اولین برهانی که بر وجود قیامت اقامه می شود برهانی است که حق تعالی در قران اقامه نموده است،که برهانی قوی،قرص و محکم است.حضرت حق در سوره مومنون می فرماید:
آیا پنداشته اید که شما را بیهوده و عبث آفریدیم،و اینکه به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟ مومنون 115
این برهان چهار مقدمه دارد:
1-خدا وجود دارد.
2- خدا جهان را خلق کرده است.
3-از خداوند فعل عبث صادر نمی شود.
4-اگر زندگی ما محدود به همین حیات مادی باشد،خلقت ما عبث خواهد بود.
نتیجه: پس خداوند وجود دارد و از او فعل عبث صادر نمی شود دلیل قطعی است بر اینکه دنیای پس از مرگ وجود دارد.
این برهان بسیار واضح و مبرهن و بسیار محکم است،یعنی برای کسی ثابت شود حق تعالی وجود داردهیچ شکی نیست که دنیای پس از مرگ وجود خواهد داشت و برهان به این نحو هم خلاصه می شود که:خدا وجود دارد پس قیامت وجود دارد،چه خدا حکیم است و از اوفعل عبث صادر نمی شود.معنای عمیق این برهان زمانی مشخص شده و بر وجدان های ما می نشیند که معنای عبث را دقیق شرح دهیم.
عبث در لغت یعنی کار بیهوده و لغو،یعنی کاری که هیچ غایت عقلانی پشت آن نباشد،سرّ برهان در این است که چگونه می شود که اگر دنیای پس از مرگ نباشد،فعل خدا،خلق خدا،عبث خواهد بود؟
مستشکل(اشکال کننده)شاید بگوید،خدا وجود دارد و حکیم است و ما را صرفا برای همین دنیا خلق کرده است و قیامتی وجود ندارد.
چرا نبود قیامت فعل حق تعالی را عبث و بیهوده می کند؟اینکه بگوییم اگر دنیای پس از مرگ نباشدفعل عبث و اگر وجود داشته باشد فعل حکیمانه است؟چه ایرادی دارد بگوییم زندگی ما محدود به این دنیاست و در عین حال فعل خدا عبث نباشد؟
این مطلب را با دو بیان شرح داده اند که هر دو صحیح به نظر می رسد:
بیان اول
بیان اول می گوید نیستی پس از هستی عبث است،معنا نداردکه یک موجودِ حکیم شی ئی را خلق کند که از بین برود،انسان هم اگر چیزی را خلق کند آن را برای همیشه می خواهد، اگر از بین می رود دراراده او نیست و قانون حاکم بر طبیعت است که به بی نظمی و زوال می اورد،مگر نه انسان هم هر چه بخواهد برای همیشه می خواهد!خداوند حکیم هم این جهان را نه برای لحظاتی، بلکه برای ابدیت خلق کرده است،چیزی که هست صرفا جهان مادی خلق نشده است که از بین برود،بلکه خلقت باید از مرتبه ای به مرتبه دیگر صعود کند.لذا مرگ پوسیدن نیست،از پوست به درآمدن و از نشئه ای به نشئه دیگر رفتن است.لذا موجود حکیم کاری نمی کند که از بین رفتنی باشد،پس اگر جهان محدود به طبیعت باشد و نیستی پس از هستی باشد عبث خواهد بود.
بین دوم
این بیان بسیار رساتر و جامع تر است و می گوید فعل عبث فعلی است که به سرانجام نرسد و نیمه کاره رها شود.
میگویند فرض کنید شما زمینی دارید که آن را برای کشت و کشاورزی شخم زده،محصولی در آن می کارید،محصول جوانه زده و در حال شکوفایی و نزدیک به ثمره دادن است که همین زمین را خاکبرداری می کنید تا ساختمان بسازید!در این صورت فعل اول شما یعنی کاشت محصول عبث بود،چه اگر میخواستید چند صباح دیگر در این زمین ساختمان بسازید هیچ توجیهی برای این همه هزینه ی کاشت محصول وجود نداشت.لذا این فعل را عبث میخوانند چون به سر انجام نرسید.
حق تعالی می فرماید اگر شما نابود شوید خلقت عبث خواهد بود،درست مانند کاشت محصول،کار من بی سرانجام خواهد بود،شما را خلق کنم و بعد از بین بروید و عدم شوید؟ این مطلب زمانی دقیق میشود که به این نکته توجه شود که تمام این کیهان با میلیون ها سال عمری که کرده است در برابر حق تعالی جرقه ای بیش نبوده است.بله میلیون ها سال برای ما زمان بسیاری است اما برای خداوند که نسبتش با تمام زمان ها یکسان است،اول و آخر زمان چون یک نقطه برای اوست و این میلیون ها سال جرقه ای بیش نیست.میلیون ها سال در برابر ابدیت چونان چشمکی ریز یک نوری است که روشن و خاموش می شود.
لذا اگر خلقت ادامه نداشته باشد فعل حق تعالی عبث و بی سرانجام خواهد بود،درست مثل اینکه ما زمینی را برای کاشت و برداشت آماده کنیم و فردای آن در آن ساختمان بسازیم! یعنی خدا چیزی را خلق کرد که مانند جرقه ای و چشم بر هم زدنی عدم شد. حاشا که خداوند حکیم این جهان را عبث خلق کرده باشد که سرانجام همه به سمت او باز خواهیم گشت.
اکنون با توجه به شرح برهان،دو مرتبه به برهان حق تعالی توجه کنیم که چه خلاصه و با اعجاز چنان برهان قرص و محکمی اقامه کرده است که تمام فلاسفه نتوانسته اند یک خط مانند این بیاورند.
تاریخ: شنبه 20 اسفند 1401 - 15:13 عنوان: پاسخ به «فلسفه و کلام»
کاربر دائمی
عضو شده در: 14 آذر 1391 پست: 1178
امتياز: 30060
برهان دوم بر وجود قیامت
آنچه در متن پیش رو میخوانید :
*تفسیز دقیق شهید مطهری از آیه 115 سوره مومنون
*سخنی از دکتر شریعتی
*سخنی از شیخ محیی الدین ابن عربی
*تفسیر شعری از استاد شهریار
*سخنی از لرد برتراند راسل
در قسمت دوم بحث که برهان اول بر وجود قیامت اقامه شد گفته شد اگر قیامت نباشد خلقت انسان عبث خواهد بود و چون از خداوند فعل عبث صادر نمی شود پس باید قیامت وجود داشته باشد.
همچنین دو بیان دقیق از معنای عبث بودن ارائه شد که چرا نبود قیامت فعل حق تعالی را عبث میکند.
در این نوشته تفسیر همین آیه و پاسخ همین سوال از حیثی دیگر توسط استاد مطهری داده می شود که به قدری پر محتوی و عمیق و دقیق است که می توان آن را برهان مستقلی محسوب کرد.سال 1350 در کنفرانسی که در انجمن اسلامی پزشکان تشکیل شد شهید مطهری این آیه را تفسیر نموده و بیان و تفسیر دیگری از عبث بودن خلقت انسان بدون قیامت مطرح کردند که شما را به خواندن متن این سخنرانی دعوت میکنم.
..... مثال بهتر مثال جنین است.می دانیم جنین در مدتی که در رحم است اعضاء و جوارح(چشم،گوش،جهاز تنفسی،دست و پا...)برایش خلق می شود.جنین در رحم یک زندگی نباتی دارد و مثل یک گیاه زندگی می کند،ولی تجهیزاتی به او داده شده است که در عالم رحم به کار نمیاید و ظهور و بروزی ندارد،مثلا چشم برای زندگی نباتی در رحم نیست.اگر بنا باشد دوره رندگی جنین،آخر نه ماه پایان بپذیرد،این خلقت تناسب با این زندگی ندارد،یعنی یک کسی حق دارد بگوید" این چشم و گوش و دست و پا برای چه آفریده شد؟این ریه برای چه آفریده شد در حالیکه او یک بار هم با آن تنفس نکرد؟خلق این تجهیزات برای موجودی که طبق قانون کلی تمام دوره طبیعی عمرش(نه ماه داخل رحم است) و بعد از 9 ماه باید خشک شود و بمیرد،لغو و باطل است".
آیا این آیات قران،مثلا آیه " أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ " می خواهد این مطلب را بفهماند که ای انسان! همانطور که در باره جنین اگر زندگی نباتی او را ببینی و بگویی بعد از 9 ماه زندگی از بین می رود و بر روی تجهیزاتی که برای زندگی بعد دارد حساب نکنی،خلقت جنین عبث است،اگر خیال کنی با پایان همین زندگی دنیایی پایان میابی خلقت خودت را عبث فرض کرده ای،یعنی در تو تجهیزاتی هست که متناسب با زندگی دنیا نیست و آن تجهیزات ابدیتِ در توست.
ای انسان!اگر بنا بود زندگی محدود باشد به همین دنیا و بعد از این زندگی ای نبود،ما دیگر انسان نمی افریدیم،همان نباتات و جمادات(گیاهان و سنگ ها)کافی بود.سنگ حَشری(با سکون ش=رستاخیز) ندارد چون همه تجهیزات زندگی سنگ در حدود همین دنیاست و بیش از این نیست،گیاه حشر ندارد،چون همه تجهیزاتش برای همین دنیاست،همین مقدار هستی میتواند قبول کند و همین مقدار را به آن داده اند و پایانش هم همین جاست(بالاخره هر چه باشد،هستی از نیستی بهتر است،چون هستی کمال است)سیر تکاملی خودش را کرده و تمام شده است.
اگر انسان قیامتی نداشته باشد معنایش این است که در قدم اول خلقت نابود شود در حالیکه کمال او در این دنیا بروز و ظهور نکرده،و لازم میاید که این تجهیزات از آن جهت که متعلق به انسان است همه بیهوده باشد.همانطور که زندگی دنیا توجیه کننده خلقت اعضای بدن جنین است،عالم آخرت نیز توجیه کننده انسان به ما هو انسان(انسان از آن جهت که انسان است)است که در او مثال آفریده شده است(که اصطلاحا به آن قوه خیال میگویند) و در او عقل آفریده شده است و در او عواطف بسیار عالی خداجویی و استعداد پیوستن به حق آفریده شده است.اگر انسان اینجا تمام شود مثل این است که تمام اینها را در اینجا لغو و عبث گذاشته است.
پایان سخن استاد مطهری
عجب استدلالی! میگوید همانگونه که جنین در رحم دارای تجهیزاتی چون چشم و گوش است که دنیای رحمی حقیرتر از آن است که در آن استفاده کند انسان در این دنیا هم دارای تجهیزاتی است که این کیهان با این عظمت حقیرتر از آن است که در آن بتواند استفاده کند و همانگونه که اگر زندگی جنین محدود به همان زندگی رحمی بود چشم وگوش و سایر تجهیزات عبث بود این تجهیزاتی که به انسان داده شده است صرف نظر از قیامت عبث خواهد بود.
حال سوال این است که ما درک داریم و دنیای پس از رحم را دیده ایم و میدانیم تجهیزات دنیا رحم مانند چشم و گوش و ....متناسب یا دنیای بعد از رحم است،اما اکنون چه تجهیزاتی داریم که با دنیای پس از مرگ توجیه میشود؟و این دنیای مادی حقیرتر از آن است که به آن پاسخ دهد؟! چند مورد را خود استاد مطهری فرمود عقل و عواطف عالی و خداجویی و... که ما هم چند مورد از این تجهیزات را نام میبریم.
طمع و میل انسان به بینهایت و زیاده خواهی از تجهیزاتی است که این دنیا حقیرتر از ان است که انسان بدان پاسخ دهد.محی الدین ابن عربی پدر عرفان اسلامی میل انسان به بینهایت را دلیل بر وجود خدا و قیامت میداند و معتقد است این از تجهیزاتی است که مختص آخرت است.طمع فی نفسه بد نیست،آن جا بد شده و سبب بدبختی بشر می گردد که او این طمع و میل و زیاده خواهی و بینهایت طلبی را متوجه مادیات و امور دنیوی یعنی این دنیای حقیر میکند،لذا سیر نشده و اندوهش بسیار میشود و دست آخر با بدبختی از دنیا میرود،چرا؟چون این طمع و میل به زیاده خواهی را باید متوجه موجود بینهایت میکرد نه دنیای حقیر که خودش فانیست!تو بینهایت میخواهی خب سراغ بینهایت یعنی حق تعالی برو،نه دنیای پستی که خودش فانیست.لذا بینهایت خواهی انسان از تجهیزاتی است که برای دنیای پس از مرگ درون انسان قرار داده شده است.هر که این میل را متوجه غیر خدا کرد بدبخت و هر که متوجه خدا کرد خوشبخت شد.
مورد دیگر به تحقیق عشق است که از تجهیزاتی است که درون انسان قرار داده شده است و این دنیا حقیرتر از آن است که پاسخگوی این نیاز انسان باشد مگر نه دنیا پر از مجنون هایی نبود که داد سخن در فراغ لیلاهای خود داده اند.به تعبیر دکتر شریعتی:دل هایی که عشق می افرینند و بزرگ و پرشکوه،کم نیست اما روح هایی که معشوق باشند هیچ نیست و این قابل تامل است که عشق راست است و معشوق دروغ.آری بسیار قابل تامل است چه عشق اصیل است و معشوق دروغ چه عشق از تجهیزاتی است که خدا در بشر قرار داد برای دنیای پس از مرگ که گاهی این حس اصیل متوجه انسان های این دنیا شده و بی پاسخ می ماند که دنیا پر از مجنون هایی ست در فراغ لیلاها سوختند...لیلاهایی که بی توجه به عشق اصیل مجنون مشغول روزمرگی خود بودند!برای این است که استاد شهریار می سرود:عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر_عجبا هیچ نیرزد که بی سیم و زرم.درک عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر را چه با این دنیای حقیر؟!که روح پاک و عاشق و بزرگ و هنرمند استاد شهریار نه تنها معشوقش بلکه از همه این دنیا بزرگتر بود.
لرد برتراند راسل میگفت:جهان عاری از عاطفه از هرگونه ارزش تهی است.حق با راسل است،واقعا جهان بدون عواطف عالی انسانی و بدون عشق از ارزش تهی ست،اما او حق نداشت که تمام هستی را از ارزش تهی کند.زیرا هستی دو مرتبه دارد،مرتبه ماده و مرتبه ماوراء ماده،که در مرتبه ماده جهان عاری از ارزش است چه عاری از عاطفه است،اما جهان دیگری موجود است که این تجهیزات عالی انسانی اعم از عشق،عاطفه و علم و ایمان که این دنیا حقیرتر از آن است تا پاسخش دهد.
ای انسان به این تجهیزات بنگر اگر تو محدودد به این دنیا بودی خلقت تو عبث بود،تو با این تجهیزات عالی برای جای بهتری خلق شده ای که این دنیا محل بندگی است و آخرت محل زندگی است.در بند این دنیای حقیر نباش که چونان خواب میگذرد و کوچکتر از آن است که محل زندگی انسان باشد
هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریة آن ها را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : آری گواهی می دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید از این امر غافل بودیم
سوالی که یک انسان عاقل بالغ همیشه در خلوت از خودش می پرسد این باشد که از کجا امده است ؟ امدنش بهر چه بود ؟ به کجا هست ؟ و فردا به کجا خواهد رفت حضرت امیر المومنین علیه السلام هم فرمودند : خدا رحمت کند کسی که بداند از کجا امده است و در کجاست و فردا عازم کدام دیار است
لذا در صدد شدیم عوالم هفت گانه ای را که انسان می پیماید تا به سرانجام کار برسد بیان کنیم و هر یک از این عوالم هفتگانه را بشناسیم تا ببینیم ما هم اکنون در کجای ماجرا هستیم … تمام ان چه ما در سراسر زندگی از تولد تا به مرگ می بینیم ایاتی است که به ما می فهماند که انسان بیهوده خلق نگشته است … حقیقت وجودی انسان روح اوست که هیچ گاه نابود نمی شود بلکه از عالمی به عالم دیگر منتقل می شود ولی جسم و سایر مرکب های دیگر از بین رفتنی است …. روح انسان در عالم ذر افریده شد و پس از ابراز ایمان به خدای یکتا عازم عوالم جاری شد تا ایمانش را به خدای یکتا اثبات کند …. قلب این هفت عالم همین عالم مادی ( دنیا ) است که ایمان در این وادی اثبات می شود … لذا نباید فرصت ها را از دست داد تا فردا که قافله سالار ما را ندای مرگ داد با توشه خالی عازم دیار ابدی نشویم.
ما هفت عالم هستی که انسان در طی ان هست را به اختصار ذکر می کنیم
عالم ذر = همان که روح ادمی در ان افریده شده و مبدا شروع زندگی اوست
عالم صلب پدر = عالمی که وجود جسمانی انسان در ان پدید می اید
عالم رحم مادر = عالمی که جسم انسان در ان به وجود می اید یا عالم ترزیق روح
عالم دنیا = عالمی که محل اثبات ایمان به سوی خداست و محل ازمایشات الهی
عالم برزخ = عالمی میان دنیا تا قیامت تا همگان از دنیا خارج شوند
عالم قیامت = عالم حساب و عالمی که ادمی هر ان چه کرده را می بیند
عالم خلد = وقتی حساب و کتاب همگان تمام شد جایگاه ابدی که برای افراد مشخص میشود همان عالم جاودانه شدن ایشان هست که برای ابد در ان انس میگیرند مگر خداوند ان ها را خارج کند … ایات اخر سوره الزمر به عالم نهایی _ خلد _ اشاره کرده است.
در باره عوالم وجود با رویکرد یاد شده در گفته حکما چیزی نیامده ولی در این باب بیان ذیل مفید است :
قبل از بررسي عوالم لازم است كه توضيحي در مورد «عالم» بدهيم و روشن كنيم كه فلاسفه و حكماء مرادشان از واژه «عالم» چيست؟ در اصطلاحات فلسفي كلمة «عالم» به آن موجود يا موجوداتي اطلاق مي شود كه از نظر مراتب كلي وجود، درجة خاصي را اشغال كرده باشند، بطوري كه محيط و مسلط بر تمام مادون خود و محاط در مافوق خود هستند؛ طبق اين اصطلاح، تمام اجسام و جسمانيات با اينكه اجناس و انواع متعددي هستند يك «عالم» بشمار مي روند يعني تمام موجودات طبيعت، در «عرض» يكديگر هستند نه در طول يكديگر؛ زيرا هيچ كدام احاطة وجودي بر انواع و اجناس ديگر ندارند. پس مقصود ما از عالم، موجود يا گروه موجوداتي است كه در مجموع هستي، مرتبه اي خاص را اشغال كرده و در عرض هم مي باشند.
فلاسفه، حكما و عرفا معتقدند كه هستي و عالم، طبقات و مراتب چهار گانه اي دارد كه عبارتند از عالم ناسوت، عالم ملكوت، عالم جبروت و عالم لاهوت؛ البته سه عالم ابتدائي مربوط به جهان آفرينش هستند و آخري، مربوط به عالم آفريدگار است.
امّا در توضيح اين عوالم چهارگانه مي گوئيم:
1- عالم ناسوت: مراد از اين عالم، همان عالم طبيعت و شهادت و مُلك است يعني جهان جسماني و اجسام و ماده و ماديات كه در آن حركت و زمان و مكان نقش دارد.به عبارت دیگر عالم طبیعت و محسوسات یا عالم دنیا.
2- عالم ملكوت: مراد، همان، عالم غيب و عالم نفس و عالم مجردات است كه به آن عالم مثال و عالم برزخ هم اطلاق مي گردد و آن مرتبه و نشئه اي است برتر از عالم طبيعت كه داراي صور و ابعاد است. امّا فاقد حركت و زمان و تغيير است. اين عالم خود بر دو قسم است يكي «ملكوت اعلي» كه عالم مجردات محضه است. مانند عالم ملائكه و ديگري «ملكوت اسفل» است كه عالم صور مقداري است.مانند وجود انسان ها در برزخ و قبر.خلاصه آنكه عالم مثال یا ملکوت، عالمی برتر از طبیعت که دارای صور و ابعاد است. اما فاقد حرکت و زمان و تغییر می باشد.
3- عالم جبروت: مراد، همان عالم عقل و عالم معناست كه از صور و ابعاد و اشباح مبرّاست و فوق عالم ملكوت است.
در اثبات عالم جبروت و عقل گفته شده كه برخي فلاسفه معتقدند: از آنجا كه عالم الوهيت و ذات واجب الوجود داراي بساطت محضه است و نمي تواند مستقيما و بلاواسطه به وجود آورنده و مدبر و محيط بر عالم طبيعت و عالم ملكوت شود. لذا قائل به «صادر اول» شده اند كه بدون واسطه و مستقيماً، ذات اقدس خداوند به او افاضة وجود كرده است و مدعي شده اند كه صادر اول، بايد كاملترين و بسيط ترين ممكنات باشد كه به ساير موجودات مادون خود، افاضة وجود كند، چنين موجودي جز اينكه مجرد از ماده و زمان و مكان باشد، نمي تواند باشد. اين چنين موجودي را به حسب اصطلاح «عقل» مي نامند.
4-عالم لاهوت: مراد همان عالم الوهيت و عالم ربوبي است. يعني ذات مقدس واجب الوجود كه مستجمع جميع صفات كماليه است. البته در آن مرتبه از وجود، آنچه هست يك وجود اطلاقي است و بس. ذات پروردگار به تنهايي عالمي است و عظيم ترين عوالم است، زيرا ذات حق، محيط بر همة عوالم مادون است و ذره اي وجود از احاطة قيومي او خارج نمي باشد.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید