سه شنبه 4 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » *****ای دبستانی‌ترین احساس من*****

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4  بعدی
 *****ای دبستانی‌ترین احساس من***** « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
rezvaneh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 6 اردیبهشت 1391 - 09:48    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

ممنونم نگار عزیز، خاطره انگیز و زیبا Applause Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: جمعه 8 اردیبهشت 1391 - 20:07    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

بازگرد ای خاطرات کودکی


اولین روز دبستان بازگرد

کودکی ها شاد و خندان باز گرد

بر سوار اسب های چوبکی

باز گرد ای خاطرات کودکی


خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود


درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است


کاکلی گنجشککی باهوش بود

فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید

ریز علی پیراهن از تن می درید


تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم


کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفتر ها به رنگ کاه بود


همکلاسیهای درد و رنج و کار

بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد

کودکان کوچک اما مرد مرد


کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک می شدیم


یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر

یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من

بازگرد این مشقها را خط بزن
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: جمعه 8 اردیبهشت 1391 - 20:10    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475







این مطلب آخرین بار توسط negar-shtm در جمعه 8 اردیبهشت 1391 - 20:55 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
velayat20
پستتاریخ: جمعه 8 اردیبهشت 1391 - 20:44    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره

عضو شده در: 28 آذر 1390
پست: 84

blank.gif


امتياز: 2095

بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: شنبه 9 اردیبهشت 1391 - 20:15    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

نگار و ولایت 20 عزیز ممنونم از لطفتون...

بچه‌ها مگه شما از کودکیتون خاطره‌های تلخ و شیرین ندارین؟ ما گوش شنوا و چشم بینا داریم‌هااااااا Winking
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: شنبه 9 اردیبهشت 1391 - 21:32    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

ترسون و لرزون

یادمه کلاس سوم بودم یه بار معلمم بهم گفت برو دفتر ببین خانم مدیر چکارت داره!!!!!با ترس و لرز از کلاس زدم بیرون...همونجور ی پشت در واستادم بعد نیم ساعت در کلاسو زدم... خانم معلمم اومد.....با تعجب نگاهی بهم کرد و گفت بیا داخل .... گفتم :خانم اجازه !!خانم میشه باما بیاید دفتر من میترسم برم دفتر...بعد باهم رفتیم دفتر و خانم مدیر یه نامه بدستم داد و گفت اینو بده بابات فردا برام پست کنه(پدرم مدیر دفتر پست بود)!!!!!!!!!!!!
هنوزم گاهی وقتا خاطرات دوران دبستانمو مرور میکنم حتی ترس از خانم مدیر هم برام شیرینه...Very HappyVery HappyVery HappyVery Happy
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: شنبه 9 اردیبهشت 1391 - 21:36    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

پس یه کاری کرده بودی شیطووووووووووووون که می‌ترسیدی! یه ضرب المثل هست می‌گه: پاک باش بی‌باک باش!!!

ای شیطُن Very Happy

مرسی خانم، لطف کردین. Smiling
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: شنبه 9 اردیبهشت 1391 - 21:39    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

حتی اگه کاری هم نمیکردیم بازم از نگاهای مدیر مدرسه فرار میکردیم منکه اینجوری بودم چون مدیر مدرسمون خشن بود این ترس تو دل همه بچه ها هم بود...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: شنبه 9 اردیبهشت 1391 - 21:55    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
velayat20
پستتاریخ: یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 - 11:59    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره

عضو شده در: 28 آذر 1390
پست: 84

blank.gif


امتياز: 2095

خاطرات كودكي زيباترند

يادگاران كهن مانا ترند

درسهاي سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

دبستان مازار تهران سال 1347

درس پند آموز روباه وکلاغ

روبه مكارو دزد دشت وباغ



روز مهماني كوكب خانم است

سفره پر از بوي نان گندم است



كاكلي گنجشككي با هوش بود

فيل ناداني برايش موش بود

با وجود سوز وسرماي شديد

ريز علي پيراهن از تن ميدريد



تا درون نيمكت جا ميشديم

ما پرازتصميم كبري ميشديم

پاك كن هايي زپاكي داشتيم

يك تراش سرخ لاكي داشتيم



كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هايش درد داشت

گرمي دستان ما از آه بود

برگ دفترها به رنگ كاه بود



مانده در گوشم صدايي چون تگرگ

خش خش جارو ي با پا روي برگ

همكلاسيهاي من يادم كنيد

بازهم در كوچه فريادم كنيد



همكلاسيهاي دردورنج وكار

بچه هاي جامه هاي وصله دار

بچه هاي دكه خوراك سرد

كودكان كوچه اما مرد مرد

كاش هرگز زنگ تفريحي نبود

جمع بودن بودوتفريقي نبود

كاش ميشد باز كوچك ميشديم

لا اقل يك روز كودك ميشديم



ياد آن آموزگار ساده پوش

ياد آن گچها كه بودش روي دوش

اي معلم ياد وهم نامت بخير

ياد درس آب وبابايت بخير

اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن

اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 - 13:44    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

negar-shtm, جان خاطرت خیلی جالب بود، خداییش بعضی از این مدیرا و ناظما خیلی وحشتناک بودن و بدجور آدمو کتک میزدن، خدایا شکر الان دیگه نمیتونن عقده های روانیشونو روی بچه ها خالی کنن




من سال 67 کلاس اول دبستان بودم، مدرسه سوم شعبان( پشت مدرسه های دخترانه ادب و راهنمایی هدف)، معلم کلاس اولمون هم خانم حری بود همسر آقای واصفی که الان تو خیابون استقلال مدرسه غیر انتفاعی دارن( اسمشو نمیدونم).

من از کلاس اول خاطره زیاد دارم ولی یکی از جنجالی ترینشونو براتون میگم

1-2 ماهی از شروع سال تحصیلی میگذشت و منم که خیلی شیطون بودم 3-4 تا دوست پایه مثل خودم پیدا کرده بودمو حسابی مدرسه رو رو سرمون گذاشته بودیم

بابای مدرسمون آقای جنگجو بود که فکر کنم الان ساوه نیست،آقای جنگجو یه بوفه جمع و جور گوشه حیاط مدرسه داشت و به بچه ها تمرهندی و پفک و بیسگوئیت میفروخت.

یه روز توی یکی از زنگ تفریحامون با دوستام رفتیم بوفش و میخواستیم خوراکی بگیریم که دیدیم آقای جنگجو نیست ولی در مغازش بازه....تو یه لحظه شیطون گولمون زد و همگی یه نگاهی به هم کردیم رفتیم داخل تا جایی که جیبامون و دستامون جا داشت از خوراکیا برداشتیم( دزدیدیم)...یه عالمه تمرهندی و راحت و آلوچه و از اون ماهی های بدمزه Very Happy ( اون موقع نمیدونستیم که کارمون چقدر بده...بنابراین عذاب وجدان هم نداشتیم Very Happy )

با خیال راحت و با ذوق فراوون رفتیم و همه ی خوراکیارو از هولمون خوردیم Twisted Dvil

زنگ بعدش ناظم اومد سرکلاسمون و گفت چند نفر از شما رفتن و بوفه را غارت کردن...خودشون بیان بگن که کیا بودن و عذرخواهی کنن وگرنه باباشونو میفرستیم زندان Hypnotized Very Happy
نگو که عین این جمله هارو سر همه ی کلاسا گفته

ما هم از ترس اینکه بابامونو نفرستن زندان، 5 تایی رفتیم گفتیم ما رفتیم و برداشتیم و عذرخواهی کردیم...فکر کنم خسارت هم بعداً دادیم
گلاب به روتون تا 2 روز هم دسته جمعی اسهال بودیم Very Happy
ولی خیلی حال داد، چون تا اون روز اون همه خوراکی جلومون نذاشته بودن و بگن هرچی میخواید بخورید( ما هم که آخر..........)
خداروشکر بوفه دزدی باعث نشد که بانک دزد بشیم Very Happy
خیلی دلم میخواد آقای جنگجو را ببینم و بازم ازش عذرخواهی کنم و.......ولی متاسفانه از چند نفر که سوال کردم گفتن چندسال پیش رفته تهران.......

اینم خاطره ی ما
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 - 16:42    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

giggle giggle giggle giggle giggle giggle مرسی سوه جان خیلی باحال بود، واااااااااااای خدا جون Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
negar-shtm
پستتاریخ: دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 - 11:12    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 23 فروردین 1391
پست: 166
محل سکونت: ولايت سیتی
turkey.gif


امتياز: 4475

soveh جان خییییییییلی باحال بود خاطرات دوران دبستان همه ی ما شیرینه خاطراتی که فقط تو ذهن خود ما میمونه Applause
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
velayat20
پستتاریخ: پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 - 14:48    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره

عضو شده در: 28 آذر 1390
پست: 84

blank.gif


امتياز: 2095

رضوانه جان وقتی دیدم عکس بستنی زیزیگولوی رو گذاشت یاده یه خاطره شیرینی افتادم که دیگه غیر قابل تکرار شدن
آخه آقای خدا بیامرزم همیشه از اینا می خرید واسمون وخودش هم خیلی دوست می داشت .وقتی آقام رو از دست داد .دیگه از این بستنی ها نخوردمSadSadSadSadSadSadSad
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
rezvaneh
پستتاریخ: پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 - 15:58    عنوان: پاسخ به «*****ای دبستانی‌ترین احساس من*****» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 16 تیر 1390
پست: 1290
محل سکونت: ساوه
blank.gif


امتياز: 33520

دنیاست دیگه ولایت 20 عزیز......چه کنیم؟

خدا رحمت کنه پدر نازنینت رو.... Sad
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4  بعدی صفحه 3 از 4

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » *****ای دبستانی‌ترین احساس من*****
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc