عشق را معنا نخواهم کرد
عشق را معنا کنم دنیا به آتش می کشم
آتشی از سوز دل بر خرمن دل می کشم
عشق را معنا کنم غم را به رویا می دهم
دیده را می بندم و دل را به دریا می دهم
عشق را معنا کنم هفت آسمان قرمز شود
نقطه پرگار دل بر روز و شب مرکز شود
عشق را معنا کنم سایه به سایه می روم
در پی معنای عشق بی هر کنایه می روم
عشق را معنا کنم بی هر نشانه می روم
پا به پای مرگ هم شانه به شانه می روم
عشق را معنا کنم ترسم که بی معنا شود
اشک گرم و بی صدا معنای این معنا شود
عشق را معنا کنم آیینه را خواهم شکست
ذات خودبینی هر آیینه را خواهم شکست
عشق را معنا کنم دلها دگر رسوا شوند
از برای زنده ماندن ساده بی پروا شوند
عشق را معنا نخواهم کرد تا ذوقم شود
تا برای زنده ماندن شیوه و شوقم شود ...............
سرگذشتم را چه کس داند ؟ چرا برای از نو ساختن من بهانه ای نیست ؟چرا نگاهش تنم را نمی لرزاند چرا میداند و باز گویی نمیداند من کیستم ؟نمیدانم. او کیست قطعا خدا داند
چه میگویم؟خدا داند ،چرا اینگونه ؟آن هم خدا،
من کجا ایستاده ام چه کسی مرا مینگرد زاویه دیدش درست است؟
شما رو به مقدساتتون صدایش کنید من حتم دارم او خواهد شنید ....
خودم؟؟؟چرا صدایم گرفته؟؟آن هم برای او.
این چیست؟خط دل است،بی وزن قافیه ،تفسیرش را خودش داند.
صحبت از دل به میان امد دور از رسم مهمانی است دست خالی برود....
ای دل تا کی ؟به کدامین جرم؟چه منظوره؟؟؟
ای دل پروایت را خریدارم ،به قیمت نبودنت در سینه...
ای دل مهربان به دل نگیر این را گه گویم، کاش سنگی بیش نبودی؟
نه نه حکمتش را خودش داند ،بگویید من تسلیمم
ای دل خوابیده ای؟؟؟
تمام دردهایت را خریدارم بی درنگ،او راضی باشد...
نازت را میکشم بگویید راضی باشد....
صدایش نکنید نگاه میکند،خودم میگویم،بروید کنار نگاهش نافذ است...
تنم می لرزد ،خدا!!!خدا جون!!!دو دو ستت دارم ....
تو نیز مرا دوست میداری؟حق است نداشته باشی.
اما ببین برگشته ام،ببین تنم میلرزد،دستم سرد شده دیگر حس ندارد
بگو مرا بخشیده ای ؟به یاد گناه هایی که به یاد ندارم
چرا ساکتی؟در دنیا سکوت به رضایت ماند،اینجا نیز اینگونه است؟
من اشتباه میکنم درسته؟؟؟دیگر تنم نمیلرزد لبخندت دوای من بود...
خدایا اجازه هست؟؟میخواهم به اندازه تموم سکوت هایی که اطرافم را فرا گرفته بود
به اندازه نبودت در جای جای زندگیم
به اندازه نگاه های گرم بی جوابت
فریادی گرم نصیبت کنم ؟؟؟فریادی که از روی عشق است نه خشم
سکوت کردی؟درسته؟
خدایا خدایا
به اندازه شوقت برای برگشتن بنده گنه کارت ،دوستت دارم.
این مطلب آخرین بار توسط glasy_heart در جمعه 16 اردیبهشت 1390 - 11:57 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
مراببین من را که به انتظار نشسته ام به انتظار تو ای یار مهربان نشسته ام .
من را که خسته ام ,خسته ی این راه پر پیچ و خم, خسته ی دیدن چهره های شاد اما دلهای سرد ,خسته از بی مهری دنیا ,خسته از دغدقه ی فردا.
آخر انتظار تا کی؟شمردن لحظه های تار تا کی؟
دیدن رخت در خواب تا کی؟حس روز جمعه ها تاکی؟
نظاره کن من را که از همه دل بریده ام و از باغ نگاهت گل خوشبوی عشق را چیده ام.
من که خیره به آسمانم و جاده های بی انتها رو به انتها میرسانم.
تو بگو دعا زیر باران تاکی؟خواندن بیقرار ندبه ها تاکی؟
عهد روز دوشنبه ها تاکی؟عجل لولیک الفرج تا کی؟
به فریادم برس مرا دریاب که اگر جز این باشد نابودم.
دستی که به لطف گرفته ای رها نکن که نابودم.
تمام دشت ها منتظرند,منتظر شکفته شدن گل نرگس,گلی چون تو.
دلها خون,دیده ها تر,قدم ها سست است کی میایی؟
خنده ها درد ,گریه ها رود دستها سرد است کی میایی؟
دلم از درد و شکایت به سطوح امده کی ی ی میایی؟
از شوق دیدارت پابه پای خورشید به غروب آمده کی میایی؟
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید