تاریخ: جمعه 23 اردیبهشت 1390 - 10:10 عنوان: شناخت شخصيت انگلي و تخريبگر و جرم آفرين ساديستگر
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
شناخت شخصيت انگلي و تخريبگر و جرم افرين ساديستگر
فردي كه داراي تمايلات ساديستي است آدم ناتوان، بدبخت و ضعيف و ناخشنودي است چون خود قادر به خوشبخت ساختن خويش نيست و اعماق روانش مملو از اضطراب و تنفر و درگيري است . فرد ساديس توانايي مديريت دنياي درون خويش را ندارد و همين عدم توانايي مديريت عواطف و احساسات و غرايز اش نوعي شلختگي و بي نظمي دروني او را و عدم لياقت و توانايي او را بخوبي نشان ميدهد. چون فرد ساديست خوشبخت نيست و توانايي رسيدن به آرامش رادر درون خويش ندارد. پس ديگران نيزبنا بر عقيده او نبايد رنگ خوشبختي و آرامش بخود ببينند. ريشه ضعف اين دسته از اين واقعيت سرچشمه مي گيرد كه قادر به استخراج نيروي مثبت كافي از كان درون خويش را ندارند و در واقع از نظر توليد و خلق انرژي روحي به نوعي نازاهستند . جاي تعجب ندارد كه اين دسته افراد فوق العاده استثمارگر و سوء استفاده چي هستند و در پي سلطه جويي برروي انسانهاي ديگر برمي ايندتا منابع و انرژي انسانهاي ديگر را به يغما برند و با تغذيه از منابع ديگران در پي رفع غرايز و شهوات خود بر ميايند ريشه بسياري از جرايم اين افراد در همين نكته نهفته شده. فرد ساديس مانند يك زالو ، ساس وكنه انگلي رفتار ميكند. كنه وساس جانوري است كه در طبيعت توليدگر نيستتد و از طريق مكيدن خون ديگر موجودات به زندگي انگلي خويش ادامه ميدهند . علاوه بر مكيدن خون ،آسيب هاي فراواني نيزبه موجودات زنده وارد ميسازند. باطنا يك فرد ساديست موجودي وابسته و ناتوان است و همه تلاش او براي پنهان ساختن اين ضعف دروني اش است.
اعماق وجوداين دسته افراد شبيه يك خانه سياه و جنگ افروزي است كه ساكنان ان با هم دائم در حال جنگ و درگيري و دشمني هستند و هيچ چيز در واقع سرجاي خود نيست .اشوب نا پايان در اين خانه حاكم است و امنيت و آرامشي در ان ديده نمي شود. به علت تضاد دروني فرد ساديس روان او از هم پاشيده و متلاشي است . فرد ساديست توانايي اداره و مديريت روحي خود را در واقع ندارد . با همه ظاهر غلط اندازو پر طمطراقش و سلطه گرش از خوشبختي نصيبي ندارد و با كمك نقاب قدرت نمايي خود رااز ديد ديگران مي پوشاند بيش از فريب ديگران در صدد فريب دادن خويش و انكار واقعيت هاي وجود خويش است. به اين علت اين دسته از حساب پس دادن هميشه تفر ه ميروند و رفتارهاي سلطه گرانه اي از خويش نشان ميدهند. روان اين فرد از جويبارهاي غريزه مرگ سيراب ميشود وبا هر چيزي كه رنگ زندگي و زنده بودن و آرامش و خلاقيت و زيبايي و محبت دارد سر ناسازگاري دارد. اريك فروم ساختمان دروني فرد ساديسم را منشعب از عصاره شخصيت تخريب گر مي داند كه با هر چيز زنده و زندگي بخش و خلاق و زيبا نا سازگاري دارد. اعماق افكار فرد ساديست خود تخريب گرا و دگر تخريب گراست. به بيان عاميانه اين دسته شرور خوانده ميشوند. اين تخريب گرايي فرد ساديست از همان نازايي روحي او سرچشمه مي گيرد .با صدها نقاب در پي مخفي كردن اين ضعف است. خشونت و آزار وسيله دستيابي او به اهداف انگلي خويش است. شجاعت و موفقيت ديگر افراد تعادل ساديست را به هم ميريزتد و او را دچار اضطراب و ترس شديد ميسازد به همين دليل اين دسته تاب رقيب را در صحنه زندگي ندارند. به همان گونه كه ظلم زشت است عادت مظلومانه رفتار كردن هم زشت است. فردي كه اغلب اجازه ميدهد به او توهين و خشونتي رواشود و با ان مقابله نمي كند با ظالم همدست است. زيرا ساديست و مازوخيست هر دو دچار حقارت از خويش هستند و هردو اين رفتار دو روي يك سكه است.
از شيوه هاي عمده فرد ساديست بيرون فكني و يا تعكيس است يعني فرار از واقعيت ها و مشكلات درون خويش و حواله ان به محيط بيرون . در واقع اين دسته افرادي هستند ترسو و بي ليافت كه بجاي ايستادن و تحمل سختي ها و حل مشكلات ساكنين خانه وجودشان و يا دنياي درونشان، واقعيت خويش را منكر ميشوند و بيرون فكني مي كنند . اين استراتژي ها كوتاه مدت مشكل اصلي اين دسته را براي دراز مدت حل نمي كند و ريشه اضطراب همچنان در وجود فرد ساديست باقي مي ماند. راه مقابله افراد با اين دسته اين است كه در مقابل رفتارهاي فرد ساديست بي تفاوت و منفعل نباشند و با ان با شجاعت مقابله كنند. زيرا فرد ساديست تا زماني قادر به تاخت و تاز است كه در مقابل خويش مقابله گري را نبيند. ولي به محض مشاهده مقابله از اعمال قدرت و رفتارهاي سلطه گرانه بخاطر مصالح خويش دست بر مي دارد. زيرا فرد ساديست در نهان خويش از ترس عاري نيست و يكي از تاكتيك هاي فرد ساديست اين است با نقاب سلطه گري ترس خويش را از ديد ديگران پنهان ميسازد و در صدد فريب ديگران است. ولي واقعيت اين است كه فرد ساديست با اتشفشاني زلزله خير كه در درونش خانه دارد، وجود لزران و متزلزل و ضعيفي بيش نيست كه در مقابله افراد مومن ، اگاه، هوشيار و شجاع با يك تلنگر در هم مي ريزد.
به همين دليل است كه هرفرد مسلمان و آزاده ايي اگر هر روز به نداي لا اله الاالله ايمان بياورد و عبوديت خدا را از صميم قلب پذيرا باشد و هر چيز جز خداي مهربان و رحمان و رحيم را نفي كند و درپي اعمال نيك و خير باشد از شر وسواس خناس مخرب در قلعه امن خدا درامان است(به اين ايه ايمان داشته باشد رب الناس، ملك الناس. اله الناس....). كسي كه به خدا ايمان داشته باشد از شر وسواس خناس محصون است زيرا اراده اش در مسيري در حال رشد و نمو و حركت است كه به سرچشمه زندگي و جاودانگي پيوسته است و شر و خير را مي شناسد و در مقابله با شر و جرم شجاع است و همانگونه كه در ايات گفته شده عناصر وجودي يك ايمان اورنده به خدا مانند سرب توصيف شده يعني غير قابل نفود و محكم است. موقعي كه ميخواهيد در بيمارستان به آزمايشگاه راديو لوژي برويد پرستار به شما يك لباس سربي مي پوشاند تا بقيه اعضاء بدن شما از اشعه ايكس مصون باشد و مي بينيم اين فلز سرب است كه نمي گذارد اشعه ايكس به بقيه سلول هاي بدن وارد شود.
ايمان و عشق بخدا و اعمال نيك بهترين داروي سلامت روح انسان است كه بيشترين مصونيت و امنيت را به روح و جسم فرد و جامعه ميبخشد. خداوند به انسانها شجاعتي، تواني و كرامتي عطا مي كند كه در مقابله با فرد ساديست و مجرم و خشونت گرا منفعل و بي دست و پا عمل نمي كند و در مقابل كجي ها و زشتي ها با نيروي ايمان و صلابت فعالانه مياستد و عكس العمل مساعد نشان ميدهد.
همه نيروهاي انتظامي جهان بنا بر علم جرم شناسي( كرمي ناليتت) به اين اصل واقفند كه يكي از علل وقوع جرم در مكاني، رفتارمنفعل وبي تحركي افراد حاضر در صحنه وقوع جرم است. برعكس حساسيت و واكنش افراد حاضر در صحنه يك جرم را خنثي مي كند و اغلب مجرمان در اين مواقع فرار را بر قرار ترجيح ميدهند.
در جوامعي ميزان امنيت بالاست كه بيشتر افراد آن احساس مسوليت داشته و در مقابله با اعمال زشت و جرم زا بي تفاوت رفتار نكرده و زمينه را براي اعمال شرور سخت مي كنند.
فرد ساديست بيماري است كه خويش خود را دوست ندارد. وقتي كسي خويش واقعي خود را دوست نداشته باشد و درونا براي خويش كرامتي و ارزشي قائل نباشد، قادر است تخريب گر باشد كسي كه تخريب گر است براحتي ديگران را آزار ميدهد و امنيت اجتماعي را به هم ميريزد و به زندگي اجتماعي و صلح اجتماعي صدمه و آسيب ميرساند . بنا بر قانون بقاء اجتماعي سلامتي ارجعيت دارد و بيماري مورد تحقيق بررسي ميشود تا با ان به شكل صحيح و اصولي مقابله شود.
فرد ساديست آدم بدبختي است كه از قدرت و توان خوشبخت كردن خويش و ديگران بي بهره است . به همين علت دست به اعمال خشونت آميزي مي زند. خصيصه آزار رساندن و خشونت متاسفانه يك نقص و ضعف و ضايعه اي است كه در دسته اي ازمردان و در دسته اي از زنان( با توجه به دامنه قدرت هاي اشكار و نهان) وجود دارد و ابعاد،اشكال وتاكتيك هاي اشكار و نهان ان مختلف است. اشكال اشكار زودتر و عيني تربه چشم مي خورند. اشكال نهان و فريبنده به چشم بصيرت بيشتر نياز دارد. مانند باكتري هايي كه فقط با ميكروسكوپ قابل رويت هستند و همه اين اعمال اشكار و نهان از ساختمان روحي خود تخريب سرچشمه مي گيرد. براي مقابله با اشكال ساديسم در جامعه بايد ابعاد ان و اشكال ان را شناخت .آشكال ساديسم عبارتند از ترسيم اعمال ساديستي و تبليغ ان با وجه بخشيدن به ان . اب و تاب دادن به ان و به رسميت شناختن ان با روشهاي تبليغاتي مثل داستان گوساله سامري و روايت بلعم باعورا . نا تواني در احترام و محبت به ديگران و عدم احترام به حريم ديگران به اشكال مختلف، در ارتباطات اجتماعي با انسانهاي ديگر پرخاشگرانه رفتار كردن و با هر چيز كوچك از كوره در رفتن و دنبال بهانه گشتن، كينه شتري بودن ،ترويج و اعمال هر گونه اعمال جرم و زشت اجتماعي. سكوت در مقابل اعمال زشت و جرم و عدم اعتراض و مقابله با ان. به همين دليل بنا بر بيان حضرت علي ( ع) ظالم و مظلوم هر دو زشت هستند. اساس يك جامعه سالم ، امن و با دوام ترويج رفتار هاي جمعي و تثبيت نورم هاي اجتماعي مبني بر نهي از زشتي ها و دعوت به نيكي و زيبايي ها و تشويق خوبي هاست.
دین کارکردهای فراوانی دارد که میتوان آنها را به دو قسم کلی کارکردهای این جهانی و فرااینجهانی (آخرت) تقسیم کرد، کارکردهای این جهانی در حوزههای روانشناختی، معرفتشناختی و جامعهشناختی قابل بررسی است. در این مقاله سعی شده به طور خلاصه به کارکردهای روانشناختی دین پرداخته شود.
کارکردهای روانشناختی
به لحاظ روانشناختی، دین کارکردهای فراوانی برای انسان دارد. در میان علوم جدید هیچ یک به اندازه روانشناسی، اهمیت و آثار مثبت دین و تدین را برای حیات بشر بیان نکرده است. باید توجه داشت که روانشناسی دین به بررسی دینداری از منظر روانشناختی میپردازد و در صدد تحلیل دین ورزی و بیان آثار آن در زندگی فردی و اجتماعی می باشد.[10]
مطلبی که نباید از آن غافل شد این است که اولا ٌ روانشناسی دین در پی تعیین حق یا باطل بودن دین و ارزش صدق آن نیست چرا که تعیین این مسئله از توان روانشناسی خارج است.ثانیاٌ کارکردهای روانشناختی دین ناظر به دین خاصی نیست، پس در پارهای از ادیان شاید کارکردهای منفی نیز مطرح شود ولی بهترین کارکردها از آن بهترین، دین است. مهمترین کارکردهای روانشناختی دین و دینداری عبارتند از:
1. معنابخشیدن به حیات
معنادار کردن زندگی ازمهمترین کارکردهای دین است و زندگی معنادار نمیشود مگربوسیله پاسخ دادن به پرسشهای اساسی از کجا آمدهام؟ در کجا هستم؟ به کجا میروم؟ دین با بیان جاودانگی حیات بشر و هدفمندی هستی و تدبیر آن در پرتو خداوند حکیم و قادر توانا، خردپذیرترین معنا را به حیات انسان و نظام هستی میدهد.
کارل گوستاو یونگ[11] میگوید: در میان همه بیمارانم در نیمه دوم زندگی ـ یعنی بالای سی و پنج سال ـ یک نفر هم نبوده است که مشکل او در نهایت یافتن بینش مذهبی در مورد زندگی نبوده باشد. به جرأت میتوان گفت که علت بیماری همه آنها این بود که آنچه را مذاهب زنده هر عصر به پیروان خود بخشیدهاند از دست داده بودند و هیچ یک از آنان تا بینش مذهبی خود را باز بدست نیاورد، شفا نیافت.[12]
اشخاصی که زندگی مذهبی دارند، دری که به هنگام مشکلات زندگی بروی این قسم باز میشود بسیار وسیع است[13]، چون دنیایی که محسوس ماست و به چشم میآید قسمتی از جهانی است که به چشم دیده نمیشود. این دنیای محسوس ارزش و معنای خود را از آن عالم غیب دریافت میکند.[14] و این همان کارکرد دین در معنابخشیدن به زندگی بشر است که او را از پوچگرایی میرهاند.
برخی از نتایج روانشناختی تفسیر دینی از زندگی عبارتند از:
1. احساس خوشبینی و رضایت؛
2. مطبوعسازی زندگی در مجموعه هستی؛
3. ایجاد امیدواری؛
4. مسئولیتپذیری؛
5. نشاط و حرکت.
زندگی مذهبی دارای دو صفت مهم است. اول اینکه زندگی دارای فضای میشود که گویا رحمت محض است.و به شکل یک زندگی سرشار از نشاط و سرور و بهجت در میآید. دوم اینکه یک اطمینان و آرامش باطنی و امیدواری ایجاد میگردد که آثار ظاهری آن نیکویی و احسان بیدریغ است[15] و حس نوعدوستی و مسئولیت پذیری نسبت به همنوعان رادر وجود آدمی ایجاد میکند.
2. پاسخ به احساس تنهایی و افسردگی
نخستین علت اساسی همه انواع بیماری، افسردگی، احساس تنهایی وجدا شدن انسان از قدرت الهی است. اگر انسان برای مقابله با آفات احساس تنهایی به خداوند عالم و قادر، خیرخواه پناه ببرد و در هر زمان و مکان، در جمع یا خلوت از درون با معبود خود راز و نیاز کند، از افسردگی و آثار آن نجات مییابد. و این کارکرد تنها در سایه اعتقاد به خدا و دینداری تحقق مییابد. پروست[16] و همکاران وی در ارگون کارایی دو نوع روان درمانشناختی ـ رفتاری[17] را در معالجه بیماران افسرده با یکدیگر مقایسه کردند یک اسلوب سکولار و یک اسلوب دینی، نتایج نشان داد که بیماران معالجه دینی، بسیار سریعتر معالجه شدند و افسردگی آنها نسبت به گروه سکولار زودتر بهبود یافت.[18]
طبق تحقیقات احتمال افسرده شدن، آنان که لااقل هفتهای یک بار در مراسم مذهبی شرکت می کنند نصف آنهایی است که کمتر شرکت می کنند.[19] و هرچه تدین بیشتر افسردگی و اضطراب کمتر میشود.[20] ببیان دیگر بین دینداری وافسردگی نسبت معکوس معنادار وجود دارد.
3. انسجام و تعادل شخصیت
وجود هر انسانی آکنده از غرایز و تمایلات گوناگون است که گاه در تضاد و تعارضاند و اگر در ایجاد توازن بین آنها کوتاهی شود، به اختلال شخصیت میانجامد.دین نقش مهمی را در متعادل کردن غرایز بشر ایفا می کند. هرچه انسجام شخصیت و یکپارچگی هویت بیشتر باشد، سلامت روانی فرد بالاتر خواهد بود.[21] اسکیزوفرنی[22] بیماری روانی نسبتا شدید است که به روان گسیختگی یا چندپارگی شخصیت ترجمه میشود.[23] یکی از آثار دینداری ایجاد یکپارچگی در شخصیت انسان است.[24]
به نظر گُردون آلپورت[25] هرچند پیروی مداوم از هر نظام ارزشی ممکن است به فرآیند یکپارچگی و انسجام کمک کند اما انگیزه دینی امتیاز ویژه دارد. احساس دینی، چون جامعترین احساس است همه چیز را به یکباره در جای خود قرار میدهد و به رنج و شادی، مرگ و زندگی، معنایی برابر میبخشد. و چون همواره ناتمام است، تلاش مستمری را که موجب انسجام شخصیت است، به بهترین شکل حفظ میکند.[26] بدینسان دین هم درتعادل و ایجاد انسجام شخصیت وهم در بقاء آن نقش مهم و بی بدیلی را ایفا می کند.
سلامت و آرامش روان از اصلیترین نیازهای انسان است . با وجود پیشرفتهای علمی بشر در دو قرن اخیر، باز اضطراب و افسردگی و ناآرامی روز به روز بیشتر شده است. در این میان، دین نقش مهمی را در ایجاد بهداشت و سلامت روانی و سلامت جسمانی ایفا میکند. با توجه به تحقیقات روانشناسان، ارزشمندترین آنها عبارتند از:
الف) دینداری و تحمل فشارهای روانی
دینداری باعث کاهش ترسها و اضطرابها می شود و آرامش خاطر را جایگزین آنها میکند.[27] دین در رویارویی با استرسهای زندگی آثار سوء بحرانهای شدید را کاهش می دهد. افراد متدین در هنگام ارزشیابی نوع اول (آیا رویداد به صورت بالقوه خطرناک است؟) و ارزشیابی نوع دوم (آیا من میتوان با این رویداد مقابله کنم؟) برای مقابله با فشار روانی به خوبی از راهکارهای دینی بهرمند می شوند. زیرا واکنش آنها به فشار روانی تحت تأثیر عواملی چون حمایت اجتماعی، سخت کوشی فردی، اتصال به قدرت بی پایان و مانند آن قرار میگیرد، که موجب کاهش فشار روانی در فرد میشود. پس مهمترین تأثیر دین در مقابله با فشار روانی به خاطر نقشی است که در فرآیند ارزشیابی فشار روانی دارد.[28]
ب) دینداری و کاهش خودکشی،مرگ ومیر و افزایش طول عمر
یکی از بحرانهای عصر جدید مسئله خودکشی است که طبق آمار در کشورهای پیشرفته بیش از کشورهای جهان سومی میباشد. اما دین به خاطر معنابخشی به زندگی انسان و مقابله با احساس تنهایی وی و کاهش اضطرابها و نگرانیهای او با این پدیده به مقابله میپردازد. بگونهای که خودکشی در بین دینداران بسیار کمتر از افرادی میباشند که متعهد به آموزههای دینی نمیباشند.
دینداری، نه تنها میزان مرگ و میر را به صورت خودکشی کاهش میدهد، بلکه کاهش مرگ و میر ناشی از آثار فیزیولوژیکی مخرب تنش مزمن و افسردگی را در بدن نیز شامل میشود، افرادی که افسرده هستند، کورتیزن بیشتری را نیز از غدههای آدرنالشان ترشح میکنند. این ماده با سیستم ایمنی بدن تداخل می کند، سیستمی که دفاع عمده بدن را در مقابل سرطان، عفونتها و آنتیژنهای دیگر عهدهدار است.[29]و با ایجاد اختلال در سیستم ایمنی بدن باعث ایجاد بستری مناسب برای ابتلاء به انواع بیماریها می شود.
تنش روانشناختی، فعالیت سیستم عصبی خودکار را افزایش میدهد که باعث بروز مشکلات قلبی و زخم معده میشود. همچنین باعث میشود که غده آدرنال، اپی نفرین[30] و نور اپینفرین[31] ترشح کند. که باعث بسته شدن رگهای خونی میشوند و در ایجاد فشار خون بالا و بیماریهای عروق و بینظمی در ریتم قلبی، سهم دارند. در نتیجه این افراد بیشتر در معرض مرگ قرار میگیرند.[32] و بسیاری از بیماریهایی که سلامت انسان را به خطر میاندازد و موجب مرگ و میر میشوند، مانند سیروز کبدی، سرطان روده و رحم، به بیبندوباریهای رژیم غذایی یا بیبندوباریهای جنسی بازمیگردد که اینگونه موارد در افراد متدین کمتر به چشم میخورد.[33] در نتیجه افرادی که بیشتر متدیناند در مقام مقایسه با کسانی که متدین نیستند دارای شانس بیشتری برای عمری طولانیاند.[34]
بهداشت روانی یعنی بهرهمند بودن از احساس آرامش و امنیت درون و به دور بودن از اضطراب و از آنجایی که منشأ درصد قابل توجهی از بیماریهای جسمانی روانشناختی است، بهرهمندی از بهداشت روان میتواند بر سلامت جسم اثر مثبتی داشته باشد و بدیهی است که سلامت جسمانی نیز بستر مطلوبی برای احساس امنیت درون وسلامت روان میتواند باشد. دینداری با دو روش مستقیم و دو روش غیرمستقیم در سلامت جسمانی اثر مثبت میگذارد. دو روش مستقیم عبارتند از: 1. تشخیص سریع و بهتر بیماریهای جسمانی؛ 2. کاهش برخی رفتارهای جسمانی که به طریق فیزیکی بر سلامت اثر میگذارند. دو روش غیرمستقیم عبارتند از: 1. تقویت حمایت اجتماعی؛ 2. کاهش افسردگی، اضطراب وناراحتیهای عاطفی.[35]
ج) دینداری و کاهش مصرف الکل و مواد مخدر
احتمال ابتلاء به الکلیسم در افرادی که به طور مرتب به کلیسا میروند، نسبت به آنها که کمتر حضور مییابند یک سوم است.[36]
براساس تحقیقات انجام شده توسط جورج ویلانت[37]، الکلیها و مبتلایان به دیگر عادات بیعلاج مثل مواد مخدر احساس شکستخوردگی، بیهودگی و بییاوری میکنند. آنان همواره از روحیه آسیب دیده رنج میبرند. اگر قرار است آنها بهتر شوند، باید منبع قدرتمندی برای اتکائ به نفس و امیدواری کشف کنند. دین یک چنین منبعی است. دین انگیزه لازم برای امید و مراقبت از خود را فراهم میکند[38]، الکل تقریبا مسئول نیمی از کل مرگ و میرهایی است که در اثر تصادف، خودکشی و قتل رخ میدهد[39] ولی غالب ادیان، مصرف زیاد الکل و سایر مواد مخدر و حتی مواد مضر به حال بدن را منع میکنند و باعث سلامت روان و جسم میشوند.
د) دینداری و رضایت از ازدواج و کاهش طلاق
مسأله ناپایداری خانواده و گسست آن یکی دیگر از بحرانهای عصر تکنولوژی میباشد ولی دین و مذهب با طرح نظام اخلاق در خانواده وملزم کردن متدینین به تبعیت از گزاره های اخلاقی مهمترین عامل پایبندی به خانواده و حس مسئولیت پذیری وتحکیم بنیاد خانواده میباشد. که باعث رضایت از ازدواج و کاهش طلاق است و این مسئله عامل مهمی در سلامت روانی خانوادهها وجامعه به شمار میرود.
ه) دین و کاهش ترس از مرگ
ترس از مرگ، حالتی روانی است که بسیاری از انسانها را دچار حیرت و بحران مینماید. دین و باورهای دین به ویژه اعتقاد به خدا و حیات اخروی، ترس از مرگ را میکاهد و این کاهش توسط دین از چند راه تأمین میشود:
1. تفسیر مرگ به انتقال از عالمی به عالم دیگروابطال پوچگرایی.
2. حیات اخروی، ضامن عدالت است؛
3. وصول به کمال مطلق؛
4. کاهش احساس گناهکاری با انجام دستورات دینی.[40]
و) کارکرد دعا و نیایش در رواندرمانی
مطالعات روانشناختی سنتهای روحانی شرق مانند ذکر و دعا و نظایر آنها، نه فقط پیشتاز بسیاری از شیوههای رواندرمانی بوده، بلکه امروزه از مؤثرترین شیوهها می باشد.[41] در بسیاری از موارد دعا، باعث بهبودی سریع حال بیماران شده، دعا برای معالجه امراض روحی نیز بسیار مؤثر می باشد در نتیجه صحت جسمی وروحی را در پی خواهد داشت.[42] به نوشته ویلیام پارکر[43] و الن سنت جانز[44] قطعی به نظر میرسد که نیایش درمانی نه تنها مؤثرترین عامل معالجه است، بلکه نیایشی که از روی فهم صورت گیرد، میتواند مهمترین ابزار در بازسازی شخصیت انسان باشد.[45]
نتیجهگیری
دیندارای آثاری در دو سطح فردی و اجتماعی میباشد. در سطح فردی آثاری چون آرامش روانی، خشنودی و رضایت از زندگی معنابخشیدن به آن، تفسیر صحیح از مرگ، و سلامت جسمانی مورد توجه است. در سطح اجتماعی انسجام اجتماعی، کاهش جرم و بزهکاری، نوعدوستی و حس مسئولیتپذیری مهمترین آثارند.
ولی از نظر اسلام کارکردهای دین تنها این موارد نیست بلکه کمال و اعتلای حقیقی انسان برتر از همه کارکردهای روانی است. دین بیان می کند که انسان عبث آفریده نشده، بلکه خلقت او هدفدار بوده است[46]. و به بهترین صورت جسمی وروحی آفریده شده[47] و با بیان تکریم انسان[48] جایگاه خلیفه اللهی وی را نشان می دهد[49] و برای نیل بمنزلت قرب ورضوان[50] که کمال و اعتلای حقیقی او می باشد، راه عبودیت رانشان میدهد[51] که در پرتو ایمان و عمل صالح بدست میآید[52] ونتیجه آن آرامش واقعی انسان در هر دو سرا میباشد. و تنها عامل آرامش و اطمینان قلبی را یاد خدا معرفی میکند.[53]
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید