شنبه 15 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » سرگذشت هاي خواندني

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 سرگذشت هاي خواندني « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
Aliabadi
پستتاریخ: یکشنبه 3 مهر 1390 - 01:10    عنوان: سرگذشت هاي خواندني پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

سرگذشت هاي خواندني

چرا افرادي در مقابله با مشكلات زندگي قادر به حل ان بوده و به افراد ناب و وارسته تبديل ميشوند ؟ و برعكس عده اي قادر به حل و فصل مشكلات نبوده و سر از اعتياد و جرم در مياورند؟ اين موضوع يعني بهره برداري عالي از توانمندي هاي نهفته فردي در حل مشكلات نظر روانشناسان را امروزه سخت بخود مشغول كرده وعده اي از دانشمندان و رواشناسان به اين نتيجه رسيده اند كه دسته اي از انسانها با پتانسيل هاي فردي قادر به تغيير شرايط نامساعد ومحيط خويش هستند واز توانايي هاي خاص دروني برخوردارند كه به افراد موفق تبديل ميشوند و مشكلات انها را از پا در نمياورد بلكه برعكس بعنوان مشكلات و حل ان ساختار زندگي انها را مستحكم و شخصيت اين دسته را توانا ميسازد. .نتايج اين تحقيقات اميد بخش و مثبت كمكي است به والدين و كارشناسان آموزشي تا با آشنايي با عوامل موفق از ان بهره گيري نموده و در روند برنامه ريزي فرهنگي ازان استفاده نمايند. يكي از عواملي كه به رشد توانمندي فرد كمك مي نمايد. هدفمندي و آموزش شغلي و عالي در برنامه ريزي زندگي است، توانمندي ديگر قدرت مديريت زندگي اين دسته از اوان سنين كم است، توانمندي ديگر اين دسته قدرت ارتباطات قوي انساني است كه شرايط را به نفع خويش تغيير ميدهند، توانمندي ديگر مهارت روحيه شاد و بشاش و كودك بشاش و تشنه علم و دانش و فهميدن و دانستن انان در مصاف سختي هاي زندگانيست كه از شب تار سحري سپيد خلق مي كنند، از معدن تيره و تار بدبختي ها خوشبختي هاخوشه چيني مي نمايند..... مولف

-------------------------

افرادی که از محيط های کوچک و با امکانات کم و زمينه های نامساعد به موفقيت های شگفت انگيز دست يافته اند، اين حقيقت را به خوبی ثابت کرده اند که انتخاب هدف و ايمان به آن می تواند انسان را به اوج کمال برساند. نمونه های فراوانی از اين نوع افراد داريم، که به يک نمونه اشاره می کنيم. يکی از روان شناسان می گويد: (ماری کرو) دختر يک مکانيک بود و مجبور بود هر روز لباس های چرب و چرک پدرش را با دست بشويد، در آن زمان هنوز ماشين لباس شويی نداشتند. يک بار هنگام شستن لباس، فکر دانشگاه رفتن به سرش زد. يک لحظه خود را در لباس فارغ التحصيلی ديد که روی سکو ايستاده و ديپلم دانشکده را دريافت می کند. بعد با خود گفت: اين چه فکر احمقانه ای است! من نه پولی دارم و نه کسی که به من کمک کند. از فاميل من تاکنون کسی به دانشگاه نرفته است، بهتر است اين فکر را از خود دور کنم. ولی نتوانست، بلکه اين ايده تازه چنان تحرکی در او ايجاد کرد که ضمن اين که هم چنان هر روز به شستن لباس های پدرش ادامه می داد، به مدرسه رفت و مشغول تحصيل شد و درس خواند و با درجه ممتاز فارغ التحصيل شد. کار او يک معجزه نبود، بلکه دختری هدف مند بود، که مثبت فکر می کرد و با وجود کارهای مشکل منزل، درست و حسابی درس می خواند. او وقتی به دانشگاه راه يافت، هم زمان برای تأمين هزينه زندگی اش تا زمان فارغ التحصيلی، در خانه های مردم کار می کرد و سرانجام موفقيت بزرگی کسب کرد و شغل مناسبی پيدا کرد.

کد:
http://www.hawzah.net/

بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
Aliabadi از این تاپیک تشکر میکنم 
Aliabadi
پستتاریخ: یکشنبه 3 مهر 1390 - 01:19    عنوان: پاسخ به «سرگذشت هاي خواندني» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

فرازهايي از زندگي علامه طباطبايي

استاد علامه سيد محمد حسين طباطبايى ، در 29 ماه ذى الحجه ى سال 1321 ه .ق در تبريز چشم به جهان گشود و پس از هشتاد سال و هيجده روز تلاش و زندگى پر بار، روز يكشنبه ، 18 محرم سال 1402 ه .ق (برابر 24 آبان سال 1360) رحلت كرد. او در پى سال ها تلاش خستگى ناپذير، توانست آثار ارزنده اى از خويش به يادگار بگذارد؛ شخصيت هاى علمى بسيارى را پرورش دهد؛ و تحولات بزرگى در عرصه علوم الهى پديد آورد. هم اكنون آرامگاه او در قسمت بالاى سر حضرت معصومه (عليهما السلام ) در شهر مقدس قم ، نزديك آرامگاه آيت الله خوانسارى ، زيارتگاه مشتاقان و شيفتگان علم و دانش است . علامه در همان اوان كودكى ، پدر و مادر خود را از دست داد، و به اين ترتيب از مهر مادرى دلسوز و پدرى متقى محروم شد. پس از اين واقعه ، او به همراه برادرش (محمد حسن ) راهى مكتب شد و توانست در مدت پنج سال ، كتاب هاى متداول آن روز (يعنى قرآن كريم ، گلستان ، بوستان ، اخلاق مصور، تاريخ معجم ، ارشاد الحساب مرحوم فيوضات و نصاب الصبيان و...) را فرار گيرد؛ و آن گاه به خواندن صرف ، نحو، معانى و بيان بپردازد. او مقدمات را نزد شيخ محمد على سرابى و سطوح عالى در فقه ، اصول ، فلسفه و كلام را نزد اساتيد آن سامان آموخت ؛ و خط را از استاد ميرزا على نقى كه از بستگانش بود، فرا گرفت ؛ و در مدت هشت سال كتاب هاى دوره سطح را به اتمام رساند. علاقه شديد علامه به تحصيل علوم الهى باعث شد، به نجف كه در آن روز، مركز بزرگ شيعه به شمار مى آمد، هجرت كند. وى توانست در مدت يازده سال ، مدارج بالاى علمى و عرفانى را نزد اساتيد برجسته ى آن ديار طى كند. در اين راستا، مدت هشت سال در دوره هاى فقه و اصول ، نزد مرحوم آيت الله نايينى - كه سر آمد اساتيد اين رشته است - تحصيل كرد؛ و چند سال متوالى نزد فقيه معروف ، آقا سيد البوالحسن اصفهانى از حوزه ى فقه او بهره برد؛ و يك دوره اصول و ابوابى از فقه را نزد سالك و عارف عصر، آيت الله شيخ محمد حسين اصفهانى فرا گرفت .علامه ، همواره از اساتيدش به نيكى ياد مى كرد و بيشتر مراتب علمى خود را مرهون آيت الله شيخ محمد حسين اصفهانى مى دانست . علامه ، فلسفه را نزد سيد حسين بادكوبه اى (1293- 1358 ه -ق ) آموخت ؛ و رياضيات عالى را نزد سيد ابوالقاسم خوانسارى كه از رياضى دانان متبحر عصر خود بود، فرا گرفت ؛ در علم رجال ، از محضر آيت الله حجت بهره برد، و در بعد عرفان و حكمت عملى ، از محضر حاج ميرزا على آقا قاضى كه از بستگان او به شمار مى رفت ، خرمن ها چيد. لازم به گفتن است كه مرحوم قاضى از شخصيت هاى عرفانى بزرگ آن عصر به شمار مى رفت . او در دوره خود، يگانه استاد اخلاق و سير و سلوك در حوزه ى نجف بود. علامه طباطبايى بسيار به او عشق مى ورزيد و مى گفت :ما هر چه در اين مورد (سير و سلوك ) داريم ، از مرحوم قاضى داريم . چه آن را كه در حياتش از او تعليم گرفتيم و از محضرش استفاده كرديم . و چه طريقى كه خودمان داريم از مرحوم قاضى گرفته ايم .

علامه در سال 1314، در اثر گرفتارى بسيارى كه در امر معاش گريبانگيرش ‍ شد، به زادگاهش بازگشت ، و اين همان ده سال از دوران سخت و مشقت بار زندگى او است ، كه مجبور شد اين مدت طولانى را به كشاورزى بگذراند. در اين دوره ، با ظهور فرقه دموكرات و تسلط آنان بر آذربايجان ، در سال 1324، و با حمايت هايى كه شوروى سابق از اين فرقه مى كرد، منطقه دستخوش ناامنى شد؛ و از اين رو، علامه تصميم گرفت به قم مهاجرت كند. پس در سال 1325، از زادگاه خود كوچ كرد و در آن سامان ، فعاليت هاى علمى و تحقيقى خويش را از سر گرفت .

رمز ترقى

بانو نجمة السادات ، دختر علامه طباطبايى ، درباره علت موفقيت علامه مى گويد:(3)
«ايشان پشتكار عجيبى داشتند. چندين سال ، براى تفسير {الميزان } زحمت كشيدند، اصلا احساس خستگى نمى كرد، شب و روز نمى شناخت . ما اصلا ايشان را نمى ديديم ، صبح زود مشغول كار مى شدند تا ساعت 12، بعد از نماز و صرف غذا و استراحتى (نيم ساعتى ) تا نماز مغرب مشغول كار بودند.»

همتى بلند

دختر علامه طباطبايى نقل مى كند(5): «پدرم مى گفت »: وقتى در نجف بودم ، يك معلم رياضى پيدا كرده بودم كه فقط يك بعد از ظهر وقت تدريس داشت ، من يك بعد از ظهر از اين سوى شهر به آن طرف شهر مى رفتم ، وقتى به مكان مورد نظر و جلسه ى استاد مى رسيدم ، به دليل گرماى زياد و پيمودن راه طولانى ، آن قدر لباس هايم خيس عرق بود كه همان طور با لباس ، داخل آب حوض مى رفتم و در مى آمدم و بعد تنها يك ساعت نزد آن استاد رياضى ، درس مى خواندم .»

جامعيت علامه
استاد محمد حسين حسينى تهرانى آن گاه كه مى خواهد شمه اى از گسترده ى علمى علامه را ياد آور شود، به هر چيز اشاره اى مى كند، كه در هر كدام جاى تاءملى بسيار نهفته است :(6) خط نستعليق و شكسته ى ايشان از بهترين و شيواترين خط اساتيد خط بود؛ گرچه در اين اواخر به علت كسالت اعصاب و رعشه ى حاصل در دست ؛ دست تكان داشت و خط مرتعش بود ولى جوهره ى خط حكايت از استادى در اين فن را داشت ؛ خودشان مى فرمودند»:قطعاتى از خط زمان جوانى مانده است كه وقتى به آن ها نگاه مى كنم در تعجب مى مانم كه آيا اين خط من است ؟»« در علم اعداد و حساب جمل ، ابجد و طرق مختلف آن مهارتى عجيب داشتند؛ و در هياءت قديم استاد بودند؛ به پايه اى كه به آسانى مى توانستند استخراج تقويم كنند؛ «بارى استاد ما علوم رياضى را در نجف اشراف ، نزد آقا سيد ابوالقاسم خوانسارى كه از رياضى دان هاى مشهور عصر بود، فرا گرفته بودند؛ علامه طباطبايى در ادبيات عرب و معانى و بيان و بديع استاد بودند؛ در فقه و اصول استاد بودند؛ و ذوق فقهى بسيار روان و نزديك به واقع داشتند؛ و دوره هايى از فقه و اصول را نزد استادانى چون مرحوم آيت الله نايينى و مرحوم آيت الله كمپانى خوانده ؛ و نيز از فقه آيت الله اصفهانى بهره مند شده اند؛ و مدت اين دوره هاى از درس ، مجموعا به ده سال كشيده شد.»«و استاد وحيد ايشان در فلسفه ، حكيم متاءله ى معروف ، مرحوم آقا سيد حسين بادكوبه اى بوده است كه ساليانى دراز در نجف اشرف در معيت برادرشان مرحوم آيت الله آقا حاج سيد محمد حسن طباطبايى الهى نزد او به درس و بحث مشغول بوده اند؛ و دروسى چون اسفار و شفا و مشاعر و غير آن را نزد او خوانده اند.» «مرحوم حكيم بادكوبه اى به ايشان عنايتى خاص داشته است و براى تقويت برهان و استدلال ، ايشان را امر كرده است كه علوم رياضى را دنبال كنند.»و اما معارف الهيه و اخلاق و فقه الحديث را نزد عارف عاليقدر و كم نظير يا بى نظير، مرحوم آيت الحق حاج ميرزا على آقاقاضى (قدس الله تربته الزكيه ) آموخته اند؛ و در سير و سلوك و مجاهدات نفسانيه و رياضيات شرعيه تحت نظر و تعليم و تربيت آن استاد كامل بوده اند.»

فلسفه و رياضيات

علامه طباطبايى در زندگينامه ى خود نوشته است :«در فلسفه نيز به درس حكيم و فيلسوف معروف وقت ، مرحوم آقا سيد حسين بادكوبه اى ، توفيق يافتم و توانستم در ظرف شش سال كه نزد معظم له تلمذ مى كردم ، منظومه ى سبزوارى و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره ى شفاى بوعلى و كتاب اثولوجيا و تمهيد القواعد ابن تركه (در عرفان ) و اخلاق ابن مسكويه را بخوانم ». «مرحوم بادكوبه اى از فرط عنايتى كه به تعليم و تربيت نويسنده داشت ، براى اين كار مرا به طرز تفكر برهانى آشنا سازد و به ذوق فلسفى من تقويت بخشد، امر فرمود به تعليم رياضيات بپردازم ؛ و من در امتثال امر معظم له به درس مرحوم سيد ابوالقاسم خوانسارى كه رياضيدان زبردستى بود، حاضر شدم و يك دوره حساب استدلالى ، يكه دوره هندسه ى مسطحه و فضايى و جبر استدلالى از معظم له فرا گرفتم .»

مهندس زبردست
استاد سيد محمد حسين حسينى تهرانى ، خاطره ى آشنايى و درك محضر مبارك او را اينچنين بازگو مى كند(10): ما بسيار شايق و مترصد بوديم كه اين سيد را ببينيم ، و از طرفى نيز بسيار شايق بوديم كه درس فلسفه بخوانيم ، و در آن اوان ، عالم جليل فخر الحكما و الفلاسفه آيت الله حاج ميرزا مهدى آشتيانى (قدس الله نفسه ) به قم شده ، و قصد تدريس داشتند و چند ماهى توقف كردند؛ و به يكى از دوستان عزيز ما قول داده بودند كه درس خصوصى فلسفه را از منظومه ى سبزوارى براى ما بگويند؛ و ما در آستانه ى شروع بوديم كه ايشان بغتنا از اقامت در قم انصراف حاصل نموده ؛ و به تهران بازگشتند.» در همين احوال شنيديم ، آن سيدى كه از تبريز آمده و نقشه ى ساختمانى را كشيده است ، به نام قاضى معروف و در رياضيات و فلسفه زبردست ، و نيز درس فلسفه اى در حوزه شروع كرده است ، اشتياق ما براى ديدار و ملاقات با او زياد شد؛ و مترصد بوديم به منزلش برويم و به بهانه اى از او ديدار كنيم ؛ تا آن كه يكى از دوستان ما كه در مدرسه رفت و آمد داشت و فعلا از علماى رشت مى باشد يك روز به حجره آمده و گفتند: آقاى قاضى از زيارت مشهد برگشته ؛ بيا به ديدنش برويم !» چون به منزل ايشان وارد شديم ؛ ديديم كه اين رجل معروف و مشهور همان سيدى است كه ما همه روزه در كوچه ها در بين راه او را مى ديديم ، و ابدا احتمال نمى داديم كه او از اهل علم باشد، فضلا از تبحر در علوم ، با عمامه ى بسيار كوچك از كرباس آبى رنگ ، و تگمه هاى باز قبا، و بدون جوراب با لباس كمتر از معمول ، در كوچه هاى قم تردد داشت ؛ خانه نيز بسيار محقر و ساده بود.» ما معانقه كرديم و نشستيم و گفت وگو و سخن از اطراف و جوانب پيش ‍ آمد؛ ديديم : نه ، واقعا اين مرد جهانى است از علم و درايت ادراك و فهم ! در همان مجلس ، شيفتگى و ارادت به ايشان يك باره اوج گرفت ؛ و تقاضا كرديم يك درس خصوصى فلسفه ، براى ما بيان كنند، كه آزادانه بتوانيم در بين درس به بحث و گفت وگو پرداخته ، و اشكالى در مطلب باقى نماند. ايشان با كمال بزرگوارى پذيرفتند.»پس درس فلسفه را براى ما در مدرس مدرسه شروع كردند؛ و با آن كه بنا بود خصوصى باشد، طلاب مطلع شدند؛ و در روز اول قريب يك صد نفر مدرس را پر كردند؛ و ايشان درس را شروع كردند. در عين حالى كه در بين درس نيز به قدر كافى بحث و گفت وگو به عمل مى آمد، وليكن به علت تراكم جمعيت صلاح نبود كه اشكالات و ايرادات از سطح معمولى درس ‍ بالا رود؛ بنابراين براى روشن شدن بعضى از مطالب ، پيوسته ما پس از خاتمه ى درس تا در منزل به همراه ايشان مى رفتيم ؛ و در راه همواره گفت وگو بود.»

اندوهى در هجرت
مهندس عبدالباقى طباطبايى ، فرزند ارشد علامه ، اين واقعه را اين گونه به تصوير مى كشد(11) علامه طباطبايى به همراه برادر كوچكترش ، سيد محمد حسن الهى طباطبايى ، و همسر و فرزند يك ساله اش به نام محمد وارد نجف اشرف شد و منزلى در محله ى عماره نزديك حرم مطهر حضرت على عليه السلام ، اجاره كرد. در نخستين روزهاى ورود به اين ديار مقدس به دليل دورى از وطن و تازگى محيط، تغيير زبان مردم و خشونت آب و هوا، اوقات را با مشقت زيادى سپرى كرد تا آن كه به تدريج با خصوصيات شهر و وضع زندگى و درس و بحث آن جا آشنا شد.» ليكن آب و هواى گرم و آب خمره كه با مشك از شريعه آورده مى شد، محله ى نا مناسب عماره و خانه اى تنگ و كوچك و بدون حتى يك آشنا، اين مسافران تازه وارد را در شرايط نامطلوب قرار داده بود.» «تنها وسيله ى دلخوشى و دلگرمى علامه ، محمد كوچك بود كه در آن زمان هيجده ماه داشت اما به دليل گرمى هوا و شرايطى كه بدان اشاره شد، اين روشنى بخش محفل علامه ، بيمار شد و به كلى خيمه ى غم را بر اين خانواده افكند، طبيب مناسبى هم در شهر نجف نبود و والدين ناگزير شدند كودك بيمار را براى معالجه به بغداد ببرند، اما تلاش پزشكان به جايى نرسيد و طفل شيرخوار فوت كرد و پدر (علامه در اين زمان 23 سال و همسرش 18 سال داشت ) و خصوصا مادر جوان را كه اولين فرزندش را آن هم در ديار غربت از دست داده بود، به سوگ نشاند.» علامه كه براى تحصيل علم به نجف اشرف آمده بود، اين مصايب را تحمل كرد و به رغم چنين ناگوارى هايى ، تلاش در جهت كسب معارف و ارتقاى علمى را پى گرفت .»

كشاورز پر تلاش
اين دو برادر به دليل تنگى معاش و نرسيدن مقررى معهود از زمين زراعتى تبريز، ناگزير در سال 1314 ه .ش نجف اشرف را به عزم مراجعت به ايران ، ترك مى كند و ده سال در آبادى شادآباد تبريز، جز اوقات كوتاهى ، به امر كشاورزى مبادرت مى ورزند تا آن كه فلاحت آنان سر و سامان مى گيرد. مرحوم علامه طباطبايى در زندگينامه ى خويش در اين باره مى نويسد: سال 1314 ه . شمسى ، در اثر اختلال وضع معاش ناگريز از مراجعت به زادگاه اصلى خود شدم و ده سال و خورده اى در آن سامان به سر بردم كه حقا بايد اين دوره از زندگى را دوره ى خسارت تاءمين معاش - كه از جهت فلاحت بود - از تدريس و تفكر علمى - جز مقدارى ناچيز - باز مانده و پيوسته با يك شكنجه درونى به سر مى بردم .»

مهندس عبدالباقى طباطبايى مى گويد:
«خوب به ياد دارم كه مرحوم پدرم دائما و در تمام طول سال مشغول فعاليت بودند و كار كردن ايشان در فصل سرما و در حين ريزش باران و برف هاى موسمى در حالى كه چتر به دست گرفته يا پوستين به دوش ‍ داشتند، امرى عادى تلقى مى گرديد.» در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه به روستاى شادآباد و به دنبال فعاليت هاى مستمر ايشان ، قنات ها لايروبى و باغ هاى مخروبه تجديد خاك و اصلاح درخت شد و در عين حال چند باغ جديد احداث گرديد .پدرم از محل در آمد ملكى به روستاييانى كه نيازمند بودند، وام مى داد و قبض مى گرفت و چنان چه كسى بعد از دو فصل برداشت محصول قادر به پرداخت بدهى خود نبود، او را بخشيده و قبض را به خودش پس مى داد و از طلب خود صرف نظر مى كرد، اما از جمله كارهاى اجتماعى آن فرزانه ى عالى قدر در روستاى شادآباد، مراقبت از روابط اخلاقى مردم و مناسبات اجتماعى روستاييان و رشد فرهنگى و اعتلاى اعتقادات آنان بود، همچنين در فصول بيكارى ، مردم را بسيج مى كرد تا خود كوچه ها و معابر را مرمت كرده و به نظافت مسيرهاى عبور و مرور بپردازند.»

کد:

http://ketaab.iec-md.org/
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: جمعه 8 مهر 1390 - 16:54    عنوان: پاسخ به «سرگذشت هاي خواندني» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

Aliabadi, جان متشکرم Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » سرگذشت هاي خواندني
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc