مارتین ایندیک محقق آمریکایی اسلام و آمریکا:
دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان ها بکشانیم ، بلکه باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق می توان نظام اسلامی ایران را نابود کرد
یکی از مقامات بلند پایه آمریکایی :
هر زن چادری در کوی و برزن ایران ، به منزله پرچم جمهوری اسلامی است . لذا ما برای براندازی این نظام باید این حجاب را سست کنیم .
میشل هوِیلیک نویسنده فرانسوی :
جنگ بر ضد اسلام با کشتن مسلمان ها فایده ای ندارد . فقط با فاسد کردن آنها می توان به پیروزی دست یافت . پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان ، دامن کوتاه بریزیم .
مستر همفر جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی :
زنان مسلمان دارای حجابی محکم هستند که نفوذ فساد در میان آنها ممکن نیست ؛ بنابراین باید آنان را فریب داد و از زیر چادر بیرون کشید .
پس از آن که زنان را از چادر بیرون آوردیم ، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنها بیافتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد ؛ و برای پیشبرد این نقشه ، لازم است اول زنان غیر مسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند .
حالا به نظر شما دشمنان دین خدا تا چه خدی در اهدافشون موفق شدند!!!؟
عضو شده در: 6 اردیبهشت 1388 پست: 273 محل سکونت: ساوه
امتياز: 6890
سلام
نام من چادر است ..نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است …
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم …
شما از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محفاظت نکردید ، هیچ وقت یادم نمیرود … از کوچه تا بین در و دیوار همیشه همراهش بودم وقتی زمین خورد ، خاکی شدم … وقتی سیلی خورد ، در صورتش بودم ، وقتی بین در و دیوار محسنش سقط شد ، خونی شدم … خوب میدانم چه دردی کشید تا من را برای شما به ارث گذارد…
و شما با من چه کردید ؟؟؟ شما کار را به جایی رساندید که میخواهند مرا با زور و بگیر و ببند به دیگران غالب کنند و من خوب میدانم چرا کارم به اینجا کشیده شده …
از شماست که برماست …
شنیدم که میگفتید اگر میخواهی کسی را خراب کنی از او بد دفاع کن و شما با من همین کار را کردید !
اگر شمایی که خود را وارثان من میدانید درست رفتار میکردید و حرمتم را حفظ میکردید وضعیت من اینگونه نبود …
عده ای مرا تبدیل به استتاری برای گناهانتان کردید تا بگویند فلانی زیر چادر هر کاری میکند و باعث شدید قداستم کمرنگ شود …
مرا وسیله تکبر و فخر فروشی و خود برتر بینی کردید …
مرا تبدیل به شنلی کردید تا در میان سیاهی من ، رنگی بودن کفش و جوراب ها و مانتوهای رنگارنگتان بیشتر جلوه کند …
عده ای مرا به تمسخر گرفتید و از میان من دست های عریان و موهایتان را بیرون گذاشتید …
مرا به هر جایی بردید … از شانه به شانه ی نامحرم در تاکسی و دانشگاه و میان پسر ها تا کافی شاپ و محیط های فاسدتر …
هنر پیشه هایتان مرا فقط برای فیلم بازی کردن خواستند و شما هم با من فیلم بازی کردید تا در نقش دختری معصوم باشید …
به سیاهی رنگم ایراد گرفتند … و شما سعی کردید مرا عوض کنید !!!
عده ای از شما به من مدل دادید ، تقصیر خودتان را گردن من انداختید و شکل مرا عوض کردید تا مثلا محبوب تر شوم … مرا تبدیل به مانتوهای براق و لبنانی و ملی و اندامی کردید …
شما به میراث فرهنگیتان دست نمیزنید و آن را تغییر نمیدهید اما در من که میراثی گرانبهاتر بودم دست بردید و هویتم را از من گرفتید …
به من خیانت کردید و من را که قرار بود جلوی زینت ها را بگیرم تبدیل به زینت کردید ، از زیر من روسری های رنگارنگ بیرون زدید و یادتان رفت برای چه چیز آمده ام و اگر قرار بود زیبا باشم زیبا به شما میرسیدم …
شکایت شما را خواهم کرد …
به شما توصیه میکنم به جای عوض کردن و مدل دادن به من خودتان را عوض کنید ، به جای اینکه مرا به شوی لباس بکشانید نگاهی به خودتان بیندازید شاید ایراد از خودتان باشد …
عضو شده در: 6 اردیبهشت 1388 پست: 273 محل سکونت: ساوه
امتياز: 6890
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد .تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... دردش گفتنی نبود....!!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد...!انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!
ای پری روی، بنه چادر عصمت به سرت
وی سیه موی مران پرده عصمت زبرت
همچو گل باز مکن غنچه ات ای مایه ناز
که خزان آید و ریزد همه برگ و برت
حالیا بکری و پاکی و منزه چون گل
وای از آن روز نمایند به نوع دگرت
عضو شده در: 6 اردیبهشت 1388 پست: 273 محل سکونت: ساوه
امتياز: 6890
تلخی جدایی از چادر
از بچگی ، خانوادگی چادری بودیم و هستیم خدارو شکر. اما من یه دوره ی زمانی تحت تاثیر یه سری تبلیغات و افکار غلط دوست داشتم بی چادر بشم ببینم فقط چه مزه ای داره همین!!!
هی چونه می زدم با استاد و ایشان فقط گوش می کردند و هیچ نمی گفتند! شاید می خواستند خودم برسم به اصل مطلب. فقط یک بار گفتند: اگر از حجاب خود کم کنید ترس است که برکت از زندگی و زحمات شما برود.
هیچ کس نبود که بهم بگه برو بی چادر شو ولی اینقدر سعی نکن دین رو تابع علاقه ها و بهانه ها و رأی خودت کنی.
هزار دلیل برای خودم می تراشیدم و از هرچیزی این نتیجه رو می گرفتم که چادر رو کنار بزارم حتی کتاب حجاب شهید مطهری رو خوندم و از همان هم یک دلیل برای خودم تراشیدم، گفتم بیا!..کجا چادر اصل است؟! مهم پوشیدن و عفاف است. به روی خودم هم نمی آوردم که شهید مطهری این کتاب رو در مورد اصل حجاب نوشته و قیاس من درست نیست. اصلا نمی خوام اون بهانه ها رو بنویسم و دوباره به دست کسی بدم که نمی خواد حقیقت رو قبول کنه و با مشکلات دینداری زندگی کنه. که همه ی این قوانین هم برای بهتر زندگی کردن است!
تصمیمم رو عملی کردم…
خانوادم فقط تعجب کردن، چون از من توقع نداشتن. یه جورایی شیخ خونه بودم! مادرم که ناراحت شد و خواهرم هیچی نگفت. بعدها گفت: میدونستم در حال « شدن » هستی و داری یه حقیقتی رو جستجو می کنی. چون اصلا تیپم حزب اللهی بود یعنی حتی بی چادر که شدم مانتو بلند و مقنعه بلند پوشیدم. در این مدت دوسه بار رفتم بیرون و اتفاقا گلزار شهدا هم رفته بودم و دانشگاه هنر!… اما مهمانی و جای دیگه نرفتم. دوستانم که همه چادری بودن باورم داشتن و زیاد باهام بحث نکردن. بیشتر می خواستم تجربه کنم. یعنی هنوز هم علت اصلی کارمو نفهمیدم!! اصلا زیاد طول نکشید ولی باعث شد بیشتر به چادرم فکر کنم.
دوسه روز بی چادر شدن مزه ی تلخی داشت برای روحم. دلم پر از عشق به حضرت زهرا بود و عملم بی روح و بی تناسب با او. انگار وسط زمین و آسمان بودم. انگار نه مومن بودم و نه کافر. احساس نفاق می کردم. انگار داشتم به بی بی می گفتم می خواهم با تو باشم، شبیه تو باشم، ولی روزگار دست مرا می گرفت و از کوچه ی بنی هاشم دور و دورتر می کرد و می برد ….
می برد به آن سمت خیمه های یاران ابا عبدالله در ظهر عاشورا. انگار به حضرت زینب می گفتم می خواهم با تو باشم ولی طوفان شب عاشورا مرا و چادرم را می برد به سمت فرار به سمت دنیای رنگارنگی که نمی دانم کجا بود…
چادر برای بالاتر رفتن است. بی چادر اگر پوششت کامل باشد بالا می روی، ولی نه آنجا که بالاترین هایند. ما به این دنیا اومدیم تا با اطاعت مطلق از فرامین خدا بریم بالاتر از آسمانها هرچه انتخابها دقیق تر ، بالاتر…
آخرش رعنا گفت: از چادرت چه خبر؟
گفتم: چادری را که با هزار خون دل، خاکی، ولی با بوی کهن یاس! ازکوچه ی بنی هاشم یادگاری برداشتیم نمی توانم بگذارم به سادگی آن را باد ببرد. آن هم چه بادی! هوفه ی خالی! بی عطر وبویی از زیباترین گلستان های معنا. نه رعنا چادر من تلافی غروبی ست که در آن روز به زور چادر از سر زنان حرم پیامبر کشیدند و غمش، بزرگترین غم زینب و سکینه شد. چادر من میراث خون دلهای خیمه نشینان ظهر عاشوراست، چادر سرکردنم به همین سادگی انتقام کربلاست!
***
هر که دارد هوس روح خدا بسم الله. وقتی میشه خوبتر بود، خوب بودن به چشم عاشق ها دیگه به درد لای جرز هم نمی خوره، بپا عقب نمونی از قافله ی خوبترا، بالاترا! آخ ! کاش یه روز همه معنی واقعی پیشرفت رو بفهمن، کاش یک روز همه ی مردم جهان با شهدا آشنا بشن کاش به گوششون “عند ربهم یرزقون ” برسه اینطوری هم دنیا حقیقتا آباد میشه و هم مردم … ان شاء الله اون روز برسه که خدا همه ی مردم جهان رو با أنبیا و شهدا رفیق کنه… امیدوارم همه یه روز از دست شیاطین آزاد بشیم و زمین رو پر از نور پرستش کنیم…. لا إله إلا الله
گفتی بیا بالاتر اما من هنوز این پایین تنها نشسته ام در آروزی آن سفر بزرگ: رجعت!… شور انگیز ترین آرزوی دلهای خو ناکرده به تبعید گاه!
اینجا نشسته ام و همچنان این سیاه قدیمی را با خودم یادگاری نگه داشته ام!…یادگاری بانوی جوان مقدسی که هم قدرش پنهان است و هم قبرش هنوز…
حجة الاسلام قرائتی:
گاهي وقتها هم بعضي افراد مثلاً بد حجابي و بيحجابي را تمدن ميدانند و پوشش را املي فكر ميكنند .
قرآن ميفرمايد كه: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» (احزاب/33) «تَبَرُّج» از برج است.
ما به چه برج ميگوييم؟ ساختمانهايي كه خودش را نشان ميدهد.
"تَبَرُّج " يعني خانم از خانه بيرون ميآيي خودت را برج نكن. اين كرامت انسان است.
من بارها گفتم. كسي كه خودش را آرايش ميكند در خيابان ميآورد، يعني مردم حراج شدم.
اسلام ميگويد: خانم تو حراج نيستي. هركس ميخواهد به تو نگاه كند، بايد خرج تو را بدهد. يك ميليون، ده ميليون. بايد ميليونها تومان صرف كند، خانه تهيه كند. آبش، گازش، برقش، تلفنش، زندگي تو را بايد كامل تأمين كند، اگر نوكر تو شد، حق دارد به تو يك نگاهي بكند. وگرنه به هر جوان هرزهاي خودت را عرضه كني، اين حراج كردن است.
خدا به زنهاي پيغمبر ميگويد: «وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُن» (احزاب/33) از خانه بيرون نياييد، بعد ميگويد: اگر ميخواهيد بياييد، بيرون بياييد، چون زن گاهي لازم است از خانه بيرون بيايد. مشكلي نيست. حضرت زهرا، زنان پيغمبر تا درون جبههها هم با پيغمبر ميرفتند. بيرون بروند مشكل ندارد. نماز جماعت، حج، زيارت، تحصيل، مداوا، خدمت به جامعه.
تبرج یعنی چه؟چه کسی اُمُّل است؟
زن مثل مرد ميتواند موجود فعالي باشد، اما خودش را برج نكند. چون وقتي برج كردي دل چه كسي راضي ميشود؟ «فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» (احزاب/32) اين عربيهايي كه ميخوانم قرآن است.
«يَطْمَعَ» طمع ميكند. يعني دلش هوا ميكند. چه كسي؟ «الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» آن كسي كه در قلبش مرض است، يعني بيماردلاناند، روحش بيمار است، يك آدم عياش و هوس باز است، او دنبالت راه ميافتد. خودت را برج كردي، خودت را حراج كردي، هرزهها عقب تو راه ميافتند. اين كمال است؟
اگر ما يك شيريني را كه يك پارچهاي روي آن است برداريم مگسها روي اين شيريني جمع شوند، اين براي اين شيريني ارزش است؟ يا اين شيريني را آلوده ميكند.
بعد قرآن ميگويد: «تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّة» (احزاب/33) خيلي قشنگ است. اين جاهليت مهم است. يعني خانم فكر نكن اين تمدن است. اين جاهليت است.
اگر برهنگي تمدن بود، همهي حيوانها متمدن بودند. چون حيوانها لباس ندارند. پيراهن ندارند. اگر لباس نداشتن تمدن است، حيوانها هم متمدن هستند.
چه کسی اُمُّل است؟
برهنگي تمدن نيست، قرآن ميگويد: «تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّة» يعني اگر كسي خودش را برج كند، اين مرتجع است، اين اُمُّل است. برگشته به زمان جاهليت. زمان جاهليت در مقابل زمان عالميت است. يعني علم در مقابلش زمان جاهليت است. قبل از اسلام را زمان جاهليت ميگويند. بعد از اسلام ديگر زمان جاهليت نيست. ديگر اگر كسي خانمي نيمه برهنه خودش را عرضه كرد، ين متمدن نيست، اين به جاهليت برگشته است. برهنگي تمدن نيست. وگرنه حيوانها متمدنتر هستند. برج قرار دادن عالمي نيست، جاهلي است. «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى» (احزاب/33)
حجاب زن تنها به خود او مربوط نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم،به مرد هم مربوط نیست تا بگوید من راضی ام.حجاب زن حقی ست الهی! حرمت زن و حیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است . زن به عنوان حق الله مطرح است . زن به عنوان امین حق الله از جانب قرآن مطرح است.
آیت الله جوادی آملی/کتاب زن در آئینه جمال و جلال ص 423
(قابل توجه کسانی که میگن حجاب یه امر شخصیه به کسی چه مربوط!!)
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید