موزه 4سوق ساوه

حاشیه موزه 4سوق ساوه

روزهای و شب های درهم و برهم امتحانی را میگذرانم.
نه خواب دارم نه خوراک...ایضاً اهل بیت.

عکاس دخترم جهت ثبت خاطراتش.

امروز برای مرور درس به روستایی دور افتاده رفتم.اما بجای درس عکاسی کردم.
از بین 50 60 عکسی که گرفتم حس این عکس برای خودم بیشتر از تمام عکسای طوفانی و روستایی و موزه ای بود. واژه ی تنهایی بدجور مثل پتک کوبیده میشد بر سرم.

دختر روستایی.
یکی از زیباترین دخترانی که در عمرم دیدم. نامش را فراموش کردم...ملیکا...ملیسا...یک همچین اسمی داشت. روسریش را هم بر نداشت.گفت 9 سالم شده و پدرم و مادرم نمیگذارند روسری بردارم. اما پر روسری اش را من کنار زدم و ثبتش کردم.

سلام soveh عزیز. ممنونم که وقت گذاشتید.
پیشنهاد جالبی بود. اتفاقا اونروز که موزه بودم میخواستم برم از مغازه شون عکاسی کنم . بیشتر به لحاظ رنگارنگی اجناس.چون خودمم این سه مغازه رو دوست دارم. اما حقیقت من نمیدونم قاعده ی تهیه گزارش چیه! برم به شخص چی بگم؟! بابت عکاسی میتونم توضیح بدم که برای مسابقه میخوام یا برای سایت میخوام و از این جور استدلال ها بیارم ولی گزارش....!
نظر آقای نیرومند هم مهمه برام.لطف کنید پیشنهادتون رو با ایشونم در میون بذارید و اگر پاسخ مثبت بود یروز بریم برای تهیه ش. منتها شمام باشید کنارم. بابت اردوگاه و تهیه گزارش حتما باید یک آقا منو همراهی کنه. راستش خیلی اماکن هست که دوست دارم عکاسی کنم ولی تنهایی(بدون حضور یک آقا) برام مقدور نیست. همسر و پسر خودم براشون مقدور نیست و همراهیم نمیکنن. تو این مدت هم بیکار نبودم و با موبایل خیلی عکاسی کردم . از روستای اطراف و در و دیوار شهر و کلی ی ی ی عکس....ولی امتحان نکردم ببینم ارسالش به چه صورته. دو هفته دیگه وقت من تا حد زیادی آزاد میشه و میتونم برای عکاسی وقت بذارم.
یه عکسی هم چند روز پیش سر صبح تو یکی از کوچه های ساوه گرفتم برای خودم خیلی تاثیرگذار بود. تا حدی که به فکر افتادم برم از سرای سالمندان بانوسمیه عکاسی کنم که حتما اینکارو انجام خواهم داد.
اون ثبت موبایلی رو هم اینجا ارسال میکنم ببینید. یک بانوی سالخوره ی تمیز که خیلی شیک وسط کوچه نشسته بود و میگفت منتظر یه سیدی هستم که همیشه از این کوچه میگذشت و گاهی به من پول میداد. حقیقت برای خرید نان میرفتم که باهاش مواجه شدم . وقتی ازش عبور کردم از آینیه نگاهش کردم و دیدم نمیتونم عکاسی نکنم. برای همین دنده عقب گرفتم و رفتم کنارش و ....خلاصه نیم ساعتی باهاش گپ زدم و عکس گرفتم. اونروز افسوس خوردم که چرا دوربین تو ماشین نیست. چون 6 ماهی دوربینم پشت ماشین افتاده بود ولی اونروز که باید میبود نبود.
من منتظر پیام شما هستم. البته نظر اقای نیرومند برام شرطه.

ساوه...کوچه پی کوچه های شهر( با موبایل)

بانوی ساوجی

فقط 10 کیلومتر خارج از ساوه.موبایل

اطراف ساوه (موبایل)

ساوه روستای یولاق- عصر دیروز