يك شنبه 4 آذر 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » شعر » حکم

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 حکم « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
jalalfirozi
پستتاریخ: دوشنبه 21 تیر 1389 - 23:33    عنوان: حکم پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550


حکم


سام و سونیا عزیز
نمی دانید چقدر از زوج شدنتان مشعوف شدم. آنقدر که حتی اگر تا آسمان هم پر بگیرید؛ از درک آن عاجزید. مدتی بود که گوشم به صدای نیکی اشغال نشده بود. یعنی راستش صدا به وفور بود اما سلیقه ی این حقیر بسیار جای چکش خوردن دارد. اما حالا طنین صدای شما و طنین سرور شما کارمایه ای مضاعف بر جانم نشانده است.
نمی دانم که باید آموزشتان دهم یا آنکه هرچه درس بوده را فراگرفته اید. هرچند که ازدواج و عشق به نوبه خود درسهایی هستندکه بجز در قالب تجربه نمی توان طوری دیگر آنها را از نظر گزراند. بله به یقین اینطور است؛ ازدواج و عشق درسهایی بس بزرگ اند که استاد ندارند و شما آنها را فراگرفتید.
سام گرانمایه
دوست داشتم مدتی بیشتر در خلوت یکدیگر می ماندیم و بعد برایت قصد یار می کردم. به یاد داری آن صبح که به خواب رضایت دادم، تو اولینی بودی که در چشم این حقیر نشستی. اما سام یگانه ام، مگر چند صباح گذشت که دلتنگ و رنجور شدی و آهنگ یار سر گرفتی؟ هنوز عرق پیشانی ات خشک شده بود که مرا واداشتی تا از همسایه برایت خواستگاری کنم؟ آه که چه کار طاقت فرسایی.
تنهایی ات را بخاطر بیاور.آن هنگام که دیوانه وار از این سوی خانه به سوی دیگر می رفتی و وقتی که قصدآرام کردنت را داشتم دوباره ندای سفر سر می دادی و مرا در مشقت فراوان می انداختی. امان نمی دادی و امان می بریدی. بی تاب بودی و بی قراری می کردی. گمان نکنم که حتی دل موافقی هم به من داشتی. اما اینکه چرا نزد من آمدی سوالی ست که نمی توانی از بار آن شانه خالی کنی. ضمن آنکه باید به خاطر داشتی باشی از دایره نزاکت و ادب خارج است که بخواهی از راهی بجز درب اتاق وارد آن شوی.
اما از وقتی که کنار همسرت روزگار می گذرانی... . نه اینکه خودت مترادف آرامش گشته ای، بلکه نوعا" آن را به من و دیگران هم هدیه می کنی. قدر مسلم بر این موضوع واقف هستی که هرچه بیشتر برای خانواده ات همت کنی، بیشتر محبوب آنها می شوی. ترس را باید به خاک بسپاری آن هنگام که قصد شجاعت تو می کند و جان را به کف بگیری وقتی که در چشم دشمن جای می گیری. و در خاطر داشته باشی آنکه با سگها بخوابد با ککها بیدار می شود. البته بسیار درس است که از روزگار خواهی آموخت.
و شما خانم سونیا
حتما" بی قراری های قبل زوج شدن و کشمکش های بعد آن را در خاطر محترم دارید. بی گمان آنقدری زمان سپری نشده که بخواهید از خاطرتان دورشان کنید. اما حالا باید به زندگی طوری دیگر نظر کنید. چراکه برای خودتان همرازی انتخاب کرده اید و همسرتان، همدم بی قراری هایتان می باشد. می دانم که خانه تان کمی حقیر است اما نیک می دانید که شرط فتح و پیروزی فائق آمدن بر مشکلات است. و چنانچه مبنای ارزشگذاری بر این امر باشد کاری ارزشمندتر است که با وجود مشکلات بیشتر صورت گرفته باشد. شاید روزگاری پیش شما زیر سقفی بودید و سام زیر سقفی دیگر. اما حالا باید ملتفت باشید که آسمان هردویتان یک تعداد ستاره دارد. امیدوارم که این موضوع را درک کنید. البته که درک می کنید. سام هم برای شما بیست و چهار عیار است. ظاهرش در کمال است و صدایش بسیار دلنشین. بنده هم با شناختی که در این مدت از شما تحصیل کرده ام یقین دارم که این دو خصلت ممتاز، اکیدا" مورد توجه تان می باشد و عنایتی ویژه بر آن دارید.
بسیار دوست دارم که دائما در کنارتان باشم و زندگی تان را نظاره کنم. اما چه باید کرد که زندگی برای ما هم می باشد. بله، بنده شخصا" به این موضوع ایمان دارم که زندگی برای ما هم هست. در اصل اگر در قالب پندار نیک و سلیم اندیشه کنیم خواهیم دریافت که زندگی برای همه ست و این گونه نباتات و جانداران هستند که به زندگی اعتبار می بخشند. چرا که زندگی، اجتماع و روزمرگی نباتات و جانداران است و در اصل اگر مبنا جز این باشد، کشکول زندگی خالی است.
پیر مرد در حال تحریر بود مردی با لباس سرتاسر آبی و قهقه زنان در اتاق را باز کرد و همانطور که از ته دل می خندید، گفت:
" سلام پرفسور. کلاس تا چند دقیقه دیگه شروع میشه. همه به غیر شما اومدن. یادتون نره. خداحافظ پرفسور"
و همانطور که می خندید درب را پشت سرش بست.
انگار که تمام خون بدن پیر مرد در صورتش جمع شده بود. ابروهایش سخت درگیر هم بودند و دم و بازدمش را میشد شمارد. مدتی قلم را روی کاغذ می فشرد. کم کم به خودش آمد و قلم را از نو گرفت.
حالا دقیق ساعت می شوم که گواهی به نه و سیزده دقیقه و بیست و یک ثانیه می دهد. قصد شال و کلاه کردن دارم تا به جبر با یک دلقک سر و کله بزنم. دلقکی که می خواهد راههای آرام شدن و آرام ماندن را بازگوکند. کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی. دیروز بنده به چشم خود ملاحظه کردم که به جناب داروغه خشم کرده بود. هوم دلقک. دلقک با خودش هم مشکل دارد. سام و سونیا عزیز، قصد نداشتم نامه امروزم را به اسم دلقک آلوده کنم اما یقین دارم که این نام برازنده شخص ایشان است و در آینده ای نچندان دور حتما شما هم موافق بنده در این زمینه و زمینه های دیگر خواهید شد.
پیر مرد نامه را به پایان می برد و همراه چند کتاب قطور قصد خروج می کند. کنار در می ایستد و نامه را کنار قفسی می گذارد و خارج می شود. هنوز در روی چارچوب چفت نشده بود که باز می گردد. کنار قفس می ایستد و دستش را روی آن می گذارد و سرش را تا حد ممکن نزدیک آن می کند.
" هوم... سونیا خانم عزیز. مثل همیشه در حال خوردن هستید. چنانچه کمی هم به فکر آبروی ما باشید، بد نیست. و تو جناب سام. امروز ساعت شش و پنجاه و چهار دقیقه به صدایت بیدار شدم. هفت دقیقه زودتر از دیروز. از اینکه با یکدیگر هستید بسیار ملتذذ می شوم. وقت بازگشت نامه را برایتان قرائت می کنم."
پیر مرد در حالی که مدام جمله " بله حتما قرائت می کنم" را تکرار می کرد، از اتاق خارج شد. در سالن بجز صدای او صدای دیگری هم به گوش می رسید. " دکتر آریا به اطلاعات"... " دکتر آریا به اطلاعات" ...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
jalalfirozi از این تاپیک تشکر میکنم 
Aliabadi
پستتاریخ: پنج‌شنبه 24 تیر 1389 - 03:01    عنوان: پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

تشكر از متني كه نوشته ايد، تصوير پردازي خيلي خوب بوده Applause Applause Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: پنج‌شنبه 24 تیر 1389 - 23:37    عنوان: پاسخ به «حکم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

با سلام و سپاس

منظورتان از تصویر پردازی چیست؟ آیا نظرتان موضوعی بنام "تعلیق" است که مانع از لو رفتن انتهای داستان می شود. یا بحث دیگری که از آن بنام "آشنایی زدایی" نام برده می شود که اجسام و اشیا و اشخاص را با نامی شبیه نام دیگر نام می نهیم و باعث رد گم کردن برای خواننده می شود اما در پایان داستان خواننده متوجه می شود که منظور چیز دیگری بود.
با سپاس مجدد
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: جمعه 25 تیر 1389 - 01:19    عنوان: پاسخ به «حکم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

داستان يعني خواننده نداند كه بعدش چه اتفاقي مي افتد و هنرمندي كه بتواند اين ابهام را بوجود بياورد در كار خود موفق است تا هيجان داستانپردازي بيشتر شود، . تصوير پردازي شما از اينكه احساس هاي ان شخص را خوب به پرده كشيده ايد با اينكه خواننده نمي داند چه اتفاقاتي خواهد افتاد Smiling Smiling Smiling
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: جمعه 25 تیر 1389 - 23:15    عنوان: سپاس پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

از لطفتان متشکرم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: شنبه 9 مرداد 1389 - 13:37    عنوان: پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

خواهش ميكنم موفق باشيد. منتظر داستانهاي جديد شما هستيم Smiling Smiling Smiling
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
abbasbehnam
پستتاریخ: پنج‌شنبه 16 خرداد 1392 - 03:34    عنوان: پاسخ به «حکم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 31 اردیبهشت 1392
پست: 228
محل سکونت: تهران - u.s.a - texas san antonio
usa.gif


امتياز: 6130

موفق باشيد ، دوست عزیز منتظر داستانهاي جديد شما هستيم Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » شعر » حکم
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc