تاریخ: سهشنبه 15 فروردین 1385 - 17:56 عنوان: عجب تصادفی بود جون داداش !!!!
عضو فعال
عضو شده در: 30 آبان 1384 پست: 627 محل سکونت: بسیج یک
امتياز: 16869
بچه ها ساوه چون یه محیطیه که تصادف توش زیاد مشاهده میشه بخاطر همین هر کی هر تصادفی تو ساوه میبینه یا قبلا دیده بیاد اینجا تعریف کنه .
تا بعد از مدتیاینجا بشه آموزشگاه پلیس برای کشیدن کروکی
البته انشاا... در اینجا همیشه تخته بمونه ولی موتوری ها رو که جریانشو دارین
اینم از جریان من
مکان خيابان محراب حد فاصل بين بهزيستي و بسيج 2 سه راه محراب
زمان ساعت 11 شب
خونه يکي از فاميل ها نشسته بوديم يهو صداي تصادف شنيديم سريع رفتيم سراغ بالکن ديديم آره تصادف شده اساسي چند نفر تو خيابون ولو شدن
من سريع آماده شدم پريدم بيرون به صاب خونه گفتم زنگ بزنه به 110 بياد به محل حادثه
ساعت 5 دقيقه به 11 بود
رفتيم بيرون ديديم 3 نفر وسط خيابون ولو شدن که 2 نفر از اونا با فاصله 1 متر از هم و نفر سوم حدود 8 متر افتاده و بين اينها هم يه موتور له و اورد شده و بدون باک افتاده
حدود 6-7 متر از اينا عقب تر هم 2 تا پيکان با هم شاخ به شاخ کردن
جريان از اين قرار بوده که موتور و پيکان ازسمت بهزيستي به سمت بسيج درحال حرکت بودن و ماشين خلافکار با سرعت بسيار بالا بر خلاف اينا از طرف ته بسيج 2 به سمت بهزيستي در حرکت بوده
تا به 3 راه محراب ميرسن به علت سرعت بالا و عدم تعادل ، موتور با 3 ترک سرنشين رو زير ميگيره و زمين ميزنه و 1 نفر از اونا رو با خودش 8 متر ميکشه و از مسيرش منحرف ميشه و با پيکان روبرويي شاخ به شاخ ميکنه
2 نفر از موتوري ها زخمي زيلي ميشن ولي سبک . اما اوني که پرتاب شده بود جفت پاهاش شکسته يود سرش هم شکسته بود اما زنده مونده بود . حدود 17 سالش بود .
پليس 6 دقيقه اي رسيد
آمبولانس 10 دقيقه طول کشيد برسه ( چقدر هم سريع )
کل ماجرا 18 دقيقه اي تموم شد
موتور هم با پارکينگ منتقل شد
نتيجه : خيلي موقع رانندگي مراقب باشيد . نزنيد ميزنن
ازتصادف نگو که دلم خونه سال 73 یا 72 بود کوچیک بودم با بابام تو میدون شهر داری داشتیم می رفتیم عروسیدختر خالم سرعتمونم زیاد نبو د یکدفعه یه از خدا بی خبر از پشت بهمون زد جلوی ما هم یه ماشین دیگه وایستاده بود ما هم محکم زدیم به اون تو اون تصادف پای بابام شکست .بااینکه کوچیک بودم وچندین سال از این قضیه گذشته ولی هنوز یادم نرفته که چطوری ما رو از لای اون شیشه خورده ها کشیدن بیرون اون روز بخاطر اینکه من زیاد ناراحت نباشم من رو بردن توی عروسی ولی من از اول تا اخر عروسی همش گریه کردم
ولی یکی از وحشتناکترین یا بهتر بگم غم انگیز ترین صحنه تصادفی که دیدم توی قم بود اخر شب بود طرفای خیابون گلزار داشتیم با ماشین رد می شدیم دیدیم کف خیابون پر از خون جمعیته که وایستاده رفتیم جلوتر دیدم ماشین عروس عروس وداماد بیچاره رو با چه وضعی از ماشین می کشیدن بیرون واقعا دل ادم واسشون کباب می شد فامیلاشون نشسته بودن کف خیابون میزدن تو سرشون مثل اینکه یکی از فامیلای داماد می خواسته سربسر اینا بزاره اینا هم سرعتشون زیاد بوده نتونستند کنترل کنن و.......
عضو شده در: 19 شهریور 1384 پست: 1201 محل سکونت: ساوه
امتياز: 28580
متأسفانه خيلي از تصادفات كه غريبانهترين تصادفات هم هستند، در آخراي شب اتفاق ميافته!
اون هم به خاطر اينكه همه فكر ميكن خيابونا خلوته و موقع ويراژ دادنه
جاي شما خالي،
من به خاطر شغلم مجبورم ساعت دوازده هر شب پياده از مخابرات بيام خونه، تو مسير من تا پامو ميذارم تو خيابون بعدي، صدا اياياي يه تصادف ميياد
يكيش هم كه توي يه پست ديگه براتون تعريف كردم كه نامرد پژوييه زد جلو چشم ما يه نفر رو از وسط نصف كرد و در رفت
عضو شده در: 30 آبان 1384 پست: 627 محل سکونت: بسیج یک
امتياز: 16869
این همون پستی که حمید تو تاپیک دیگه گفته بود منم نقل قول کردم :
Hamid نوشته است:
از كشتن نگيد كه دلم خينه!
جاي شما خالي (واقعا خدا هميشه در اين مواقع جاي همه رو خالي بذاره!)، ديشب ما ساعت 12 شب داشتيم از سر كار بر ميگشتيم
با يكي از رفقا توي خيابون فردوسي ميآمديم، رسيديم به روبروي "مهدي فيلم" يك دفعه ديديم يك صداي خيلي خيلي مهيب بلند شد! دقيقا پشت سرمون!
بعد برگشتيم عقب ديديم يه پژويي با سرعت تموم زد به يه چيزي!
من و رفيقم اول فكر كرديم پشكهاي يا حد اقل يه نفر با موتور بود!
بعد ديديم استخون مستخوني كه روي هوا داره ميره!
من نگاه كردم ديدم موتور يارو كنار خيابونه! پس فهميدم كه خود يارو داشته ميرفته اون ور خيابون، پژويي زده بود بهش!
بعد ديدم زنش كنار موتور وايستاده! نگو باباي يه خانواده بود كه داشت ميرفت از خيابون رد بشه بره ماهي بگيره
به خدا قسم از وسط دو نيم شد
پژويي چنان خورد بهش كه ما در صد متر اون ور تر، صداي خرد شدن استخوون و هيكل يارو رو فكر كرديم بشكه تركيده!
حالا بقيهشو گوش كنيد!
ياروي نامرد، پژوييه! وقتي ديد اينطور كه خرده، هيچي از باباهه نمونده، دقيقا زير گرفتش و همينجور روي جسد بيچاره گاز ميداد تا بتونه فرار كنه
خدا شاهده من استخون پاي يارو رو رو آسمون ديدم
اين رفيق ما تو هلال احمر كار ميكنه! به من گفت حميد اين زد به آدم؟ گفتم نه پس زد به درخت؟
گفت حميد! اين دو نيم شده! گفتم آره ميدونم، بيا بريم!
باور كنيد مادره نميدونست سر اين تيكه گريه كنه يا سر اون تيكه، مييامد بالاي اين تيكه جيغ ميزد، ميرفت سر اون تيكه جيغ ميزد
اين رفيق ما هلال احمر بازيش داشت گل ميكرد، ميگفت بيا بريم ببينيم چي شد! يارو رو ببريم بيمارستان!
من گفتم اگه بري جلو من ميميرم!
گفتم بيا بريم، مردم آمدن خودشون ميبرن، من طاقت ديدنشو ندارم!
آقا من انقدر ترسيده بودم، از فردوسي تا ارك ولي عصرف داشتم كم كم دار فاني رو وداع ميگفتم،بدو بدو آمدم آب طلا درست كردم خوردم
اميدوارم هميشه جاي من هم در اين مواقع خالي باشه
تيكههاي يارو رو ريختن پشت وانت گل فروشي روبروش بردن بيمارستان (سرد خونه بگم بهتره)
حالا من پيگيرم ببينم يارو پژوييه چي شد!
چون يه پرايد مثل برق افتاد دنبالش
بحث تصادف شد ومن هم ياد تصادف خودم افتادم
اقا جاتون خالي امتحانات پايان ترم دانشگاه را داده بوديم ( پارسال) يك هفته مونده بود به محرم كه با بروبكس دانشگاه با 3 تاپرايد رفتيم ابعلي اسكي اونجا كلي حال كرديم بعد از اسكي موقع ناهار بود كه با بچه ها بوديم گفتيم ناهار چي كنيم به اتفاق داشتيم مي رفتيم سراغ اكبر جوجه اصلي كه توي جاده امل است اقا چشتون روز بد نبينه يه هو اين رفيق ما مخش تاب برداشت در محل سبقت ممنوع رفت سبقت ديدمان هم كافي نبود امد كه لاييي بكشه ناگهان جلومان يه پرشيا سبز شد شاخ به شاخ شديم دوستانمون امدند كه مارا بيارند از ماشين پايين گفتند كه مرده ايم ولي به خير گذشت من كه تا دو ماه كابوس مي ديدم و فقط خود اربابم اقا ابوالفضل ما را نگه داشت بچه ها ازتون يه خواهش دارم موقع رانندگي با سرعت مطمئنه حركت كنيد لايي هم نكشيد كار يه بار اتفاق مي افته اين رفيق ماهم اخر لايي بازها بود ولي يك بار كم اورد و اين طور شد مراقب خودتون باشيد
اي بابا چرا اينقدر از اين تصادف بيچاره بد ميگيد من كه ازش خيلي خوشم ميياد چون اگه چند وقت پيش تصادف نكرده بودم معلوم نبود چه بلايي سر دستم مياومد
ماجرا از اين قراره كه من و رفيقم توي رنو پشت خيابان سيد ابورضا پارك كرده بوديم ( بماند كه خلاف پارك كرده بوديم ) اين رفيقم رفت جايي برگرده منم نشسته بودم يك هو ديدم يه صداي ماشين خاور مياد اينور اونورو نگاه كردم ديدم اي بابا همين خاوريه كه ما پشتش پارك كرديم
خلاصه سرتونو درد نيارم كه اين يهو دنده عقب اومد روي من
منم ناخودآگاه درو باز كردم و دستمو از لاي در آوردم بيرون تا بهش بفهمونم اينجا يه ماشين است ولي يه خورده دير شده بود چون دستم مونده بود لاي در و اتاق خاور و اينقدر داد زدم تا يارو تازه فهميد ما هم هستيم
بعد منو رفيقم رسوند بيمارستان سريع يه عكس گرفتيم و پزشك كشيك گفت: دستت كه چيزيش نشده ولي بايد به دكتر ارتوپد مراجعه كني
ماهم رفتيم دكتر و ديديم دكتر گفت شانس آوردي دستت نشكسته وگرنه ديگه خوب نميشد چون توي بازو كيست هست و خوب شد كه متوجه شدي و بايد هرچه سريعتر آن را بيرون بكشيم و از استخوان پات يه تيكه برداريم بزاريم جاش
پس بايد با يه نگاه خوب به اتفاقات و حواث زندگي نگاه كنيم و بگوييم هر چه از خدا آمد خوش آمد
عضو شده در: 30 آبان 1384 پست: 627 محل سکونت: بسیج یک
امتياز: 16869
ای وای
یعنی میخوام بگی الان آبکش شدی
خیلی برات متاسفم . الان که فکر میکنم و تو ذهنم دست تو رو بین خاور و در و پنجره تصور میکنم چندشم میشه . خوب شد در پاره نشد حالا
الان هم که داشتم ساعت 2 نصف شب رفیقمون رو از خونه با هزار دوز و کلک بیرون میکردم تو خیابون صدای آمبولانس شنیدم که داشت به سمت ته بسیج میرفت . معلوم نبود کدوم بنده خدایی براش اتفاق پیش اومد بوده .
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید