دوشنبه 17 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » فرهنگستان » عشق و تاریخ مصرف

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه 1, 2, 3  بعدی
 عشق و تاریخ مصرف « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
glasy_heart
پستتاریخ: شنبه 21 آبان 1390 - 14:00    عنوان: عشق و تاریخ مصرف پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

امروز روز دادگاه بود و منصور داشت از همسرش جدا می شد ...

منصور با خودش زمزمه كرد ... چه دنیای عجیبی است این دنیای ما

! یك روز بخاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمی شناختم و امروز به

خاطر طلاقش خوشحالم. ژاله و منصور 8 سال دوران كودكی رو با

هم سپری كرده بودند. آنها همسایه دیوار به دیوار یکدیگر بودند ولی

به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا

بدیهی هاشو بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن آنها

منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترین همبازی خودشو از دست

داده بود. 7سال از اون روز گذشت تا منصور وارد دانشگاه حقوق

شد. دو سه روز بود که برف سنگینی داشت می بارید. منصور كنار

پنجره دانشگاه ایستاده بود و به دانشجویانی كه زیر برف تند تند به

طرف در ورودی دانشگاه می آمدند نگاه می كرد. منصور در حالی كه

داشت به بیرون نگاه می كرد یك آن خشكش زد. باورش نمی شد که

ژاله داشت وارد دانشگاه می شد ! منصور زود خودشو به در ورودی

رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام كرد. ژاله با دیدن منصور با

صدا گفت: خدای من منصور خودتی ؟! بعد سكوتی میانشان حكمفرما

شد. منصور سكوت رو شكست و گفت : ورودی جدیدی ؟! ژاله هم

سرشو به علامت تائید تكان داد. منصور و ژاله بعد از 7 سال دقایقی

با هم حرف زدند و وقتی از هم جدا شدند درخت دوستی كه از قدیم

میانشون بود جوانه زد. از اون روز به بعد ژاله و منصور همه جا با

هم بودند. آنها همدیگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاهی

تبدیل شد به یك عشق بزرگ، عشقی كه علاوه بر دشمنان دوستان رو

هم به حسادت وا می داشت. منصور داشت کم کم دانشگاه رو تموم

می كرد و به خاطر این موضوع خیلی ناراحت بود چون بعد از

دانشگاه نمی تونست مثل سابق ژاله رو ببینه به همین خاطر به محض

تمام شدن دانشگاه به ژاله پیشنهاد ازدواج داد و ژاله بی چون چرا

قبول كرد طی پنج ماه سور و سات عروسی آماده شد و منصور و

ژاله زندگی جدیدشونو آغاز كردند. یه زندگی رویایی زندگی كه همه

حسرتش و می خوردند. پول، ماشین آخرین مدل، شغل خوب، خانه

زیبا، رفتار خوب، تفاهم و از همه مهمتر عشقی بزرگ كه خانه این

زوج خوشبخت رو گرم می كرد. ولی زمانه طاقت دیدن خوشبختی این

دو عاشق را نداشت ... در یه روز گرم تابستان ژاله به شدت تب

كرد ! منصور ژاله رو به بیمارستانهای مختلفی برد ولی همه دكترها

از درمانش عاجز بودند. آخه بیماری ژاله ناشناخته بود. اون تب بعد

از چند ماه از بین رفت ولی با خودش چشمها و زبان ژاله رو هم برد

و ژاله رو كور و لال کرد. منصور ژاله رو چند بار به خارج برد

ولی پزشكان آنجا هم نتوانستند كاری بكنند. بعد از اون ماجرا منصور

سعی می كرد تمام وقت آزادشو واسه ژاله بگذاره ساعتها برای ژاله

حرف می زد براش كتاب می خوند از آینده روشن از بچه دار شدن

براش می گفت ... ولی چند ماه بعد رفتار منصور تغییر كرد منصور

از این زندگی سوت و كور خسته شده بود و گاهی فكر طلاق ژاله به

ذهنش خطور می كرد !!! منصور ابتدا با این افكار می جنگید ولی

بالاخره تسلیم این افكار شد و تصمیم گرفت ژاله رو طلاق بده. در

این میان مادر و خواهر منصور آتش بیار معركه بودند و منصور را

برای طلاق تحریک می کردند. منصور دیگه زیاد با ژاله نمی جوشید

بعد از آمدن از سر كار یه راست می رفت به اتاقش. حتی گاهی می

شد كه دو سه روز با ژاله حرف نمی زد ! یه شب كه منصور و ژاله

سر میز شام بودند منصور بعد از مقدمه چینی و من و من كردن به

ژاله گفت: ببین ژاله می خوام یه چیزی بهت بگم. ژاله دست از غذا

خوردن برداشت و منتظر شد منصور حرفش رو بزنه ... منصور ته

مونده جراتشو جمع کرد و گفت : من دیگه نمی خوام به این زندگی

ادامه بدم یعنی بهتره بگم نمی تونم. می خوام طلاقت بدم و مهریتم

....... در اینجا ژاله انگشتشو به نشانه سكوت روی لبش گذاشت و با

علامت سر پیشنهاد طلاق رو پذیرفت. بعد از چند روز ژاله و

منصور جلوی دفتری بودند كه روزی در آنجا با هم محرم شده بودند.

منصور و ژاله به دفتر ازدواج و طلاق رفتند و بعد از ساعتی پائین

آمدند در حالی كه رسما از هم جدا شده بودند. منصور به درختی تكیه

داد و سیگاری روشن كرد. وقتی دید ژاله داره میاد، به طرفش رفت

و ازش خواست تا اونو برسونه به خونه مادرش. ولی در عین

ناباوری ژاله دهن باز كرده گفت: لازم نكرده خودم میرم و بعد هم

عصای نابیناها رو دور انداخت و رفت. و منصور گیج و منگ به

تماشای رفتن ژاله ایستاد ! ژاله هم می دید هم حرف می زد ...

منصور گیج بود نمی دونست ژاله چرا این بازی رو سرش آورده !

منصور با فریاد گفت من كه عاشقت بودم چرا باهام بازی كردی ؟!

منصور با عصبانیت و بغض سوار ماشین شد و رفت سراغ دكتر

معالج ژاله. وقتی به مطب رسید تند رفت به طرف اتاق دكتر و یقه

دكتر و گرفت و گفت: مرد ناحسابی من چه هیزم تری به تو فروخته

بودم ؟ دكتر در حالی كه تلاش می كرد یقشو از دست منصور رها

كنه منصور رو به آرامش دعوت می كرد ... بعد از اینكه منصور

کمی آروم شد دكتر ازش قضیه رو جویا شد. وقتی منصور تموم ماجرا

رو تعریف كرد دكتر سرشو به علامت تاسف تكون داد و گفت: همسر

شما واقعا كور و لال شده بود ولی از یک ماه پیش یواش یواش قدرت

بینایی و گفتاریش به كار افتاد و سه روز قبل كاملا سلامتیشو بدست

آورد. همونطور كه ما برای بیماریش توضیحی نداشتیم برای بهبودیشم

توضیحی نداریم. سلامتی اون یه معجزه بود ! منصور میون حرف

دكتر پرید و گفت: پس چرا به من چیزی نگفت ؟ دكتر گفت: اون می

خواست روز تولدتون این موضوع رو به شما بگه ! منصور صورتشو

میان دستاش پنهون كرد و بی صدا اشک ریخت چون فردای اون

روز؛ روز تولدش بود ...

پی نوشت : هيچ وقت از كسي به خاطر

دوست نداشتنت انتقام نگير ؛ نداشتن چيزي هيچ وقت گناه نيست
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
glasy_heart از این تاپیک تشکر میکنم 
soveh
پستتاریخ: شنبه 21 آبان 1390 - 17:33    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

glasy_heart, جان ...جالب بود...هرچند یه جورایی به داستانهای هندی شبیه بود ولی خب زیبا بود.
بشخصه یک زوج آقا و خانم را می شناسم که فردای روز عروسیشون رفتند ماه عسل...وسط راه تصادف کردند و با اینکه خیلی زخمی نشده بودند، بخاطر ندانم کاری مردمی که امده بودند برای کمک کردنشون و در زمان بیرون کشیدن اونها از ماشین....عروس قطع نخاع شد Sad ...خب بقیه داستانو میتونید حدس بزنید...بعد از اینکه عروس خانم از بیمارستان مرخص شد آقای داماد ایشون را طلاق دادند Sad ...یعنی همون کسی که تا یک ماه قبل می گفت دوست دارم، عاشقتم ، دیوونتم....همه چی را گذاشت زیر پا.......
از اینجور حوادث ممکنه که در زندگی همه پیش بیاد....پس بهتره که قبل از ازدواج و عقد شخص مورد نظرتون را کاملا امتحان کنید تا پایبندیش به حرفاش براتون اثبات بشه.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: شنبه 21 آبان 1390 - 21:59    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

خودتون نوشتید؟
اگه نه که قشنگه و اگه آره چرا محاوره نویسی داره؟

ولی خداییش برای دختر خانم ها تا باشه از این سوژه ها. شک دارم که دختر خانمی از ته دل بتونه مفاخر ادبی رو به اینها ترجیح بده!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: یکشنبه 22 آبان 1390 - 11:26    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

قبول دارین که زنها وفادارترند؟اکثر مردها خیانت تو وجودشون نهادینه شده... Sad

نه آقا جلال.خودم ننوشتم .خوشم اومد از یه وبلاگ برداشتم.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 22 آبان 1390 - 15:37    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

نه با حرفت موافق نیستمglasy_heart, جان. این نوع برخوردها و عکس العمل ها برای هردوطرف میتونه پیش بیاد.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: یکشنبه 22 آبان 1390 - 20:21    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

هیچ عشقی وجود ندارد همه اینا گول زدنه خودته واسه این که بازیچه دست یکی باشی و بعد از یه مدت تنها چیزی که واست میمونه یه دنیا حسرت و پشیمونیه که چرا بهترین لحظه هاتو واسه یه بازی بچه گونه از دست دادی
عشق یه عطش زودگذره که وقتی بدست آوردی به حماقت هات میخندی
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: یکشنبه 22 آبان 1390 - 21:27    عنوان: پاسخ پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

نه که قبول ندارم. دو روی سکه زندگی رو مرد و زن همراه هم تشکیل می دن. اگر منظورتون از وفا، همون لطافت و مهربونی که باید گفت در اصل سیستم زن اینطور طراحی شده. فکر کن مردی که برای چرخوندن زندگی باید مثل گرگ باشه اگه بشه "لطیف" چی میشه؟
فکر کنم این طور مواقع آقایون مجرد میگن " ما هنوز قاطی مرغ ها نشدیم!"
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 22 آبان 1390 - 22:12    عنوان: Re: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

mary67 نوشته است:
هیچ عشقی وجود ندارد همه اینا گول زدنه خودته واسه این که بازیچه دست یکی باشی و بعد از یه مدت تنها چیزی که واست میمونه یه دنیا حسرت و پشیمونیه که چرا بهترین لحظه هاتو واسه یه بازی بچه گونه از دست دادی
عشق یه عطش زودگذره که وقتی بدست آوردی به حماقت هات میخندی


موضوع جالبی را این دوستمون مطرح کردن و اگه بشه یک زمانی در موردش صحبت کرد خیلی خوب میشه....اینکه واقعا عشق وجود داره یا نه؟ و مرزش با دوست داشتن چیه؟ و تعریفش چیه؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: دوشنبه 23 آبان 1390 - 11:17    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: .... راه پر خم و پیچ در کلاس سخن
معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا: گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظماست
قاضی شهر گفت: عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست چون که
بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال
من دیدم طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم
.
.
.
.
شما از کدوم دسته اید!!!! Confused
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: دوشنبه 23 آبان 1390 - 16:06    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

glasy_heart, عزیز بسیار جالب بود....واقعا لذت بردم Smiling بقول همین نوشته ی شما هرکسی بهر خودش از عشق تعریفی داره ولی من هرچه که تجربه کردم و خوندم و دنبال گشتم جز در نگاه و برخورد یک مادر به فرزندش جای دیگه ای عشق را ندیدم....البته خیلی ها چیزهای دیگه ای مثل دوست داشتن یا عادت را عشق صدا می زدند ولی خب......... Winking
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: دوشنبه 23 آبان 1390 - 21:17    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

گفتم که، تا باشه از این متن ها !

تا جایی که اطلاع دارم عشق از گیاه عشقه - که در فارسی خودمون بهش میگیم پیچک- گرفته شده - . علتش هم به این خاطره که به اون گیاهی که تکیه گاهش میشه، می پیچه و بالا میره. – بله، برای "بالا رفتن" دور تکیه گاهش "می پیچه" –
این آقا معلم شما هم کمی تا قسمتی درست گفت؛ اما ناقص
عشق یعنی عین و شین و قاف. یعنی علاقه شدید قلبی

هر چند که متن برای طیف خواصی از نگرش هاست ولی اصلا عام نیست. وقتی هم که عام نیست نمی تونه سلایق مختلف رو در بر بگیره و وقتی هم که نتونه به سلیقه های مختلف جواب بده، همه نمی تونن در موردش بحث کنن. ضمن اینکه بیشتر دافعه از عشق می بینیم تا جاذبه از عشق. دلی که توش عشق نباشه دل نیست آب و گله !
یه سوال کوچولو؛
اگر عشق به چیزی – هر چیزی؛ فارغ از اینکه کی اون رو خوب میدونه و کی اون رو بد میشماره – وجود نداشته باشه چطور میشه توی اون راه به جلو حرکت کرد و لذت هم برد؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: دوشنبه 23 آبان 1390 - 22:24    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

نقل قول:
یه سوال کوچولو؛
اگر عشق به چیزی – هر چیزی؛ فارغ از اینکه کی اون رو خوب میدونه و کی اون رو بد میشماره – وجود نداشته باشه چطور میشه توی اون راه به جلو حرکت کرد و لذت هم برد؟

jalalfirozi, عزیز این نظر شخصی منه و نتیجه ای هستش که بهش اعتقاد پیدا کردم و خب براش سند و مدرکی هم ندارم Smiling
به عقیده ی من یک عاشق هرگز به لذت خودش و منافعش فکر هم نمی کنه تا برسه به اینکه جز اهدافش باشه...یه عاشق از همه ی دار و ندارش مایه میگذاره تا معشوقش معنی واقعی زندگی و خوشبختی را لمس کنه......البته ممکنه که رسیدن به این موضوع یک لذت قلبی فوق العاده داشته باشه.
باید بگم که صحبت من در مورد همین عشق های زمینی هست و خب همونطور که قبلا گفتم و با این تفاسیری که در تعریف من از عشق وجود داره، روی زمین فقط میشه گفت عشق یک مادر به فرزندش میتونه وجود داشته باشه و مابقیشون خیالاته.... Winking

نقل قول:
عشق یعنی عین و شین و قاف. یعنی علاقه شدید قلبی

میگم اینم که همون دوست داشتن زیاده دیگه و نه عشق Confused
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: سه‌شنبه 24 آبان 1390 - 00:36    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

soneh جان اینکه شما میگه یک کم شبیه قصه های لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و این شخصیت ها نیست!

یعنی عشق اینقدر محدوده که معنیش فقط برای دوجن نر و ماده و مادر و فرزند باشه. موضوعات آسمونی هم هیچی. یعنی کرکره کمپلت چیزهای دیگه واسه عشق باید بیاد پایین!

مثلا فلانی میگه من عاشق رانندگی ام و خطرش رو هم به جون می خرم یعنی اینکه این بابا کلا توی تعطیلات بدنیا اومده!

خب آقا عشق هم یک جورایی هم فاز با عشقه دیگه. حالا ما توی عشق فنا شدن رو هم داریم. ولی شاید توی دوست داشتن فنا رو نداشته باشیم!
چه عرض کنم؟!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: سه‌شنبه 24 آبان 1390 - 03:07    عنوان: Re: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

jalalfirozi نوشته است:
soneh جان اینکه شما میگه یک کم شبیه قصه های لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و این شخصیت ها نیست!

یعنی عشق اینقدر محدوده که معنیش فقط برای دوجن نر و ماده و مادر و فرزند باشه. موضوعات آسمونی هم هیچی. یعنی کرکره کمپلت چیزهای دیگه واسه عشق باید بیاد پایین!

مثلا فلانی میگه من عاشق رانندگی ام و خطرش رو هم به جون می خرم یعنی اینکه این بابا کلا توی تعطیلات بدنیا اومده!

خب آقا عشق هم یک جورایی هم فاز با عشقه دیگه. حالا ما توی عشق فنا شدن رو هم داریم. ولی شاید توی دوست داشتن فنا رو نداشته باشیم!
چه عرض کنم؟!

خب اگه دقت کنیم بعضی از حالات و کلمات برای یکسری اعمال خاص آفریده شدن و استفاده شدن و بعد ها بخاطر اینکه به مذاق دیگران خوش اومده ، اونها هم استفاده کردند و یواش یواش رایج شده... و حالا چون عشق در داستانها و شعرها اومده و عامیانه تر شده بیشتر در دسترس قرار گرفته و گرنه که ساختار عشق کجا و مثلا ماشین سواری کجا؟ و بنظرت اگه اون شخص میگفت من دیوونه ی ماشین سواریم و .... ما باید فکر می کردیم که طرف بخاطر رانندگی 2 سال دوره تیمارستان گذرونده؟Confused خب معلومه که نه
و از این مثالها در زبان فارسی بسیاره وخب خدارو شکر در اون دوره ای که این زبان بصورت یتیم در حال بزرگ شدن بوده، هرکسی از راه رسیده از امثال این واژگان اضافه کرده.
.......
چون شما گفتی من این را هم اضافه می کنم که در زمینه عشق فقط به زمینیش اعتقاد دارم و اینکه میگن عشق به معبود و ... را هم قبول ندارم. اون هم در نظر من یک دوست داشتن فوق العادس.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: سه‌شنبه 24 آبان 1390 - 03:57    عنوان: پاسخ به «عشق و تاریخ مصرف» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

نقل قول:
معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ



خیلی ها فکر میکنند عشق سه حرفه .... ولی آنها در اشتباهند
عشق همش حرفه . . . .
Winking
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه 1, 2, 3  بعدی صفحه 1 از 3

فهرست انجمن‌ها » فرهنگستان » عشق و تاریخ مصرف
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc