تاریخ: چهارشنبه 22 آذر 1391 - 05:03 عنوان: معانی ماههای سال در فرهنگنامه دهخدا:
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
آذر ، آتش چه نقشی در زندگی و فرهنگ ایرانیان برجانهاده ؟
اگر توجه کنیم در اساطیر ایرانی آتش سمبلی است مقدس و قابل احترام ، زندگی ساز در هر نقطه ای یادگاری برای ان بپا شده و دیده می شود . در اساطیر این سمبل به پیدایش آتش و پدید آمدن پایه های اولیه صنعت و تمدن در سرزمین ایران اشارات زیادی دارد . یافته های باستان شناسان مبین این واقعیت عینی ووجود تمدن و صنعت در سرزمین ایران است که با نقش آتش گره خورده است.
براساس این اهمیتی که ایرانیان به نقش آتش در تحولات زندگی و تمدن سازی بوسیله صنعت می داده اند و به نقش تغییر دهنده آتش در زندگی بشری کاملا واقف بوده اند. در اصفهان، یزد ، کرمان ، آذربایجان، کاشان، شوش ، سیستان و بلوچستان ، ساوه ، ری ، شیراز ، ساوه ، همدان و غیره مکانی و شهری نیست که یادیگار و نقش آتش بر آن نباشد. موزه مردم شناسی ساوه نمونه بارزی از ان است. بسیاری از معماری ها متاثر از سمبول آتش و نور هستند.
اگر به تقویم و ماههای ایرانی نظری بیاندازیم می بینیم که دسته ای از ماهها نشان از گرما دارند و دسته ای از ماهها نشان از آب و خنکی دارند. یعنی در تقسیم بندی تقویم بر اساس اصل طبیعی در دو بخش : فصول گرم و فصول سرد دیده می شوند.
نقش آتش در پدید آمدن صنعت و تمدن در ایران
صنعت در سرزمین ایران یکی از عوامل وارستگی و بی نیازی به کشورهای دیگر بود. با صنعت
طبقه صنعتگران ، پیشه وران بوجود میایند که شامل حرفه های مختلف از هر نوع صنایع دستی از جمله : آهنگری ، طلا سازی ،نقره سازی ، مسگران ، نساجان ، خراطان و غیره را شامل میشدند که نیازهای روزانه مردم را برآورده میساخته اند. بازارها دنباله و جایگاه حرفه ای پیشه وران و صنعتگران را در شهرها به نمایش میگذاشت. از این رو بازار و صنعتگران با هم یک خانواده بزرگ را تشکیل میدادند . بازارهای ایرانی در واقع ستون اقتصادی خودکفا و مستقل ما را تشکیل داده و میدهند.
تا به امروز صنایع دستی و حرفه ای در زندگی و فرهنگ ما جای دارند و چشم براه زایش صنایع بسیار مهم و پیشرفته است که در سایه پیشرفت رشته های مهندسی با کیفیت عالی قابل تحقق است ....... مولف
و در آذرمهر و آذرنوش و آذر بهرام و آذر برزین و آذر زردهشت و امثال آن مراد آتشکده های منسوب به این نامها است .
- هفت آذر . رجوع به آتشکده شود.
دوزخ . جهنم
نام ماه نهم از سال شمسی ایرانیان مطابق قوس
نام روز نهم از ماههای پارسی که در ماه آذر برای توافق نام ماه و روز ایرانیان قدیم جشن گرفتندی و آن را آذرگان نامیدندی و آن را آذرروز نیز گویند : آمدن یاقوتی بار دیگر روز آذرسال بر چهارصدوبیست وچهار از یزدجرد. (تاریخ سیستان ).
ای خردمند سرو تابان ماه
روز آذر می چو آذر خواه .
نام فرشته ٔ موکل آفتاب و امور آذرماه و آذرروز. || مخفف آذرآبادگان . آذربایجان :
وز آنجایگه لشکر اندرکشید
سوی آذرآبادگان برکشید
چو بهرام رخ سوی آذر نهاد
فرستاده آمد ز قیصر چو باد.
فردوسی
در بعض فرهنگها، نامی از نامهای خدای تعالی و صاعقه و برق .
------------------------------------
آذر
در اوستا آتر ,آثر,در پارسی باستان آتر,در پهلوی آتر,و در فارسی آذر میگویند. آذر فرشته نگهبان آتش و یکی از بزرگترین ایزدان است.آریائیان(هندوان و ایزدان)بیش از دیگر اقوام به عنصر آتش اهمیت می دادند.ایزد آذر نزد هندوان ,آگنی خولنده شده و در ((ودا)) (کتاب کهن و مقدس هندوان)از خدایان بزرگ به شمار رفته است..
در اوستا «داثوش یا دادها» به معنی آفریننده، دادار و آفریدگار است و غالبا صفت اهورامزدا است و آن از مصدر «دا» به معنی دادن و آفریدن است. در خود اوستا صفت دی برای تعیین دهمین ماه استعمال شدهاست.
منبع گزارش ویکی پدیا
---------------------------
دی دی . [ دَ / دِ ] (اِخ ) در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده از صفات اهورمزدا است . || نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح دیماه و روز دی به مهر و دی به آذر بدو متعلق است . (برهان ). اسم ملکی است که موکل باشد بر ماه دی و تدبیر امور و مصالحی که در ماه دی ، روز دی به مهر و روزی به آذر واقع شود بدو متعلق است . (جهانگیری ) (آنندراج ). || (اِ) نام روز نهم [ هشتم صحیح است ] از هر ماه فارسی ، و در این روز از ماه دی فارسیان جشن سازند و عید کنند. (برهان ).
نام ماه دهم است از سال شمسی و آن مدت بودن آفتاب است در برج جدی که اول زمستان باشد. (برهان ). نام ماه دهم باشد از سال شمسی و آن مدت ماندن نیز اعظم است در برج بره و آن را بتازی جدی خوانند و آن ماه نخستین است از فصل زمستان و در این ماه پارسیان در آن سه روز که نامشان با کلمه ٔ دی آغاز شود عید کنند. (از جهانگیری ). بهندی ماگهه (= ماگه ) گویند. (از غیاث ) (از آنندراج ).ماه اول زمستان . (صحاح الفرس ) :
دیماه ؛ دیماه جلالی ماه دهم از سال شمسی و یکی از ماههای زمستان که اول آن مطابق است تقریباً با شانزدهم دسامبر :
|| چون در این ماه غایت شدت سرما باشد لهذا گاهی از لفظ دی سرما مراد باشد مجازاً بمعنی زمستان . (غیاث ). گاهی از لفظ دی مراد سرما باشد. (آنندراج ). زمستان و سرما. (شرفنامه ٔ منیری ). مطلق زمستان . توسعاً زمستان
منبع فرهنگنامه دهخدا
-----------------------
دی از آغاز سال در تقویم رسمی ایران ۲۷۷ روز گذشته و به پایان آن ۸۸ روز (در سال عادی) یا ۸۹ روز (در سال کبیسه) ماندهاست. این روز در ایران بهعنوان آغاز زمستان شناخته میشود.
مناسبتها آغاز زمستان در تقویم هجری خورشیدی و ایرانی
روز میلاد خورشید؛ جشن خرم روز، نخستین جشن دیگان
منبع گزارش ویکی پدیا
-----------------------
دی: در مورد دی در بن دهشن آمده است که دادار است و نام خویش را در چهار جا در ماه ها داده است یکی نام هرمزد و آن سه دی که یکی گاه و یکی دین و یکی زمان است استاد پورداوود دی را برگرفته از نام اوستایی( زَیََنَــه )zayana به معنای زمستان می داند.
بهمن چه معانی دارد ؟
بهمن ماه در تقویم ایرانی
زیبایی و شکوه بهمن ماه
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) در اوستا «وهومنا» پهلوی «وهومن » مرکب از دو جزو «وهو» بمعنی خوب و نیک و مند از ریشه ٔ «من » بمعنی منش پس بهمن بمعنی به منش و نیک اندیش ، نیک نهاد. طبری (ج 2 ص 4) گوید: «تفسیر بهمن بالعربیة «الحسن النیة» وی یکی از امشاسپندان و نخستین آفریده آهورمزداست . در جهان روحانی مظهر اندیشه ٔ نیک و خرد و دانائی خداست . دومین ماه زمستان و یازدهمین ماه سال شمسی بنام او بهمن خوانده میشود. و نیز دومین روز از هر ماه خورشیدی بدو نسبت دارد و همچنین بهمن گیاهی است که بقول بیرونی و اسدی طوسی مخصوصاً در جشن بهمنجنه خورده میشد.
بهمن
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِ) نام ماه یازدهم از هر سال شمسی . (برهان ) (ناظم الاطباء). ماه یازدهم است از سال شمسی و آن ماه دوم است از فصل زمستان . (آنندراج ). نام ماه یازدهم از سال شمسی . (رشیدی ).ماه یازدهم باشد از سال شمسی و آن ماه دوم است از فصل زمستان که مدت ماندن نیر اعظم بود در برج دلو و در دهم این ماه جشن سده بود.
نام روز دویم است از هر ماه شمسی و بنا بر قاعده ٔ کلیه ٔفارسیان که چون نام روز با نام ماه موافق آید آن روز را عید گیرند و در این روز جشن سازند و انواع غله ها و گوشتها پزند و گل بهمن سرخ و سفید بر طعامها پاشند و هر دو بهمن را میده کرده با نبات و قند بخورند و بهمن سفید را سائیده با شیر بخورند و آنرا مقوی حافظه دانند و گویند این روز را خاصیت تمام است در کندن گیاهها و بیخهای دوایی از کوهها و صحراها و گرفتن روغنها و کردن بخورها، و نیک است در این روز جامه ٔ نو بریدن و پوشیدن و ناخن چیدن و موی پیراستن و عمارت کردن و این روز را بهمنجنه خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). در دهم این ماه جشن عظیم واقع شده ... (آنندراج )(از ناظم الاطباء). نام روز دوم از هر ماه شمسی . (غیاث ) (رشیدی ) : ... چون دو روز از ماه بهمن گذشته بودی بهمنجنه کردندی و این عیدی بودی و بهمن سرخ و زرد بر سر کاسه ها افشاندی . (فرهنگ اسدی ).
گیاهی و رستنی بود که در بهمن و زمستان گل کند و بیخ آن سرخ و سفید است و آنرا بهمنین میگویند و بعضی گویند گلی است که زمستان هم میباشد و داروئی است که بدن را فربه کندو باد را دفع سازد و قوت باه دهد. (برهان ). نام نباتی است که گل کند و آنرا بهمن سرخ و سفید نامند و فارسیان آنرا بخورند و مفید دانند و چون در بهمن روید و گل کند بدین نام نامیده شده است . (آنندراج ). نام دوایی و آن دو قسم باشد یکی بهمن سفید و آن نوعی از زردک صحرائی است و دیگر بهمن سرخ و آن بیخ درخت علی حده است . (غیاث ). نباتی است که در بهمن ماه گل کند و بیخش در دواها بکار برند و دو گونه است سرخ و سفید. (رشیدی ) (از جهانگیری ). گلی است که بزمستان نیز باشد. (صحاح الفرس ). بیخ نباتی است مشابه ترب سطبر بیشترکج میباشد دو قسم است سرخ و سفید. (منتهی الارب ). گیاهی که در این ماه یعنی در ماه یازدهم گل میکند و بیخ آن سرخ و سفید است و در روز جشن بهمن که انواع خورشها ترتیب میدهند گل بهمن سرخ و سفید را میده کرده با نبات و قند میخورند. (ناظم الاطباء). در طب این گیاه معروف است و آن بیخی است سپیدرنگ یا سرخ مثل زردک .(تحفه بحر الجواهر). نام این گیاه در پهلوی «وهومن » است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین )
برکنده ها و تخته های برف که از کوه بسبب حرارت آفتاب جدا شده و بیفتد. (برهان ) (جهانگیری ). برکنده های برف را گویند که بسبب حرارت از کوه ناگاه بر سر آدمی یا حیوانات فروافتد و هلاک کند. (آنندراج ). برکنده های برف که بواسطه ٔ حرارت آفتاب ناگاه از بالای کوه سرازیر شده فروافتد. (ناظم الاطباء). برف انبوه و لخت های برف که از کوه بتابش آفتاب ، وزش باد یا انعکاس صوت جدا شود و سرازیر گردد. (فرهنگ فارسی معین ). توده ٔ وسیع از برف و یخ در ارتفاعات زیاد که بسبب وزن خود بسرعت بر دامنه ٔ کوه سرازیر میشود. و اغلب هزارهاتن سنگ را با خود می آورد. بهمن ممکن است مخاطرات عظیم ببار آورد و دهکده ها و جاده ها و جنگلهای سر راه خود را معدوم سازد. (دایرة المعارف فارسی ). || بودن آفتاب در برج دلو. (برهان ). ماندن نیر اعظم بود در برج دلو. (آنندراج ). || ابر بارنده . (برهان ) (آنندراج ). || (ص ) مخفف برهمن است که بمعنی راست گفتار و راست کردار باشد. (برهان ) (جهانگیری ). راست گفتار و راست کردار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کوچک بسیاردان . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || درازدست . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || (اِ) عقل اول را گویند. (از برهان ). عقل اول است که آنرا صادر اول گویند. (آنندراج ). نام عقل اول که فرشته است . (غیاث ). جمعی از حکمای فرس گفته اند که نام عقل اول است . (رشیدی ). عقل اول چنانچه در شرح دیوان حضرت امیرالمؤمنین (ع ) آورده که عقل نزد مشائین ده است و میگویند که خدا واحد محض است و از واحد محض غیر واحد صادر نمی شده و آن واحد که از خدا صادر شده عقل است که حکمای فرس او را بهمن گویند پس بدین اعتبار بهمن عقل اول باشد. (جهانگیری ). عقل اول . (ناظم الاطباء).
بهمن
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام فرشته ای است که تسکین خشم و قهر دهد وآتش غضب را فرونشاند و او را موکل است بر گاوان و گوسفندان و اکثر چهارپایان و تدبیر امور و مصالحی که در ماه بهمن و روز بهمن واقع میشود به او تعلق دارد.(برهان ) (جهانگیری ). نام ملکی است که تسکین دهد و موکل باشد بر اکثر چهارپایان و تدبیر امور ماه بهمن وروز بهمن کند. (آنندراج ) (غیاث ). فرشته ای است که موکل بر گاو گوسفند و بیشتر چارپایان باشد و تسکین خشم و قهر کند و آتش غضب را فرونشاند. (ناظم الاطباء).
منبع گزارش لغت نامه دهخدا
--------------------------------
بهمن در اوستا «وهومنه»، در زبان پهلوی «وهومن» و در زبان فارسی «وهمن یا بهمن» گفته شدهاست. به معنی خوب و نیک و معنی منش، نیک اندیش و نیک نهاد است و نخستین آفریده اهورامزدا است و یکی از بزرگترین ایزدان است و در عالم روحانی مظهر اندیشه نیک و خرد و توانایی خداوند است. یکی از وظایف بهمن این است که گفتار نیک را تعلیم دهد و از هرزه گویی باز دارد. خروس که از پرندگان مقدس به شمار میرود و در سپیده دم با بانگ خویش دیو ظلمت را رانده و مردم را به برخاستن و عبادت و کشت و کار میخواند ویژه بهمن است. لباس سفید هم از آن بهمن است و همه جانوران سودمند به حمایت بهمن سپرده شدهاند و کشتار در ماه بهمن منع شدهاست. بهمن اسم گیاهی است که به ویژه در جشن بهمنجه خورده میشود و در طب نیز این گیاه معروف است.
تاریخ: سهشنبه 1 اسفند 1391 - 22:26 عنوان: معنی ماه اسپند یا اسفند (معرب ،عربی شده این کلمه) مانند سپید که معرب شده این کلمه سفید است.
مدیر انجمن
عضو شده در: 30 بهمن 1388 پست: 2274
امتياز: 60455
اسفند
اسفند. [ اِ ف َ ] (اِ) در اوستا سپنته صفت است (در تأنیث سپنتا ) یعنی پاک یا مقدس ، برابر سانکتوس لاتینی . این صفت در اوستا از برای خود اهورمزدا و گروهی از ایزدان و مردمان و جز آن آورده شده است از آن جمله برای ارمیتی . سپنته در بسیاری از کلمات بسیط و مرکب فارسی بجا مانده مانند: اسفند یا سپند گیاهی که در لاتینی روتا نام دارد و دانه ٔ آن بخوری است معروف . حنظله ٔ بادغیسی گوید:
یارم سپند اگرچه بر آتش همی فکند
از بهر چشم تا نرسد مر ورا گزند
اورا سپند و آتش ناید همی بکار
با روی همچو آتش و با خال چون سپند.
همچنین سپند (اسپند) نام کوهی بوده در سیستان . اسدی گوید:
یکی شهر بد پشت اسپندکوه
بسی رهزنان گشته آنجا گروه .
و فردوسی گوید:
بخون نریمان کمر را ببند
برو تازیان تا بکوه سپند.
کلمات و نامهای امشاسپند و گوسپند (گوسفند) و اسفندیار و آذرباد مهراسپند از همین لغت سپنته ترکیب یافته است . سپندار و سپندارمذ و در پهلوی سپندارمت و در اوستا سپنتا آرمتی ، از دو کلمه ترکیب یافته است ودومین جزء آرمتی است و آن نیز از دو کلمه ساخته شده : آرم که از قیود است بمعنی درست یا آنچنان که شاید و باید و بجا و آن خود جداگانه در اوستا بکار رفته . و دیگری متی از مصدر من اوستائی بمعنی «اندیشیدن ». از ترکیب «ارم + متی » یک میم طبق قاعده (که چون دو حرف هم جنس در کلمه ٔ مرکب آید یکی را در دیگری ادغام و در نوشتن حذف کنند) ساقطشده است . اَرمتی بمعنی فروتنی و بردباری و سازگاری گرفته شده در مقابل ترومتی که بمعنی بادسری و خیره سری و ناسازگاری و برتنی و سرکشی است . بنابر آنچه گذشت آرمتی با صفت خود سپنتا (سپنتا آرمتی ) که در فارسی سپندارمذ شده یعنی فروتنی پاک یا تواضع مقدس ، امروزه نام دوازدهمین ماه را اسفند گوئیم یعنی موصوفش را که ارمذ (ارمت ، اَرمتی ) باشد از زبان انداخته ایم . رجوع به فرهنگ ایران باستان پورداود ج 1 ص 78، 82 شود. || نام ماه دوازدهم باشد از سال شمسی . (برهان ). ماه سوم زمستان و ماه دوازدهم سال شمسی ایرانی ، مطابق حوت . اسپند. اسفندماه . اسفندار. اسپندارمذ. اسفندارمذ. || نام روز پنجم از هر ماه شمسی ایرانی .
اسفند. [ اِ ف َ] (اِ) اسفندانه . نام داروئی است که آنرا هزاراسفند نیز گویند و آن نوعی از سداب کوهی باشد و بعربی حرمل عامی خوانند. (برهان ). تخمی است که سوزند چشم زخم را. حَرمَل . (تاج العروس ).حَرمَلَه . اسپند. سپند. حرمل عامی . حرمل احمر. ابن البیطار در مفردات خود گوید: ابن سمجون گفته است : ازحرمل سپید و سرخ باشد، سپید آن حرمل عربی است که بیونانی مولی نامند و سرخ آن حرمل عامی است که آنرا بزبان فارسی اسفند خوانند.
چراغان روز اسفند. [ چ َ / چ ِ ن ِ زِ اِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز سوم از فردجان ، که بتازی «خمسه ٔ مسترقه » گویند و فارسیان در آنروز جشن کنند و آتش افروزند. و در سروری است که در آن روز جشن چراغان کنند، نه شب . (آنندراج ).
منبع گزارش
فرهنگنامه دهخدا
------------------
اسفند
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ)( اِ.) = اسپند. سپند: 1 - آخرین ماهِ سال شمسی . 2 - نام روز پنجم از هر ماه شمسی . 3 - یکی از امشاسپندان ، نماد بردباری و نگاهبان زمین . 4 - گیاهی است با گل های ریز سفیدرنگ و دانه های سیاه که دانه های سیاه آن را برای دفعِ چشم زخم ، روی آتش می ریزند.
[ ف َرْ وَ ] (اِ) در زبان پهلوی فرورتن ، مأخوذ از پارسی باستان ظاهراً فرورتینام و آن ظاهراً جمع مؤنث کلمه ٔ فرورتی در حالت اضافی است و جمعاً به معنی فروردهای پاکان و فروهرهای پارسایان است . بنابراین «ین » علامت نسبت نیست . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام ماه اول سال شمسی باشد و آن بودن آفتاب است در برج حمل و آن برج اول است از بروج دوازده گانه ٔ فلک و باد دبور که باد مغرب است در این ایام میوزد. (برهان ). این ماه برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب در این برج باشد. (نوروزنامه ٔ خیام ) :
گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوس برین شد هفت کشور
|| نام فرشته ای هم هست که از خازنان بهشت است و تدبیر امور ومصالحی که در این ماه و در روز فروردین که نوزدهم این ماه است واقع شود، بدو متعلق است . || نام روز نوزدهم باشد از هر ماه شمسی و در این روز از ماه فروردین فارسیان جشن سازند و عید کنند بنابر قاعده ٔ کلیه که پیش ایشان جاری است که هر روز از هر ماهی که نام همان ماه داشته باشد عید باید کرد. نیک است در این روز به اعتقاد ایشان جامه ٔ نو پوشیدن و دیدن گوسفندان و گله و رمه ٔ گاوان و اسبان . (برهان )
اسفند ماه در حال اتمام و حال داریم وبسوی ماه زیبای فروردین یعنی ماه زندگی و نشاط و بهار مسرت بخش میرویم. در پست های بعدی برای هر ماه عکس های زیبا فراخور هر ماه قرار خواهم داد تا در آئینه تصاویر فصل ها و ماه ها را بهتر لمس و احساس کنیم.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید