يك شنبه 2 دی 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » شعر » ☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3 ... 10, 11, 12 ... 39, 40, 41  بعدی
 ☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼ « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
soveh
پستتاریخ: شنبه 19 شهریور 1390 - 15:04    عنوان: Re: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

ronak نوشته است:
خسته ام از این فراق از انتظار
بی قرارم بی قرار بی قرار
در فراق روی ماهت، سیل اشک
می رود از دیده ام بی اختیار
بی تو پاییز است عمر کوتهم
با تو اما
فصل
فصل من بهار


بسیار زیبا بود دوست عزیز ممنونم


چه بی‌تابانه می‌خواهمت ای دوری‌ات آزمونِ تلخِ زنده‌به‌گوری!
چه بی‌تابانه تو را طلب می‌کنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه‌یی بیهوده است.

بوی پیرهنت،
این‌جا
و اکنون. ــ

کوه‌ها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را می‌جوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج می‌زند.

بی‌نجوای انگشتانت
فقط. ــ
و جهان از هر سلامی خالی‌ست.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: شنبه 19 شهریور 1390 - 15:06    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

قناری گفت:
کُره ما
کُره قفسها ؛ با میله های زرین و چینه دان چینی.
ماهی سرخ ؛ سفره هفت سین اش به محیطی تعبیر کرد
که هر بهار متبلور می شود
کرکس گفت:
سیاره من، سیاره بی همتایی که در آن مرگ
مائده می آفریند.
کوسه گفت:
زمین سفره برکت خیز اقیانوسها.
انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستین اش از اشک تر بود.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
SibeSorkh
پستتاریخ: شنبه 19 شهریور 1390 - 19:47    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر دائمی
کاربر دائمی

عضو شده در: 24 آبان 1389
پست: 1253
محل سکونت: حوالی خدا
iran.gif


امتياز: 32905

سر زده به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای!
-----------------------------------
دستور زبان عشق.قیصر امین پور
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
ronak
پستتاریخ: شنبه 19 شهریور 1390 - 23:08    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 11 اردیبهشت 1390
پست: 59

blank.gif


امتياز: 1610

سلام؛
soveh, عزیز از لطف شما ممنون.

چون به دوست دل سپردم
به خود این گمان نبردم
که نه بخت وصل دارم
نه تحمل جدایی

موفق باشید Smiling
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 20 شهریور 1390 - 14:48    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

شعر فراقی را گذاشتیم دوستان شاکی شدند Very Happy
به جبران اون.... یک شعر بسیار زیبا و عاشقانه از شاملو براتون میگذارم، امیدوارم خوشتون بیاد

میعاد
در فراسوي ِ مرزهاي ِ تن‌ات تو را دوست مي‌دارم.

آينه‌ها و شب‌پره‌هاي ِ مشتاق را به من بده
روشني و شراب را
آسمان ِ بلند و کمان ِ گشاده‌ي ِ پُل
پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده
و راه ِ آخرين را
در پرده‌ئي که مي‌زني مکرر کن.

در فراسوي ِ مرزهاي ِ تن‌ام
تو را دوست مي‌دارم.

در آن دوردست ِ بعيد
که رسالت ِ اندام‌ها پايان مي‌پذيرد

و شعله و شور ِ تپش‌ها و خواهش‌ها

به‌تمامي

فرومي‌نشيند
و هر معنا قالب ِ لفظ را وامي‌گذارد

چنان‌چون روحي

که جسد را در پايان ِ سفر،

تا به هجوم ِ کرکس‌هاي ِ پايان‌اش وانهد...

در فراسوهاي ِ عشق
تو را دوست مي‌دارم،
در فراسوهاي ِ پرده و رنگ.

در فراسوهاي ِ پيکرهاي ِمان
با من وعده‌ي ِ ديداري بده.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: یکشنبه 20 شهریور 1390 - 16:27    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

اشک رازیست

لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی که چنان بدانی…

من درد مشترکم

مرا فریاد کن....
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
ronak
پستتاریخ: یکشنبه 20 شهریور 1390 - 18:30    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 11 اردیبهشت 1390
پست: 59

blank.gif


امتياز: 1610

wow
چه جو سنگینی!

بعد تو برگ برگ زمین را ورق زدم
دنیا برای خاطره ها پاک کن نداشت

کاش می شد به تو گفت
که تو تنها سخن عشق منی

موفق باشید Smiling
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: دوشنبه 21 شهریور 1390 - 15:07    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

ronak, جان شعرهای فوق العاده ای انتخاب می کنی. بسیار ممنونم

rezvaneh, عزیز بسیار ممنونم...بخاطر این که اون شعری که انتخاب کردی بسیار زیباست با اجازت کاملش را من میگذارم.

اشک رازی ست
لبخند رازی ست
عشق رازی ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نيستم که بگوئی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
يا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی ...
من درد مشترکم
مرا فرياد کن.

درخت با جنگل سخن می گويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده،
من ريشه های ترا دريافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هايت با دستان من آشناست.


در خلوت روشن با تو گريسته ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
زيبا ترين سرودها را
زيرا که مردگان اين سا ل
عاشق ترين زندگان بودند.

دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دير يافته! با تو سخن می گويم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دريا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گويد
زيرا که من
ريشه های ترا دريافته ام
زيرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
SibeSorkh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 23 شهریور 1390 - 17:54    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر دائمی
کاربر دائمی

عضو شده در: 24 آبان 1389
پست: 1253
محل سکونت: حوالی خدا
iran.gif


امتياز: 32905

من او را دیده بودم
نگاهی مهربان داشت
غمی در دیدگانش موج می زد
که از بخت پریشانش نشان داشت
نمی دانم چرا هر صبح ،
هر صبح که چشمانم به بیرون خیره می شد
میان مردمش می دیدم و باز
غمی تاریک بر من چیره می شد
شبی در کوچه ای دور
از آن شب ها که نور آبی ماه
زمین و آسمان را رنگ می کرد
از آن مهتاب شب های بهاری
که عطر گل فضا را تنگ می کرد
در آنجا ، در خم آن کوچه ی دور
نگاهم با نگاهش آشنا شد
به یک دم آنچه در دل بود ، گفتیم
سپس چشمان ما از هم جدا شد
از آن شب ، دیگرش هرگز ندیدم
تو پنداری که خوابی دلنشین بود
به من گفتند او رفت
نپرسیدم چرا رفت
ولی در آن شب بدرود ، دیدم
که چشمانش هنوز اندوهگین بود
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 24 شهریور 1390 - 02:11    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

SibeSorkh, جان متشکرم..زیبا بود
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
neda_y
پستتاریخ: پنج‌شنبه 24 شهریور 1390 - 07:55    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 15 اسفند 1387
پست: 321
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 8705

سوگندنامه

رضی‌الدین آرتیمانی


دگر سینه‌ام چون خم آمد بجوش

بر آمد از این قلزم غم خروش

خراباتیان، راه میخانه کو

حریفان بگوئید، پیمانه کو

مرا سوی میخانه راهی دهید

سرم را به آن در پناهی دهید

بهار است و بلبل، بساط نشاط

بطرف چمن میکشد ز انبساط

تو هم زاهد از خویش دستی برآر

مکن اینقدر خشکی اندر بهار

به درک فنون ریا کاملی

در این فن چرا اینقدر جاهلی

مرادی نشد حاصلت در مرید

در این آرزو گشت، مویت سفید

بیا بگذر از قید ناموس و ننگ

بزن شیشهٔ خودپرستی به سنگ

بینداز از دست مسواک را

بدست آر، نوباوهٔ تاک را

ز من بشنو، از زهد اندیشه کن

بهار است، دیوانگی پیشه کن

بزن دست و صد چاک زن جامه را

بیفکن ز سر بار عمامه را

بیا با حریفان هم آهنگ باش

بکن صلح و با خویش در جنگ باش

ازین زهد یکباره بیگانه شو

به رند خرابات، همخانه شو

چو من ترک سودای تزویر کن

توان تا بمیخانه، شبگیر کن

که بختت مگر سر بر آرد ز خواب

نظرها بیابی ز خم شراب

ز فیض صبوحی بفیضی رسی

شوی با همه ناکسیها، کسی

چه بر سبحه چسبیده‌ای اینقدر

بس این خاک بازی که خاکت بسر

چرا اینقدر خشک و افسرده‌ای

نه دستی نه پائی مگر مرده‌ای

بکن ترک تزویر و زهد و ریا

به میخانه رفتن ز سر ساز پا

ز ما اختلاط مجازی مجو

زمستان بجز صاف بازی مجو

بگو با حکیم ز خود بی‌خبر

که ای مانده در گل درین ره چو خر

بمستی ز حکمت کن اندیشه‌ای

چه صغری، چه کبری، بکش شیشه‌ای

کتاب اشارات ابرو بخوان

شفا در لب جام پُر باده دان

ببین شرح تجرید ساق و بدن

بگو حکمت العین چشم و دهن

بجز حرف باده مکن گفتگو

سخن‌تر مقولات و از کیف گو

بیا ساقی ای قبلهٔ من بیا

سرت گردم، ای شوخ پر فن بیا

دماغم ز سودای صحبت بسوخت

به داغم زبان شعله‌ها برفروخت

علاجی کن از می دماغ مرا

بنه مرهم از باده داغ مرا

شد از آتش دهر جانم کباب

برافشان بدین شعله مشتی شراب

بپا شو زمستی چه افتاده‌ای

بیفکن مرا در شط باده‌ای

بکن شستشوی من از لای می

مرا غرق میکن بدریای می

بده ساقی آن مایهٔ زندگی

دمی وارهانم ز دل مردگی

دل و جان من شد بفرمان تو

چه جان و چه دل جمله قربان تو

بمن جان من می بده می بده

پیاپی پیاپی پیاپی بده

بده باده وز روی مستی بده

فدای تو گردم دو دستی بده

به یکدست ما را سبک بر مدار

چه مینا چه پیمانه خمها بیار

مکن سرکشی از من ای بی‌نظیر

بده جامی و در عوض جان بگیر

بیا ای تو درمان دردم بیا

بیا گرد بالات گردم بیا

بیا ای فدای رخ ساده‌ات

بده می بگرد سر باده‌ات

کجایم، چه میگویم ای دوستان

مگر مست گشتم درین بوستان

ملولیم ساقی می ناب ده

یکی جرعه ز آن قرمزین آب ده

سخنها بمستانه گفتم بسی

الهی نرنجیده باشد کسی

ز هستی ندارم من از خود خبر

خمار شبم میدهد دردسر

به یک جرعه رفع ملالم کنید

بدی گفته باشم حلالم کنید

چه من تازه ز اهل طرب گشته‌ام

ببخشید گر بی‌آدب گشته‌ام

غم هیچکس بر دلم بار نیست

بجز زاهدم با کسی کار نیست

عصا وار استاده‌ام در برش

چه دستار پیچیده‌ام در سرش

دلم سوخت بر حال زاهد بسی

که بیچاره‌تر زو ندیدم کسی

ز کوی خرابات آواره‌ای

زبان بسته حیوان بیچاره‌ای

ندانم چه دیده است از زندگی

نمیرد چرا خود ز شرمندگی

که از بزم رندان نماید نفور

ز راه مسلمانی افتاده دور

من از دید زاهد بسی منکرم

مسلمانی ار این بود کافرم

الهی به پاکان و رندان مست

به دلگرمی ساقی می‌پرست

به جوش درون خم صاف دل

که شد در بر او فلاطون خجل

به رندی کز آلودگی پاک خفت

به مستی که با دختر تاک خفت

به آهی که بر دل شبیخون زند

به اشکی که پهلو به جیحون زند

به داغی که بر سینه محکم بود

به زخمی کش الماس مرهم بود

به صبری که در ناشکیبا بود

به شرمی که در روی زیبا بود

به عزلت نشینان صحرای درد

به ناخن کبودان شبهای سرد

به چشمی کزو چون بر آید نگاه

کند روز بیچارگان را سیاه

به رویی که روشن کند بزم جمع

به عشقی که پروانه دارد به شمع

به بی دست و پایان کوی وصال

به عاجز نگاهان حسرت مآل

به هجری که پیوسته در وصل یار

بره باشدش دیدهٔ انتظار

به شام فراق دل آشفتگان

به صبح وصال بغم خفتگان

به معشوق از رحم و انصاف دور

به دلدادهٔ در بلاها صبور

به دردی که بی‌حاجتش از طبیب

به یأسی کز امید شد بی‌نصیب

به زلفی که دل را ز کس بی‌خبر

نهان میرباید ز پیش نظر

به دزدی که پروا ندارد ز کس

نمیترسد از شحنه و از عسس

به عهدی که پیمانه با باده بست

که دور است از شیشهٔ او شکست

به ذکر صراحی به وقت فرح

به اوراد جام و دعای قدح

به سرهنگی خشت بالای خم

به افتادن جام در پای خم

به پیچ و خم ساقی لاله رنگ

به اندام مطرب به آواز چنگ

به روزی که بی‌گفتگو در می است

بشوری که در کوچه بند نی است

به صنعان فریبان ترسا لقب

به کافردلان فرنگی نصب

به مرغوله مویان گیسو کمند

به خورشید رویان زنار بند

به آهو نگاهان رعنا خرام

به خسرو سپاهان شیرین کلام

به شمشاد قدان بالا بلا

که کردند عشاق را مبتلا

به آن وعدهٔ سست پیمان یار

به دلسوزی عاشق از انتظار

که گر یکزمان بی تو آرم به سر

خیالت نباشد مرا در نظر

چنان گردم از مرگ خود شادمان

که کس شاد از مردن دشمنان

بمیرم گر ز حسرت کام تو

شوم زنده گر بشنوم نام تو

دمی بی تو ای دین و ایمان من

بر آید ز تن جان من، جان من

به تنهائیم یار دیرین توئی

مرا یاری جان شیرین تویی

به دل آرزوی جمالت بس است

اگر خود نیائی خیالت بس است

بیا ساقی همدم بیکسان

حکیم مسیحا دم خستگان

بیا حکمت دختر زر ببین

که همچون فلاطون شده خم‌نشین

ز دست تو مٰیاید افسونگری

برون ‌آرش از شیشه همچون پری

علاج مرا کن که دیوانه‌ام

مقیم خرابات و میخانه‌ام

ازین بیکسی کن دل آسا مرا

مجرد کن از قید دنیا مرا

دلم را بیک جرعه می شاد کن

مرا از غم دهر آزاد کن

از آن می که خورشید شد ذره‌اش

بود قل هو اللّه هر قطره‌اش

از آن می که در دل چو منزل کند

سراپای اجسام را دل کند

از آن می که روح روانست و بس

از آن می که اکسیر جانست و بس

رضی را بده جامی از لطف عام

بجانان رسان جان او والسلام
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی نام شناسایی در AIM شناسه عضویت در Yahoo Messenger شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
hajali
پستتاریخ: پنج‌شنبه 24 شهریور 1390 - 10:15    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره

عضو شده در: 8 خرداد 1389
پست: 72

iran.gif


امتياز: 1935

وصیت نامه ی وحشی بافقی

روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد

همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد

*****

مرد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد

مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد

*****

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ

پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ

*****

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد

شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد

*****

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد

اندرون دل مــن يک قـلم تـاک زنـيـــــــد

*****

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته ي خسته از اين دار برفــــت
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 24 شهریور 1390 - 17:51    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

neda_y, عزیز جالب بود ممنونم

hajali, جان زیبا بود...متشکرم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: شنبه 2 مهر 1390 - 09:14    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705



پاییز

گویِ طلای گداخته
بر اطلسِ فیروزه‌گون


[سراسرِ چشم‌انداز
در رؤیایی زرین می‌گذرد.]


و شبحِ آزادْگَردِ هَیونی یال‌افشان،
که آخرین غبارِ تابستان را
کاهلانه
از جاده‌ی پُرشیب
بر می‌انگیزد.


و نقشِ رمه‌یی
بر مخملِ نخ‌نما
که به زردی
می‌نشیند.

طلا
و لاجورد.

طرحِ پیلی
در ابر و
احساسِ لذتی
از آتش.

چشم‌انداز را
سراسر
در آستانه‌ی خوابی سنگین
رؤیایی زرین می‌گذرد.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
sooraty
پستتاریخ: جمعه 8 مهر 1390 - 19:18    عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 1 اسفند 1384
پست: 204
محل سکونت: .:: ساوه -خيابان اميركبير::.
iran.gif


امتياز: 5420

آی دانشجوی جویای کمال
جوی دانش خشک کردی بیخیال
جان بکن شاید تو هم چیزی شدی
مثل دختر های با فضل و کمال
پاچه خاری خصلت دیرین توست
پاچه ِ استاد را کمتر بمال
ماجرای علم و ثروت یادته ؟
می شود آزاد خواندن بی ریال؟
چند بیتی در پی تادیب نیست
خواستم حالی کنم با اهل حال

(منظور از آزاد دانشگاهِ آزاد) Very Happy
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3 ... 10, 11, 12 ... 39, 40, 41  بعدی صفحه 11 از 41

فهرست انجمن‌ها » شعر » ☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc