدود ۵ ساعت در راه بودیم و درست هنگامه طلوع آفتاب رسیدیم آنجا و چقدر هوا سرد بود، هوای دم صبحگاهی. هنگام برگشت هم چهار و نیم ساعت تو راه بودیم .آنهایی که رفته اند می دانند چه زیبایی بکری دارد این منطقه. صخره هایی که رود آنها را شسته و به شکل های عجیبی در آورده و حس کنجکاوی هر سنی را برای کلنجار رفتن با خود برمیانگیزد. آبشار ۵ متری داخل صخره ها که وقتی می ری زیرش، گویی از زمین و زمان رها می شوی .و آن غار زیرزمینی که با وجود وحشتی که در وجود تو می نشاند، تحریک می شوی که بروی داخل آن. باد چنان خنکی از داخل آن به سر و بدنت می زند که می ترسی نکند آن پایین یخ بزنی و بعد از طی یک مسافت ۱۵ متری به زیر زمین، یک سفره بزرگ آبی می رسی، آنچنان سرد که گویی بتازگی از داخل فریزر آنجا ریخته اند…
شهداي روستاي سامان
روستای سامان هم در طول سال های پس از انقلاب و به ويژه دفاع مقدس، سهم قابل توجهی را در راه دفاع از دين و ميهن داشته است. تقديم حدود ۴۵ شهيد، ده ها مجروح و نيز اسير، نشان از غيرت و هميت و وفاداری اهالی روستای سامان به اين مرز و بوم و ارزش های والای انسانی و انقلاب اسلامی است.
مشاغل و حرفه ها (بخش اول) در روستاي سامان
(از سری مطالب منتشره در سال ۱۳۹۰) – از ويژگی های مهم هر روستا، خودکفا بودن آنها بود؛ به اين معنی که اگرچه شغل کشاورزی به طور معمول به خاطر تامين مواد غذايی، اصلیترين حرفهی اهالی هر روستا بود، اما در کنار آن شغلها و امور ديگری هم بودند که هر کدام بخشی از نياز اهالی را تامين میکردند، شغلهايی مانند: مغازهداری، بناییبخش دوم:
البته تقریبا همهی اين اسامی بدون ذکر دورهی تاريخی زندگيشان است، اما با اين حال عموم اينا بين ۱۵۰ تا ۳۰-۴۰ سال پيش فعال بودند و فکر کنم تقريبا ۹۰ درصدشان (اگه نه همهی آنها) تاکنون به رحمت خدا رفتهاند.
حلاج (لحاف دوز):
- کربلايی حسين الوانی
- عليرضا کريمی (هم اکنون مشغول به کار است)
حجامت کار، سلمانی و امور ختنه:
از قديم الايام اين سه حرفه با هم درآميخته بود، شايد به اين خاطر که تيغ داشتند و کارشان را با تيغ زدن انجام می دادند!! اما گذشته از شوخی افراد زير را شايد بتوان گفت آخرين نسل مشغول به اين امور در روستا بودند:
- مرحوم هوشنگی، پدر زياد علی (هوشنگی)(پدر پدر مادر بزرگ من = جد مادری) حدود ۱۰۰ سال پيش
- عبدالله شادمان (تا دهه ی هفتاد شمسی)
- نوروز بيک محمدی
، حجامتکاری، رنگرزی، کفشدوزی، قصابی و حتی پارچه بافی و…
حالا تو يه بخش ديگه از مطالبم در شمارههای آتی که قراره در بارهی جمعيت روستا در دورههای مختلف مطلبی را بنويسم که در واقع اطلاعات بسیار حيرتانگيزی را خواهيم ديد، متوجه میشيم روستايی با چند هزار جمعيت میبايست از نظر توليد مواد غذايی خودکفا بوده باشه.
در واقع هر روستا به نوعی در بخش اقتصادی خودکفا بود و اينکه تو ذکر خاطرات گذشته، مدام میشنويم اونايی که قديمها هنوز ردپايی تو روستا داشتن، ماست و سرشير و مرغ و گردو و… از روستا برايشان فرستاده میشد، به دليل همين خودکفا بودن روستا بود، اما الان روستاها اگه خودشونو سرپا نگهدارن شاهکاره!!
خود اين يه بحث اقتصادی – اجتماعی جداست که با شرايط جديد زندگی در دهههای اخير و توسعهی اقتصادی و اجتماعی گره خورده، اما به هر حال تو بررسی اين مشاغل به اطلاعات جالبی دست پيدا کردهام که در اين سری مطالب، در هر رشتهی شغلی، اسامیای را که به دست آوردهام، مینويسم، اگر اطلاعاتی داشته باشيد که اين بخش را کامل کنه، بفرستيد.
سربلند باشيد.
حرفهها و مشاغل روستا (بخش دوم)
(از سری مطالب منتشر شده در سال ۱۳۹۰) -
اسامی عزيزانی که در کنار هر کدام از مشاغل و حرفهها آمده، تقريباً بدون اشاره به دورهی تاريخی زندگيشان است، اما با اين حال عموم اينا بين ۱۵۰ تا ۳۰-۴۰ سال پيش فعال بودند و فکر کنم تقريبا ۹۰ درصدشان (اگه نه همهی آنها) تاکنون به رحمت خدا رفتهاند.
حلاج (لحاف دوز):
– کربلايی حسين الوانی
– عليرضا کريمی (هم اکنون مشغول به کار است)
حجامت کار، سلمانی و امور ختنه:
از قديم الايام اين سه حرفه با هم درآمیخته بود، شاید به این خاطر که تیغ داشتند و کارشان را با تیغ زدن انجام می دادند!! اما گذشته از شوخی افراد زیر را شاید بتوان گفت آخرین نسل مشغول به این امور در روستا بودند:
– مرحوم هوشنگی، پدر زياد علی (هوشنگی)(پدر پدر مادر بزرگ من = جد مادری) حدود ۱۰۰ سال پيش
– عبدالله شادمان (تا دهه ی هفتاد شمسی)
– نوروز بيک محمدی
حرفهها و مشاغل روستا (بخش سوم)
مغازه دار:
- ميرزا حسين انوری
- کربلايی حسين رضا محمدی
- حاج عباس انوری
- ميرزا فتح الله نصرتی
کار اين مغازه داران دشوار بود. آنها می بايست برای تامين مايحتاج اهالی، محصولات توليدی و قابل فروش در روستا مانند مغز گردو، بادام و يا روغن زرد را به همدان و حتی گاهی تهران میبردند و در مقابل اجناس مورد نياز اهالی را می خريدند و بازمی گشتند.
اين کار زمانی که هنوز وسيلة نقليه اتوبوس رايج نشده بود، به صورت کاروانی و با الاغ صورت میگرفت و خب خيلی هم دشوار بود.
داستانی از يکی از اين سفرها وجود دارد که:
- مرحوم ميرزا حسين انوری (پدر بزرگ من) و حسن حسينی پس از مبادله يک سری اجناس و کالاها در همدان و هنگام بازگشت به روستا بودند که مرحوم حسينی به دليل خستگی الاغش، مجبور میشه به کندی حرکت کنه، اما مرحوم انوری کماکان به حرکتش ادامه میده و مرحوم حسينی هم کمی دلخور میشه! اما انوری خود را به نزديکترين کارونسرا میرساند و آنجا به تهيهی چای و «سوت يارما» (آش محلی) میپردازد تا زمانی که حسن آقا به آنجا میرسد و به اصطلاح از روبرو شدن با اين تدارکات، به قول امروزیها سورپرايز!! یا شگفتزده شود.
خلاصه زمانی که مرحوم حسينی وارد کاروانسرا می شود و با آن تدارکات و سفره روبرو می شود، به مرحوم انوری میگويد که بنشين تا من دورت بگردم، آخه فکر میکردم من را رها کرده و رفتهای پی کار خودت. (اين هم از معرفت قديمی ها
حرفهها و مشاغل روستا (بخش چهارم)
پارچه بافی:
– محمد علی شريفی
– حیدرعلی شريفی
– قاسمعلی شريفی
– محمد علی وطنخواه
اين سه نفر با استفاده از دستگاه های سنتی پارچه بافی در محله معروف به «جولايی» (تو يه بخشی اين محله را هم معرفی خواهم کرد) به کار پارچه بافی مشغول بودند و پارچه های با طرح چهارخانه و جنس کرباس و متقال توليد می کردند.
پارچه ای که بافته می شد به پارچه «بز» (با کسر ب) مشهور بود.
رنگرزی:
– مشهدی ميرزاخان هوشنگی
– کربلايی حسين کرمی
پالان دوزی:
يکی از حرفههای اصلی که خوب برای کشاورزان روستا و حتی همهی اهالی مهم بود، دوخت پالان بود که طبق شنيدهها از هر کسی بر نمیآمد و فوت و فن خودش را داشت.
حسابش را بکنيد چيزی شبيه به ساخت و البته تزئين صندلی برای خودروهای سواری امروزی!
– قاسمعلی شريفی
– براتعلی نعمتی
حرفهها و مشاغل روستا (بخش پنجم)
قصاب:
– مشهدی رمضان صيامی
– قربانعلی عزيزی (گور گور رمضان = بخاطر صدای بلندی که داشت)
– حمدالله منصوری
– یوسف عقبايی
– محمد مزلقانی
بنايی و گچ کاری:
– نظام علی (نام خانوادگیاش را نتوانستهام روشن کنم.)
– شعبان زاهدی
محتشم خان: (کسی که با صدای بلند و رسايش، صبحها، مردم را برای نماز صبح و يا در ماه رمضان برای سحری و فطار، مردم را خبر میکرد.)
– غلامحسن ياری و برادرش ميرزاحسين ياری (هر دو فوت کرده اند، غلامحسن در سال ۱۳۳۰ و ميرزاحسين در حدود سال ۱۳۳۸ فوت کردند.)
– ميرزا فتح الله سامان پور (حدود اواخر دهه ی چهل مرحوم شدند.)
حرفهها و مشاغل روستا (بخش ششم)
در ادامهی معرفی مشاغل و حرفههای روستای سامان، در اين بخش به حرفههای گيوهدوزی و کفش دوزی، ماما، جارچی و نفتفروشی یا نفتيار پرداختهام.
گيوه دوزی و کفش دوزی:
– کربلايی لطف الله منصوری
– علی محمد ؟
که با چرم کفش های زنانه و مردانه می دوخت.
در مورد گيوه گفتنی است که برخی زنان روستا با استفاده از نخهای موسوم به «ايپک» که در همان روستا توليد میشد و بسيار هم محکم بود، رويه ی گيوه را با مهارت و ظرافت میبافتند و سپس مرحوم منصوری با نصب کف چرم، کار نهايی گيوه را انجام می داد.
ماما:
– مرحوم مهری خانم مادر حسين الوانی که در سال ۱۳۵۲ يا ۵۳ مرحوم شد، حدود ۶۰ سال وظيفهی مامايی را در روستا بر عهده داشت.
جارچی:
– کلبه حسين الوانی و پسرش حسين الوانی – هر وقت قرار بود خبری به اهالی داده بشه و يا گردهمايی و برنامهای اعلام وی که دارای صدايی رسا و بلند بوده، اين کار را می کرده.
شايد هم سن و سالهای من يادشان باشه که تا همين شايد ۲۵ – ۳۰ سال پيش و تا پيش از اينکه بلندگو و اين چيزا به روستا راه پيدا کنه، هم هرکسی کاری داشت که قرار بود به اهالی روستا خبر بده، میرفت بالای پشت بام و با صدايی رسا اين کار را میکرد.
نفت فروشی (که به آنها نفت يار می گفتند):
– غلامحسن غفاری، يدالله غفاری (اين دو در قلعه پايين وظيفه نفت فروشی داشتند.)
– اکبر شاکری (در قلعه بالا)
حرفهها و مشاغل روستا (بخش هفتم)
آسيابان:
– مرحومين ابوالفضل ناصری، محمود علی خرمی، عزت ذبيحی، جعفرعلی خانی در دوره های مختلف در آسياب ها فعاليت داشتند.
پزشک تجربی محلی:
– کلبه نظر خسروی، ميرزا قربان و ميرزا قنبر (از روستای ديگری می آمد)
پستچی:
– آقاجان قائمی
– داوود خسروی (مسئول دفتر پست و مخابرات و روستا)
– رحیم انوری (مسئول کنونی دفتر پست و مخابرات روستا)
ملا مکتب:
– غلامعلی هوشنگی، احمد ميرزا کاووسی و برادرش محمود آقای کاووسی، ميرزا یدالله صادقی (قلعه پايين)
– ميرزا امير علی انوری، ميرزا جعفرقلی انوری، ميرزا مهدی…؟، يدالله ميرزا قاآنی، ميرزا محمود رئوفی(قلعه بالا)
محضر دار:
– حجتالاسلام ميرزا هادی و ميرزا مهدی رئوفیحرفهها و مشاغل روستا (بخش هشتم)
حمامی (مسئول حمام):
– محمد حسين غفاری، (قلعه پايين)
– مشهدی قنبر، اصغر آقا (نام خانوادگیاش؟)، محرّم فرهادی (قلعه بالا)
نجار:
– محمد علی خرمی (که حمامی هم بود)
– حسن مرادی (پدر ابوالفضل مرادی) سازنده قاشق و در و …
آهنگر:
– اوستا اميرعلی فتاحی (قلعه بالا)
– اوستا محمد علی حدادی، اوستا علی محمد ممتازی (قلعه پايين)
– محمد ولی علی بيگی
کدخدا:
پيش از ايجاد شوراهای روستايی موسوم به «خانه ی انصاف» ايجاد شود، آخرين کدخداهای روستا:
– کلبه محمد بهمنی
– قربانعلی شفيعی(جد مادری من)
– جعفر آقای قائمی (تاريخ فوت اواسط دهه ی ۵۰ شمسی)
– نخستين رئيس خانه انصاف = حسن عقبايی
حرفهها و مشاغل روستا (بخش نهم)
چوپان:
– حسين الوانی (قلعه پايين)
– محمد حسين غفاری
– محمود خانی
نخير چی (گاوهای يک ساله و دو ساله که صبح می بردن و شب می بردن):
– قربانعلی (کور قوربان)
– اميرعلی، عبدالله و سبزه علی خانی (سه برادر) و پدرشان محمود خانی (چوپان) و جعفر (نام خانوادگی اش؟)
صيغيرچی: (گاوهای شخمی و نر و بزرگ کاری را پس از پايان کار کشاورزی، برای چند ماه میبردند به دشت و صحرا و در اين مدت، خورد و خوراک اين فرد را هم به صحرا برده و تحويلش میدادند و دستمزدی هم سر آخر به او می دادند که معمولا گندم و کالاهای اساسی زندگی بود.)
– عبدالله خانی
شغلهای ديگهای مثل برزگر، نوکر و … در روستا وجود داشتند.
برزگر کسی بود که امور مزرعه داری و نوکر هم امور داخل خانه و حتی نگهداری از دام و طيور خانه را سر و سامان میداد
تاریخ: یکشنبه 28 اسفند 1390 - 09:02 عنوان: روستاي الوير بخش خرقان شهرستان ساوه
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
روستاي الوير---- بخش خرقان---- شهرستان ساوه
ريشه تاريخي نام الوير
پيشينه تاريخي روستاي الوير
ال به معنای کوه و وير به معنای ياد میباشد و روی هم رفته الوير به معنای کوه يادگار است . الوير دارای سابقه طولاني میباشد وبه يقين يکی از قديمیترين روستاهای ايران است و با توجه به شواهد و قراين میتوان آن را دست کم باقيمانده دوره مادها وهخامنشياندانست.
حمدالله... مستوفي در کتاب نزهت القلوب تالیف سال ۷۴۰ هجری قمری الوير را يکی از دهات بزرگ خرقان قلمداد کردهاست. عين عبارت ايشان چنين است
خرقانين ، ولايتی است كه چهل پاره ده دارد واز اقليم چهارم هوايش به سردی مايل است و آبش از چشمهها که از آن کوهها برمی خيزد و داراي غله و ميوه ميباشد و پنبه کمتر باشد. آبه، اروان، اليشار، کلنجين، طبشکری، الوير و سيف آباد از معظمات قرا آن است.
منبع گزارش سفرنامه
کد:
http://kimiaairline.blogfa.com
/
الوير" دهی است در بخش خرقان ساوه که در سمت شمال غربی ساوه قرار گرفته است و حدود 70 کيلومتر از ساوه و150کيلومتراز تهران فاصله داشته وارتفاع آن از سطح دريا 1800متراست ، طول جغرافيايی آن 49 درجه و59 دقيقه شرقی و عرض جغرافيايی آن 35 درجه و23 دقيقه شمالی می باشد.
الوير از نظر لغت از گزوه کلمات البرز والوند بوده که ال به معنای کوه و وير به معنای ياد می باشد و روی هم رفته به معنای کوه يادگار است. هم چنان که البرزوالوند به ترتيب به معنای کوه بلند وکوه دامن گسترده می باشند.
جنوب شرقی تا جنوب غربی اين ده را دو کوه به نام های دونزده پرون(Donzdahparoon) و ملا(Mella)احاطه نموده اند وبين اين دو کوه دره ای به نام دره چورونگه (Dara choronaga) وجود دارد که در فصل های بارندگی آب اين دره از وسط ده می گذرد.
کد:
http://alvir.savehsara.aftab.cc/
در فرهنگ لغات استاد دهخدا اين عبارت در برابر کلمه ی الوير آمده است:
الوير دهی است از بخش خرقان شهرستان ساوه در هفت هزار متری شمال خاوری خرقان . در کوهستان واقع و سردسير است. سکنه آن 1522 تن شيعه هستند که به فارسی و لهجه ی تاتی و ترکی سخن مي گويند.آب آن از قنات و زهاب و رودخانه محلي و محصول آن غلات ، سيب زمينی ،بنشن و انگور و ... .شغل مردم زراعت و گله داری و گليم و جاجيم بافی است. اکثر مردان برای تامين معاش به تهران مي روند. راه نيمه شوسه به زرند دارد که در مواقع غير بارانی از آن ماشين می توان برد . از آثار قديم آن دو قعله خرابه يکی در وسط آبادی وديگری در اراضي مزرعه شور است که در نتيجه کاوش آثار قديم ديده مي شود. در اين ده نه باب نجاری ، چهارده باب آهنگری ، هشت باب کفشدوزی ، دو باب خياطی و يک باب دبستان است. مزارع شور ، دارخانی ، نزديک ميان چشمه ، باقربلاغی ، چشمه ی رمضان ، کوپين زرنده ، محمد صالح و اوزون بايير جزء اين ده است. از ايلهای شاهسون بغدادی و عرب کله کو در بهار به حدود اين ده مي آيند. زيارتگاهی دارد. از فرهنگ جغرافيايی ايران ج 1). و رجوع به نزهه(ت) القلوب چ ليدن ص 73 شود. لازم به ذکر است که اعداد و ارقام ارائه شده در شرح بالا مربوط به زمان حال نمی باشد. همانطوری که اشاره شد الوير از نظر لغت از گروه کلمات البرز والوند می باشد بنابراين به همان اندازه که البرز والوند در تاريخ ايران سابقه دارند الوير نيزدارای سابقه می باشد وبه يقين يکی از قديمی ترين روستاهای ايران است وبا توجه به شواهد وقراين می توان آن را دست کم باقيمانده دوره مادها و هخامنشيان دانست. حمدالله مستوفی در کتاب نزهت القلوب تاليف سال 740هجری قمری الوير را يکی از دهات بزرگ خرقان قلمداد کرده است . عين عبارت ايشان چنين است :
خرقانين: ولايتی است چهل پاره ده دارد واز اقليم چهارم هوايش به سردی مايل است وآبش از چشمه ها که از آن کوه ها برمی خيزد و درو غله وميوه باشد وپنبه کمتر باشد .
آبه ، اروان ، اليشار ، کلنجين ، طبشکری ، الوير و سيف آباد از معظمات قرا آن است .
محله ها
1- جملوا (Jamalava):
به معنای جمال آباد می باشد. اين محله در جنوب غربی ده قرار گرفته و خود به تنهايی به دو محله تقسيم می شود: بالان محله (Balan mahalla) و جيرين محله (Jirin mahalla) که به معنی
محله های بالا وپايين می باشد و آب دره چورنگه از وسط اين محله می گذرد
مكانهاي تاريخي و باستاني الوير
محوطه تاريخي الوير: روستاي «الوير» در هفتاد كيلومتري شمال غرب ساوه، در بخش خرقان قرار دارد و يكي از روستاهاي باستاني منطقه محسوب ميشود. در محدوده اين آبادي سه تپه باستاني وجود دارد كه عبارتند از:
تپه الوير: سفالهاي سطحي آن مربوط به دوره تاريخي و اسلامي اس
قلعه الوير: اين قلعه از سنگ و خشت است و سفالهاي ساده و لعابدار منقوش آن مربوط به دورههاي ساساني و اسلامي تا زمان صفويه است.
قلعه گبري: اين قلعه در دو كيلومتري شرق الوير و در جبهه شمالي رودخانه خرقان قرار دارد. آثار باستاني اين تپه بر روي صخرهاي مستقر شده است و يك هكتار وسعت دارد. ارتفاع اين تپه نسبت به اراضي مزروعي حدود بيست متر بيشتر است. قدمت سفالهاي سطح اين تپه ـ اغلب قرمز رنگ با نقش ـ به هزارههاي چهارم و سوم و برخي از سفالها به هزاره دوم و اول ق .م تعلق دار
کد:
http://ark1212.tebyan.net
/
قلعه الوير
قلعه تاريخي الوير در شمال غربي شهرستان ساوه قرار دارد. الوير يك روستاي تاريخيمحسوب ميشود كه سه تپه باستاني در محدوده آن وجود دارد. قلعه الوير در كنار تپه دوم قرار دارد و از سنگ،خشت و سفالهاي ساده و لعابدار منقوش آن چنين استنباط ميشود كه قدمت آن به دورههاي ساساني و بعد ازاسلام تا زمان صفويه ميرسد. در ۲ كيلومتري شرق الوير يك تپه باستاني قرار دارد كه قدمت سفالهاي پراكندهپيرامون آن به هزاره چهارم، سوم و دوم قبل از ميلاد ميرسد
کد:
http://khabar.pconline.ir/
قلعه الوير - ساوه
قلعه تاريخي الوير در شمال غربي شهرستان ساوه قرار دارد. الوير يك روستاي تاريخيمحسوب ميشود كه سه تپه باستاني در محدوده آن وجود دارد. قلعه الوير در كنار تپه دوم قرار دارد و از سنگ،خشت و سفالهاي ساده و لعابدار منقوش آن چنين استنباط ميشود كه قدمت آن به دورههاي ساساني و بعد ازاسلام تا زمان صفويه ميرسد. در ۲ كيلومتري شرق الوير يك تپه باستاني قرار دارد كه قدمت سفالهاي پراكندهپيرامون آن به هزاره چهارم، سوم و دوم قبل از ميلاد ميرسد و همچنين از اين تپه، سفالهاي متعدد مربوط بهدوره ساسانيان تا عصر ايلخانيان كشف شده است.
[
کد:
code]http://www.amordad.net[/code
]
تپه الوير: شامل سفالهاي سطحي كه مربوط به تاريخ اسلام است.
قلعه الوير: كه از سنگ و خشت و سفالهاي ساده و لعابدار تشكيل شده ، از اين اثار چنين بر مي آيد كه مربوط به دوره هاي ساساني و اسلامي تا زمان صفويه باشد
کد:
http://www.arakintt.com
زبان و گويش الويري
گويش الويري از مشتقات زبان پهلوي ميانه بوده و به گويش تاتي معروف است.
کد:
http://sfida-markazi.ir
/
جمعيت روستاي الوير
آمار رسمی جمعيت روستا بر اساس سرشماری سال 1385 , تعداد خانوار : 167
عنـــوان كــــل با ســـواد بی ســـواد
كل جمعيت 435 نفر 238 نفر 175 نفر
جمعيت مردان 205 نفر 142 نفر 54 نفر
جمعيت زنان 230 نفر 96 نفر 121 نفر
چارت مقايسه ای آمار جهت بررسی نسبت ها با جمعيت كل
آمار جمعيت
افراد باسواد
افراد بی سواد
100 %
كـل جمعيت 47 %
نسبت مردان 53 %
نسبت زنان
55 %
جمعيت باسواد 60 %
نسبت مردان 40 %
نسبت زنان
40 %
جمعيت بیسواد 31 %
نسبت مردان 69 %
نسبت زنان
سايت وزارت كشور، سازمان شهرداري ها و دهياري هاي كشور
سايت وزارت كشور، سازمان شهرداري ها و دهياري هاي كشور
کد:
http://www.vil.ir/
مراسم وسنت ها، جشنها ي الوير
مراسم ديني
مراسم نوروز
--------
شهداي روستاي الوير
ساوه- يادواره 26 شهيد روستاي الوير بخش خرقان شهرستان زرنديه روز جمعه با حضور خانواده معظم شهدا و برخي يادگاران هشت سال دفاع مقدس در اين روستا برگزار شد.
روستاي الوير از توابع بخش خرقان است كه در دوران دفاع مقدس 26 شهيد، 10 جانباز و سه
آزاده تقديم انقلاب اسلامي كرده است.
کد:
irna.ir
/
سايت ايرنا
--------------
پوشش محلي الويري ها
روستاهای آوه و الوير «پيرون» piron پيرهن گشاد و بلند، بدون يقه و دارای سه دکمه در جلو است و تا بالای زانو را میپوشاند. آستين آن ساده و بدون دکمه است. در برخی موارد يقه پيراهن تنها با يک دکمه بر روی دوش بسته میشود. جليقه: جليقه جلو باز و بدون آستين است. در شهر ساوه آن را «جيزقاله» و در مامونيه و لالايين «جليزقه» مینامند. پوستی (پوستین): پوستی را از پوست گوسفند که پشم آن چيده نشده است، تهيه میکنند. بيشتر چوپانان در فصل زمستان پوستی به تن میکنند. پوستين را در مامونيه «کورک»، در روستای الوير «بالارکوک» و در روستای خشکرود «کلک» مینامند. کپنک: لباس کپنگ را چوپانان در فصل زمستان میپوشند و آن را از پشم گوسفند و يا موی بز در محل تهيه میکنند. تمان: تمان تن پوشی گشاد و راحت و مانند زيرجومه (زير شلوار) است. جنس آن از کرباس و بيشتر به رنگهای آبی و مشکی است. اعيان و خوانين از پارچههای رنگ کبود برای تهيه و دوخت آن استفاده مینمايند.
پوشاک مردان:
کلاه پهلو: کلاه پهلو را تنها مردان خانوادههای اعيان و خوانين بر سر میگذارند. اين کلاه را در روستای لالاوين «کلاه دوره دار» و در روستای الوير «شبگاه» مینامند .
تن پوش
قبا: از جنس کرباس، نازک، آستيندار و بلند است و تا زير زانو را میپوشاند. قبا را بيشتر در فصل بهار و تابستان به تن میکنند. در روستای لالايين قبا را «دون» میگويند. پيرهن: پيرهن را در شهرهای ساوه، مامونيه و روستاهای آوه و الوير «پيرون» piron و در سایر نقاط «کوينک» مینامند.
پاپوش
کفش ملکی: تخت آن لاستيک و رويه آن از نخ پنبه بافته میشود. اين کفش را در روستای آوه و مامونيه «گيوه» و در چناقچی «کش لاستيکی» میگويند. پوتون: از لاستيک و ساق بلند است. در روستاهای غاذمآباد و الوير آن را «چکمه» میگويند.
پوشاک زنان
سرپوش
تن پوش
پاچين: پاچين يک تکه و بدون يقه است و از دوش تا مچ پا را میپوشاند و دو تا سه دکمه در جلو دارد. برای دوخت آن از پارچههای رنگی گلدار به رنگهای قرمز، سبز و سفيد استفاده میکنند. پاچين را در روستای آقچه قلعه «پاچون» میگويند. کوينک: پيرهن گشاد، بدون یقه با سه دکمه در جلو و آستیندار است و تا بالای زانو را میپوشاند. برای تهيه و دوخت آن ازپارچههای گلدار به رنگهای آبی و قرمز استفاده میکنند. قربند: دامن چيندار بلندی است و همراه کوينک به تن میکنند. تهيه و دوخت آن ده تا دوازده متر پارچه نياز دارد. قربند را در روستاهای غاذمآباد و الوير «شلته» میگويند. کت: بيشتر از جنس مخمل است و بيشتر در مراسم عروسی به تن میکنند. جليقه: مانند جليقه مردان و بيشتر به رنگهای شاد است. تمان: مانند نوع مردانه است، با اين تفاوت که در دوخت آن تنها از پارچه سياه رنگ استفاده میکنند. در روستای الوير شلوار زنانه را «نظومی» (نظامی) میگويند.
تاریخ: شنبه 1 تیر 1392 - 16:15 عنوان: Re: پاسخ به «خاطرات روستاي من............. و ديگر روستا هاي ساوه.........»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
abbasbehnam نوشته است:
روستای من پیغمبر . . . و روستای همسایه اش ( ده سید ) که تا حدود 120 سال قبل جزء مزارع پیغمبر بود و آن منطقه بنام پودینک نام داشت ، که شخصی نا معلوم و مهاجر بنام سید ابراهیم به پیغمبر آمده و تقاضای مساعدت مینماید که اهالی پیغمبر ایشان را تحت عنوان دشتبان به خدمت خود میگیرندو به جای دستمزد گاها مقداری زمین به وی اعطا مینمایند که سپس با داشتن 9 پسر و تعدادی دختر که خودشان یک طایفه زور گو شده و به هر کس که زورشان میرسید املاک آنها را به زور میگیرند و یواش یواش منطقه پودینک را بنام خود یعنی ده سید نام گذاری میکنند و به هر کس که زورشان نرسیده بود هنوز هم در آن روستا صاحب ملک و املاک خود هستند از جمله خود ما ، و نیز جالب است که در سید بودن ایشان و نواده هایش جای تردید است چون سید دارای شرایط خاصی است که در نوادگان ایشان آن شرایط صادق نمیباشد . از جمله اینکه زن سیده تا 60 سالگی یائسه نشده و صاحب اولاد میشود ، که تحت هیچ شرایطی این قدرت خدائی را نمیشود نقض کرد که دلیل بسیار محکم و قابل قبولی میباشد ، قابل یاد آوری است که بدانیم در حدود 60 - 70 سال قبل داروهای معتبر برای جلو گیری از انعقاد نطفه و در نتیجه از بوجود آمدن بچه به شکل امروزی امکان پذیر نبوده است نتیجتا اگر سید بودند به هر حال باید کم و بیش زنی پیدا میشد که پس از 50 سالگی هم حداقل یک فرزند به دنیا آمده باشد که چنین چیزی وجود ندارد به همین دلیل شرعی فرزندان آن مرحوم هم نمیتوانند سید باشند این نمونه از کارهایی است که در زمانی که اقدام به صدور شناسنامه کرده اند رعایت نشده است . دقت و بی توجهی اداره ثبت احوال در بدو تاسیس . . .
کاربر محترم
متوجه هستید که بدون سند و مدرک دارید به افراد و نسب و ریشه های آنها توهین می کنید و اتهام میزنید؟
ابتدا به اون محل برید و مدارک معتبر جمع کنید و سپس آغاز به نوشتن کنید.
آقای سید ابراهیم موسوی بدلیل مشکلات خانوادگی از منطقه واریان کرج که هم اکنون پشت سد کرج واقع شده و تنها بوسیله قایق قابل رفت و آمد هست به منطقه ساوه میان و بخاطر وجاهت و شخصیت خاصشون یکی از افراد ده پیغمبر دخترشون را به سید ابراهیم می دهند.البته سید ابراهیم از قبل نیز همسر داشته. و شروع به آباد کردن منطقه ده سید و زمینهای مابین اون منطقه و ورده و نیوشت می کنن
در مورد زورگویی هم باید گفت یک شخص جوان که بچه های کوچک داشته نمیتوانسته حقوق یک ده!!!!! را غصب کنه. اگر مقداری منطقی فکر کنید و منابع تاریخی را مطالعه کنید...مطمئناً بهتر نظر خواهید داد
در ضمن هنوز هم در منطقه واریان خانواده های موسوی و نعمتی و ... که همگی سید هستند حضور دارند و شجره نامه هم دارند که در اون نام سید ابراهیم و ... ذکر شده ( طبق گفته های یکی از همکاران کرجی بنده که مادربزرگشون از منطقه واریان هست) چنانچه تردیدی دارید می تونید به منطقه واریان سفر کنید و با اهالی صحبت کنید. یا با رییس سابق اداره صنعت، معدن و تجارت ساوه آقای سید نصرت موسوی صحبت کنید.
در ضمن بهتره که در مورد مسائل زنان شما که تخصصی در زمینه پزشکی و زنان و زایمان ندارید صحبت نکنید.امروزه در مورد این مسائل ، علم نظر می دهد نه افراد و موهومات.
در آخر مراقب اتهام زنی و نوشتارتون باشید
موفق باشید
تاریخ: شنبه 1 تیر 1392 - 16:33 عنوان: پاسخ به «خاطرات روستاي من............. و ديگر روستا هاي ساوه.........»
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
با نظر دوست عزیز سوه موافق هستم و لازم است بیان هر گفته و مطلبی طبق سند و مدارک در حضور فرد مورد نظر باشه نه در این تایپک. در ضمن هدف این تایپک شناساندن عمومی روستاهای ساوه مبتنی بر یک نگاه علمی و نیز قابلیت های روستا ها و ذخایر انها از نظر کشاورزی ، اقتصادی ،فرهنگی، وضعیت صنایع دستی ، نیروی انسانی ، آثار معماری و وضعیت تاریخی و گردشگری است و مطالبی که ربطی به این تایپک ندارد لطفا عنوان نشود. این تایپک جنبه شخصی نداشته و طرح مسائل شخصی محلی در این تایپک ندارد. لطفا از بیان هرگونه مطالبی که جنبه فردی و شخصی دارد و باعث رنجش انسانی میشود ، از طرح ان در این تایپک جدا خودداری بفرمائید. طرح ایندسته مطالب در این تایپک خارج از چهارچوب اخلاقی و حقوقی هستش.
این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در یکشنبه 2 تیر 1392 - 04:46 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
خانقاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه . واقع در 22 هزارگزی شمال باختر نوبران و سر راه عمومی مالرو نوبران به رزن . ناحیه ای است سردسیری و دارای 308 تن سکنه که مذهب آنها شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است . آب این ده از قنات و زهاب رود محلی و محصول آن غلات آبی و دیمی و انگور است . شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و جاجیم بافی است . راه مالرو دارد ولی ماشین هم می توان به آنجا برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). منبع گزارش. فرهنگنامه دهخدا
مطالب بعدی و عکسها ی رنگی از روستای خانقاه ، شهرستان ساوه در پست بعدی خدمت دوستان عزیز ارائه خواهد شد.
تاریخ: دوشنبه 14 مهر 1393 - 11:01 عنوان: پاسخ به «خاطرات روستاي من............. و ديگر روستا هاي ساوه.........»
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
معرفی روستای تاریخی یاتان در شهرستان ساوه
طیبعت زیبای روستای تاریخی و فرهنگی یاتان
این روستا شهدای بسیاری درراه دفاع مقدس از کشورمان اهداء نموده. یاد و نام همه شهدای روستای یاتان زنده و جاودان باد. روج پاک همه این شهدای چوانسال شاد باد.
تصویر بسیار سرسبز و فوق العاده زیبا از مناطق کوهستانی یاتان از سایت زیر برداشت شده است.
کد:
http://sherafatsaveji.blogfa.com
یاتان پهنه سبزی در دامنه کوه
کد خبر: 92122415601
شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۱
روستای زیبای یاتان از توابع بخش نوبران شهرستان ساوه با برخورداری از آثار تاریخی، مناظر زیبا و جاذبههای طبیعی آماده پذیرایی از مهمانان و گردشگران نوروزی است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه مرکزی، دهستان کوهپایه، یکی از دهستانهای بخش نوبران است. مرکز این دهستان، «یاتان» نام دارد. یاتان در 49 درجه و 33 دقیقۀ طول جغرافیایی و 35 درجه و 13 دقیقهی عرض جغرافیایی و در ارتفاع هزار و 800 متری از دریا قرار دارد.
کوههای مهم آن، آق داغ، دارسی، اویوخلو و بورکلیجه نام دارند. روستای سامان در شمال، روستای خانقاه در غرب، روستای خانآباد در جنوبغربی، روستای کماللو در شرق، روستای سنگستان در جنوب شرقی و روستاهای دروازه و میچینگ در جنوب یاتان قرار دارند. یاتان در فاصله تقریبی 18 کیلومتری از مرکز بخش نوبران قرار گرفته است.
فاصله روستای یاتان تا استان همدان که انتهای حوزه استحفاظی دهستان کوهپایه محسوب میشود در حدود 35 کیلومتر و روستای قلعه گُزَلدره، آخرین روستای این دهستان است. در وجه تسمیه یاتان نقلهای گوناگونی بیان شده است؛ محل اُتراق و استراحت، محل سبز، پرآب و خوشنشین و «یِتَن یِر» به معنای «جایِ بهم رسیدن» که در زبان ترکی، به معنای رسیدنِ کاروانها و مسافران به محل قرار و استراحت بوده است از جمله آنهاست. «یاتان» نامی است که در تمام ایران فقط برای نامگذاری این روستا به کار رفته و به تعبیری، واژهای منحصر بفرد برای یک موقعیت جغرافیایی است و احتمال دارد این واژه، تُرکی هم نباشد که در این صورت باید یک واژهی پارسی باستان و ترکیبی از کلمههای«یَت» یا «یَد» به معنای «پرستش یا پرستیدن» به اضافهی کلمه «ان» که نسبتی توصیفی برای یک جایگاه را میدهد و در نهایت میتواند به معنای «پرستشگاه» باشد. در این حالت، با توجه به سابقه دینی و اعتقادات مذهبی آنها (یکتاپرستی) و نیز وجود آثاری از قبور و آتشگاه زرتشتیان در جنوب شرق یاتان (تپه آستی قزل یاضی)، این واژه نیز معقول به نظر میرسد. حوزه مسکونی فعلی یاتان، از قدمت زیادی برخوردار نیست و قدمت سکونت در آن به حدود 500 سال میرسد. ولی با توجه به آثار باقیمانده، در بخشهایی از یاتان قدیم سکونتگاههایی وجود داشته است که حکایت از اسکان افرادی از قومیتها و پیروان ادیان مختلف دارد. از جمله این سکونتگاهها میتوان به « قُبادکَندی » اشاره کرد. قباد از نامهای معروف دوران قبل از اسلام (دوره ساسانیان) است و با توجه به آثار بجای مانده از آنها، سکونت در قبادکندی در جنوب یاتان، مُحرز است.
به گزارش ایسنا، همچنین وجود آثاری در پایینتر از «قزل یاضی»، نشانه سکونت زرتشتیان در بالای مزرعه «تپه آستی» است که برجستگی برخی از قبور آنها هنوز برجای مانده است. ساکنان یاتان، مهاجرانی هستند که از مناطق مختلف شمال غربی، فارس و اصفهان به این سرزمین آمدهاند و به دلیل آب و هوای بسیار مناسب و حاصلخیز بودن منطقه، در اینجا ساکن شدهاند.برخی از آثار قدیمی یاتان عبارتند از قبرستان گَبریها، قبرستان کهنه (قَبرلیک آستی)، داش کُرپی ، آشاقی باغ، زاغه درهسی، قُبادکَندی، یاوه دیمی، جوشالی، گَنج گُلی(گِچی گُلی)، ظهورآب، کربلایی صفرکهریزی، جوادآباد، دربند، کوچیک کهریز، بیوک کهریز، قَرهبُلاغ و ... . در اینکه علاوه بر مسلمان بودن، مذهب اصلی ساکنان فعلی یاتان در محدوده کنونی روستا، شیعه دوازده امامی بوده است هیچگونه شکی نیست و به همین خاطر از آغاز سکونت در این حوزه جغرافیایی، اقدام به تشکیل دسته عزاداری به شیوه صفویان و احداث مسجد کردهاند. مرحوم حسینآقا ابراهیمی(معروف به آجودان)، از پدربزرگ 100 ساله خود لطفعلی خان چایلو و مرحوم لطفعلی نیز از اجداد خود شنیده بود که طایفه قسیمآللو(قاسم عالی) از حدود 400 سال پیش در محل کنونی مسجد (مسجدجامع امام حسن عسگری(ع)) یاتان، مراسم عزاداری برپا میکردند و طایفه چایلو نیز که پس از مهاجرت اول، در «چایلودَرَهسی» یا ظهراب، سکونت ییلاقی داشتهاند در مراسم آنها شرکت میکردند و همین قرابت مذهبی دو طایفۀ اولیه روستا، موجب نزدیکی به یکدیگر و در نهایت باعث مهاجرت دوم طایفه چایلو و سکونت آنها در کوچه چایلو در ضلع جنوب شرقی مسجد جامع شده است.
از سوی دیگر، افزایش جمعیت و ورود سایر طوایف و اقوام به یاتان، احداث مکانی برای عبادت و انجام مراسم مذهبی را ضروری ساخته است و در نهایت طایفه قسیم آللو، زمین خود را به صورت وقفی برای ساخت مسجد اهدا کردهاند.
سکونت زرتشتیان در پیرامون حوزه جغرافیایی فعلی یاتان از جمله در منطقه«قزل یاضی و تپه آستی» (ضلع جنوبی قرهبلاغ) و همچنین سکونت اقوام یا قبیلههایی در قبادکندی، یاوه دیمی، گِچی گُلی، جوادآباد فعلی(محدوده شمال شرق روستای چالفخره) و...، با توجه به آثار و نشانههای باقیمانده از آنها، امری قطعی است و برخی افراد در حفاریهای معمولی و فعالیتهای کشاورزی در این محدودهها، استخوان انسان، ظروف و لولههای سفالی و... را مشاهده کردهاند که نشان میدهد شاید ساکنان اولیه این مناطق با بلایا و حوادث طبیعی از بین رفتهاند و یا به دلایل گوناگون، مهاجرت کردهاند.
آنچه که مسلم است از آنها کسی در حوزه جغرافیای فعلی یاتان ساکن نشدهاند و ساختار جغرافیایی، قومی و قبیلهای کنونی یاتان به حدود 500 سال میرسد در حالی که وجود نشانهها به ویژه آثار قبور گبریها در مزرعه «تپه آستی»، مؤید اشتغال به امور کشاورزی و سکونت چندهزار ساله آنها در دامنه کوه «بُورک لیجَه»، قبل از گسترش دین مبین اسلام بوده است که به احتمال زیاد با رسمیت یافتن و قدرت گرفتن مذهب تشیع و تسلط کامل دو طایفه اولیه(چایلو و قسیم آللو) که شیعه و مهاجر و مورد حمایت حکومت صفویه در محدوده یاتان بوده اند؛ آنها مجبور به خروج از این دیار شدهاند و مزارع و زمینهای کشاورزی روستا به طور مطلق به تصرف این دو طایفه و سایر طوایف منتسب به آنها درآمده است و به شش قسمت مساوی به نام «دونگ/دانگه» تقسیم و در اختیار فرزندان طوایف قرار گرفته است که اکنون به دانگههای داوودلو، احمدلو، خانلو، خلیفهلو، کاظملو و کریملو در آشاقی یاتان و دانگههای معصوملو، طالبلو، میرزاخانلو، محمدعلی خانلو، خدادادلو و خانلو در یوخاری یاتان معروف است.
گزارش از: علی فرقانی خبرنگار ایسنا منطقه مرکزی
منبع گزارش ایسنا
---------------------
[size=18]مجموعه تصاویر زیبا از روستای یاتان که مشاهده میفرمائید ، از پایگاه اینترنتی روستای سامان برداشت شده است.
منبع عکس های زیر:
کد:
http://samanroosta.com
1. مزارع غلات و سیفی جات یاتان
2. آسمان زیبا و آب و هوای ییلاقی روستای یاتان
3. طبیعت چهار فصل روستای یاتان
4. بافت گیاهی و نمونه گیاه دارویی
5. نمونه زیست شناسی حشرات وجانداران روستای یاتان ، این نمونه مورچه را در فیلم های کارتونی والت دیسنی هم شاید دیده باشید. برای نقاشان موضوع نقاشی خاصی است.
6. نمونه گلهای معطر روستای یاتان
7. در اطراف روستا مزارع بسیار قشنگ وزیبا یی از سیفی جات و سبزیجات فصلی به چشم میخورد. موقع ظهر کشاورزان فعال که کلاه های حصیری بر سردارند، مشغول جمع آوری سیفی جات و سبزیجات می شوند. دریکی از تصاویر ی که دوستان تهیه فرموده بودند ، میشد فعالیت کشاورزان روستای نوبران را میشد دید.
8. یک نمونه دیگر گیاه دارویی
5. کوههای کشیده اطراف روستای یاتان
6. یک نمونه گل بنفش
7.یک نوع گل آبی رنگ بسیار زیبا [/size]
کد:
isna.ir
در تایپک بعدی امیدوارم تصاویر ی از شهدای روستای یاتان و ادارات و مدارس این روستا تهیه و نمایش داده شود. در مورد معرفی شهدا امیدوارم کار فرهنگی بیشتری برای این روستا انجام شود.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید