سه شنبه 15 آبان 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » کمی بخود بیاییم

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2
 کمی بخود بیاییم « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
rezvaneh
پستتاریخ: شنبه 26 آذر 1390 - 22:04    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

خواهش می‌کنم soveh جان، شما واقعاً لطف داری و بزرگواری

طعم واقعیت همیشه تلخه،و به نظر من هیچ معظل اجتماعی، تلخی فقر رو نداره، برای من یکی غیر قابل تحمله، گردن مفت خوری و حرام خوری بعضی‌ها اینقدر کلفت شده که حتی تیزی نقدهای نویسنده‌های خیلی گنده تر از ما واسه زدنش کارگر نیست، ما که جای خود داریم! می‌نویسیم تا دلمونو علکی خوش کنیم، این اوضاع نابسامان خاکستری، رو به سیاهی شب است نه سپیدی صبح...خودمان را گول نزنیم.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: یکشنبه 27 آذر 1390 - 16:34    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

نقل قول:

اگر قطار واژه هایی که انتخاب کردم باعث رنجش خاطر تون شده صمیمانه عذر خواهی می کنم
به طور تعمدی پای هیچ قصد و نیت سوئی میان نبوده


از نویسنده ای همچون شما بعیده ...این منو رنجیده خاطر کرد Sad
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 27 آذر 1390 - 16:47    عنوان: Re: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

glasy_heart نوشته است:
نقل قول:

اگر قطار واژه هایی که انتخاب کردم باعث رنجش خاطر تون شده صمیمانه عذر خواهی می کنم
به طور تعمدی پای هیچ قصد و نیت سوئی میان نبوده


از نویسنده ای همچون شما بعیده ...این منو رنجیده خاطر کرد Sad

لطفا از بخش پیام خصوصی استفاده کنید. بسیار متشکرم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
SibeSorkh
پستتاریخ: یکشنبه 27 آذر 1390 - 22:21    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر دائمی
کاربر دائمی

عضو شده در: 24 آبان 1389
پست: 1253
محل سکونت: حوالی خدا
iran.gif


امتياز: 32905

Very Happy Confused
یه سوال jalalfirozi, حد اقل برای من یکی خیلی سخته بخوام حتی اسم داستانک برای اون تاپیک بزارم Confused
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: دوشنبه 28 آذر 1390 - 01:28    عنوان: Re: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

rezvaneh نوشته است:
خواهش می‌کنم soveh جان، شما واقعاً لطف داری و بزرگواری

طعم واقعیت همیشه تلخه،و به نظر من هیچ معظل اجتماعی، تلخی فقر رو نداره، برای من یکی غیر قابل تحمله، گردن مفت خوری و حرام خوری بعضی‌ها اینقدر کلفت شده که حتی تیزی نقدهای نویسنده‌های خیلی گنده تر از ما واسه زدنش کارگر نیست، ما که جای خود داریم! می‌نویسیم تا دلمونو علکی خوش کنیم، این اوضاع نابسامان خاکستری، رو به سیاهی شب است نه سپیدی صبح...خودمان را گول نزنیم.

از لطف شما متشکرم flower

بانظرتون توی این تاپیک موافقم

فقر یه زمانی مختص عده ی محدودی میشد اما در حال حاضر در بین عده ی بیشماری قابل دیدنه...به هرحال امیدوارم وضع معیشت مردم روبراه بشه و مشکلات برطرف بشه
........

شبکه آموزش یه برنامه ای داره به نام رادیو 7 کهساعت 11 هرشب شروع میشه و تا 12 ادامه داره...برنامه متنوع و جالبی هستش...پیشنهاد میکنم که حتما ببینید...در این برنامه یه بخشی هست که مردم آرزوهاشون بصورت پیامک می نویسن و مجری میخونه ( فکر کنم برای اینه که حداقل مردم دلهاشون را خالی کنن و یه جایی آرزوشون گفته باشن و تا ابد تو دلشون نمونه) جالبه که اکثر آرزوها مادی و مالی هست و یا بصورت غیر مستقیم مربوط به مسایل مالی هستSad
مثل اینکه یکی گفته آرزوم اینه که جهاز داشته باشم تا ازدواج کنمSad یکی دیگه گفته یه موتور داشته باشم تا باهاش کار کنمSad یکی دیگه گفته یه خونه...
خلاصه یه چیزایی آرزوی مردم بی گناه هست که جز حقوق اولیه اونهاست

آرزوهای مالیشون اکثرا مقادیر کم و ناچیزه و واقعا جای تاسف داره
ایکاش آرزوهای پولی می کردن ولی یه آرزوی بزرگ مثلا میگفتن اونقدر پول داشتم که دور دنیارو میچرخیدم ولی متاسفانه آرزوی امروزه مردم ما مایحتاج اولیه زندگی یک انسانه و نه بیشتر

قبول دارم که سیاست های مالی دولت افتضاحه ( بحث دلار و سکه و مسکن کافیه تا بگیم که سیاست مالی دولت دهم واقعا خراب بوده ) و همه مدل فساد مالی هم اتفاق افتاده ولی نقش مردم و همین ملت ایران را نمیشه نادیده گرفت، مردم ما به تمام معنا دنبال سودجویی هستن و فقط شب تا صبح و صبح تا شب به این فکر می کنن که چطور بارخودشونو ببندن و سر اینو اونو کلاه بزارن تا یه شبه پول دار بشن و در بهترین حالتش دنبال کاسبی حلال و پول دارشدن هستن

این مساله در بین همه ی اقشار دیده میشه... از رفیق من که فوق لیسانس امیرکبیر و شاگرد اول اونجا بوده و پذیرش دانشگاههای کانادا را داره تا دکتر و متخصص و آخوند و معلم و مهندس و همه و همه

چیزی که در بین همه ی این رفتارها...چه کسانی که دنبال کسب پول حلال هستن و چه کسانی که دنبال راههای نامشروع می گردند، دیده می شه و مشترک هست اینه که:
همه بفکر خودشون هستند و بس و اگر همسایه و بغل دستی و رفیقشون از نداری بترکه هم خم به ابرو نمیارن...

ایول داره...کلاهتون را جمیعا بذارید بالاتر
بخورید و تا میتونید پول جمع کنید...ولی آخر سر چیزی نصیبتون نمیشه......
یه عمر سنگدلی کنید مبادا که آخر عمر نیاز به ترحم دیگران داشته باشین...
باشه

ولی این شد مسلمونی؟ مسلمونی هم نه...این شد انسان بودن؟
والله حیوانات هم به اندازه نیازشون میخورن و میدرند
بقول اون شاعر عزیز و اگه اینجوریه و قراره که شما هم بهشت برید....: خدایا از این بهشت...مارا بی نصیبی باد

گیرم که کارمند خوبی هستی ..برفرض که کاسب حلال واری هستی ولی این درسته که غم دیگرانو نبینی؟

بخود بیایین....جماعتِ خود بخواب زده ایران ...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: دوشنبه 28 آذر 1390 - 22:38    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

فقر
می‌خواهم بگویم ……
فقر همه جا سر می‌کشد ……
فقر،گرسنگی نیست، عریانی هم نیست!
فقر، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست، طلا و غذا نیست …….
فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتاب‌های فروش نرفته‌ی یک کتابفروشی می نشیند ……
فقر، تیغه‌های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه‌های برگشتی را خرد می‌کند ……
فقر، کتیبه‌ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …..
فقر، پوست موزی است که از پنجره‌ی یک اتومبیل به خیابان انداخته می‌شود …..
فقر، همه جا سر می‌کشد ……..
فقر، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..
فقر، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است...


دوستان صد در صد با این نوشته‌ی دکتر شریعتی غریبه نیستین، نظرتون درمورد این فقر چیه؟ و آیا می‌شه به فقر اقتصادی مرتبطش کرد؟ و در کفه‌ی ترازوی قضاوت شما، کدام سنگین تر است! فقر اقتصادی و یا فقر فرهنگی؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
neda_y
پستتاریخ: چهار‌شنبه 15 شهریور 1391 - 10:59    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 15 اسفند 1387
پست: 321
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 8705


خاطـره ای تفـکربرانگیـز از پـروفسور حسـابی


پروفسور حسابی؛ ملقب به پدر فیزیک ایران بعد از ملاقاتی كه با انیشتین داشتند و پس از آنكه انیشتین به ایشان نوید می دهند كه نظریه شما در آینده ای نه چندان دور، علم فیزیك را در جهان متحول خواهد كرد، به پروفسور پیشنهاد می دهد كه برای تكمیل نظریه خود در آزمایشگاه مجهز دانشگاه شیكاگو به كار خود ادامه دهد. در ادامه ایمیل خاطره ای بسیار آموزنده از ایشان در دانشگاه شیکاگو نقل شده كه هر ایرانی را به فكر وا می دارد. امیدوارم شما دوستان هم فرصت خوندنش رو از دست ندهید ...

دانشگاه شیکاگو بسیار پیشرفته بود. مهم تر از هر چیزی آزمایشگاه های متعدد و معتبر آن بود.

من در لابراتوار بسیار پیشرفته اپتیک، مشغول به کار شدم. در خوابگاه دانشگاه هم اتاق مجهزی برای اقامت، به من داده بودند.

از نظر وسایل رفاهی، مثل اتاق یک هتل بسیار خوب بود. آدم باورش نمی شد، این اتاق در دانشگاه باشد. معلوم بود که همه چیز را، برای دلگرمی محققین و اساتید، فراهم کرده بودند.

نکته خیلی مهم و حائز اهمیت، آزمایشگاه ها و چگونگی تجهیزات آن بود. یک نمونه از آن مربوط به میزی می شد که در آن آزمایشگاه به من داده بودند. این میز کشوی کوچکی داشت.

از روی کنجکاوی آنرا بیرون کشیدم و با کمال تعجب، چشمم به یک دسته چک افتاد. دسته چک را برداشتم و متوجه شدم تمام برگه های آن امضا شده است!

فوراً آنرا نزد پروفسوری که رئیس آزمایشگاه ها و استاد راهنمای خودم بود بردم. چک را به او دادم و گفتم: ببخشید استاد، که بی خبر مزاحم شدم. موضوع بسیار مهمی اتفاق افتاده است. ظاهراً این دسته چک مربوط به پژوهشگر قبلی بوده و در کشوی میز من جا مانده است. و اضافه کردم، مواظب باشید، چون تمام برگ های آن امضا شده است، یک وقت گم نشود.

پروفسور با لبخند تعجب آوری، به من گفت: این دسته چک را دانشگاه برای شما، مانند تمام پژوهشگران دیگر دانشگاه، آماده کرده است، تا اگر در هنگام آزمایش ها به تجهیزاتی نیاز داشتید، بدون معطلی به کمپانی سازنده تجهیزات اطلاع بدهید. آن تجهیزات را، برای شما می آورند و راه می اندازند و بعد فاکتوری به شما می دهند. شما هم مبلغ فاکتور شده را روی چک می نویسید و تحویل کمپانی می دهید. به این ترتیب آزمایش های شما با سرعت بیشتری پیش می روند.

توضیح پروفسور مرا شگفت زده کرد و از ایشان پرسیدم: بسیار خوب، ولی این جا اشکالی وجود دارد، و آن امضای چک های سفید است؛ اگر کسی از این چک سوء استفاده کرد، شما چه خواهید کرد؟با لبخند بسیار آموزنده ای چنین پاسخ داد: "بله، حق با شماست. ولی باید قبول کنید، که درصد پیشرفتی که ما در سال بر اساس این اعتماد به دست می آوریم، قابل مقایسه با خطایی که ممکن است اتفاق بیفتد نیست."

"این نکته، تذکر یک واقعیت بزرگ و آموزنده بود. نکته ای ساده که متاسفانه ما در کشورمان نسبت به آن بی توجه هستیم."

یک روز که در آزمایشگاه مشغول به کار بودم، دیدم همین پروفسور از دور مرا به شکلی غیر معمول، نگاه می کند. وقتی متوجه شد که من از طرز دقت او نسبت به خودم متعجب شده ام، با لبخندی بسیار
جذابی کنارم آمد و گفت: آقای دکتر حسابی، شما تازگی ها چقدر صورتتان شبیه افراد آرزومند شده است؟ آیا به دنبال چیزی می گردید، یا گم گشته خاصی دارید؟

من که از توجه پروفسور تعجب کرده بودم با حالت قدرشناسی گفتم: بله، من مشغول تجربه ی نظریه ی خودم در مورد عبور نور از مجاورت ماده هستم. برای همین، اگر یک فلز با چگالی زیاد، مثل شمش طلا با عیار بالا داشتم، از آزمایش های متعدد، روی فلزهای معمولی خلاص می شدم و نتایج بهتری را در فرصت کمتری به دست می آوردم؛ البته این یک آرزوست.

او به محض شنیدن خواسته ام، گفت: پس چرا به من نمی گویید؟

گفتم آخر خواسته من، چیز عملی نیست. من با شمش آلومینیوم، میله برنز و میله آهنی تجربیاتی داشته ام. ولی نتایج کافی نگرفته ام و می دانم که دستیابی به خواسته ام غیر ممکن است.

پروفسور وقتی حرف های مرا شنید از ته دل خنده ای کرد و اشاره کرد که همراه او بروم.

با پروفسور به اتاق تلفنخانه دانشگاه آمدیم. پروفسور با لبخند و شوق، به خانمی که تلفنچی و کارمند جوان آنجا بود، سفارش شمش طلا داد و خداحافظی کرد و رفت.

من که هنوز باورم نمی شد، فکر می کردم پروفسور قصد شوخی دارد و سربه سرم می گذارد. با نومیدی به تعطیلات آخر هفته رفتم.

در واقع 72 ساعت بعد، یعنی روز دوشنبه که به آزمایشگاه آمدم، دیدم جعبه ای روز میز آزمایشگاه است. یادداشتی هم از طرف همان خانم تلفنچی، روی جعبه قرار داشت که نوشته بود امیدوارم این شمش طلا، به طول 25 سانتی متر و با قطر 5 سانتی متر با عیار بسیار بالایی به میزان 24، که تقاضا کرده اید، نتایج بسیار خوبی برای کار تحقیقی شما بدست دهد.

با ناباوری ولی اشتیاق و امید به آینده ای روشن کارم را شروع کردم. شب و روز مطالعه و آزمایش می کردم تا بهترین نتایج را بدست آورم.

حالا دیگر نظریه ام شکل گرفته بود و مبتنی بر تحقیقات علمی عمیق و گسترده ای شده بود.

بعد از یکسال که آزمایش های بسیار جالبی را با نتایج بسیار ارزشمندی به دست آورده بودم، نزد آن خانم آوردم و شمش طلای خرده شده و تکه تکه را که هزار جور آزمایش روی آن انجام داده بودم را داخل یک
جعبه روی میز خانم تلفنچی گذاشتم.

به محض اینکه چشمش به من افتاد مرا شناخت و با لبخند پر مهر و امیدی، از من پرسید: آیا از تحقیقات خود، نتایج لازم را بدست آوردید؟

فوراً پاسخ دادم: بلی، نتایج بسیار عالی و شایان توجهی، بدست آوردم. به همین دلیل نزد شما آمده ام که شمش را پس بدهم، ولی بسیار نگران هستم. زیرا این شمش، دیگر آن شمش اولی نیست، و در جعبه را باز کردم و شمش تکه تکه شده را به او نشان دادم و پرسیدم حالا باید چه کار کنم؟ چون قسمتی از این شمش را بریده ام، سوهان زده ام و طبیعتاً مقداری از طلاها دور ریخته شده است.

خانم تلفنچی با همان روی خوش لبخند بیشتری زد و به من گفت: اصلاً مهم نیست، نتایج آزمایش شما برای ما مهم است. مسئولیت پس دادن این شمش با من است.

وقتی با قدم های آرام و تفکری ژرف از آنچه گذشته است، به خوابگاه می آمدم، به این مهم رسیدم، که علت ترقی کشورهای توسعه یافته، همین اطمینان خاطر و احترام کارکنان مراکز تحقیقاتی می باشد و بس، یعنی کافیست شما در یک مرکز آموزشی، دانشگاهی و یا تحقیقاتی کار کنید، دیگر فرقی نمی کند که شما تلفنچی باشید یا استاد.

چون تمام مجموعه آن مراکز در کشورهای پیشرفته دارای احترام هستند و بسیار طبیعی است که وقتی دست یک پژوهشگری در امر تحقیقات و یا تمام تجهیزات باز باشد و دارای احترامی شایسته باشد، حاصلی به جز توسعه علمی در پی نخواهد داشت.

منبع: كتاب استاد عشق تالیف ایرج حسابی
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی نام شناسایی در AIM شناسه عضویت در Yahoo Messenger شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 15 شهریور 1391 - 12:18    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

neda_y, جان چقدر تاسف برانگیزه وقتی با سیستم ایران مقایسه می کنم.

و به همین شکل کشورهای غربی نخبه های مارو میبرن.
یکی از دوستام میگه ما ورودی 78 بودیم و تقریبا 100 نفر....جالبه که در حال حاضر 95 نفر خارج از ایران هستن و 5 نفر فقط داخل موندن!!!
چقدر راحت بابت تنگ نظری و حماقت افرادی که لایق پست و جایگاه خودشون نیستند، مهم ترین سرمایه مملکتمون را از دست میدیم.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
neda_y
پستتاریخ: چهار‌شنبه 15 شهریور 1391 - 12:57    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 15 اسفند 1387
پست: 321
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 8705

دقيقا همين طور هست
من هم ورودي 78 بودم تقريبا از يه كلاس 30 نفره بالغ بر 20 نفر از ايران رفتن و همه از موقعيت اونجا راضي هستن و چقدر موفق شدن
متاسفانه به نظر من "خانه از پاي بست ويرانست"
همه ما فقط حرف داشتن كشور بهتري رو ميزنيم و شايد خودمون براي تغيير حداقل خودمون كاري انجام نميديم
Confused
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی نام شناسایی در AIM شناسه عضویت در Yahoo Messenger شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 15 شهریور 1391 - 14:11    عنوان: Re: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

neda_y نوشته است:
دقيقا همين طور هست
من هم ورودي 78 بودم تقريبا از يه كلاس 30 نفره بالغ بر 20 نفر از ايران رفتن و همه از موقعيت اونجا راضي هستن و چقدر موفق شدن
متاسفانه به نظر من "خانه از پاي بست ويرانست"
همه ما فقط حرف داشتن كشور بهتري رو ميزنيم و شايد خودمون براي تغيير حداقل خودمون كاري انجام نميديم
Confused

بله خودمون که داریم به این اوضاع فشل عادت می کنیم و لذت هم می بریم!

به چشم می بینم که اگر در یک سیستم دولتی صاحب ِ نظر و پیشنهاد و راهکار و ایده باشید و بخواهید بصورت مستقل و برای پیشرفت مملکتتون اقدام کنید و در زیر پرچم هیچ گروه و باندی نباشید هرگز و هرگز نمیگذارند که پیشرفت کنید و به هدفتون برسید
حتی با علم به اینکه طرح و ایده کسی میلیونها سودآوری برای کشور داره ولی جلوی اون را میگیرن و چوب لای چرخش میذارن
برای من خیلی عجیبه....

و واقعا جوابی برای این رفتارها ندارم
Sad
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
abbasbehnam
پستتاریخ: دوشنبه 13 خرداد 1392 - 06:18    عنوان: پاسخ به «کمی بخود بیاییم» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 31 اردیبهشت 1392
پست: 228
محل سکونت: تهران - u.s.a - texas san antonio
usa.gif


امتياز: 6130

فقیر به دنبال شادیِ ثروتمند و پولدار به دنبال آرامشِ زندگیِ فقیر است . . .

کودک به دنبال ازادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک است . . .

پیر به دنبال قدرت جوان و جوان در پی تجربه سالمند است . . .

آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت و آنان که مانده اند رویای رفتن دارند . . .

خدایا ! ! !
کدامین پل در کجای دنیا شکسته است که هیچکس به مقصد خود نمی رسد ؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2 صفحه 2 از 2

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » کمی بخود بیاییم
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc