پنج شنبه 1 آذر 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » بحث‌هاي عمومي » امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
Aliabadi
پستتاریخ: پنج‌شنبه 25 آذر 1389 - 22:24    عنوان: امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان

حضرت زينب و همه شهدا و اسيران كربلا قهرماناني بودند كه به رهبري امام حسين(ع) در زمان ظلم و بي عدالتي بني اميه با شجاعت تمام به ظلم انان نه گفتند و با شجاعت و اگاهي و جوانمردي كامل زير بار زندگي ذلت بار و ظالمانه حاكميت بني اميه نرفتند و حاكميت جور و ظلم بني اميه را نفي كردند. سيد الشهدا و خاندان و يارانش حامي مظلومان و دوستدار عدالت و نيكي بودند . امام حسين(ع) امام مظلومان و محرومان تاريخ بشريت است.


امام حسين(ع) رهبري است كه قاموس رهبري و هدايت اش مبني بر عدالت و انسانيت و راه و روش پيامبر بنا شده است . او مروج عدالت و انسانيت و ازادگي است چه با زيستنش و چه با شهادتش ان را گواهي ميدهد. امامي است كه در پاكي و بي الايشي و جوانمردي بسان كبوتر ان سپيد اسمانها ونيلوفر هاي ابي و قطرات درشت بارانهاست و در روز عاشورا اين كبوتر با كبوتران سپيد و پاك يعني خانواده و يارانش بسوي اسمان پرواز كردند درعرش اعلي جاويدان شدند . امام حسين (ع ) امامي است نمونه و كامل در سيرت و معرفت. پرستنده خدا و قهرمان شجاعت و جوانمردي همچون پدرش امام علي (ع) و مهربان چون فاطمه زهرا و نوه عزيز پيامبر بزرگوار (ص)



تاريخ نشان ميدهد هر دسته اي كه براي رسيدن به هدف هر وسيله اي را توجيه مي كند محكوم به نابودي و فناء است و بي حيثيت و خوار ، ذليل و پست ميمرد. قوم بني اميه براي كسب قدرت و رسيدن به قدرت دست به هر نامردي و بي حرمتي زدند و نتيجه اين زياده طلبي و بي عدالتي و نامردمي و دنيا خواراي خاك ذلتي است كه انان را در طول تاريخ در خود بلعيد.

تاريخ و بشريت از بني اميه به زشتي و پستي ياد مي كند و تا هزاران هزار سال تا روز رستاخيز نيز خاندان بني اميه سياه ترين كارنامه ها را در تاريخ بدست دارند. مي بينيم كه بني اميه كه نماد عملي فلسفه قدرت طلبي ماكياول بود. فردي مانند معاويه و يزيد و شمر و ابن زياد را دارند كه در تاريخ مردود و روسياه و در ظلم و تبهكاري ياران ابليس هستند كه براي بدست اوردن قدرت و حذف خاندان علي (ْع) دست به هر فريب و حيله و روش نا جوانمردانه از جمله كشتن مي زنند و از هر نوع ظلمي قرنها در مورد شيعيان علي دريغ نمي كنند .يكبار ديگر تاريخ به انسانها نشان ميدهد كه فلسفه قدرت طلبي و ظلم پرستي و فلسفه ماكياولي معاويه و يزيد و شمر مردود و محكوم به فنا است و ننگ و ذلت و خفت براي انها بجا مانده.



فلسفه تاريخ مبني بر عدالت اجتماعي، تعادل و تامل و انسان دوستي ، رحمت و ملاطفت است ، يعني انچه كه امام حسين(ع) با روش زيستنش در تاريخ به ما نشان داد. عمل اين قهرمان تاريخ براي هميشه فلسفه ظلم را بي اعتبار كرد. زندگي و شهادت امام حسين(ع) در مسير توحيد يكپارجه و يكدست است زيرا روش زندگي اش روشن و ذلال بود و از شهادتش جدا نبود. امام حسين (ع) روحي است زنده ، جاويدان، جاري و ساري در قلب و وجود ميليونها شيعه دوستدار او . عشق او همه قلبها را تسخير كرده و از عشق او و پيام حيات بخش او ميليونها روح جان مي گيرند.



( طرحی که مشاهده می فرمائید ترکیبی است از دو تصویر ، هر دور تصویر از اینترنت برداشت شده و آدرس آن روی عکس مشاهده میفرمائید ولی طرح ترکیبی را بوسیله دو تصویرخود درست کرده ام .)
منبع دو تصویر از سایت های اینترنت

روح امام حسين نوري است زيبا و درخشان و جاويدان در ظلمات تاريخ بشري . روح او نيرويي است كه به خسته دلان اميد و توان مي بخشد. روح او ابي است براي تشنه كامان. روح او نيرويي است براي جوانمردان و دوستداران عدالت .



زماني كه بني اميه مانند سيلي از باكتري و ويروسها و طاعون سياه و كشنده جامعه ان زمان را الوده و تخريب و لجن الود كرده بود امام حسين (ع)جوانمردانه مي ايستد و به ان نه مي گويد در پيش چشمان ان بزرگوار تك تك افراد خانواده و يارانش تكه تكه مي شوند و خود نيز تشنه لب به شهادت ميرسد اما ظلم و جباريت خاندان اموي را برسميت نمي شناسد تا همه مسلمانان بدانند كه روش پيامبر و امامان در رهبري جامعه مبني بر عدالت ورزي و انسانيت و ملاطفت ، خدمت ، نيكي و احسان است.



اگر به اخرين سخنان امام حسين در شب اخر بينديشيم مي بينيم كه امام بزرگوار بعد از اخرين سخنانش به همه دوستان و يارانش.... و با توجه به ا علام اينكه فردا روز مرگ خواهد بود..... همه را در تصميم ماندن و يا رفتنشان آزاد ميگذارد ..... دستور ميدهد تا مشعلها را خاموش كنند تا هر كسي در كمال آزادي و بدون رودربايستي در تاريكي شب اگر خواست بماند و اگر نخواست برودو خود را ار مرگ بدست لشكريان بيشمار بني اميه نجات دهند و به اين شكل در تاريكي شب بيعت خود را از گردن همه اطرافيانش بر مي دارد .

در تاريخ تعداد لشكريان بني اميه ثبت شده و شهر كوفه نيز يك شهر نظامي بوده كه باز تعداد بيشماري از نظاميان را در بر مي گرفته . مي خوانيم لشكر بني اميه 30000 در مقابل فقط 100 نفر ( حدود تقريبي ) امام و يارانش بوده كه تعدادي از اين جمع هم شامل زنان و كودكان خانواده و بستگان امام مي شده. در روز عاشورا نيروى حضرت از سى و دو نفرسوار و چهل نفر پياده تشكيل مى شده. در كارزار مقابل 30000 افراد نظامي بني اميه و شهر نظامي كوفه با دهها لشكر نظامي وابسته به دستگاه بني اميه ... شانسي براي زنده ماندن وجود نداشته .... و مي بينيم با اينكه امام اجازه مرخصي به همه ميدهد... خاندان و ياران او با عشق ووفاداري تا اخرين دم با او هستند و درروز عاشورا از اين تعداد 72 تن به همراه امام حسين(ع) شهيد ميشوند . در روز عاشورا نماز به خوف خوانده ميشود ولشكريان يزيد اب را بر روي افراد خانواده امام حسين و يارانش مي بندند و مي بينيم كه حضرت عباس چه رشادتها براي اوردن مشك اب براي جمع خاندان و ياران امام نمي كند. در موقع رساندن مشك اب بر او تيرها مي زنند .... امام حسين(ع) نيز در اخرين دقايق زندگاني با لبي تشنه بدست شمر شهيد مي شود...

اما صدا و نوا و روح اين امام بزرگوار سالار شهيدان در طول قرنها در تاريخ طنين افكن و تا هزاران هزار سال زنده و جاويد است. قلب هر شيعه اي بياد او مي طپد..... مولف



تركيب سپاهي كه در هنگام اردو زدن «ابن‎زياد» در «نخيله» گرد آمده و از مقابل وي در اين مكان رژه مي‌رفت(24) به شرح زير بود.
1ـ نام فرمانده: عمر سعد / اختلاف نام فرمانده در منابع: عمربن سعد / تعداد نفرات: 4,000
2ـ نام فرمانده: شَمِربن ذي‎الجوشن / اختلاف نام فرمانده در منابع: شِمِربن ذي الجوشن(35) / تعداد نفرات: 4000
3ـ نام فرمانده: حرّبن يزيد رياحي / تعداد نفرات: 1,000
4ـ نام فرمانده: يزيدبن ركاب كلبي(36) / تعداد نفرات: 2,000
5ـ نام فرمانده: حصين تميم(37) / اختلاف نام فرمانده در منابع: حصين‎بن نمير تميمي / تعداد نفرات: 4,000
6ـ نام فرمانده: مغايربن رهينه مازني / اختلاف نام فرمانده در منابع: مغايربن رهينة المازني(38) / تعداد نفرات: 3,000
7ـ نام فرمانده: نصربن حرشه(39) / تعداد نفرات: 2,000
8ـ نام فرمانده: كعب‎بن طلعه / اختلاف نام فرمانده در منابع: كعب‎بن طلحه / تعداد نفرات: 3,000
9ـ نام فرمانده: شبث‎بن ربعي / اختلاف نام فرمانده در منابع: شبث‎بن ربعي رياحي(40) / تعداد نفرات: 1,000
10ـ نام فرمانده: حجّاربن ابجر / اختلاف نام فرمانده در منابع: حجاربن ابجر / تعداد نفرات: 1,000
11ـ نام فرمانده: عمروبن حجاج زبيدي / تعداد نفرات: 4,000
12ـ نام فرمانده: يزيدبن الحرث‎بن رويم(41) / تعداد نفرات: 1,000
13ـ نام فرمانده: تيراندازان همراه حصين(42) / تعداد نفرات: 500
14ـ نام فرمانده: عزرة‎بن قيس(43) / تعداد نفرات: 500
جمع كل: 31,000 نفر
علاوه بر اينها جمعي كه سلاحشان سنگ و فلاخن بوده كه در محاسبه فوق منظور نشده‌اند.(44)

لازم به ذكر است از نظر اين‎جانب نيز بايد رقم 30,000 نفر را كه در حديث امام سجاد عليه‌ السلام (امام صادق عليه السلام) آمده است پذيرفت

کد:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8909160344




شـب دهـم مـحـرم , نـزديـك مـغـرب امـام حـسـين (ع ) اصحابش را جمع كرد و در جمع ايشان خطبه اى خواند و فرمود:

خدا را ستايش مى كنم به بهترين ستايش ها و در گشايش و سختى او را سپاس مى گزارم خدايا تو را سـپاس مى گويم كه ما را با نبوت احترام كردى و قرآنمان آموختى و در دين آگاهى دادى و به مـا قـلب و شنوايى عنايت كردى , پس ما را در زمره شكرگزاران قرار ده اما بعد, من يارانى بهتر و بـاوفاتر از ياران خود و خانواده اى نيكوكارتر از خانواده خويش نمى شناسم , خدا از جانب من پاداش نيكتان دهد من گمان مى كنم كار ما با اين مردم به جنگ و ستيز مى كشد, بنابراين شما را مرخص مـى كنم و بيعت خويش از گردن شما برمى دارم همه برويد, اكنون شب است و پرده تاريكى همه چـيـز را پوشانده است هر كدام دست يكى از اهل بيت مرا بگيريد و درتاريكى شب پراكنده شويد و مرا با اين قوم به حال خود رها كنيد, اينان جز با من با كسى كارى ندارند.


در شـب عـاشـورا, امـام حسين (ص ) از اهل بيت و اصحاب بيعت خود را برداشت و از آنها خواست كـه در تـاريـكى شب پراكنده شوند نخستين كسى كه اظهار وفادارى كرد عباس بود او در جواب امام حسين (ص ) گفت : چرا چنين كنيم ؟

براى اين كه بعد از تو زنده بمانيم ؟

صبح روز دهم محرم , امام حسين (ع ) اصحابش را براى نبرد آماده كرد نيروى حضرت از سى و دو نفرسوار و چهل نفر پياده تشكيل مى شد حضرت زهير را در جناح راست لشكر و حبيب بن مظاهر را درجناح چپ لشكر قرار داد و پرچم اصلى را به برادرش عباس داد.

خيمه ها پشت سر سپاه قرار گرفته بود در خندقى كه شبانه در پشت خيمه ها كنده بودند مقدارى هيزم ريختند و آتش زدند تا دشمن نتواند از پشت سر به خيمه ها حمله كند.

آنـگـاه حـضـرت خـود وارد خـيـمـه مـخـصوصى شد و نظافت كرد و چون بيرون آمد بر مركب خودنشست , قرآنى به دست گرفت و جنگ آغاز شد.

حضرت دست به دعا گشود:

بـارالها! تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر گرفتارى اميد منى و در هر حادثه اى كه برايم پيش آيد توتكيه گاه و سلاح منى چه بسيار غمهايى كه دل را ضعيف مى كند و راه هر چاره را مى بندد, گرفتارى هايى كه با ديدن آنها دوستان رهايت مى كنند و دشمنان شادكامى پيشه مى كنند من از ديگران قطع اميد كردم وآنها را به درگاه تو آوردم و از آنها به تو شكايت كردم و تو آنها را بر طرف كردى و نجاتم دادى خدايا توصاحب هر نعمت و آخرين مقصود هر حركت هستى (102)

صبح عاشورا حر ديد كه عمر سعد لشكر خود را براى جنگ آماده مى كند رو به او كرد و گفت :

راستى تو با اين مرد خواهى جنگيد؟ .

گفت : آرى به خدا, جنگى كه افتادن سرها و پريدن دست ها كم ترين نتيجه اش باشد.

ـ چرا پيشنهاد او را نمى پذيريد.

ـ اگر كار به دست من بود مى پذيرفتم , ولى امير تو (ابن زياد) نپذيرفت .

حـر از عـمـر سـعـد جـدا شـد و آهسته آهسته خود را به اردوى امام نزديك كرد و در همان حال لرزش تمام اندام او را فرا گرفته بود.

مهاجر بن اوس به او گفت : من از كار تو متحيرم به خدا هرگز تو را اين گونه نديده بودم اگر از من مى پرسيدند شجاع ترين مردم كوفه كيست , بى ترديد تو را نام مى بردم .

گفت : خود را بين بهشت و جهنم مى بينم , ولى به خدا اگر قطعه قطعه شوم و آتشم بزنند چيزى را بربهشت ترجيح نمى دهم آنگاه اسب تاخت و خود را به اردوى امام رساند.

هنگامى كه خدمت امام رسيد, عرض كرد: من همانم كه نگذاشتم تو برگردى و پا به پايت آمدم تا تـورا در اينجا متوقف كردم به خدا گمان نمى كردم اينها پيشنهاد تو را رد كنند و با تو وارد جنگ شوند و به خدا اگر مى دانستم اينها با تو مى جنگند هرگز چنين كارى نمى كردم اكنون آمده ام تا تـوبـه كنم و با جان خويش ياريت كنم و در مقابل تو جان دهم , به نظر شما اين توبه از من پذيرفته است ؟ .

فرمود: آرى خدا توبه تو را مى پذيرد و تو را خواهد بخشيد (104) .

ابـن سـعـد كـه در اشتياق حرص آلود به فرماندارى مسخ شده بود, تيرى در چله كمان نهاد و به سـوى اردوى امـام حسين (ع ) نشانه رفت و بدون هيچ شرمى رو به لشكر خود گفت : شاهد باشيد كه اولين تير راخود من پرتاب كردم (105) .

گـروهـى از يـاران امام حسين (ص ) به شهادت رسيدند لشكر كوفه از سمت فرات به اردوى امام حمله آورد جنگ سختى درگرفت هنگامى كه دو لشكر از جنگ دست كشيدند, مسلم بن عوسجه يار با وفاى امام حسين (ص ) مجروح بر زمين افتاده بود هنوز رمقى داشت كه حضرت با حبيب بن مظاهر بالاى سرش رسيد و فرمود: خدايت رحمت كند, اى مسلم ! تو به عهد خويش وفا كردى و ما همچنان درانتظاريم , ولى از عهد خويش دست بر نمى داريم .

حـبـيـب بـن مـظـاهـر گفت : اى مسلم ! شهادت تو بر من سخت گران است دوست داشتم هر وصيتى دارى به من كنى تا به حرمت ديندارى و خويشاونديت انجام دهم , ولى مى دانم كه من هم به زودى به تومى پيوندم و فرصتى براى عمل به وصيت تو نمى ماند.

مـسـلـم در حـالـى كـه به امام حسين (ص ) اشاره مى كرد گفت : تنها وصيت من اين است كه تا زنده اى دست از يارى اين مرد بر ندارى (107) .

ظـهـر از راه رسـيـد شـد ابـو ثمامه صائدى خدمت امام حسين (ص ) آمد عرض كرد: فدايت شوم يـاابـاعـبـداللّه ! دشمن نزديك و نزديك تر مى شود و تا من زنده ام دستشان به شما نخواهد رسيد, ولـى دوسـت دارم در حـالى به زيارت پروردگارم نائل شوم كه اين نماز را هم به امامت شمابه جا آورده بـاشـم حـضـرت نـگـاهـى بـه آسـمـان انداخت و فرمود: نماز را يادآورى كردى , خدا ترا از نمازگزاران قرار دهد, آرى اول وقت نماز است .

آنـگـاه فـرمود: از لشكر بخواهيد دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانيم حصين بن تميم فرياد زد: نمازشما قبول نمى شود.

حبيب بن مظاهر فرمود: فكر مى كنى نماز تو قبول است , ولى نماز خاندان پيامبر قبول نمى شود؟ .

حصين به او حمله كرد با هم در آويختند حبيب او را بر زمين افكند, ولى اهل كوفه نجاتش دادند.

زهـيـر و سـعـيـد بـن عـبداللّه در جلوى امام ايستادند تا آن حضرت نماز بگذارد نيمى از اصحاب مـقابل حضرت صف كشيدند و نيمى ديگر در نماز به او اقتدا كردند و حضرت با اصحاب خود نماز خوف به جا آورد (108) .



تـعـداد كـمـى از يـاران امـام حسين (ص ) باقى مانده بودند عابس ابن ابى شبيب رو به ((شوذب شاكرى ))گفت : مى خواهى چه كنى ؟ .

شوذب گفت : چه بايد بكنم , در كنار تو از زاده رسول خدا دفاع مى كنم .

فرمود: از تو همين انتظار مى رود اكنون پيش از من به ميدان برو تا شهادت تو را در راه خدا تحمل كنم اگر امروز از تو عزيزتر كسى را داشتم او را پيش از خود به ميدان مى فرستادم كه امروز آخرين فرصت عمل است .

شوذب پيش رفت و جنگيد تا شهيد شد.

آنـگـاه عـابس پيش آمد و عرض كرد: يا ابا عبداللّه ! امروز بر روى زمين از تو عزيزتر كسى را ندارم , اگر ازجان عزيزتر داشتم در راه تو نثار مى كردم نزد خدا شاهد باش كه من پيرو تو و پدرت بودم .

آنـگـاه شـمـشير بركشيد و به ميدان رفت در ميان ميدان ايستاد و فرياد زد: آيا مردى هست كه با مـن مقابله كند, عابس دلاورى شجاع است كه همه اهل كوفه چهره درخشان او را مى شناسند, به همين جهت كسى را ياراى قدم نهادن به ميدان او نيست .

ابـن سـعـد گفت سنگبارانش كنيد نامردمان از هر طرف بر او سنگ باريدند, عابس زره از تن بر آورد,كـلاه خـود بـر زمـيـن افـكـنـد و بـه قـلب سپاه زد سپاهيان گروه گروه از مقابل تيغش مى گريختند عاقبت لشكربرگرد او حلقه زد و ناجوانمردانه به تيغش كشيدند (109) .



بـه طـورى كـه ابـوالـفـرج اصـفـهانى در كتاب ((مقاتل الطالبين )) نوشته است , همراه حضرت سيدالشهدا(ص ) بيست نفر از آل ابى طالب (ص ) در كربلا به شهادت رسيدند كه عبارتند از:


فرزندان اميرالمؤمنين على ابن ابيطالب (ص ):
1 ـ ابوالفضل عباس ابن على بن ابيطالب , فرزند ام البنين ,.

2 ـ عثمان بن على بن ابيطالب , فرزند ام البنين (21 ساله ),.

3 ـ عبداللّه بن على بن ابيطالب , فرزند ام البنين (25 ساله ),.

4 ـ جعفر بن على بن ابيطالب , فرزند ام البنين (19 ساله ),.

5 ـ محمد بن على بن ابيطالب ,.

6 ـ ابوبكر بن على بن ابيطالب ,.


فرزندان امام حسين (ص ):

7 ـ على بن حسين بن على بن ابيطالب , فرزند ليلى بنت ابى مره ثقفى (110) ,.

8 ـ ابوبكر بن حسين بن ابيطالب (111) ,.

9 ـ عبداللّه بن حسين بن على بن ابيطالب , فرزند رباب بنت امرؤ القيس .

فرزندان امام حسن (ص ):

10 ـ قاسم بن حسن بن على بن ابيطالب ,.

11 ـ عبداللّه بن حسن بن على بن ابيطالب .


فرزندان عبداللّه بن جعفر:
12 ـ عون بن عبداللّه بن جعفر بن ابيطالب , فرزند حضرت زينب ,.

13 ـ محمد بن عبداللّه بن جعفر بن ابيطالب فرزند خوصا,.

14 ـ عبيداللّه بن عبداللّه بن جعفر بن ابيطالب .


فرزندان عقيل بن ابيطالب :
15 ـ عبدالرحمن بن عقيل بن ابيطالب ,.

16 ـ جعفر بن عقيل بن ابيطالب فرزند ام البنين بنت الشقر,.

17 ـ عبداللّه بن عقيل بن ابيطالب .

نوه هاى عقيل بن ابيطالب :

18 ـ محمد بن مسلم بن عقيل ,.

19 ـ عبداللّه بن مسلم بن عقيل , فرزند رقيطه دختر اميرالمؤمنين ,.

20 ـ محمد بن ابى سعيد بن عقيل (112) .

اصـحـاب سـيـد الـشـهـدا(ع ) عـهد بسته بودند تا زمانى كه حتى يكى از آنها زنده است نگذارند خـانـدان رسـول خـدا(ص ) به ميدان روند و بر اين عهد استوار ماندند آخرين نفر از اصحاب يعنى سويد بن ابى المطاع نيز به شهادت رسيد.

بـى شـك آنچه تا كنون بر قلب مبارك امام وارد شده بود, سنگين تر از آن بود كه در تصور بگنجد آن بزرگ , در حدود يك نيمروز شهادت پنجاه نفر از بهترين ياران خود را به چشم ديده بود, بالاى سـر هـمـه آنها حاضر شده و لحظات سخت جدايى را تحمل كرده بود آرى تنها روحى به بزرگى روح امـام حـسين (ع ) مى توانست بار چنين رنج گرانى را بر دوش كشد و همچنان راست قامت و استوار در برابردشمنان بايستد و حتى گامى به عقب نگذارد.



على بن حسن به سوى ميدان حركت كرد امام دست به دعا برداشت , مى گريست و مى گفت : بار الـهـاتـو شاهد باش جوانى به سوى اين قوم مى رود كه از نظر صورت و سيرت شبيه ترين مردم به رسول خداست , ما هرگاه مشتاق ديدار پيامبرت مى شديم به چهره او مى نگريستيم .

على اكبر به ميدان آمد چنان جنگيد كه لشكر كوفه را به ضجه وا داشت پياپى حمله مى كرد و پس ازهر بار حمله بر مى گشت و مى گفت پدر جان سنگينى سلاح خسته ام كرده و عطش مرا از پاى در آورده اسـت , آيا به جرعه اى آب دسترسى دارى ؟

و امام در جواب مى فرمود: عزيز من صبر كن , بـه زودى ازدسـت رسـول خدا سيراب مى شوى و او دوباره حمله مى كرد تا در نهايت ضربه اى بر سرش زدند, دشمن دور او را گرفت و با شمشير قطعه قطعه اش كردند.

عـلـى چـون خـود را در حال شهادت ديد فرياد زد: پدر جان خداحافظ, اين جدم رسول خداست كـه سلامت مى رساند و مى گويد به سوى ما بشتاب امام حسين (ص ) بالاى سر على آمد, بدن پاره پـاره اش رانظاره كرد آنگاه فرمود: لعنت خدا بر قومى كه ترا كشت , پسرم , اينان چقدر در شكستن حرمت رسول خدا جسورند آه ! بعد از تو خاك بر سر دنيا امام حسين (ع ) جنازه شهيدان را غالبا خود بـه خيمه مى رود,اما تاب در بغل كشيدن جوانش را نداشت از اين رو جوانان هاشمى را فراخواند و فرمود: پيكر برادرتان را برداريد و به خيمه بريد (113

قـاسـم پـسـر امـام حـسـن مـجـتبى (ص ), نوجوانى كه هنوز به حد بلوغ نرسيده است به حضور حضرت رسيده و از ايشان اجازه نبرد مى خواهد, ولى حضرت او را باز مى دارد قاسم اصرار مى كند و دسـت وپـاى عـمـوى خود را مى بوسد امام به او اجازه مى دهد, ولى قبل از حركت او را در آغوش مى كشد و هر دوچنان مى گريند كه بى تاب بر زمين مى افتند.

حـمـيـد بـن مـسـلـم مـورخ واقـعه كربلا مى گويد: جوانى به ميدان آمد كه صورتش چون پاره ماه مى درخشيد, شمشيرى در دست , پيراهنى بر تن و جفتى نعلين در پا داشت كه بند يكى از آنها بريده بودو فراموش نمى كنم كه بند كفش پاى چپش پاره بود.

عـمر و بن سعد ازدى گفت : مى خواهم به او حمله كنم گفتم سبحان اللّه براى چه ؟

به خدا اگر اين جوان مرا بزند دست به سويش بلند نمى كنم , اين گروهى كه دور او را گرفته اند براى او بس است .

گـفـت : بـه خـدا حـمـلـه خواهم كرد و بر او تاخت و دست از او بر نداشت تا با شمشير بر فرقش نواخت قاسم به صورت به زمين افتاد و فرياد زد: عمو جان !. امـام حـسـيـن (ص ) هـمانند باز شكارى خود را به ميدان رساند و چون شير خشمگين حمله كرد شـمـشـيربه سوى عمروبن سعد كشيد, او دست خود را سپر كرد و دستش از آرنج جدا شد عمرو فريادى كشيد وحضرت او را رها كرد لشكر كوفه براى نجات او آمدند ولى او را زير پاى اسبان خود له كردند وقتى غبارفرو نشست حسين را ديدم كه بالاى سر قاسم ايستاده و قاسم پاهاى خود را به زمين مى كشد.

حـضـرت فـرمـود: بـه خدا بر عمويت گران است كه تو او را بخوانى , ولى جوابت ندهد, يا جوابت دهـدولـى بـه حـالت سودى نبخشد دور باد قومى كه ترا كشت آنگاه پيكر پاك قاسم را در آغوش كشيد و او را به خيمه شهدا آورد (114) .

پـس از حـسـيـن بـن على (ص ) درخشان ترين چهره در واقعه كربلا, چهره ابوالفضل عباس (ص ) است حضرت عباس (ص ) فرزند اميرالمؤمنين (ص ) و برادر امام حسين (ص ) است .

آن حـضـرت بـه هـنـگام شهادت 34 ساله بود و تمام فضائل و كمالات انسانى را در خويش جمع داشـت در اين جا به پاس بزرگداشت شخصيت والاى او به ذكر چند فضيلت از آن حضرت كه در واقعه كربلا رخ داده است بسنده مى كنيم .

هـنـگـامـى كـه عـبـيـداللّه بـن زيـاد به تحريك شمر بن ذى الجوشن تصميم قطعى به جنگ با امـام حـسـيـن (ص ) گـرفت و حكم جنگ را به دست شمر داد تا به كربلا برساند, عبداللّه بن ابى الـمـحـل بن حزام از برادرزاده هاى ام البنين (مادر ابوالفضل ), در مجلس حاضر بود او از ابن زياد خـواست براى پسران ام البنين امان نامه اى بنويسد و ابن زياد نيز به خواسته او امانى نوشت عبداللّه امـان نامه را توسط غلامش به كربلا فرستاد او به كربلا آمد و خدمت عباس (ص ) و برادرانش رسيد آن بـزرگـواران بدون اين كه نامه رااز او بگيرند گفتند: دايى ما را سلام برسان و بگو ما نيازى به امان شما نداريم , امان خدا از امان زاده سميه بهتر است (115) .

و بـديـن وسـيله ثابت كردند كه مرگ در سايه عزت و جوانمردى را بر زندگى در كنار نامردمان ترجيح مى دهند.


در جـنـگ هـاى قديم , علم نشانه بقا كيان لشكر است و تا زمانى كه پرچم لشكرى در اهتزاز است كيان لشكر باقى است و هنگامى كه پرچم سرنگون شود, لشكر شكست خورده محسوب مى شود به هـمـيـن جـهت هميشه پرچم به دست شجاع ترين افراد كه نسبت به مبنا و هدف جنگ عقيده اى راسخ دارند داده مى شود و به همين دليل در اكثر غزوات رسول خدا(ص ) چون بدر, احد, حنين و خيبر, پرچم اسلام دردست اميرالمؤمنين بود (117) . روز عـاشـورا در حـالـى كه تعدادى از برادران امام حسين (ص ) و اصحاب بزرگوارش در صحنه نـبـردحضور داشتند و هر كدام خود از زمره شجاعان به شمار مى رفتند, امام پرچم لشكرش را به دست عباس (ص ) داد, چرا كه او از هر جهت شايسته ترين فرد براى اين مقام بود (118) .
در ايـامـى كـه لـشـكـر كـوفـه ناجوانمردانه آب را به روى امام و اصحاب و اهل بيتش بسته بود, عـبـاس (ص )بـارهـا دل بـه درياى خطر زد و اهل و اصحاب آن حضرت را سيراب كرد و به همين جهت بود كه آن حضرت را ((سقا)) لقب دادند (120) .

در روز عـاشـورا نـيـز هنگامى كه اصحاب با وفاى امام حسين (ص ) در دفاع از حريم دين به قلب لشكركوفه مى تاختند, هرگاه كار بر يكى از آنها دشوار مى شد و در حلقه محاصره دشمن گرفتار مى آمد, اين عباس بود كه در نجات او تن به خطر مى داد و لشكر كوفه را پراكنده مى كرد (121) .

به خاطر اين همه فضيلت بود كه شهادتش بر حسين (ص ) سخت گران آمد و هنگامى كه او را در خون افتاده ديد, فرمود: هم اكنون كمرم شكست و بيچاره شدم (122) .


امـام حـسين (ص ) تنها ماند و هر چه نگاه كرد, جز زنان و كودكان در اطراف خويش ياورى نيافت دروسـط مـيـدان ايـستاد و با صداى بلند فرمود: آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا(ص ) دفاع كند؟

آياخداپرستى هست كه در مورد ما از خدا بترسد؟

آيا فرياد رسى هست كه به فرياد ما برسد؟

آيا كسى هست كه به انتظار پاداش الهى ما را يارى كند؟ .

و اينجا بود كه صداى شيون و زارى از زنان و حرم برخاست (123) .

امام حسين (ص ) از ميدان به خيمه گاه بازگشت , بر در خيمه ايستاد و فرمود: طفل كوچكم على رابـياوريد تا با او خداحافظى كنم كودك را به حضرت دادند او را در دامن خويش نهاد, مى بوسيد ومـى فـرمود: واى بر اين قومى كه خصم آنها در قيامت جد توست كودك در دامن پدر آرميده بود حـرمـلـة بن كاهل اسدى كلوى , او را نشانه گرفت تير در گلوى على اصغر نشست و گلويش را سراسر بريد.

حضرت دست در زير گلوى اصغر گرفت , از خون پر كرد و به طرف آسمان پاشيد آنگاه پياده شد باغلاف شمشير قبر كوچكى كند, كودك را به خون خويش رنگين ساخت و به خاك سپرد (124) .



منبع عکس از سایت های اینترنت
امـام حـسـيـن (ص ) در مـيـان مـيدان همچنان مبارز مى طلبيد و هر كس به مصاف حضرتش پا مى نهاد,كشته مى شد و به اين ترتيب شمار زيادى از شجاعان لشكر را در يك نبرد نابرابر به خاك و خـون كـشـيدلشكر كه از وجود مردى هماورد او خالى بود, ناجوانمردانه دور زد و به سمت خيام اباعبداللّه (ع ) حمله آورد.

حـضـرت فـريـاد بـرآورد: واى بـر شـمـا اى پـيـروان آل ابى سفيان ! اگر دين نداريد و از قيامت نـمى ترسيد,لااقل در اين دنيا آزاده باشيد, اگر چنانكه مى گوييد عرب هستيد چون گذشتگان خود باشيد.

شمر فرياد زد: منظورت چيست ؟ .

فـرمـود: مـى گـويم من با شما مى جنگم و شما با من زنان گناهى ندارند تا من زنده ام , نگذاريد اين سركشان نادان مزاحم حرمم شوند.

شـمـر گـفـت : اين خواسته بر حقى است , به اصحابش فرمان داد: دست از حرمش بداريد و روى به خودش آريد, به جان خودم سوگند كه او هماورد كريمى است (126) .

حـضـرت را مـحاصره كردند و از هر طرف بر او هجوم بردند حضرتش به آنها حمله مى كرد و آنها ازچـپ و راست مى گريختند آرى هرگز شكست خورده اى كه همه فرزندان , اهل بيت و يارانش كشته شده باشد چون او قوى دل , خود دار و شجاع ديده نشده است (127) .



امـام حـسـيـن (ص ) در حـال نـبرد سعى مى كرد خود را به فرات برساند, ولى هر بار كه به سوى فرات اسب تاخت , لشكر هجوم آورد و او را از آب دور كرد (128) .



سـالار شـهيدان در حال نبرد بود تيرى از كمان جفا جست و بر پيشانى نورانى اش نشست حضرت تـيـررا بـيـرون كـشـيد خون بر چهره و ريش مباركش جارى شد دست به دعا برداشت : بارالها تو مـى بـيـنـى از ايـن بندگان سر كشت چه مى كشم آنگاه چون شير خشمگين حمله كرد و دشمن چـونـان گـلـه اى بز كه گرگ درآن افتاده باشد از دم تيغش مى گريخت شمشيرش به هركس مى رسيد بر خاك مى افتاد و تير چون باران برجسم شريفش مى باريد و او همچنان حمله مى كرد تا خستگى بر جسم شريفش چيره شد ايستاد تا دمى بياسايد سنگى به پيشانى مجروحش زدند دوباره خـون بـر چـهـره اش جـارى شـد پيراهنش را بالا آورد تاخون از چهره برگيرد تيرى سه شعبه بر شكمش زدند مى خواست تير را بيرون آورد ولى تا عمق سينه اش پيش رفته بود ناچار آن را از ميان كمر بيرون كشيد و خون چون ناودان جارى شد.

مـشـتـى از خـون بـرگـرفـت و بـه آسـمـان پاشيد و مشتى ديگر پر كرد و بر سر و صورت ماليد فرمود:مى خواهم جدم رسول خدا را با خضاب خون ملاقات كنم (129) .




امـام حـسـيـن (ص ) از كـثـرت زخـم ناتوان شده بود دست از جنگ كشيد و در جاى خود ايستاد پـيـكـرشـريفش از تير و نيزه و شمشير پاره پاره بود افراد زيادى به قصد حمله با حضرتش مواجه شـدنـد, ولـى هنگامى كه حال او را مشاهده مى كردند برمى گشتند هيچ كس نمى خواست گناه كـشـتـن فـرزنـد پـيـامبر را به عهده بگيرد مدت زيادى همچنان جنگ راكد ماند عاقبت شمر به افرادش نعره زد: منتظر چه هستيدبكشيد او را گروهى از ناجوانمردان دور او را گرفتند زرعة بن شـريـك تـمـيـمـى , سنان بن انس نخعى وصالح بن وهب مرى , هر كدام ضربه اى سخت بر جسم شريفش زدند و آن پيكر پاك از روى زين به زمين افتاد (130) .

امـام (ص ) در مـحـاصـره دشـمن گرفتار بود از هر طرف ضربتى بر پيكر شريفش مى آمد, زينب دخـتـررشـيـد عـلى (ص ) از خيمه بيرون آمد سر گشته در ميان ميدان ايستاد فرمود: اى كاش آسـمـان بـر زمـين مى آمد چشمش به عمر سعد افتاد فرمود: اى عمر! ابا عبداللّه را مى كشند و تو ايستاده اى و نظاره مى كنى ؟ .

اشـك از چـشـمـان عـمـربـن سـعـد جـارى شـد, حالت زينب را تاب نياورد صورت خويش را بر گرداند (131) .

امـام (ص ) بر زمين افتاد, بلند شد نشست تيرى را كه در گلوى شريفش نشسته بود بيرون كشيد سـنان دوباره آمد با نيزه , چنان جسم شريفش را آزرد كه حضرتش در خاك غلطيد آنگاه به خولى بـن يـزيداصبحى گفت : سرش را جدا كن خولى خنجر در دست پيش رفت , ولى لرزه بر اندامش افتاد و بازگشت سنان خود از اسب پياده شد و سر مباركش را جدا كرد (132) .

فـرزنـد رسـول خـدا(ص ) روى زمـيـن افـتـاده بـود شمر و سنان بالاى سرش آمدند, حضرت از تـشـنـگـى زبانش را در دهان مى چرخاند شمر با لگد بر سينه مباركش كوبيد و گفت : اى پسر ابو تـراب ! مـگر تونمى گويى پدرت ساقى كوثر است و به هر كس دوست دارد از آب كوثر بدهد صبر كـن تا به دست اوسيراب شوى آنگاه به سنان گفت : سرش را جدا كن سنان امتناع كرد و گفت : نمى خواهم در قيامت پيامبر خصم من باشد شمر خشمگين شد بر سينه مبارك امام نشست دست به خنجر برد حضرت لبخندى زد فرمود: نمى دانى من كيستم كه مرا مى كشى ؟ .

گـفـت : بـه خـوبـى مـى شـنـاسـمـت , مـادرت فاطمه زهراست , پدرت على مرتضاست و جدت مـحـمـدمـصـطـفى , ولى بى باكانه ترا مى كشم آنگاه شمشير كشيد و جسم شريف حضرت را زير ضربات شمشيرگرفت و در نهايت سر مباركش را جدا كرد (133) .

ام وهـب هـمـسـر عـبـداللّه بن عمر كلبى , همراه همسرش از كوفه به كربلا آمده بود روز عاشورا شوهرش به ميدان آمد, شجاعانه مى جنگيد تا چند نفر را كشت .

ام وهـب عـمـود خـيـمـه اى را بـرداشت و به سوى ميدان دويد خطاب به شوهرش گفت : پدر و مـادرم فـدايـت در راه ذريـه پاك پيامبر بجنگ عبداللّه خواست او را به خيمه ها برگرداند, ولى او امتناع كرد وپاسخ داد: به خدا قسم به خيمه باز نمى گردم تا با تو كشته شوم .

امـام حـسـيـن (ص ) صـدايـش زد فرمود: خدا به شما خانواده پاداش خير دهد, بر گرد, جهاد بر زنان واجب نيست ام وهب براى اطاعت از امام به خيمه بازگشت .

شوهرش جنگيد تا به شهادت رسيد, ام وهب بالاى سرش آمد نشست با او سخن مى گفت و خاك ازچهره مباركش مى سترد و مى گفت : بهشت گوارايت باد.

شـمـر او را ديـد غـلامـش را بـه سوى او فرستاد غلام با عمودى بر سر او زد و آن پاك سرشت در كنارشوهرش به شهادت رسيد (134) .

چـون حـسـيـن بـن على (ص ) به فيض شهادت نائل آمد, عده اى از نامردمان برگرد پيكر پاكش جـمع شدند و سلاح و لباسش را بين خود قسمت كردند آنگاه لشكر به خيام حرم يورش برد و تمام اموال اهل حرم را به تاراج برد, حتى چادرهاى زنان را از سرشان برداشتند (135) .

جـنـگ پايان گرفت اكنون هفتاد و دو پيكر پاك بر روى خاك هاى گرم آرميده بود سرهايشان از بـدن جدا شده و لباسهايشان به غارت رفته بود دشمن كينه توز اكنون به هر چه مى خواست دست يـافته بود,ولى شرارت همچنان شعله مى كشيد عمر بن سعد فرياد زد: چه كسى حاضر است اسب بـر بـدن حـسـيـن بـتـازد ده نـفر داوطلب پيش آمدند, سوار بر اسب بر پيكر پاك شهدا تاختند و استخوانهاى بهترين مردان خدا را زير سم اسبها خرد كردند (139) .

کد:
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID=16106&PageIndex=4&Language=
1

این مطلب آخرین بار توسط Aliabadi در دوشنبه 12 آبان 1393 - 18:48 ، و در مجموع 3 بار ویرایش شده است.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
Aliabadi از این تاپیک تشکر میکنم 
soveh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 25 آذر 1389 - 22:53    عنوان: پاسخ به «امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

در این رابطه بد نیست کتاب امام حسین و ایرانیان نوشته کورت فیشلر ترجمه شده بوسیله ذبیح الله منصوری را بخوانید. هرچند پیشنهاد می کنم دوستانی که حوصله و امکانش را دارند نسخه زبان اصلی این کتاب را بخونند چرا که من بسیار شنیدم که آقای منصوری استاد بسط هستند و قادرند که یک مقاله 3 صفحه ای را پس از ترجمه به یک کتاب 200 صفحه ای تبدیل کنند.( در واقع امانتدار خوبی برای ترجمه نیستند)





کورت فريشلر آلماني در مورد امام حسين(ع) ، کتاب «امام حسين (ع) و ايرانيان » را نوشته است . فريشلر در اين کتاب اسناد و مدارک را دقيقاًثبت نکرده است و به حضور نماينده امام در ايران «شهر ري » و آشنايي کم و بيش امام حسين(ع) به زبان فارسي و علاقه متقابل امام و ايرانيان ، و حرکت امام حسين (ع) از مکه به کربلا و فعاليت مسلم بن عقيل در کوفه و حادثه کربلا و اوضاع ايران و تأثير خون حسين (ع) و نفرين زينب (س) در سقوط اموي اشاره نموده است .
کورت فريشلر طرفداري کارگر ايراني در کوفه به نام عباس بذائي (اردبيلي ) از مسلم بن عقيل و کشته شدن او توسط سربازان محمد ابن اشعث را ذکر نموده فريشلر در مورد جنگ تن به تن در روز عاشورا مي گويد: «در عاشورا جنگ تن به تن از بامداد تا ظهر ادامه داشت و تو گويي قضا و قدر تعمد داشت که آن روز، جنگ به آن شکل ادامه پيدا کند... که تا آخرين لحظه ناظر صحنه هاي از خود گذشتگي سربازان حسين و خود او بشوند و حتي اندکي از آن فاجعه ها از نظرشان محو نگردد».
در مورد علاقه ايرانيان و حمايت آن ها از امام حسين(ع) ، فريشلر به نقل از ابو علي سيمجور ذکر مي کند که عده اي از ايرانيان کوفه به سوي قادسيه رفتند و به کربلا رسيدند... و خود را به امام حسين(ع) رساندند. حسين (ع) گفت : پس بدانيد که من و کساني که نسبت به من وفا دارند فردا به قتل خواهيم رسيد و شما از راهي که آمده ايد برگرديد تا کشته نشويد... ايراني ها گفتند: کشته شدن در راه تو براي ما سعادت است ... که بين (20 تا 30) نفر مرد ايراني در کربلا ماندند و فقط اسم (برويج = پرويز) معلوم است .

همچنان که ذکر شد در اين کتاب اسناد و مآخذ دقيقاًدرج نشده است و مورخان نيز در اين مورد (شرکت ايرانيان در کربلا) سخني ذکر نکرده اند که فيشلر در اين مورد مي گويد: «مورخان نام ايراني ها را تعمداًذکر نکرده اند؛ زيرا خلفاي عباسي با آن که به کمک ايراني ها سر کار آمدند با ايراني ها عداوت داشتند خلفاي اموي نيز خونخوارترين افراد را مأمور اداره ايرانيان مي نمودند و نمي توان ترديد داشت که يکي از علل علاقه مندي ايرانيان به علي(ع) و فرزندانش ناشي از کينه بني اميه به ايرانيان بود و علي (ع) و فرزندانش بر عکس بني اميه به ايرانيان علاقه داشتند... مورخان به خاطر بيم از بني اميه اسم ايرانيان را که از حسين (ع) حمايت کردند از قلم انداختند».
در اين کتاب به شرکت (20 تا 30) ايراني در کربلا و شهادت آن ها به نعمان بن ابي عبدالله و قاضي سعد الدين ابوالقاسم عبدالعزيز معروف به ابن براج استناد نموده است .
فريشلر معتقد است که کاروان حسين (ع) در کربلا حداکثر 200 نفر بوده و حال آن که حداکثر سپاه پياده و سوار عليه امام سي هزار نفر بودند.


کد:
http://www.ghatreh.com/news/6527880.html
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: پنج‌شنبه 25 آذر 1389 - 23:41    عنوان: پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

سوه دوست عزيز از اطلاعاتي كه در اينجا بيان فرموديد بسيار سپاسگزار و ممنونم. اين مطالب تازه و جديد و جالب هستند . اميد است اين كتاب در بازار كتاب باشد تا امكان تحقيق و بررسي بيشتر فراهم باشد. البته نا گفته نماند تاريخدانان ما در اين قسمت هم خيلي كوتاهي كرده اند گويا شاعران بيشتر فعال بوده اند تا تاريخ نويسان. همانطور كه فرموديد فشار و ازار بني اميه هم در تاريخ نگاري شيعه بي تاثير نبوده.

باز هم تشكر از مطالبتان
Applause Applause Applause Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: جمعه 26 آذر 1389 - 11:59    عنوان: پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

بعد از شهادت امام حسين (ع) حرم ايشان از ازار حاكمان بني اميه و عباسيان ايمن نبود و خود اين هم داستاني است .... مولف






تاريخچه عمارت حرم حسينی علي السلام

رسول جعفريان

تعيين محل قبر امام حسين (ع)
پس از شهادت امام حسي عليه السلام و آنگاه که دشمنان، مييدان جنگ را با بدن¬های برهنه شهييدان ترک کردند، طايفه بنی اسد که از محبان اهل بيت (ع) بودند، و مسکن آنان غاضريه بود، در ميدان حاضر شده و شهدا را دفن کردند. اعتنای آنان به امام حسين، فرزندش علی اکبر و برادرش عباس، سبب توجه خاص آنان به محل دفن آن بزرگواران بود.




جابر بن عبدالله بن حرام انصاری روز اربعين شهادت امام حسين (ع) وارد کربلا شد و بر سر مزار امام رفت. اين نشان از آن دارد که قبر کاملا مشخص و معين بوده است.
چهار سال بعد از آن، در سال 65 توابين به فرماندهی سليمان بن صرد خزاعی پيش از رفتن به سوی شام از کوفه عازم کربلا شده و بر سر قبر آن حضرت چنان که مردمان در اطراف حجر الاسود گرد می آیند جمع شده سوگواری کردند « ازدحموا على قبره اكثر من ازدحام الناس على الحجر الأسود».
اين هم نشانی از آن است که چهار سال پس از واقعه عاشورا، قبر امام حسين تشخّص داشته و کوفيان شيعه به زيارت آن می شتافته اند.
به روايت خوارزمی، مختار بن ابی عبيد،‌اندکی پيش از قيامش در کوفه ، علی القاعده در سال 66 ، زمانی که از مکه به کوفه ميآمد ابتدا به قادسيه آمده، از آنجا به کربلا بر سر قبر امام رفته و آن حضرت را زيارت کرد. وی خطاب به حضرت گفت: لباسم را از تنم درنخواهم آورد مگر آن که انتقام شما را بگيرم، آنگاه با قبر توديع کرد.
در نقل ديگری آمده است که مصعب بن زبير هم در وقت رفتن به جنگ عبدالملک بن مروان در سال 72 بر سر مزار امام حسين (ع) آمد. در اين نقل آمده است «فلمّا بلغ الحیر دخل فوقف علی بر أبی عبدالله عليه السلام». از اين عبارت چنين برداشت شده است که دست کم سايبانی روی مزار آن حضرت بوده است. اين «حير» می تواند نخستين استعمال کلمه «حائر» برای مزار امام باشد.
روايات فراوانی داريم که شیعيان از زمان امام سجاد عليه السلام به زيارت امام حسين می¬رفتند. خود امام سجاد (ع) نيز گاه گاه از محلی که در باديه برای زندگی انتخاب کرده بود، راهی عراق شده و به زيارت قبر پدرش می شتافت.
دهها روايت از امام باقر و امام صادق عليهما السلام وجود دارد که از شيعيان می خواهد تا به زيارت قبر امام حسين بروند. اين که در دوره امويان در آنجا بنايی هرچند مختصر بوده است یا نه، هرچند به لحاظ سياسی پذيرفتن آن دشوار است، اما اشاراتی در برخی از نقلها هست. برای مثال از حسين بن ابی حمزه نقل شده است که گفت: در اواخر دوره اموی اراده زيارت قبر حسين را کردم ... حتی اذا کنت علی باب الحائر....
در برخی از اين نقلها از امام صادق (ع) وجود حائر و باب و سقيفه یاد شده است. حتی در رواياتی از امام صادق (ع) از «باب الذی يلی المشرق» «الباب الذی عند رجل علی بن الحسين» و همين طور «خارج القبة» ياد شده است. همه اينها حکايت از آن دارد که پيش از سال 148 که سال رحلت امام صادق عليه السلام است، بر مزار حسين عليه السلام، بنايی هرچند مختصر بوده است.
جسارت به قبر امام حسين (ع) می تواند از دوران سختگيری هارون الرشيد (خلافت از 170 – 193) نسبت به علويان آغاز شده باشد. اشاراتی در اين باره در برخی از منابع آمده است. گفته شده است در نزديکی قبر آن حضرت، درخت سدری بوده است که آن را کندند. تحليل شيعيان اين بود که هدف از اين کار «تغيير مصرع الحسين» بوده تا مردم بر محل آن واقف نباشند «حتی لايقف الناس علی قبره»
هشام بن محمد کلبی هم خبری از آب انداختن بر قبر حسين عليه السلام نقل کرده است. در اين خبر هم از يک نفر از بنی اسد – طايفه ای که اکثر آنان شيعه بودند - ياد شده است که دوباره آمد و محل قبر را معلوم ساخت. از آنجايی که هشام کلبی متوفای 205 یا 206 هجری است، این برخورد نبايد مربوط به زمان متوکل عباسی (خلافت از 232 – 247) باشد؛
چرا که چنان که خواهد آمد واقعه هائله زمان متوکل مربوط به سالهای 236 – 247 است. در منابعی که خبر مزبور نقل شده ، به نقل از همان فرد اسدی آمده است که هدف مخفی کردن قبر آن حضرت از چشم محبان بوده است:
أرادوا ليخفوا قبره عن صديقه فطيب تراب القبر دلّ علی القبر
ابن کثير با نقل این خبر اين استنباط غلط را دارد که تا آن زمان محل قبر امام مشخص نبوده است! در حالی که درست به عکس، خبر مزبور نشان از آن دارد که توطئه ای از سوی دستگاه خلافت برای از ميان بردن آثار قبر در کار بوده است.
در منبعی ديگر پس از نقل این خبر می نويسد که آب بستن به قبر حسين يک بار در عصر امويان و بار ديگر در عصر عباسيان بوده است.
هرچه رخ داده، و در زمان هر خلیفه، اما می توان يقين کرد که بار ديگر بنايی روی مزار امام حسين (ع) ساخته شده است که از چگونگی آن و يا بانی آن آگاهی نداريم. علی الاصول بايد کار شيعيان سواد عراق باشد. اين همان بنايی است که مردمان تا روزگار متوکل به زيارت آن می رفتند.
مهم ترين جسارت نسبت به مزار امام حسين در تاريخ مربوط به متوکل عباسی است که از سال 232 تا 247 تحت تأثير اهل حديث متعصب بغداد بر امور سيطره داشت. منابع وی را دشمن اهل بيت دانسته اند: «شديد البغض لعلیّ بن ابی طالب و لاهل بيته». ابوالفرج اصفهانی هم در وصف او نوشته است «کان المتوکل شديد الوطأة علی آل ابی طالب غليظا علی جماعتهم مهتما بأمورهم شدید الغيظ و الحقد عليهم». بر اين اساس بود که متوکل تصمیم گرفت تا مرقد امام حسين را که مهم ترين نماد تشيع بود، ‌ويران کند. در همين منبع در علت اين اقدام آمده است که متوکل مغنيه ای را طلب کرد. وقتی به او گفتند که وی به زيارت امام حسين رفته است متوکل خشمگین شده و دست به اين اقدام زد. اگر اين خبر صحت داشته باشد،‌ صرفا باید يک بهانه باشد.
طبری اين واقعه را ذيل رويدادهای سال 236 گزارش کرده و نوشته است: «أمر المتوکل بهدم قبر الحسين بن علی و هدم ما حوله من المنازل و الدور».
متوکل ضمن انهدام مرقد، با گذاشتن نگهبانان در راههای ورودی دستور داد هر زائری را در مسير يافتند او را دستگير کرده يا وی بکشند یا به شدت تنبيه کنند.
خبری که شيخ طوسی روایي کرده آن است که متوکل در سال 237 لشکری را برای انهدام قبر فرستاد، اما اهل سواد شورش کرده و مانع شدند. اين کار متوقف شد تا آن که آن را در سال 247 به انجام رسانده مردم را تهديد کردند که هيج تعهدی در قبال زائرين ندارد.
به نظر می¬رسد روايت شيخ گرچه جزئياتی در اين باره دارد، اما بر اساس منابعی چون طبری و مسعودی باید بپذيريم که در همان سال 236 يورش آغاز شده اما به تدريج بر محدوديت ها افزوده شده است.
ابن عساکر نوشته است که در سال 236 دستور انهدام قبر حسين را صادر کرده خانه¬های اطراف را تخريب کرده همه را مزرعه کرده، مردم را از زيارت آن منع کرده آن را صحرا کرد. سپس می افزايد که مسلمانان از اين کار ناراحت شده و مردمان بغداد روی ديوار منازل و مساجد او را دشنام دادند و شعرا او را هجو کردند (فتألم المسلمون من ذلك. و كتب أهل بغداد شتمه على الحيطان و المساجد، و هجاء الشعراء).
متوکل به سال 247 کشته شد و عبدالله بن دانيه گويد که در همين سال 247 وی مخفيانه به زيارت امام علی عليه السلام رفته و وقتی به کربلا رسيده آنجا را صحرا و پر از آب ديده است.
به نظر می¬رسد مرقد امام حسين که مورد علاقه اعراب سواد عراق بود، به زودی ساخته شد. نوشته‌اند:‌ منتصر عباسی که طی سالهای 247 – 248 خلافت کرد، دوباره تربت امام حسين را برپا داشت. مسعودی هم از حسن برخورد منتصر با زائران امام حسين سخن گفته است.
در خبری از فروريختن سقف مرقد امام حسين علیه السلام در سال 273 یاد شده است که نشان از بازسازی بنای روی مرقد دارد.
آل بويه که برای نخستين بار در سال 334 وارد بغداد شدند، فضای عراق را که برای شيعه آماده بود، کاملا متحول کرد. شيعيان تا نزديک يک قرن بعد از آن که بويهيهان در عراق بودند، پشتیبانی استواری در عراق و ایران به دست آوردند. یکی از مظاهر حمايت آنان رسیدگی به عتبات، عمارت حرم ائمه در شهرهای مختلف و سادات مقيم این شهرها بود.
در اين دوره اميران محلی دييری هم در عراق بودند که شيعه بوده و علاقه‌مند به بازسازی حرم امام حسين عليه السلام بودند. در سال 368 رواقی از سوی عمران بن شاهين (موسس سلسله¬ شاهينيه در منطقه البطيحه) در حرم غروی و حائری ساخته شد. وی يک امير محلی بود که کسی از بويهيهان قادر به آرام ساختن وی نبود و در سال 369 درگذشت.
عضدالدوله بزرگترين سلطان بويهی در سال 371 به زيارت نجف و کربلا رفت و کمک زيادی به فقرای اين شهرها کرد. زمانی که ضبة بن محمد اسدی به کربلا يورش برده حرم را غارت کرد، توسط نيروهای عضدالدوله تعقيب و مجازات شد.
ساکنان شهرهای کربلا و نجف، د رهمه ادوار،‌ همه از شيعيان بودند و اين دو شهر از اساس، به عنوان دو شهر شيعه بنيانگزاری شد. طبيعی است که مردم عرب و قبايل اطراف، نهايت توجه را نسبت به مراقد آن بزگواران داشتند. اين بزرگترين حمايت از برقراری و پايداری بناهای ساخته شده بود.
همزمان برخی از باديه نشيان که زندگی سختی داشتند به کربلا يورش می-آوردند. اين امر سبب شد تا در سال 400 با حمايت حسن بن فضل بن سهلان رامهرمزی وزير بهاءالدوله بویهی، دولت دیواری دور شهر کربلا کشیده شود. اخباری حکايت از آن دارد که کشيدن اين ديوار تا سال 403 ادامه يافته است.
در 14 ربيع الاول سال 407 به دليل بی احتياطی، مشهد امام حسين (ع) آتش گرفت. علی القاعده بايد به سرعت بازسازی شده باشد. اين زمان هنوز بويهيان ولو ضعيف، در بغداد حکمرانی می¬کردند. جلال الدوله ابوطاهر فرزند بهاءالدوله در سال 431 با تواضع تمام به زيارت عتبات رفت. وی از يک فرسخ پيش از رسيدن به مشهد، پياده شده و به زيارت رفت.
از نيمه دوم قرن پنجم تا نيمه نخست قرن هفتم، کثرت شيعيان در عراق از يک سو، و حضور برخی از وزيران و اميران شيعی در مناطقی از عراق – ماند آل مزيد در حله – سبب توجه خاص به عتبات بود. در این ميان، گاه مشکلاتی هم پديد می آمد. برای مثال گفته شده است که مسترشد عباسی، در سال 529 اموال خزينه مشهد امام حسين را تصرف کرد و گفت «ان القبر لایحتاج الی الخزانة». وی این اموال را صرف سپاهيانش کرد که عاقبت به خير هم نشد
سقوط عباسيان، مانع عمده ای را از سر راه شيعيان برداشت. در دوره ايلخانان (656 – 736) به خصوص در روزگار غازان و سلطان محمد خدابنده معروف به الجايتو، به دليل تمايلات شيعی آنان،‌توجه خاصی به تمامی مزارات اهل بيت در عراق شد. مشهد امام علی و امام حسين عليهما السلام دايما زيارت شده و به اصلاح عمارات آنها همت می شد. چنان که برای آبادانی آن منطقه نيز اقداماتی صورت می گرفت که از آن جمله کندن نهری به نام نهر غازانی در اطراف حله برای شيعيان بود. غازان در سال 703 به زيارت مشهد امام حسین عليه السلام رفت به طور معمول اموالی هم ميان علويان مقيم عتبات تقسيم می¬شد.
آل جلاير که از سال 736 تا 814 بر عراق مستولی بودند، نسبت به عمارت مشهد امام حسين (ع) اقداماتی داشتند. تاريخ کتيبه ای در حرم حسينی سال 767 را به عنوان سال بنای آن بخش نشان می دهد. بانی اين عمران و آبادی حرم،‌ مرجان امين الدين بن عبدالله والی عراق از سوی جلايريان بود. سلطان احمد جلايری دو مناره برای حرم حسينی در سال 786 بنا کرد.
تیمور گورکان نيز که در سال 795 بغداد را تصرف کرد، به زيارت امام حسین عليه السلام رفت و هدايای به علويان شهر داد.
ترکمانان قراقويونلو و آق قويونلو نيز کاملا موافق با توجه به عتبات بودند. مير اسپهد ميرزا از اميران قراقويونلو که گفته اند به خاطر پيروزی ابن فهد حلی در مناظره با مخالفان شيعه شده بود، توجه خاصی نسبت به کربلا مبذول داشت. وقف‌نامه ای هم برای در ضريح امام حسين (ع)‌از روزگار دولت ترکمانان يافت شد که طی آن مقدار زيادی از اراضی کربلا وقف حرم امام حسين (ع) شده بود.
شگفت آن که به نقل از برخی از منابع، مولی علی بن محمد بن فلاح از امرای خاندان مشعشعی در سال 858 وارد کربلا شد و بسياری از اموال حرم حسينی را برد. اين به رغم ادعای تشيع آنان بود. اين وضعيت بلافاصله توسط امير پيربوداق جبران گرديد.
صفویان در سال 907 بر تخت سلطنت ايران نشستند و بهترين دوران آبادی عتبات، پس از روزگار آل بويه، ‌در دورانی است که صفويان قدرت را در اختيار داشتند ( از سال907 تا 1135).
صفویان هر از چندی که بر عراق تسلط می يافتند، تمامی تلاش خود را برای بازسازی و تعمير و گسترش عتبات به کار می¬گرفتند. نام صفويان و بعدها قاجار در جای جای عمارات عتبات نشان از حضور جدی آن در عمارت عتبات و حرم ائمه (ع) در عراق دارد.
در دوره شاه اسماعیل (907 – 930) ، طهماسب (930 – 984) شاه عباس اول (996 – 1038) و شاه صفی (1038 – 1052)‌ در دوره‌های کوتاهی که عثمانی ضعيف می‌شد، عراق در اختيار دولت صفوی بود و هر بار، بر طبق اسناد و منابع موجود، مهم ترين دغدغه آنان رسيدگی به امور حرم امامان و فراهم کردن تسهيلات برای زايران بود.
شاه اسماعيل که نخستين بار در سال 914 به عراق رفت و بر آن تسلط يافت، دستور داد شش صندوق زيبا با پوشش پارچه‌ای بسيار زيبا برای شش امام مدفون در عراق ساخته شود و جايگزين صندوق های قبلی که روی مزار امامان بود، گذاشته شود.
اما در بيشتر اين دوره، عراق در اختيار عثمانی ها بود. در اين دوره، برخی از سلاطين عثمانی خود به تعمير حرم امامان در عراق از جمله حرم امام حسين (ع) می پرداختند. شاه سليمان عثمانی (سلطنت از 926 – 974) که عراق را از دست صفويان گرفت، در سال 941 خود به زيارت امام حسين رفت.
عثماين ها به صورت طبيعی اجازه مداخله به دولت صفوی و ايرانيان برای بازسازی و تعمير حرمين و حتی اهدای نذورات و هدايا نمی‌دادند. گاهی هم که پذيرفته می‌شد در انبارها نهاده می شد. در عوض برای اين که نشان دهند که به اهل بيت علاقه‌مند هستند، خود تلاش¬هایی در اين باره داشتند.
بر پايه اشاراتی که علامه مجلسی در شرح صحن قديم امام حسين دارد، چنين به دست می آيد که در دوره صفوی، و به طور خاص در روزگار طهماسب، حرم حسينی در سمت مخالف قبله توسعه يافته است. طهماسب در سال 936 بغداد را تصرف کرده و در کشيدن برخی از نهرها برای آبادی عتبات تلاش کرد.
شاه عباس در سال 1032 به زيارت عتبات رفت و در سال 1033 تلاش زيادی برای تزيينات داخلی مشهد حسينی صورت داد. در سال 1040 شاه صفی به زيارت عتبات رفت. به دستور او بود که مسجد پشت سر را توسعه داده و رواقی در شمال حرم بنا کردند که به نام رواق شاه شهرت يافت. دیيار شمالی صحن نيز خراب شده، زمين های آن سمت خريداری شده و صحن توسعه يافت. اين اقدامات در سال 1048 صورت گرفت.
بعد از آنی که دوباره عراق تحت سلطه عثمانی ها درآمد، گاه گاه اخباری در باره توجه برخی از امرای عثمانی در عراق نسبت به مشهد حسينی داريي که از آن جمله مربوط به حسن پاشا (حکومت در بغداد از 1116 – 1136)‌ است که طی سالهای 1117 تا 1129 اقدامات تعميری صورت داد. تجديد و بازسازی نهر حسينيه از جمله اقدامات حسن پاشا بود. وی همچنين در سال 1129 ايوان بارگاه حسينی را تعمير کرده و کاروانسرای بزرگی هم در کربلا ساخت تا مورد استفاده زائران قرار گيرد.
در سال 1133 در روزگار شاه سلطان حسين (سلطنت از 1106 – 1135)، صندوقی برای قبر امام حسين عليه السلام ساخته شد که در زمان حمله وهابی ها به کربلا در سال 1216 صدماتی ديد و سال 1219 و 1225 تعميراتی در آن صورت گرفت.
در روزگار نادر شاه هم توجه ويژه به عتبات وجود داشت و گفته شده است که همسر او گوهر شاه خانم – دختر شاه سلطان حسين - مبالغ هنگفتی (20 هزار نادری) برای تعمير و تزيين حرم حسينی ارسال شده است.
در دوره قاجار، همان احساس دوره صفوی بلکه با شدت بيشتری وجود داشت. روابط آنان با عثمانی‌ها در اين دوره بهتر بود و آنان می توانستند اقدامات بهتر و گسترده¬تری در مقايسه با زمان صفويان، انجام دهند.
آقامحمد خان قاجار، نخستين سلطان اين سلسله، در سال 1205 دستور تجديد گنبد و تذهيب و تزيين آن را صادر کرد. اقدامات وی به خصوص در خصوص گنبد بسيار استوار و متين بوده است.
در سال 1213 با تلاش مرجع وقت سيد علی طباطبائی، راهی ميان مزار شهيدان و مرقد امام حسين (ع) گشوده شده و هر دو در يک مقبره قرار گرفت.
در سال 1216 وهابيان به عراق يورش آورده و نه تنها کربلا را غارت کردند بلکه آسيب جدی به حرم وارد آوردند. آنان ضريح و صندوق را از جا کنده و زيورآلاتی را که در آنجا بود غارت کردند. خبر اين غارت در بسياری از منابع تاريخی آن دوران ضبط شده است. در اين حمله تعداد زيادی از زائران حسينی به شهادت رسيدند.
اهميت تجديد بنای گنبد و صحن در دوره محمد شاه چندان بود که حتی بعد از اين خرابی، در سال 1217 – 1219 همچنان او را به عنوان بانی بنای جديد می¬شناختند. . در سفرنامه ناصرالدین شاه در سال 1287 نيز از طلاکاری گنبد توسط محمد شاه ياد شده است.
در سال 1216 ضريح تازه ای به دستور فتحعلی شاه برای حرم امام حسين ساخته شد و در سال 1218 نصب گرديد. محمدعلی ميرزا والی کرمانشاه از سال 1220 به بعد، اقدامات بسيار زيادی برای اصلاح و تعمير حرم حسينی انجام داد.
در دوره فتحعلی شاه، نه تنها سلطان قاجار بلکه برخی از درباريان از جمله زنان درباری مبالغ هنگفتی هزينه تزيين حرم حسيني کردند. همسر فتحعلی شاه در سال 1232 ايوان مقابل قبر را طلاکاری کرد. در سال 1337 همين زن، مناره های حرم حسينی را طلاکاری کرد.
طی سال 1259 و 1260 نجيب پاشا حاکم بغداد به بهانه مبارزه با اشرار، به کربلا يورش برده و شمار فراوانی ازمردم را به قتل رساند.
به طور معمول برای تعميرات در عتبات کسی از طرف شاه يا درباریانی که اصل هزينه را می‌پرداختند،‌ انتخاب می شد و بر کار تعميرات نظارت داشت. در اين میان برخی از علما مسؤوليت این کار را می¬پذيرفتند. طی سالهای 1270 – 1276 شيخ عبدالحسين تهرانی از علمای برجسته وقت، تعميرات مفصلی را در حرم امام حسين عليه السلام انجام داد. کمکهای مالی از سوی ناصرالدین شاه بود. گفته‌اند که بخشی از هزينه ها برای انجام کارهای حرم ائمه، که توسط شيخ عبدالحسين هزينه شد، از ثلث مرحوم امير کبیر بود.
یکی از بهترین وصف‌ها از بنای حرم امام حسین در اواخر قرن سیزدهم هجری، از ادیب الملک است که در سال 1273 به عتبات رفته و وصف جامعی از حرم و سابقه آن و تعمیرات انجام شده به دست داده است. گزارش ديگری از سال 1280 از سيف الدوله در دست است. گزارش ديگری از وضعيت حرم در سال 1284 را عضد الملک آورده است. پيش از وی خود ناصرالدین شاه هم در سفرنامه عتباتش که در سال سال 1287 انجام شده، توضيحاتی در باره حرم امام حسين عليه السلام داده است.
از حوالی سال 1300 قمری به بعد، تعميرات فراوانی در حرم حسينی توسط قاجارها، اعم از شاه يا شاهزادگان ادامه داشت. جزئيات اين تعميرات در منابع سفرنامه¬ای و تواريخی که برای اين شهرها نوشته شده، آمده است. در اين دوره، شماری از تاجران برجسته ايرانی و عراقی نيز در اين قبيل اقدامات سهيم بودند. تجار هندی هم به خصوص از بهره‌های اسماعيلی مذهب در اين قبيل امور مشارکت فعال داشتند. از آن جمله سيد طاهر سيف الدين هندی اسماعيلی مذهب بود که در سال 1355 ق با ديدن وضعيت اسف بار حرم حسينی، دست به اقدامات جدی زد.
درتمام نقاط حرم حسينی – بسان ديگر مراکز زيارتی عراق – نام سلاطين صفوی، قاجار، اميران اين دو سلسله روی کتيبه ها ديده می شد که همگی آنها در دوره صدام نابود گرديد تا آثار ايرانی در عتبات به طور کامل محو شود. امروزه اين نام ها تنها در کتابها، برخی تصاوير و به احتمال اسنادی که در آرشيوهای عثمانی برجای مانده، قابل رؤيت است.


منبع گزارش

کد:
http://www.historylib.com/Site/SViewDocument.aspx?DocID=1171&RT=List
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: جمعه 26 آذر 1389 - 12:55    عنوان: پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

انسان زنده مسئول است


انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسين، زنده‏تر كيست؟ در تاريخ ما، كيست كه به اندازه او حق داشته باشد كه زندگى كند؟ و شايسته باشد كه زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ايمان داشتن، زندگى كردن، آدمى را مسئول جهاد مى‏كند و حسين مَثَلِ اعلاى انسانيت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن يا نتوانستن، ضعف يا قدرت، تنهايى يا جمعيت، فقط شكل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئوليت را تعيين مى‏كند نه وجود آن را."(11)

از سخنان دكتر علي شريعتي در باره امام حسين (ع) و كربلا

منبع گزارش

کد:
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=15285
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: جمعه 26 آذر 1389 - 19:58    عنوان: پاسخ به «امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

علی آبادی جان ،ممنونم از مطالب خوبتون
البته در مورد ضعف تاریخ نگاری این دوره بحث زیاده و اتفاقا به نکته خوبی اشاره کردید که شعرا فعالتر بوده اند و این مساله نیاز به تامل داره. به هر حال ممنونم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: شنبه 27 آذر 1389 - 00:16    عنوان: نقش ايرانيان در حمايت از امام حسين (ع) و شكل گيري شيعه پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

نقش ايرانيان در حمايت از امام حسين(ع) و شكل گيري نهضت شيعه






.همانگونه که قلم تاريخ از سربلنديهای تاريخ کشور مان ، چنين نوشت ،درسال شصتم هجری ،نماينده ای از طرف امام حسين (ع)وارد ری شد ودر با غ بهار حاضر شد ودرآنجا (گيو) پسر (رستم فرخ زاد) وسپهبدان مازندران وگيلان با احترام زياد او را پذيرفتند .وی گفت صبر امام حسين (ع) از ظلم وجور به انتها رسيده وپی درپی او را درفشار می گذارند که بايزيد بيعت کند .ايرانيان حاضردرجلسه به نامه رسيده ازسوی امام (ع)احترام گذاشتند وگفتند که حاضرند درراه حسين بن علی (ع)هرگونه فداکاری نمايند.گيو اظهار داشت که گروهی ازخانواده من دربين النهرين هستندومن می توانم بروم ودرآنجا منتظر آمدن امام (ع) باشم وبا احترام ازاو استقبال کنم .
دردوره پنج ساله خلافت حضرت علی (ع) ايرانيان با اعراب هيچ جنگی نکرده بودندوازطرفی امام علی (ع)شهربانو (مادر زين العابدين (ع) را برای امام حسين (ع)(که تا آن تاريخ زن نگرفته بود) وکيهان بانورا برای محمدبن ابوبکر ازدوستداران اهل بيت عقد کرده بود وخاندان امام علی (ع)بسيار به ايرانيان علاقمد بودند که مردم ايران هم به آنها به چشم عرب نگاه نمی کردند وچون مدتی امام علی (ع)در بين النهرين ميزيست وخود ايشان زبان پهلوی ساسانی را به خوبی می دانست ،کم وبيش خاندان شريفشان هم با زبان فارسی آشنا بودند.ولذا حمايت ايرانيان از امام حسين (ع)فقط شفاهی نبود زيرا آنگونه که درتاريخ هم ذکر شده از جان ومال خوددراين راه گذشتند.پس از رسيدن نامه امام حسين(ع) به بزرگان ايرانی، به اين نتيجه رسيدند که آمادگی خود را نسبت به استقبال از امام حسين (ع) به وسيله نامه اعلام کنند.هنگامی که نماينده ،قصد برگشت ، به سوی امام (ع)رامی کند گيونيز با او همراه می شود تا در بين النهرين ، نامه های ديگری از خويشاوندان خود بگيرد وبرای امام حسين(ع) بفرستد.گيو درمسير بافرستاده امام (ع) بسياردرمورد افکار ورفتار امام حسين (ع )صحبت می کند وهر چه بيشتر شيفته آن بزرگوارمی شود و می گويد:مردی چون حسين (ع)که فرزندعلی بن ابيطالب است نبايد از چنگ بپرهيزد من می دانم که پرهيز اوازجنگ ،ناشی از ترس نيست بلکه ازروی فتوت است و نمی خواهد که مسلمين کشته شوند.با اين حال با يد يک قشون بسيج کرد تا اگر برای امام (ع )مزاحمت ايجاد کردند ،جنگيد .نماينده امام درپاسخ می گوييد: امام حسين (ع)بعد از شهادت برادر شان؛ ده سال شکيبائی پيشه کردند درآن مدت بارها به او گفتند،که ازطرفداران خود يک ارتش بسيج کن وبا آنها بجنگ، ولی امام (ع)با جنگ مخالف بودونپذيرفت . سپس نماينده امام (ع) با گذر از بيابانهای عربستان نامه های ايرانيان رابه دست امام حسين (ع)رسانيد وامام نيز درباره نماينده خود که مامؤريت خويش را بخوبی بانجام رسانيده بود دعای خير نمود.

ناگفته نماند باشرايطی تحميلی که برای امام حسين (ع) به وجود آوردند ، امام (ع)به طرف بين النهرين نتوانست برود اماايرانيان مقيم کوفه درشب دهم محرم خود را به امام حسين (ع)رسانيدند و درحمايت امام (ع) شمشير زدند وشهيد شدند.آری تاريخ زبانی گويا دارد وتمام بايدها ونبايدها را حک می کند روزگارهيچ رازی را درون خود پنهان نمی دارد. وبا اين آشکار سازيها ،در قرون بعد، آبرووحيثت ،سرزمين ها را به نمايش می گذارد. وفرزندان آن مرزوبوم ازميراث برجای مانده خود يا سرافراز، يا سرافکنده وخجل می مانند .البته نمی دانم چرا برخی حکومت ها، گاه شماری روزگار را به فراموشی می سپارند ودرخاطر نمی آورند، که روزی فرامی رسد، که ظلم وجنايت ها يشان هماند کوهی بر ،سرزمين شان آوارمی شود.همانند تاريخ وادبيات کربلا که چه گويا ورسا ،اهداف وچهر ه شفاف ،بزرگ مرد تاریخ مقاومت وايستادگی را تابه امروز مرور می کند. آشکارمی سازدکه سرو عاشقان ، امام حسين (ع) نه تنها، درپی جنگ وانتقام وخون ريزی نبوده، بلکه رسالت عظيمی دربرپای عدالت وآراستگی وبيداری داشته است .همانطورکه درخطبۀ حضرت علی (ع) خطاب به فرزندانشان چنين فرموده اند:" بدانيد خدای شما را رحمت کند :شما درزمانی قرار گرفته ايد که گويندۀ حق ّدراين زمان کم است ،وزبان ازبيان گفتار راست ،خسته ونارساوناگويا ست .

کسيکه ملازمت از حق کند ذليل است ،اَهل اين زمان روی بدنيا آورده اند ودر آستان معصيت اعتکاف نموده اند،وبا تکاهل وسٌستی ،سازش وآشتی کرده اند.

جوان ِآنها بد اخلاق ،وپير آنها گنهگار ،وعالمِ آنان منافِق ،وقاری قرآنِ آنها اَهل غِشّ وآلودگی است .کوچکان به بزرگان وقعی ننهاد ه وآنان را محترم نمی شمارند ،واَغنيا وثروتمندان امور فقرا را تکفّل نمی نمايند". هر چه درتوصيف وشناخت اهل بيت بگوئی و بنويسی احساس می کنی نه حرفی گفته ای ونه نوشته ای . هردری از تاريخ را بکوبی ،پنجره ای به سوی آن بزگوارن گشوده می شود ، خصوصا وقتی که نگاهی به دور زمان، می اندازی ،هیچ کاخی يا سرای پرده ای ازپادشاهان ديده نمی شود، همه در خاک تاريخ ،غلتان شده اند و به رسم روزگار ، دل باخته اند باطلوعی می آيند وباغروبی همراه می شوند، جای بسی شگفتی است که مرقد آدم ابوالبشر ،ونوح پيامبرو هود وصالح وابراهيم واسماعيل (ع) وبسياری ديگراز همان سلسله صالحان وپاکان وبارگاه ملایک پاسبان خاتم انبياء(ص)وبقيع ، با تمام ويرانه وسنگ نشانش ،ونجف وکربلا وکاظمين وسامراءوخراسان باتمام حوادث از دور تا امروز وتمام دشمنيها وسرکوبها وويرا ن کردنها برجای مانده وهمچون مناره های بلند ،صلا وصدا برکوش های تاريخ دارد که "ان الذین قالو ربنا ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکه ......"به خواست وارداه خداوند جاودانه مانده اند.

"روايت شده است که مردی نزد حضرت حسين بن علی (ع) آمد؛گفت :من مردی هستم اهل گناه ،وتوانايی شکيبايی گذشت از معصيت را ندارم ،پس شما مرا موعظه بنماييد.حضرت درپاسخ او فرمودند:پنج کار بجای بياور ،وسپس هر گناهی بخواهی بکن ،اول آنکه :از روزی خدا مخور ،وهر گناهی بخواهی بکن .دوم آنکه :از تحت قيوميت وولايت خدا خارج شو ،وهر گناهی بخواهی بکن . سوم آنکه :برای گناه جائی را بطلب که خدا درآن ترا نبيند،وهر گناهی بخواهی بکن .چهارم آنکه :چون ملک الموت برای گرفتن جان تو آيد ؛اورا از خود دور گردان ؛وهرگناهی بخواهی بکن .پنجم آنکه :چون فرشته پاسدار دوزخ بخواهد ترا درآتش بيفکند؛تودرآتش داخل مشو،وهر گناهی بخواهی بکن "ونيز از کتاب اعلام الدين روايتست که :"حضرت سيد الشهدا (ع) چنين فرمود ":تدريس وتدرّس علم ،پيوندمعرفت است ،ودرازی مدت تجربه ،موجب زيادی عقل است ،وشرف انسان تقوای اوست ،وقناعت پيشگی ،راحت بدن است ،وکسيکه تورا دوست دارد از ناشا يستگی ترا منع می کند ،وکسيکه تو را دشمن داردترا بکار زشت ، ترغيب می نمايد."ونيز از مواعظ آن حضرت است که :(بپرهيز از انجام کاری که موجب پو زش وعذر خواهی تو می گردد،مومن کسی است که بدی نمی کندوعذر خواهی نيز نمی نمايد ،واما منافق کسی است که هر روز بدی می کند وسپس پوزش می طلبد).


روايت شده است که چون حضرت سيد الشهدا ء(ع) بايزيد بيعت نکردندوبه دعوت کوفيان ،آهنگ خروج به سوی عراق را نمودند،درمکه مکرمه برای ايراد خطبه ايستاده ،چنين گفتند:(چند سطری از بيانات اين بزرگوار )حمد وسپاس سزاوار خداست ،آنچه را که خدا بخواهد خواهد شد ،وقوه وقدرتی نيست مگر بخدا ،ودرود بررسول وفرستاده او باد.مر گ بر فرزندان آدم ،به مثابۀگردن بند برگردن دختر جوان کشيده وبسته شده است .وچه بسيار در آرزوواشتياقِِِِِ ِملاقات وديدار، رفتگان از خاندان خود هستم ،همانند اشتياقی که يعقوب بديدار يوسف داشت .وبرای من جايی معيّن وانتخاب شده است که بايد به آنجا برسم .گويا من می بينم که بَند بَندَ ِمَرا گرگانِِِ ِبيابان بين نَواويس وکَربلا از هم جدا می سازند ،واز من شکمبه های تهی خود را پر می کنند ،وانبانهای گرسنۀخود را سرشارمينمايند.فرارگاهی نيست از روزيکه در قلم تقدير گذشته است .رضای خدا رضای ما اهل بيت است .پس کسيکه درميان ماست وحاضر است جان خودرا ايثار کند ،وخون دل خود را فدا کند ،وبرای لقای خدا نَفس خود را آماده نموده است ،با ما کوچ کند که من در صبحگاهان عازم رحيل هستم ،(اِن شاءَالله تعالی )وچون آن حضرت به صَِوب کوفه کوچ می نمود،فَرَزدَقِِ ِبن غالب که از شعرای نامی آن عصر بود،با آن حضرت درراه برخورد نموده ،ودر ضمن ملاقات گفت :ای پسر رسول خدا ؛چگونه به اهل کوفه اعتماد می نمايی؟واينان همانهائی هستند که پسر عمويت مُسلم بن عَقيل وپيروان او را کشتند.حضرت برای مُسلم طلب رحمت نمودند،وفرمودند:مُسلم به سوی رَوح خدا ورضوان خدا رهسپار شد ،آنچه برعهده داشت انجام داد،وآنچه ما برعهده داريم هنوز برذمّۀماست و امام حسين (ع)اين اشعار را فرمودند :

«وَإن تَکُنِ الاَبدانُ لِلمَوتِ اُنشِأت \ فَقَتل ُامرِءٍبِالسَّیفِ فی الله أَفضَلُ»

«واگر چنين است که بدن های آدميان برای مرگ آفريده وانشاءشده است ،پس بايددانست که کشته شدن با شمشير درراه خدا ،بسی برتر است »«وَإن تَکُن ِالاَموال ُلِلتَّرکِ جَمعُها \ فَما بالُ مَترُوکٍ بِهِ المَرءُ یَِبخَلُ »«واگر چنين است که نتيجۀ اندوختن اموال ،ترک نمودن آنهاست ،پس چيزی که متروک خواهد شد چه ارزشی داردکه آدمی بدان بخل ورزد»وبسياری ازارباب مقاتل گفته اند که آن حضرت درروز عاشورا اين شعرها را می خواند وشمشير می زد (نفس المهموم ص ۲۱۹وملحقات احقاق الحقّ ج ۱۱ص ۶۴۷ازينابيع المودَّة ص۳۴۶وص۳۴۷ومرحوم محدّث قمی فرموده است که محمّدبن أبيطالب گفته است که أبوعلی سلامی درتاريخ خود ذکر کرده است که اين اشعار از حضرت امام حسين (ع)است وهيچکس را توان آن نيست که ما نندآن سرايد.)علی ّبن عيسی إربِلی گويد:« فرزدق می گويد:چون از درنگ در کوفه انصراف پيدا کرده ،بازمی گشتم ،امام حسين (ع)مرا درراه ديدار کرد وگفت : ای أبو فراس ،پشت سرت چه خبربود؟گفتم :راستش را بگویم ؟فرمود :آری ،من راستش را می خواهم ،گفتم :دل های کوفيان همه با توست ،وليکن شمشيرهايشان همه برکمک ومساعدت بنی اُميه است ،وياری ونصرت هم از جانب خداست .امام (ع) فرمودند:"آری ،اين سخنی است که تو از روی صدق وراستی گفتی ،مردم همگی بردگان وبندگان مال دنيا هستند ،وتلفّظ به دينداری فقط کلام لغووبی محتوائی است که برسرزبا ن ها يشان جاری است ،پاسداری از د ينشان فقط درمحدوده ای است که در پرتوآن ،معيشت های فراوان به دست آوردند، وچون با غِربال امتحان وابتلاء آزمايش شوند معلوم می شود که دينداران واقعی چه بسياراند کند."

وچون حّربن يزیدرياحی زمانيکه مانع حرکت آن حضرت به کوفه شد،آن حضرت در ذِی حَسَم بپا خاست ،وطبق روايت طبری در تاريخ از عَقَبَة بن أبی العِيزارفرمودند :" آيا نمی بينيد که بحقِّ عمل نمی شود ؟واز باطل جلوگيری به عمل نمی آيد ؟ من مرگ را جزء سعادت نمی بينم ،وزندگی با ستمکاران را جز ملالت وخستگی وکسالت نمی نگرم .آيا اگر مرابکشيد ديگر مشگل شما حل خواهد شد؟

از طبری نقل است که امام حسين (ع)اصحاب خود واصحاب حّررادر بيضه مخاطب قراردادند وفرمودند:(چند سطری ازبيانات آن بزگوار )"نامه های شما به من رسيد ،ورسولان شما نزد من آمدند،که شما با من بيعت کرده ايد ،که مراتسليم دشمن نکنيد ومرا تنها وبی يار نگذاريد ،من حسین فرزند فاطمه (ع) هستم " ناگفته نماند از اين جماعت فقط حّر توبه کرد وبه امام حسين(ع)پيوست. اما روز تاسوعا، نزديک غروب آفتاب، حضرت سيد الشهداء (ع) اصحاب خود را جمع نمود ،وحضرت علی بن الحسين زين العابدين (ع)می فرمايد :من نزديک رفتم تا ببينم به آنها چه می گويد ،ومن درآ ن وقت مريض بودم پس شنيدم که پدرم به اصحاب خود چنين فرمود:(آ گاه باشيد که من دررفتن به شما اذن واجازه دادم پس همگی برويد که عقد بيعت را از شما بگسستم ونسبت به خود ، بر شما عهده وذمامی ندارم . اينک شب در رسيده است وپوشش آ ن شما رادر برگرفته ؛آن را چون شتر، راهوری بگيريد ؛ومتفرق شويد )


از حضرت سيّد السّاجدين وزين العابد ين (ع )روايت است که چون صبحگاهان عاشورا لشکر به نزد حسين (ع)آمدند ،دستهای خود را روبه سوی آسمان بلند نمود وفرمود:"بارپروردگارا درتمام غصه ها واندوه ها ،تو محل اتکاء واعتماد من می باشی ، ودرهرگرفتاری وشدّت ؛تومحل ّاميد من هستی توولّی تمام نعمت ها هستی وصاحب هر نيکيوئی "وآنگاه حضرت مرکب خود را طلبيد ه وسوار شدند،وبا صدای بلند بطوری که همگی می شنيدند ،چنين خطبه ای را ايراد کردند :(ای مردم گفتار من را بشنويد وشتاب نکنيد تاآنچه حق شما ست برمن از اندرز وموعظه ،شما را بدان پند دهم وعذر خودرا در حرکت از مکّه بسوی شما برای شما بيان دارم .پس اگر از در انصاف در آييد وعذر مرا بپذيريد که البته نيکبخت باشيد وديگر راه مقاتله وجنگ با من برروی شما بسته می گردد.وپس از آن فرمود "اول نَسَب مرا در نظر آوريد وببينيد من کی هستم .آيا کشتن من برای شما سزاوار است ؟آيا مگربه شما نرسيده ،گفتار رسول خدا که در باره من وبرادرم فرمود:"هَذانِ سَيِّداشَبابِ أَهلِ الجَنَّةِ"اين دو نفر دو سيّد وآقای بهشتند"آيا اين معنی مانع از ريختن خون من نمی شود؟

شمر گفت :آن کسيکه بفهمد تو چه می گوئی خدا را بريک جانب عبادت کرده است .حبيب بن مظاهر در پاسخ شمر گفت :سوگند به خدا که می بينم تورا که خدا را برهفتاد جانب (از شکّ شبهه)عبادت می کنی ،خداوند بردل تو مهر زده است (وديگر يارای فهم وادراک را ندارد) حضرت سيّدالشّهدا ءفرمود :"اگر دراين امر شک داريد ؟آيا دراين هم شکّ داريد که من پسر دختر پيغمبر شما هستم ؟ وای برشما آيا کسی را از شما کشته ام که به طلب قصاص گرد آمده ايد ؟يا مالی را از شما تملّک نموده ام ؟يا جراحتی وزخمی زده ام که برای تلافی آمده ايد ؟هيج يک از آنان سخنی نگفت .حضرت ندا داد."ای شَبَثِ بنِ رِبعِیّ وای حَجّارِبنِ أبجٌروای قَيسِ بن ِأشعَث وای يَزیدِبن حَارث آيا شما در نامه ننوشتيد ،که ميوهای درختان رسيده است ،واطراف زمين سرسبز گرديده است ،اگر به سوی مابيائی ،به سوی لشکر ی آماده معاونت وکمک در تحت فرمان خود ،خواهی آمد؟ قيس بن اشعث گفت : مانمی دانيم تو چه می گوئی ،وليکن برای حکم وفرمان بيعت با (يزيد )تنازل کن .حضرت سيّدالشّهدا ء(ع )دراين حال فرمود :نه سوگند به خدا چون ذليلان دست ذلت به شما ندهم ،ومانند بردگان بار ظلم وستم شما را به دوش نمی کشم وپس از آن فرمود ای بندگان خدا ،من پناه می برم به پروردگارخودم وپرودگار شما از اينکه من را سنگباران کنيد .


چون اصحاب عٌمَربن سَعد آماده جنگ با حضرت شدند، حضرت (ع) شخصی را برای موعظه به سوی آنها فرستاد اما هيچ سودی نداشت واما م حسين (ع)رو به سوی آنها فرمودند:ای جماعت ،زيان وهلاکت برشما باد وفقر ونکبت واندوه ،نيز از آن شما باد ،که مارا با شور ووَلَه به فريادرسی خود خوانديد ،وما چون با شتاب برای فرياد رسی ودادخواهی شما آمديم ،شمشير برهنه نموده ، بر سر ما می کشيد.؟آيا شما اين جماعت را ياروياوری می نمائيد؟ومارا مخذون وتنها می گذاريد؟

آری امام حسين تن به ذلت ندادوبا يارانی اندک اما بزرگ؛ جوانمردانه از اسلام ودين دفاع کردند.وچنان واقعه ای در کربلا رخ داد که حتی روزگارهم ، کربلايی ديگر، برياد ندارد. حضرت امام محمّدباقر (ع)فرمودند :درعاشورا اسب آن حضرت با صدای بلند شيهه می کشيد وپيشانی خود را به خون حضرت می زدومی بوئيد ومی گفت؛ <فريادرس ،فريادرس،ازامتّی که پسر دختر پيغمبرخود را کشتند> (مقتل مقرّم ص۳۳۲از مقتل خوارزمی ۲ص۳۷)



کد:

http://aftabir.com/articles/view/religion/religion/c7c1243145009_imam_hossein_p1.php/%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-(%D8%B9-)-%D8%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

نهضت عظيم امام حسين عليه السلام ، برخاسته از متن اسلام محمد صل الله عليه و آله و علي عليه السلام بر ضد ستمگران اموي به سرکردگي يزيد بن معاويه بود، اين نهضت توانست مسلمانان مظلوم، از جمله موالي محروم ايران را به سوي خاندان رسالت، سوق دهد، خون پاک و جوشان شهداي کربلا، قيامهايي به وجود آورد، که ايرانيان در اکثر اين قيامها، از جمله قيام مختار، شرکت فعال داشته اند، پيام خونبار حسين عليه السلام ، گسترش تشيع را توان و سرعت بخشيد، و احساسات پاک انسانهاي آزادانديش را - که در ايران از اين گونه افراد، بسيار بودند- به جوش آورد، و جوانمردان با انصاف را بر ضد بني اميه که دشمن قسم خورده ي شيعه بودند، برانگيخت و خط سرخ تشيع را در پيشاني پديده هاي عصر، ترسيم نمود.
علامه سيد محسن امين در اين مورد مي گويد:
«هنگامي که حسين عليه السلام کشته شد، اکثريت مسلمانان اين حادثه را فاجعه ي بسيار بزرگ شمردند، حتي بعضي از اموي ها تکان خوردند و برتري خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله را دريافتند، و از ظلمي که بر آنها شده متأثر شدند، و احساس کردند که در حمايت از آل محمد صلي الله عليه و آله تقصير و کوتاهي نموده اند، اين حادثه باعث شد که بسياري از بني اميه از دستگاه اموي جدا شدند، و به بني هاشم و علويان گرايش يافتند، شيعيان خاندان نبوت، زياد شدند، به علاوه جريان تلخ حره ( که يزيد در سال 63 هجري در مدينه به وجود آورد) و جريان توابين و حادثه ي نهر خازر، و ... موجب روي گرداني بسياري از مردم از بني اميه شد... و بر جمعيت شيعه در ميان تابعا و طبقات بعد از تابعان، مي افزود... اين افزايش و گرايش [به تشيع] همچنان تا آخر حکومت بني اميه در شهرهاي ايران، مخصوصا در قم ادامه داشت و اکثر شيعيان در کوفه و خراسان بودند...»(1)


تنفر و دوري مردم از بني اميه به جايي رسيد که پس از آنکه يزيد در سال 64 هجري از دنيا رفت، پسرش معاويه ي اصغر، به جاي او بر تخت خلافت نشست، و مدت چهل روز در شام حکومت کرد، سپس بر بالاي منبر رفت، و خطبه خواند و کردار زشت پدران خود را به باد انتقاد گرفت، پدر و جدش را لعنت کرد، واز اعمال آنها، اظهار بيزاري کرده و گريه ي شديد نمود و در حضور مردم از خلافت استعفا داد، و به اين ترتيب بني اميه را خائن خواند و به علي عليه السلام آل علي عليه السلام گرايش پيدا کرد.

او پس از 25 روز يا 40 روز از دنيا رفت، و به گفته ي بعضي او را مسموم کردند.
عجيب اينکه بني اميه، معلم معاويه ي اصغر بنام عمر بن مقصوص را دستگير کردند، و به او گفتند: اين تو بودي که عشق علي عليه السلام و بغض بني اميه را به معاويه ي اصغر آموزش داده اي، او گفت: «چنين نيست، بلکه معاويه ي اصغر، فطرتا تمايل به علي عليه السلام داشت.» اين سخن را از عمر بن مقصوص نپذيرفتند، و او را زنده به گور ساختند.(2)


عمر بن عبدالعزيز، هشتمين خليفه ي بني اميه، نيز به جريان شيعي اعتقاد پيدا کرد، و احساسات پاک مردم به ضد آن بي رحمان وحشي آنچنا ن برانگيخته شد که يکباره مردم، به خصوص ايرانيان، از آنها دل کندند، و خاندان رسالت جذب شدند.(3)

خطبه هاي امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب(س) ، بعد ازشهادت امام حسين عليه السلام در کوفه و شام، ماهيت فاسد حکومت اموي را فاش ساخت، و بذر ضديت با دستگاه يزيد و در دلها پاشيده شد، مردم شام اعتراض کردند و حتي در درون کاخ يزيد، توسط هند، همسر او، بر ضد او صدا بلند شد... (4)

نگاهي به قيام «مختار» و نقش ايرانيان در اين قيام


مختار ، فرزند ابو عبيده ي ثقفي (از سرداران عرب) است، پدر او در جنگ قادسيه از سران لشکر اسلام بود ، و به شهادت رسيد .
مختار همواره دشمني خود را با امويان ، اضهار مي داشت و در ماجراي کربلا ، در زندان دشمنان به سر مي برد . (5)
دشمنان و شايعه سازان و مزدوران بني اميه، براي خنثي سازي علل قيام مختار، تهمتهاي بسيار به او زدند، گاهي گفتند: او ادعاي پيامبري مي کند، زماني او را پيرو مذهب کيساني خواندند و گاهي شايع کردند که امامان اهلبيت عليهم السلام به قيام او راضي نبودند، بلکه او را از قيام نهي کردند و ...
ولي حقيقت اين است که در درگيريها و جنگها، مردان خدا مورد اتهامات بسيار قرار مي گيرند، و چنين اتهاماتي اعتبار ندارد، و مختار اميري شجاع، و مسلماني شيعه ي اعتقادي بود، و به خونخواهي از خون شهداي کربلا برخاست، و در اين راه، ثابت و استوار ماند تا به شهادت رسيد.

او روز چهاردهم ربيع الاول سال 66 هجري قيام و شورش خود را در کوفه، آغاز کرد، عبدالله بن مطيع را که از طرف عبدالله بن زبير، فرماندار کوفه بود، برانداخت و کوفه و سپس اطراف آن را به تصرف خود درآورد، حکومت او يک سال و نيم طول کشيد، و سرانجام در14 رمضان 67 ه.ق در جبهه ي جنگ با سپاه مصعب بن زبير، به شهادت رسيد، و قبرش در کنار مرقد حضرت مسلم عليه السلام در کوفه قرار دارد .
آنچه در اينجا مورد نظر است، شرکت فعال ايرانيان، در قيام مختار و شهادت بسياري از آنها است، که به طور خلاصه ذکر مي شود:
کوفه نزديک مدائن و شهرهاي ايران قديم بود، سپس پايتخت امام علي عليه السلام شد، از اين رو ، ايرانيان بسيار، در آن ساکن بودند، و رفت و آمد مي کردند و به عنوان «موالي و حمراء» خوانده مي شدند.
در ماجراي کربلا، اشراف کوفه که از اعراب بودند، جزء سپاه دشمن به شمار مي آمدند(6) و به جنگ با امام حسين عليه السلام پرداختند، اما موالي (ايرانيان) از اشراف کوفه، حمايت ننمودند، چرا که رابطه ي معنوي خاصي با علي عليه السلام و آل علي عليه السلام داشتند، و طبعا در ماجراي کربلا، به کنار گذاشته شده بودند، و در يک موقعيتي بودند که نتوانستند از امام حسين عليه السلام ياري نمايند، ولي هرگز متهم به قتل حسين عليه السلام نبودند.

ولي زمينه و آمادگي آن را داشتند که فرصتي به دست آيد، ولي حال که از ياري امام حسين عليه السلام محروم شده اند، بتوانند بر ضد دشمنان او بجنگند، و خونخواران يزيدي را که فاجعه ي غمبار کربلا را به وجود آوردند، نابود کنند.

قيام مختار، اين فرصت را به آنها داد، مختار نيز دريافتند بود که موالي و ايرانيان، ياران دلاور و نيکي براي قيام خود خواهند بود، بر همين اساس به آنها گفت:
«شما از من هستيد و من از شما هستم» و اين آيه را خواند:
انا من المجرمين منتقمون؛ ما از مجرمان، انتقام مي گيريم. (سجده /22) (7)

وقتي که اشراف کوفه، با عبدالرحمن بن مخنف، براي پيکار با مختار، مشورت کردند، عبدالرحمن به آنها گفت:
«اين را بدانيد که موالي و ايرانيان مسلمان، در کنار مختار هستند، آنها شجاعت عربي و کينه ي عجمي دارند.»(8)
مختار، موالي و ايرانيان را به قيام دعوت کرد، آنها براي وصول به سه هدف، به قيام مختار پيوستند:

1- نابودي حکومتهاي ستمگر اموي و زبيري .
2- مطالبه ي خون حسين عليه السلام و حمايت از آل علي عليه السلام .
3- برقراري حکومت علويان .
تعداد موالي در سپاه مختار، بسيار بود، حتي بعضي تعداد آنها را چهل هزار نوشته اند که غالبا ايراني بوده اند.

مورخ معروف، دينوري مي نويسد:
«مختار به سراغ قبيله ي همدان (تيره اي از يمن) فرستاد، و ايرانيان را هم پيش خود جمع کرد، و به آنان گفت: مي بينيد که اين قوم (دشمنان) چه مي کنند؟ گفتند:آري.
گفت: اين کار را فقط براي اينکه شما را برايشان مقدم داشته ام، انجام مي دهند، شما آزاده و بزرگوار باشيد، و آنان را تشويق کرد، و همه را بيرون کوفه برد و شمرد و چل هزار مرد بودند.»(9)
و در جاي ديگر مي نويسد: «در سپاه مختار که به فرماندهي ابراهيم بن مالک اشتر، با سپاه ابن زياد مي جنگيدند، يک کلمه سخن عربي شنيده نمي شد، و همه فارسي سخن مي گفتند.»(10)
و در مورد ديگر مي نويسد: «اموال فراواني به عنوان کمک به قيام مختار، از عراق، جبل، اصفهان، ري ، آذربايجان و جزيره براي مختار مي رسيد و هيجده ماه بر اين منوال بود. مختار ايرانيان را به خود نزديک ساخت و براي ايشان و فرزندانشان مستمري ( حقوق ماهيانه) تعيين کرد.»(11)
تا اينکه مي نويسد:
«جل جند المختار حين الحرب مع الشام ابناء فرس؛ اکثر لشکر مختار را در جبهه ي جنگ با شاميان، ايرانيان تشکيل مي دادند.»(12)
و وقتي مصعب بن زبير در مورد چگونگي ياران مختار از محمد بن اشعث پرسيد، او در پاسخ گفت: «سوگند به خدا، آنها از ترک و ديلم (مردم شمال ايران) هستند.»(13)
قيام مختار سرانجام شکست خورد، اما در همين چند ماه حکومت (يک سال و نيم) حدود سه هزار نفر از متهمان به قتل حسين عليه السلام از جمله «عبيدالله بن زياد، عمر سعد و شمر» را کشتند.

شهادت بسياري از ايرانيان در قيام مختار


در اين قيام خونبار ايرانيان شهداي بسيار دادند و بسياري اسير شدند و با اينکه مصعب بن زبير به آنها امان داده بود، همه را قتل عام کرد تا آنجا که دينوري مي نويسد: «شش هزار تن از ياران مختار که دو هزار نفر آنها از عرب و چهار هزار نفرشان ايراني بودند، اسير شدند، مصعب گردن تمام آنها را زد.»(14)
به اين ترتيب مي بينيم تنها در اين حادثه، چهار هزار ايراني مظلومانه به شهادت رسيده اند.
ابن جرير طبري در تاريخ خودمي نويسد: «هشت هزار نفر از ياران مختار را اسير کردند که از اين افراد تنها هفتصد نفر عرب بودند. بقيه همه غير عرب و ايراني بودند. مصعب فرمان اعدام آنها را صادر کرد و اين فرمان اجرا شد. او خواست عرب ها را نکشد ولي در برابر اعتراض اطرافيان آنها را نيز کشت.»(15)
عجيب اينکه: تعصبات نژادي در اينجا نيز جلوه گر شد و موجب تحريک اعراب و جدايي آنها از مختار و در نتيجه شکست مختار گرديده است، چنانکه «يوليوس فلهوزن» خاورشناس آلماني مي نويسد: «موالي (غير عرب و ايرانيان) همان ياران مختار در قيامش بودند که شعار انتقام گيرندگان و مطالبان خون حسين عليه السلام را سر مي دادند و ظاهرا همين موضوع (حضور موالي در سپاه مختار) موجب کناره گيري عرب از مختار گرديد.»(16)

شرکت ايرانيان در قيامهاي ديگر


موالي و ايرانيان در اين عصر در قيام هاي ديگري که بر ضد امويان تشکيل مي شد نيز شکرت داشتند، مثلا در قيام عبدالرحمان بن محمد بن اشعث که بر ضد حجاج بن يوسف ثقفي (استاندار خونخوار عبدالملک) بود، شرکت نمودند.(17) مخصوصا وقتي که دانستند او با حسن مثني(فرزند امام حسن مجتبي عليه السلام ) بيعت کرده است، علاقه ي بيشتري به شرکت در قيام او نشان دادند.(18)


نتيجه اينکه: اين فرازهاي تاريخي بيانگر گسترش تشيع در قرن اول هجري است و اين مطلب را مي آموزد که ايرانيان در تحکيم حکومت «علي» و «آل علي» و گسترش تشيع نقش بسزايي در صحنه هاي عقيدتي، سياسي، اجتماعي و نظامي داشته اند


کد:
http://www.rasekhoon.net/Article/History/Shiite/Safavi/Show-29835.aspx
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: یکشنبه 28 آبان 1391 - 00:52    عنوان: پاسخ به «امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

معاویه اولین اجراگر "سیاست هدف وسیله را توجیج می کند"

در سلطه گری و سلطه طلبی و سلطنت خواهی بنی امیه شواهد تاریخی بسیاری مبنی بر سازمان بندی مافیایی و توطئه های گوناگون از زمان ابو سفیان و فرزند او معاویه و یزیدعلیه خاندان حضرت محمد ( ص) و خاندان حضرت علی (ع) و خاندان امام حسین (ع) اجراء میشود. هدف این برنامه ها خانواده پیامبرو یادگارهای پیامبرگرامی در تمامی قرون دوره اسلامی است. اعتقادات دینی بنی امیه ریشه دربت پرستی شرک و نفاق دوران جاهلیت داشت و ابوسفیان بدلیل شکست اجتماعی و سیاسی اسلام را بشکل مصلحتی پذیرفت و تاریخ شاهد فتنه ، حیله و دغلکاری برای کسب حکومت توسط ابوسفیان معاویه و یزید درجوامع مسلمین ا ن دوران است.
سیاست معاویه بعنوان یکی ازبرنامه ریزان و سر سلسله داران مهم بنی امیه ، اجرای سیاست ابزار نرم تزویرو فریب مانند بلعم باعورااست .سلطه گری وقدرت طلبی خزنده معاویه و یزید خصوصیات جرم گرایی اش در اجرای کلیه سیاست هایشان بشکل تخریبی اذیت ، آزار و قتل و محبوس کردن و تبعید یاران با وفای حضرت محمد( ص) و امام علی (ع) مشهود است . نتایج ایندسته سیاست ها قرن های متمادی ایجاد نفاق و تفرقه در میان مسلمان و از بین بردن ریشه های امامت بود.
هدف تمامی برنامه های معاویه دور کردن جماعت از پیام قرآن و سیره رسول گرامی وتصاحب حکومت و بازگرداندن جوامع اسلامی مسلمان به عقاید رسوبی و منجمد دوره جاهلیت استبدادی از جمله به سلطنت رساندن پسرش یزید بود که اهداف دنیاخوارانه و دنیا پرستی و زیاده طلبی و استبدادی هسته مهم این سیاست ها را تشکیل میدادو از ریشه های جرم خیز اب می خورد.
اولین قدمها در این روند حیف و میل کردن منابع بیت المال در جهت اهداف شخصی از جمله برپا کردن قصرسبز به تقلید ازخسروان ساسانی و رومی بوسیله معاویه است که از عقده های حقارت او ناشی میشده که ابوذر بر او بانک اعتراض بلند میکند و به او یاداوری مینماید که این نوع رفتارها با فرامین قران فاصله دارد و برای یاداوری اصول قران ایه کنز را مرتب برای او میخواند. معاویه ابوذر را به ربذه بیابان بی اب و علف و خاموش تبعید می کند تا او در انجا بتدریج جان دهد. معاویه مبالغ هنگفتی از بیت المال مسلمین هر ماهه صرف سرکوب و از بین بردن مخالفان خویش می کرد. رفتار پسرش یزید بدترمیشود و درباری سلطنتی وسیع ترو لشگرهای نظامی با درامد خزانه بیت المال مسلمانان برپا میسازد. یزید مبالغ وسیعی برای خرید و فروش و نابودی مزاحمان حکومت استبدادی اش و حیف و میل کردن خود از بیت مال مستبدانه برمیدارد و خود را ملزم نمی بیند به کسی حساب پس دهد.

معاویه پدر یزید برای استمرار حکومت استبدادی اش از دین سوء استفاده های فراوانی برای رسیدن به اهداف دنیاخورانه خویش و فریب عوام میکند که نمونه های تاریخی مشهور به نیزه کردن قرآن است. در طول تاریخ می بینیم در دوره حکومت امویان ریشه امنیت ،صلح و ارامش در جوامع مسلمین انزمان با ایندسته سیاست های منفی و موزیانه در دراز مدت دچار مخاطره و ضعف میشودو مردم بتدریج نارضایتی خود را ابراز میکنند. نهضت امام حسین ( ع) درصحرای کربلا پرده از این تزویرهای بنی امیه برمیدارد.

يزيد بن زياد و عمرسعد و شمر و خولي و حرمله بعنوان ابزار قتاله بنی امیه در صحرای کربلا بالاترین جنایت و جرایم را برای اجراء سیاست های ظالمانه و ستمگرانه معاویه و یزید به اجرا درآوردند و چهره ظالمانه مخرب و سیاه بنی امیه معاویه و یزید در تاریخ برای ابد ثبت و حکاکی میشود.

بالاخره این سلسله با قیامهای متعدد بعد از قیام عاشورا از دور تاریخ خارج میشود. سیاست های مافیاگونه معاویه بدلیل ذات وریشه ستمگرانه و مزورانه اش در تاریخ برای همیشه شکست میخورد و کارنامه مردودی و شکست ان تاابد برجاست . وقتی تاریخ را ورق میزنیم می بینیم برای رسیدن به هدف هروسیله ای مجاز نیست وسیاست معاویه " هدف وسیله را توجیح میکند" شکست خورده است.

با قیام و نهضت امام حسین( ع) بسیاری از توطئه های معاویه و یزید و سیاست های بنی امیه نقش بر آب میشود. با بررسی زندگی و شهادت امام حسین (ع) میتوان ایندسته پیام هارا در نهضت عاشورادرک کرد :

- مسئولیت شناسی امام و هدایت جامعه بسوی عدالت جویی جمعی و حق دوستی
- اتحاد جوامع اسلامی مبنی بر حق پرستی و عدالت خواهی
- خلوص نیت ، صبر، استقامت ، شهامت و شهادت
- آزادی

........... مولف
------------------------

پیام عاشورا

پدید آورنده : احمد زمانی » (1) . ، صفحه 78
«السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره و الوتر الموتور

عاشورای سال 61 ه.ق فرا رسید; حاکمیت بنی امیه، که ستمگری و جنایت را به اوج رسانده بودند و هر روز بر منکرات می افزودند، متزلزل شده بود. مردان الهی همکاری و همسویی با چنین حکومتی را ذلت محض می دانستند و اعلام بی لیاقتی حاکمان را امری واجب. (2)

از اینرو امام العارفین سید الشهداء(ع) که همراه پاکباختگان دین خدا به صحرای کربلا آمده بود، در آفتاب سوزان ظهر عاشورا همچون نگین انگشتری در محاصره دشمنان اسلام و قرآن قرار گرفت. در آن موقعیت دشوار که زنان و اطفال خردسالش در معرض اسارت وحشی ترین سفاکان روزگار قرار داشتند، در خیمه هایشان حتی قطره ای آب یافت نمی شد و فریاد «العطش » کودکان از هر سو به گوش می رسید، حسین بن علی - علیهما السلام - با دلی آرام، قلبی مطمئن و روحی بلند در برابر همه سردمداران کفر و مزدورانشان ایستاد و پیام عاشورا را چنین ابلاغ کرد:
الف) آزادی

در بامداد عاشورا، که دشمنان بر گرد امام(ع) حلقه زده بودند عده ای چون قیس بن اشعث و شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و یزید بن حارث به آن حضرت پیشنهاد بیعت با یزید کردند و گفتند تو تسلیم شو، هر چه می خواهی بکن و به هر سوی می خواهی برو. امام(ع) در برابر پیشنهاد آنان فرمود:

لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید. (3)

نه، به خدا سوگند، دستم را چون فردی خوار پیش شما دراز نمی کنم و چون بردگان ذلت و خواری را نمی پذیرم.

آن حضرت نزدیک ظهر نیز پیام آزادی را تکرار کرد و فریاد برآورد: هیهات منا الذلة، هرگز تن به ذلت نمی دهیم و زبونی و خواری از جمع ما دور است.

علاوه بر این در آخرین لحظات که پیکر پاره پاره اش بر روی زمین افتاده بود، خون خدا از رگهای بریده اش بیرون می زد و آن نامردان از خدا بی خبر سمت خیمه گاهش یورش می بردند، در زیر لب آنان را به آزادگی فرا خواند و چنین زمزمه کرد:

یا شیعة آل ابی سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم; (4) ای پیروان خاندان ابوسفیان، چنانچه دین خدا را کنار گذاشته اید و از روز رستاخیز نمی هراسید پس در دنیای خویش آزاده باشید.
ب) عرفان و آشنایی با حق

هر چه ظهر عاشورا نزدیک تر می شد، تهدید سپاهیان عمر سعد فزونی می یافت; وحشت و اضطراب زنان و اطفال خردسال بیشتر می شد و حسین فاطمه(ع) تنهایی را احساس می کرد. در چنین موقعیتی، از همه مخلوق برید و با خالق یکتایش به مناجات پرداخت. او دستش را سمت آسمان بلند کرد و چنین گفت: اللهم انت ثقتی فی کل کرب و انت رجائی فی کل شدة و انت لی فی کل امر نزل بی ثقة و عدة، کم من هم یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه [به] العدو انزلته بک و شکوته الیک رغبة منی الیک عمن سواک ففرجته عنی و کشفته [و کفیتنیه] فانت ولی کل نعمة و صاحب کل حسنة و منتهی کل رغبة. (5)

بارالها، تو در هر اندوه و مشکلی مورد اعتماد منی; در هر سختی مایه امید و در هر امری که بر من وارد آید مورد اعتماد و پشتیبان من هستی. غمهایی سبب سستی قلب می شود و راه چاره اندیشی را بر انسان می بندد، در آن هنگام دوستان انسان را رها می کنند و دشمنان به نکوهش می پردازند; چه بسیار چنین غمهایی که به درگاه تو روی آوردم، به تو شکایت کرده، از دیگران روی گرداندم و تو آن غمها را بر طرف ساختی. پس تو عطا کننده هر نعمت، صاحب هر خیر و نیکی و پایان هر آرزو و امیدی.
ج) اقامه نماز

ابو ثمامه صیداوی همراه امام مشغول کارزار با دشمنان اسلام بود که هنگام اذان ظهر فرا رسید. یاور مخلص عاشورا پیشنهاد اقامه نماز جماعت کرد. حضرت فرمود: وقت نماز رسیده است، خداوند تو را از نمازگزارن قرار دهد. امام(ع) دستور داد تا زهیر بن قین و سعید بن عبدالله در جلو بایستند و تهاجم دشمن را پاسخ گویند. آنگاه نماز را آغاز کرد و نزدیک به نیمی از مجاهدان از فیض جماعت آن حضرت کامیاب شدند. (6)

اقامه نماز در صحنه کربلا، به عنوان بالاترین پیام عاشورا، در زیارات منقول از ائمه اهل بیت(ع) مورد تاکید قرار گرفته است. زائران امام حسین(ع) به پیروی از معصومان(ع) در زیارت آن حضرت به این حقیقت والا اشاره می کنند و می گویند:

... اشهد انک قد اقمت الصلاة... (7)
د) ایستادگی در برابر باطل

در روز عاشورا، حلقه محاصره ابوعبدالله(ع) لحظه به لحظه تنگ تر می شد و سختیهایش فزونی می یافت. در آن هنگام، که تشنگی بر زنان و اطفال روی آورده، یاران یکی پس از دیگری شربت شهادت می نوشیدند و خویشاوندان نزدیک و فرزندان حضرت در خون خویش دست و پا می زدند. امام(ع) آن سنگدلان از خدا بی خبر را مخاطب ساخت و فرمود:

تبا لکم ایتها الجماعة و ترحا افحین استصرختمونا و لهین متحیرین... .

هلاکت و اندوه بر شما ای گروهی که با اشتیاق بسیار ما را به یاری خود خواندید و چون به یاریتان شتافتیم، با همان شمشیری که به شما سپردیم ما را هدف قرار دادید همان آتشی را که ما برای نابودی دشمن خود و شما افروخته بودیم علیه ما شعله ور ساختید; بی آنکه دشمنان در میانتان عدالت گسترده باشند و یا به آینده شان امیدوار باشید، بر ضد آنان پیمان بستید و علیه خیرخواهان خود گرد آمدید. وای بر شما، چرا زمانی که شمشیرها در نیام و دلها آرام بود و تصمیم به همکاری با آنان نداشتید دست از ما نکشیدید؟ چرا چون ملخهای تازه پردرآورده شتابزده به پرواز درآمدید و پروانه وار در آتش فتنه فرو ریختید؟!

ای فرو مایگان، ای بازماندگان احزابی که با پیغمبر خدا جنگیدند، ای نامردانی که کتاب خدا را دور افکندید و کلمات آن را تحریف کردید، ای هواداران شیطان، ای کسانی که سنتهای پیامبران را نابود کردید، آیا به یاری یزید و بنی امیه برخاسته، به آنان اعتماد کرده اید. و از یاری پسر پیغمبر دست کشیدید؟! آری، این بی وفایی در شما سابقه دارد; ریشه های شما با فریب درآمیخته، تنه و شاخه هایتان از آن نیرو گرفته است. شما پست ترین میوه ای هستید که گلوگیر باغبان خویشید ولی راحت و گوارا در کام دشمن فرو می روید.

الا و ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة یا بی الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت .....
آگاه باشید، پسر خوانده بنی امیه [ابن زیاد]، که پدرش نیز پسر خوانده و ناپاک بود، مرا بر دو راهی مرگ و ذلت نگاه داشته است و من هرگز تن به ذلت نخواهم داد. نه خدا به خواری من راضی است، نه پیامبرش، نه مردان با ایمان، نه دامنهای پاکی که مرا پروریده اند و نه شجاعان و غیوران. هیچ یک از این گروه از پیروی فرومایگان خشنود نمی شوند و آن را بر کشته شدن کریمان و رادمردان ترجیح نخواهند داد.

در پایان امام(ع) اشعار فروة بن مسیک مرادی را قرائت کرد، اشعاری که مضمونش چنین است:

اگر شما را شکست دادیم، از قدیم چنین بوده ایم و تازگی ندارد. اگر با شکست رو به رو شدیم، باز مغلوب نشده ایم; پیروزی در هر حال با جبهه حق است. ما با ترس خوی نگرفته ایم; اگر کشته شویم، سرنوشت، شهادت در راه خداست.
ه) تسلیم محض در برابر حق -جل و علا -

بالاترین پیام سیدالشهداء، در روز عاشورا، تسلیم در برابر خداوند سبحان بود. یاران آن حضرت نیز چنین بودند و در برابر امام خویش می گفتند: انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامة; من تا روز قیامت، با هر که با شما [معصومان] سازش کند، سازش می کنم و با هر که بر شما [معصومان] سر جنگ داشته باشد می جنگم.

یاران امام(ع) ظهر عاشورا، بعد از به جای آوردن نماز ظهر، گویا بیعتی دیگر کردند و بر تسلیم بودن خویش در برابر فرماندهی چنین تاکید کردند: نفوسنا لنفسک الفداء و دماؤنا لدمک الوقاء فوالله لا یصل الیک و الی حرمک سوء و فینا عرق یضرب; (9) جانهای ما فدای جان تو باد [ای پسر فاطمه] و خونهای ما فدای خون پاک تو باد. سوگند به خدا، تا وقتی جان در بدن داریم، هرگز به تو و اهل حرمت گزندی نخواهد رسید.

امام(ع) و یارانش هرگز به پیروزی فکر نمی کردند، بلکه می خواستند وظیفه الهی خود را انجام دهند. در سایه چنین دیدگاهی اضطراب و دو دلی در آنان راه نمی یافت و از آغاز تا پایان نبرد از آرامشی ویژه مردان الهی برخوردار بودند. سالار شهیدان با توجه به مصایب سنگینی چون در خون غلتیدن یاران، برادران و فرزندان و نیز جراحات فراوان پیکرش چهره بر خاکهای گرم کربلا نهاد و حدیث عشق به خدا و تسلیم در برابر خالق را چنین زمزمه کرد:

صبرا علی قضاءک یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین، مالی سواک و لا معبود غیرک، صبرا علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائما لانفاد له یا محیی الموتی یا قائما علی کل نفس بما کسبت احکم بینی و بینهم و انت خیر الحاکمین. (10)

خدایا، در برابر قضا و حکم حتمی ات صبر پیشه می کنم. خالقی جز تو نیست; ای یاور یاری جویان، غیر از تو یاوری ندارم و جز تو معبودی نیست. حکم تو را می پذیرم، ای فریادرس کسی که فریادرسی ندارد; ای جاودانه ای که پایانی ندارد، ای زنده کننده مردگان و ای قیومی که بر اعمال همه افراد نظارت داری، تو خود میان من و دشمنانت قضاوت کن; تو بهترین داورانی.

کد:
http://www.hawzah.net


---------------------

[size=18]بنى اميه
اين خاندان هميشه رقيب و مخالف سرسخت پيامبر (صل الله عليه و آله ) بود و تا فتح مكه و ياءس كامل مشركين ، در حال جنگ با اسلام و قرآن بوده و در جنگ بدر، احد و احزاب ، نه تنها پرچم كفر به دوش ابوسفيان و معاويه قرار داشت ، بلكه در بعضى از اين جنگها، ((هند)) همسر ابوسفيان نيز به عنوان تقويت روحى و حمايت معنوى از سپاهيان شرك ، به همراه آنان در ميدان جنگ حضور مى يافت .
ولى پس از پيروزى اسلام در ((جزيرة العرب )) كه براى آنان تظاهر به شرك و جنگ علنى وجود نداشت ، اين كفر به نفاق مبدل گرديد و ظاهرا اسلام را پذيرفتند، اما در باطن امر و در عمل ، همان دشمنى و كينه گذشته با اسلام و قرآن را تعقيب نمودند و آنگاه كه معاويه به قدرت رسيد، در كنار اين نفاق ، ظلم و ستم بر مسلمانان واقعى را به حد اعلى رسانيده و پيروان اميرمؤ منان (عليه السلام ) را به زنجير كشيد و اينك نوبت به فرزند او يزيد فاسق رسيده است .
آرى ، حسين بن على (عليه السلام ) در لابلاى پيامها و گفتارهايش ، هم از اهل بيت سخن گفته و هم خودش را معرفى نموده است و هم فساد بنى اميه و دشمنى آنان با اسلام و همچنين ظلم معاويه و فساد و انحراف يزيد را برملا ساخته است .
انهم لن يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى ، فاذا فعلوا ذلك سلط الله عليهم من يذلهم حتى يكونوا اذل فرق الامم .(121)
((آنان دست از من بر نمى دارند تا خون مرا بريزند و چون اين جنايت را مرتكب شوند، خداوند كسى را بر ايشان مسلط گرداند كه آنان را ذليلترين ملتها سازد)).
اين جمله را امام عليه السلام در منزل ((بطن عقبه )) و در پاسخ ((عمروبن لوذان )) فرمود آنگاه كه او هم از سفر منصرف شده و به مدينه مراجعت نمايد.
محمد صادق نجمى

کد:
http://www.ghadeer.org


كسى كه بيشترين لطمه را به پيكره اسلام و مسلمانان وارد كرد, معاويه بود; چرا كه او طى پنجاه سالى كه برمسلمانان مسلط شده بود, نه تنها بسيارى از حرمت ها را شكست بلكه در تحريف سيره و سنت پيامبراكرم(ص) تلاش زيادى كرد. اميرمومنان كه بهتر از هركس ديگرى سابقه ديرينه اين طايفه و على الخصوص معاويه را مى دانست, طى نامه اى به مردم عراق به اين مسئله اشاره كرده و چنين خاطر نشان مى سازد: بدانيد كه شما مردم عراق با كسانى رو به رو شده ايد كه طلقإ (آزاد شدگان) و فرزندان طلقإ هستند, و با گروهى مى جنگيد كه به زور و به اكراه اسلام آورده اند. آنان از دشمنان خدا و سنت پيامبر و قرآن مجيد و پيروان احزاب و بدعت ها مى باشند (1) و در خطبه ديگرى به هنگام تشويق ياران خود به هنگام رفتن به جنگ عليه معاويه فرمود: پيش به سوى دشمنان خدا و سنت و قرآن مجيد; به سوى باقى ماندگان احزاب و قاتلان مهاجران و انصار. (2)
کد:
nahad.nit.ac.ir

-----------------------
امام در شب عاشورا مي فرمايد: (من ياراني در جهان بهتر از ياران خود سراغ ندارم و شما را بر ياران جنگ بدر كه ياران پيغمبر بودند ترجيح مي دهم) و اشخاص نوراني كننده اين صفحه امام حسين ، حضرت اباالفضل ، علي اكبر، علي اصغر، حبيب بن مظاهر ، زهير، مسلم بني عقيل و مسلم بن عوسجه هستند.

کد:
nahad.nit.ac.ir


پيامبر در زمان خودشان هيچ كار كليدي و اساسي را به بني اميه واگذار نكردند. اما متأسفانه در زمان عمر (ل...) اولين مسئوليت سياسي را يكي از فرزندان ابوسفيان بعهده گرفت عمر، يزيد بن ابوسفيان (برادر معاويه معروف ) را والي شام نمود و بعد از او برادرش معاويه والي شام شد و تا آخر حكومت عثمان بر شامات حكومت كرد شامات آن موقع يعني (سوريه- تركيه – لبنان – فلسطين) كم حكومتي نبود در طول اين ساليان دراز، جاي پاي محمكي براي بني اميه پيدا شد و در آن زمان بني اميه، حاكمان شهرهاي اسلامي مخصوصا مصر، كوفه ، بصره شدند. حتي وزارت خود عثمان به دست دامادش يعني مروان بن حكم از دشمنان قسم خورده اسلام سپرده شد و خود معاويه هم كه فكر خليفه شدن را در ذهن مي پروراند روز به روز وضع خودش را تحكيم مي بخشيد .

معاويه تا زمان عثمان دو نيروي مهم در اختيار داشت:

1ـ قدرت و پستهاي سياسي

2ـ قدرت اقتصادي

3ـ با كشته شدن عثمان نيروي سومي ديگر در خدمت خودش گرفت و آن اينكه ، معاويه مرثيه داستان خليفه مقتول و مظلوم را مطرح كرد و احساس ديني و مذهبي گروه زيادي از مردم، مخصوصا مردم شامات را جريحه دار كرد و شعار (من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطاناً – اسراء 33) را سر دادند و با اين شعار صدها هزار نفر را به نفع مقاصد خود در اختيار گرفت.

با اينكه معاويه خبر داشت كه قاتل عثمان چه اشخاصي هستند و مي دانست وقتي مسلمانان ريختند تا عثمان را به قتل برسانند علي (ع) به او آب و آذوقه رساند و فرزندان خود را مدافع او كرد كه خليفه كشي باب نشود و معاويه هم كه با نيروهاي عظيمش در شام بود وقتي عثمان از او استمداد مي كند او قادر بود كه مسلمانان را تار و مار كند ولي فكر كرد از كشته شدن عثمان بيشتر از زنده بودنش مي توان بهره برداري نمود لذا نشست تا خبر قتل عثمان رسيد و عثمان هم نصايح حضرت علي را گوش نكرد و فكر مي كرد كه سپاه شام مي رسد و او را نجات خواهند داد براي همين معاويه بعد از قتل عثمان، فرياد وا عثماناه سر داد و پيراهن عثمان را بر چوب كرد و بر روي منبر گريه كرد و اشك تمساح ريخت و اشكهايي بسيار از مردم گرفت.
بعد از شهادت حضرت علي (ع) معاويه خليفه مطلق مسلمين شد و قدررت چهارم خود را هم در اختيار گرفت و شخصيتهاي ديني و به اصطلاح امروز روحانيهاي درباري مانند ابوهريره را استخدام كرد و سپاهي به نام دين عليه مولي علي(ع) تجهيز نمود. و بعد از شهادت علي (ع) دستور داد در منابر و خطبات علي (ع) را سبّ و لعن كنند حتي در مدارس به مدرسين تكليف شد و در كتابها چاپ شد تا بچه ها از كودكي مطالب جعلي ياد بگيرند از آن روز ، احاديث در مدح عثمان و مقداري در مدح شيخين شروع شد و علمايي كه مخالفت مي كردند را با مال و مقام مي خريد يا طرفداران خيلي جدي علي (ع) مانند حجربن عدي يا عمروبن حمق خزاعي را به شهادت مي رساند و با كمك روحانيون درباري آن زمان ، چنان مبارزه ، عليه اسلام و اهل بيت(س) را آغاز نمودند كه حتي در نماز جمعه هم سبّ و لعن كردن علي (ع) بخشنامه شد و اين عوامل بعنوان سنت سوء باقي ماند.
معاويه با يك ملايمت و بذل و بخشش فراوان، سران عرب و دانشمندان مهاجر و انصار را تا آنجا كه ممكن بود و فريفت و دور خود جمع كرد و وسائل راحتي آنها را فراهم نمود و در محيط شام يك حوزه علميه بظاهر آبرومند بر اساس ترويج اسلام و قرآن كه دور از سياست باشد را ساخت و متصديان آن را تشويق كرد و مردم عوام را از اين راه فريفت و با كمال هوشياري، مخالفين جدي و دانشمندان مخالف را زير نظر داشت و با سياستي بي رحمانه آنها را مسموم كرد و افسران سنگ دل و خونخواري را مانند بسربن ابي ارطاه كه استاد آدم كشي بود را بر جان و مال آنها حاكم كرد و دستگاه تبليغاتي بسيار وسيعي تشكيل داد كه اساس و بنيان آن، شعر شاعران، حديث محدثان، تفسير مفسران جعلي در رأس آن بود و هر روز هر چه را كه مي خواست از زبان آنان مخصوصاً ابوهريره و كعب الاحبار يهودي در بين مردم منتشر مي ساخت و همين روشهاي مسموم كردن براي خلفاي بعدي روش خوبي بود براي همين سئوال پيش مي آيد چرا امام حسين قيام كرد؟
کد:
nahad.nit.ac.ir


[/size]
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
Aliabadi
پستتاریخ: دوشنبه 12 آبان 1393 - 19:07    عنوان: پاسخ به «امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

سنت زیبا نام گذاری کودکان در بزرگداشت خاندان پیامبر (ص) و امام علی (ع ) وشهدای کربلا

یکی از نشانه های عمیق عشق و محبت ایرانیان و ارادت انان درطول تاریخ به خاندان پیامبر (ص)و اهل بیت ، بعنوان شیعیان وفادار علی (ع) نامگذاری کودکان ایرانی بیاد شهدای کربلا برای زنده نگهداشتن نام این شهدای پاک و بزرگوار بوده و هست. خاندان امام علی (ع) الگوی جوانمردی و نمونه های والایی برای تمامی بشریت هستند که نام این پاکان همیشه تابناک و درخشان در صفحه تاریخ میدرخشد و برای همه بشریت درس امید و ایمان و تلاش در راه حق است.





منبع عکس از سایت اینترنت
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » بحث‌هاي عمومي » امام حسين(ع) سالار شهيدان ، روح جاويدان
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc