شنبه 8 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » بحث‌هاي عمومي » ب مثل بستنی، م مثل مدیر

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 ب مثل بستنی، م مثل مدیر « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
jalalfirozi
پستتاریخ: یکشنبه 5 اردیبهشت 1389 - 21:25    عنوان: ب مثل بستنی، م مثل مدیر پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

در کشور ما تنوع چشم گیری در کارخانجات بستنی دیده نمی شود. و مهمترین این کارخانجات به دو شرکت بستنی میهن و بستنی دایتی ( شرکت زرین غزال) می باشد. بستنی میهن واقع در اسلامشهر و بستنی دایتی در شیراز.

شرکت میهن، شیر مورد نیاز خود را از شهریار و مناطق دیگر تهیه کرده و شرکت دایتی با در اختیار داشتن دامداری ای با تعداد 10000 راس گاو، شیر مورد نیاز خود را تهیه می کند. نکته اینکه شرکت دایتی تمام دستگاه های فول اتوماتیک خود را از ایتالیا ( به عنوان سری در میان سرها در زمینه بستنی) وارد کرده است.

با شکل گیری شرکت دایتی، شاهد حجم بسیار گسترده از تبلیغات در مورد این بستنی بودیم. تبلیغات مختلف برای قشر ها و فرهنگ های مختلف.

این شرکت با یک مدیریت بسیار مناسب یک بحران برای شرکت میهن محسوب شد. به این صورت که در پخش خود –تقریبا – به هر سوپر مارکت یک عدد فریزر ویترینی رایگان می داد و می گفت به شرطی این یخچال را به تو می دهم که به غیر بستنی دایتی چیز دیگری نیاری. سوپر های کوچک و محقر که تا دیروز با یک فریزر کلاسیک سر و کله می زدند و از امروز یک دکور مناسب در مغازه شان می دیدند، به راحتی با قضیه کنار می آمدند. و این شد که دایتی تقریبا بازار بستنی را قیضه کرد. تا اینجا قضیه نمودار یک مدیریت درست برای یک شروع خوب بود. اما یک تصمیم نادرست مدیریت، شرکت دایتی را به جایی رسانید که امروزه روز کسی گمان نمی کند که دایتی حتی با ربع ظرفیت خود تولید داشته باشد. و آن تصمیم نادرست این بود که به سوپر ها گفت هر چقدر که جاهای دیگر به تو پورسانت می دهند، من 5 درصد بیشتر می دهم. این تصمیم نادرست، برای شرکت زرین غزال گران تمام شد. از آن روز مشتری های دایتی به گربه رقصانی افتادند. یکی می گفت این با من این قیمت کار می کند پس تو باید با من این قیمت کار کنی. دیگری می گفت هزینه بار این از من نمی گرفت پس تو نباید بگیری و امثال اینها. اینجا بود که نه شرکت از حرفش می توانست برگردد و نه مغازه ها از داشتن ژست مدیریت در مقابل مدیریت بدشان می آمد.

اینطور شد که دایتی، با شروع بسیار خوب و مدیریت مناسبش، با یک تصمیم اشتباه، به مرز تازه کاران رسید.

اما شرکت میهن. شرکتی که تا مرز بحران پیش رفت. این شرکت "بحران" موجود را به "مساله" و مساله موجود را به "فرصت" تغییر داد. اما چگونه؟ درست است که اصل بستنی با آن تنوع محصولش برای کشورهای دیگر است اما اگر دقت شود ناجی شرکت میهن، فقط یک چیز بود. ذائقه ایرانی.

بعد از مصرف بستنی های جدیدی که امروزه دو شرکت تولید می کنند در گلو مزه خاصی مثل مزه برخی ویتامین ها از قبیل ویتامین سی می ماند. اما در مقابل ستون شرکت میهن برای این بحران بود، چیزی جز بستنی سنتی ایرانی نبود. بستنی که با همان مزه و در قالبی جدید وارد بازار شد.



تحریر اینجانب : هر کس که در این مملکت از خصوصی سازی حرف زد باید دهانش را طلا گرفت. اینگونه مثالهای مدیریتی را تنها در شرکت های خصوصی شاهد هستیم. چرا که پشتوانه دولتی ندارند. یک شرکت وقتی حرفی برای گفتن دارد که از ذهنش استفاده کند. و مسلما این ذهن وقتی استفاده می شود که رقیبی هم وجود داشته باشد. مادامی که شرکت ایران خودرو رقیبی نداشته باشد و اتکا اش به دولت باشد، بیش از سورن و محدودی دیگر جلو نمی رود. آیا سورن و ما بقی در مجموع در بازار جهانی حرفی برای گفتن دارند؟ سی سال از عمر انقلاب اسلامی ایران می گذرد. شرکتها با قدمت های مختلف چه حرفی در این سی سال برای گفتن دارند؟ آیا آنها هم سی سال بزرگ شده اند؟

البته مقصر اصلی دولت ها بوده و هستند. کار اصلی دولت قانون گذاری است نه حمایت محض از کارخانجات. بنده هم مخالفتی با حمایت ندارم اما به روش آن نقد دارم. در حال حاضر دیدگاه دولت به گمرک – مثلا در بخش خودرو – این است که گمرکی بسیار روی ماشین ها بگذاریم تا استقبال کمرنگ باشد که کارخانجات ما ضرر نکند. در صورتی که دیدگاه مدیریتی می گوید به کارخانه اعلام کن که از فلان تاریخ به صورت تصاعدی، گمرکی فلان نوع ماشین ها را بر می دارم. آنوقت است که شرکت داخلی محکوم به فکر کردن می شود. آن وقت است که "باید" کم کم خودش را آماده رقابت جهانی کند. آن وقت است که کیفیت را شعار نمی داند، بلکه یک اصل تلقی می کند. اصلی که اگر به آن نرسد، امکان ادامه حیات برایش وجود ندارد.

***

چرا این مقدار در المپیادهای جهانی در رشته های ریاضی و فیزیک و امثالهم صاحب مقامیم اما در رشته ای مثل روانشناسی و مدیریت و علوم اجتماعی حتی توان حضور نداریم؟ کسی که در المپیاد ریاضی شرکت می کند، چنان کاری انجام نمی دهد. اطلاعات و راه کارهایی که دیگران بدست آورده اند را در ذهن می گنجاند و از آنها استفاده می کند. چیز جدیدی کشف نمی کند. اما کسی که وارد حوزه علوم انسانی شود مجبور به ابداع است. مجبور به نظریه دادن است. اینطور نباشد که کتابهایی که سالهای سال دست خوش تغییر نبوده، اساس تعلیم دانش آموزان امروزی باشد و این دانش آموز قریب یک دهه بعد بخواهد آنها را در جامعه اجرا کند. به فاصله بین تولید کتاب و استفاده از علم کتاب توجه شود. اگر تفکر برخی در ایران این است که مدیر یک فرد تکیه به میز است و پول نشستنش را می گیرد – متاسفانه- در خیلی موارد درست است. چون به معنای حقیقی کلمه رقابت چنانی وجود ندارد که مدیریت چنانی را شاهد باشیم.

به امید روزی که در فرهنگ لغت اینجانب، "مو دیر" تبدیل به "مدیر" شود !!!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
jalalfirozi از این تاپیک تشکر میکنم 
soveh
پستتاریخ: دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 - 10:20    عنوان: پاسخ به «ب مثل بستنی، م مثل مدیر» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

آقای فیروزی جان چون خانه از پایبست ویران است زیاد وقت نمی گیرم.
فقط و فقط دقت که اینجا ایران است و ژاپن نیست در ژاپن قانون به قدری قانون است که کسی به فکر کسب درامد برای پسر خالش و دختر عمش و خودش از راه نا مشروع نیست بنابر این زیاد خودتو اذیت نکن.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 - 23:30    عنوان: پاسخ به «ب مثل بستنی، م مثل مدیر» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

جمله تان قبول اما کامل نیست
اینجا ایران و انجا ژاپن. اینجا مهد تمدن و انجا...؟

اینجا ایران است. افق 1404 دارد. جوان دارد. نخبه دارد. ایمان و اراده دارد.
البته دوست ندارم فکر کنی که آرمانی فکر می کنم . تعیین این افق روی سستی ها و تنبلی اثر خوبی داره. مثل یک داروست.

اینجا ایران است و شما هم یک ایرانی هستی. شاید دیگری قدر مرا نداند، اما خودم چه. قدر خودم را می دانم. دیگران برای ایران من کاری نکردند. من چه. برای ایران کاری کردم؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: دوشنبه 6 اردیبهشت 1389 - 23:33    عنوان: پاسخ به «ب مثل بستنی، م مثل مدیر» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

راستی یک چیز مهم

تیپ این ناچیز نوشته ها مدیریته که حتما متوجه هم شدید. یکی از اهداف اصلی ام هم به نوعی آمار گیریه. اینکه با دیدگاه های افراد مختلف آشنا بشم. برای نوشتن یک مقاله خوب درباره مدیریت نیاز به اطلاعات دارم.

این خرد نوشته ها به تنهایی حرفی برای گفتن ندارند. از اینکه برایشان وقت گذاشتید بسیار ممنون و سپاسگذارم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1389 - 09:02    عنوان: پاسخ به «ب مثل بستنی، م مثل مدیر» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

با سلام
آقای فیروزی و دیگر دوستان عزیز قبل از هر چیز به عنوان یک دوست خواهش و توصیه می کنم که کتاب قلعه حیوانات نوشته جرج ارول و زندگینامه حمید میرزا آخرین شاهزاده قاجار را مطالعه کنید که فوق العاده سازنده دیدگاه و آموزش دهنده خوبی برای یافتن مسیر مناسب در زندگی هستند.
و در مورد مابقی مسایل هم برای اینکه ما ایرانی ها کلا ملتی جوگیر و دچار توهم بسیار قوی هستیم ( به عنوان کسی که با ملل مختلف معاشرت کرده و با خیلی از نفرات دیگر کشورها کار کرده) باید عرض کنم ملل دیگر به لحاظ هوش و تمدن و پارامتر های دیگر نه تنها چیزی از ما کمتر ندارند بلکه بیشتر هم دارند. بنابراین این جمله که ما با هوش ترین جوانان دنیا را داریم مثل همان جمله معروف ما که بهترین تماشاگران دنیا را داریم است که این مساله در بازی ایران با کره جنوبی به خوبی به ما ثابت شده ونیازی به گفتن الفاظ قشنگ به کار برده شده در ورزشگاه ها نیست.
در مورد اینکه ما باید برای مملکت خود با تمام وجود مایه بگذاریم قبول دارم و به شخصه این کار را کردم و حتی جان خودم را هم بارها به خطر انداخته ام ولی جوابش را به خوبی با کلاهی که بر سرم گذاشتند گرفتم(در همین سیستم دولتی) اگر این مسایل را میگم به این دلیل است که نفرمایید به لحاظ تفکر فقط اهل نگاه منفی دارم و جز افرادی هستم که فقط غر می زنم ودر واقع تنها اهل حرف نبوده ام.
آقای فیروزی مشکل ما افق 1404 و خصوصی سازی و نخبه و ایمان و با هوش و غیره نیست مشکل ما ریشه ای تر و ساختاری تر از این حرفهاست مساله ما به مانند درختی می ماند که موریانه و کرم به جان تنه اش افتاده و ما بجای حل این مساله برایش کود مناسب و شخم مناسب و نور عالی و آب خوب فراهم میکنیم که هر چند همه اینها خوب است اما دردی دوا نمی کند. و این مشکل ما مربوط به دوران معاصر نیست ظاهرا و با توجه به مطالعات من مشکل ما حداقل به 500 سال اخیر برمی گردد و در دوران قاجار به اوج خود رسیده است و بسیار پرورش یافته به دست ما رسیده است. ما مردم هنوز نمی دانیم که از مدیر و رییس و نماینده شهر و رییس جمهور خود چه می خواهیم ونمی دانیم که باید چه توقعی داشته باشیم و تا زمانیکه نگاه و دیدگاه خود را تغییر اساسی ندهیم مشکل حل نخواهد شد. ما مردمی هستیم که آن معدود مدیران خوب را هم کله پا کرده ایم مانند دکتر مصدق مرد هزاره ایران را که به قول آقای نبوی زاده ( حجره دار بسیار خوش ذوق و خوش صحبت در پایین بازار ساوه) که شخصا در روزی که علیه مصدق کودتا شد حضور داشته مردم در صبح آن روز می گفتند درود بر مصدق و بعد از ظهر، همان مردم می گفتند مرگ بر مصدق بنابراین مردمی دم دمی مزاج هستیم و نگاهی تنها خرافی و کودکانه و ساده انگارانه داریم و بی تعارف بیش از نوک بینی خود را نمی بینیم. در نتیجه آیا شما انتظار دارید در این میان مدیری اگر هم می تواند، کار درست انجام دهد؟ به چه امیدی؟
آقای فیروزی اگر که به مدیریت تنها نگاه یک زاویه ای داشته باشید و علوم اجتماعی و روانشناسی را تاثیر ندهید مطمئنا مطلب کاملی نخواهیدداشت.
در پایان اگر تمایل داشته باشید می توانم به شما یک مدیر موفق در ساوه که با دست خالی و از هیچ، یک مجموعه نمونه در سطح کشور را بوجود آورده معرفی کنم تا در رابطه با مقاله تان نمونه عینی هم داشته باشید و بتوانید از او کمک هم بگیرید.
موفق باشید
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1389 - 22:43    عنوان: پاسخ به «ب مثل بستنی، م مثل مدیر» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

و یگانه خدای را نام بریم
همشهری عزیز ساوجی، سلام!

قبل از هر چیز خدمتتان بگویم که این موردی که شما نام آن را "جو گیری" می نامید، ما " شور و اشتیاق" می نامیمش. و اگر منظورتان از تمدن و صد البته پارامترهای دیگر، آدم کوکی های غربی هستند، که آن اسمش انجماد است. صبح و شب کار و کلام پایان شب، " شب بخیر عزیزم". آیا منظور شما این است. مسلم است که اگر انسان سوار چارپا شود ولی اندیشه و روانش برای خودش و آزاد باشد، بهتر از این سبک زندگی است. زندگی که تمام آن را استرس فراگرفته.
بنده اگر می گویم مدیریت و نمونه آن را از کشورهای غربی می آورم، به معنای تایید زندگی و تمدن آنها نیست. بلکه به عنوان یک تلنگر برای خودمان است. تلنگری که به پشتوانه اش از این خواب خرگوشی برخیزیم.
عقیده تان این است که متوسط هوش کشورهای دیگر از متوسط هوش کشور ما بیشتر است. اگر چنین است، با توجه به این حجم تحریم ها، این موفقیت های روز افزون که کشور ایران را در زمره معدود کشور ها می برد چیست؟ پیشرفتهای هسته ای و پزشکی که هر روز شاهد گسترش پهنه آن هستیم از کجا می آید؟ این حجم اختراعات و ابداعات و تنوع مسابقات – اعم از علمی و هنری و غیره- از چیست؟ به کدامین استناد این حرفتان را می زنید؟ نگاهی به شهر خودمان کنیم. آ. آیا کم نخبه و تیز هوش داریم یا اینکه کم مسئولی داریم که این نخبه ها را شناسایی کند؟ بنده به شخصه با جوان شاعری برخورد کردم و علت غیابش را در مسابقات پرسیدم. می دانی چه گفت؟ گفت من برای دل خودم شعر می گویم. اگر بنا تقصیر باشد، آیا عذری متوجه مسئولین نمی شود؟ می شود؟
این کلام شماست که :
" آقای فیروزی مشکل ما افق 1404 و خصوصی سازی و نخبه و ایمان و با هوش و غیره نیست مشکل ما ریشه ای تر و ساختاری تر از این حرفهاست"
همشهری عزیز، شما که خودتان را صاحب نظر می دانید، چرا نه مشکل را نام می برید و نه راه کاری برای مشکل پیشنهاد می کنید؟ براستی چرا؟
اگر هم بحث موریانه ای باشد، در مورد تنه درخت نیست؛ که در مورد ریشه درخت است. امروزه ریشه نظام را هدف گرفته اند. چه بخواهیم، چه نخواهیم. کلمات تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی و ناتوی فرهنگی که به گوشتان آشناست؟ جنبش نرم افزاری چه؟

اگر هم مشکل ما مربوط به 500 سال پیش باشد (!) که اصلا مشکلی نداریم!! چون در این صورت ایرانی وجود ندارد که مشکلی بخواهد وجود داشته باشد. یعنی در این 500 سال "انقلاب"ی صورت نگرفته!؟ نظامی نرفته و نظامی نیامده!؟ پادشاهانی نرفته اند و پادشاهانی نیامده اند!؟
بنده هم قصد این ندارم که این قدر در ماجرا نزدیک شوم که بخواهم زندگانی تک تک افراد این مملکت را روی دایره بریزم که چه کسی چه کرد و چه ها نکرد و الخ. هدف مضاعفم هم در حال حاضر این است که با مثالهای مدیریت آشنا شوم و چند هر از گاهی، یک تبادل نظر کوچک با کسانی که در راهم می آیند داشته باشم. و البته که قصد ندارم آنقدر ریز ماجرا شوم که خدای نکرده جای بحث و جدل و شاخ و شانه کشی به میان بیاید. در مورد آقای مصدق هم باید گفت که اگر در روزگار او دقیق شوید، خطهای ماسون ها به خوبی می بینید. ملت هم تا جایی ایشان را در صحنه نگاه داشتند که برای ملت کار می کرد. چرا که ایشان بجای اینکه اسلام گرا باشد، ملی گرا بودن. در صورتی که ملت ایران، اسلام گرا است و این مردم هستند که تصمیم می گیرند که چه کسی بماند و چه کسی برود. پر واضح است که همت دشمن در برتری دادن احساس بر عقل بوده و هست اما به قولی آنها هنوز ملت ایران را نشناخته اند.
ضمن اینکه بنده در خاطر ندارم که گفته باشم مدیریت یک زاویه دارد و علوم اجتماعی و روانشناسی و البته موقعیت های گوناگون مدیریتی در ان بی اثر است.

در پایان از لطف شما همشهری عزیز بسیار سپاسگذارم که حوصله به خرج دادید و تا پایان این نوشته را خواندید.

پ. ن : جای افتخار است که با مدلهای مدیرتی یک مدیر موفق آشنا شوم. از لطفتان در این زمینه ممنون می شوم.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: چهار‌شنبه 15 اردیبهشت 1389 - 00:25    عنوان: پاسخ به «ب مثل بستنی، م مثل مدیر» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

آقای فیروزی قرارمون تحریف حرفهای من نبود البته الحمدالله نوشته های من هم موجود است از جمله در مورد تمدن که از قول من آن را تعبیر می کنید، دقت کنید که نوشته من آنقدر صریح است که نیاز به تفسیر ندارد.
چیزی که شما از پیشرفت می دانید مربوط است به خبرهای تلویزیون که به مانند یک هدیه زرورق شده به شمای مخاطب ارائه می شود در حالی که از باطن آن هدیه خبر ندارید. اگر لازم می دانید در مورد مقالات که در مجله های isi به چاپ رسیده و یکی از مراجع آماری تلویزیون برای پیشرفت ایران است توضیح بدهم و در مورد کپی کاری و دزدی علمی آقای کامران دانشجو و خانم معصومه ابتکار و آقای بهبهانی وزیر راه مسایل را بیان کنم؟
برداشت من از نوشته شما این است که از زندگی در اروپا و آمریکا و روابط عاطفی و اجتماعی و احساس مسوولیت مردم آنها در قبال محیط زندگیشون تقریبا بی اطلاع هستید پس اگر در این مورد بحثی انجام شود بی فایده است امیدوارم تجربه کنید و سپس با هم بحث کنیم.
به هر حال چیزی که شما در ارتباط با آن از رتبه و جایگاه و پیشرفت شنیده اید من تجربه کرده ام و دیده ام و همیشه دقت کنید که دیگر کشورهای دنیا در حالی که ما تخته گاز می رویم ترمز دستی نکشیده اند.
در مورد آقای مصدق که می گویید مردم هستند که تصمیم می گیرند که چه کسی برود و چه کسی بماند لطفا بروید و ماجرای کودتای آمریکایی 28 مرداد و در پی آن بازگشت شاه را بخوانید. آیا مردم اسلام گرای !!!! ایران این را می خواستند؟!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: جمعه 17 اردیبهشت 1389 - 22:46    عنوان: پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

دوست عزیز سلام

قبل از هر چیز خدمتتان عرض کنم که بنده هیچگاه قصد توهین نداشتم. اما اگر تفکر شما این است که قصوری از جانب بنده رخ داده، عذر خواهی می کنم
از تجربه زندگی غربی می فرمایید که باید بگویم که متاسفانه آن را تجربه کردم. نه اینکه در مورد آن مقاله خوانده باشم. آن را تجربه کردم. زندگی که بجز کار چیزی نبود. اگر زندگی فقط کار است و کار است و کار است، از آن بیزارم. این عاطفه ای که از آن در زندگی غربی صحبت می کنید کجاست که یک زن از سه مرد بچه داشته باشد و روزی چند هزار جنین سقط می شود و باقی قضایا
مردم باید به بلوغ فکری برسند که انقلاب کشور ما را حتما یک عامل مهم برای این امر بوده. البته قصد ندارم که بگویم قبل آن چیزی بنام تفکر وجود نداشته. که در این زمینه اگر هم حرفی باشد، باز می گردد به مسئولین کشور. مسئولینی که هر چقدر که آنها خوب باشند مردم هم خوب هستند. هر چقدر که آنها روشنگری کنند، مردم روشن می شوند و ای آخر.
راستی، دوست داشتم در این پست حداقل با آن مدیری که ذکر نامش بود آشنا شوم.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: شنبه 18 اردیبهشت 1389 - 08:18    عنوان: پاسخ به «ب مثل بستنی، م مثل مدیر» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

آقای فیروزی عزیز
سلام ، از نوشته های شما اینگونه برداشت می کنم که بین واقعیت موجود و تفکرات آرمانی قرار گرفته اید و این دوگانگی تصمیم گیری را برای شما سخت کرده به هر حال امیدوارم تکلیف خودتان را روشن کنید و تا زمانیکه واقعیت را نپذیرید و چیزهایی را که می بینید کتمان کنید بحث و گفتگو بی فایده خواهد بود.
اما برای من مشخص نیست که بچه داشتن از سه مرد چه دلیلی برای بی عاطفگی است در حالی که از تمام زوایای مساله با خبر نیستیم و دلایل آن امر را نمی دانیم. به هر حال شاید بی خبر هستید و یا خود را به بی خبری زده اید و نمی دانید که خیلی وقت است که در این زمینه ها الحمدالله گوی سبقت را از اروپایی ها ربوده ایم.
حتما خوب می دانید که فرزند نامشروع در ایران امری قابل پذیرش نیست و بر عکس در اروپا راحت تر با این مساله برخورد می شود هر چند در مورد هر یک از برخورد ها جای بحث است اما همین مطلب گویای این است که سقط جنین در کشور ما به نسبت جمعیتمان بسیار بیشتر از اروپاست. در تکمیل این مطالب بد نیست هر چند رور یک بار صفحه حوادث روزنامه ها را بخوانید و بفهمید که دیگر ما ایرانی ها آن مردمان با احساس شرقی سابق نیستیم.
در پایان بدلیل اینکه بخشی از صحبت های شما مستدل نیست و مطالبی که بیان می کنید مستند نیستند و همچنین اختلاف فاحش فکری بنده و شما دیگر این موضوع را ادامه نمی دهم و یک بار دیگر توصیه می کنم کتاب قلعه حیوانات را مطالعه کنید. موفق باشید
نام آن مدیر را هم به صورت خصوصی خدمتان می فرستم.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
jalalfirozi
پستتاریخ: چهار‌شنبه 22 اردیبهشت 1389 - 21:14    عنوان: پاسخ دوستی عزیز پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

همشهری عزیز ساوجی
سلام و عرض احترام
جالب اینکه بنده هم از نوشته های شما اینگونه استنباط کردم که نسبت به مسئولین و مردم بدبین هستید. و این همان چیزی است که خطرش، تحت عنوان تهاجم فرهنگی بیان شده بود. اینکه در دلها تردید ایجاد شود. مردم نسبت به هم و نسبت به مسئولین بی اعتماد باشند. یادتان هست که گفتید مشکل ما مثل موریانه ای است که به تنه درخت افتاده و بنده گفتم مشکل ما مثل موریانه ای است که به ریشه درخت افتاده. به ریشه افتاده چون ریشه را هدف گرفته. هدفش نه شاخ و برگ و نه تنه است که دوباره بروید. هدفش همان ریشه است که از ریشه و بن بخشکاند. موریانه ای بنام تهاجم فرهنگی.
بنده هم اگر حرف از ضعف می زنم اینگونه نیست که تنها ضعف وجود داشته باشد؛ بلکه خوبی هایی هم هست که ذکر نکردنشان بی انصافی نسبت به مسئولین و مردم است. اما از آنجا هدفم کمک به رفع عیوب است، الزاما مجالی برای مدح نیکی ها نمی ماند. ضمن اینکه شمارش کردن عیوب بدون ذکر راه حل دردی را دوا نمی کند.
اما در مورد عاطفه و ازدواج و باقی قضایا. اول اینکه شما منبع آماری سقط جنین ایران را به ما هم بگویید تا بدانیم. پرسیدن که عیب نیست. ندانستن عیب است. دوم اینکه آیا عملا در زندگی غرب خانواده معنایی دارد. فکر می کنید در همین کشورهای پیشرفته سالیانه چه تعداد ازدواج ثبت می شود؟ حاملگی ناخواسته حتی زیر هجده سال چطور؟ مرد متاهلی که شب کار است و دوستش برایش دست تکان می دهد و می گوید من می روم به خانه ات چطور؟ ( اگر سند این سوال آخر را خواستید، نام فرد را برایتان می گویم. از او بگویید خاطره خرید دستگاه از خارج از کشور را برایتان بگوید. ) و سوال دیگر در این زمینه اینکه زنی که از سه مرد صاحب بچه باشد مگر انگیزه ای بجز ارتباط جنسی هم برای ازدواج داشته است؟ "اگر در خانه کس است یک حرف بس است"
همشهری عزیز، در مورد همین کشور های پیشرفته هر چه بحث شود کم است. از عاطفه تا خشم. از خانواده تا فرزندان بی هویت. از نام آزادی تا عمل به آزادی و الخ.
به طور رندانه و سربسته موضوعی را پیش کشیدید که جواب آن هم قبلا داده شده است. سنتان را نمی دانم. اما فکر کنم که جواب سوالتان قبل از تولدتان ارائه شده.
مگر دین ما پیغامبر نداشته که به فلانی و بمانی نگاه کنیم. جالب اینکه راهبر و مدیر انقلاب هم دو خطر بزرگ کوتاه مدت و بلند مدت را برای حوزه های علمینه شمردند که پاسخ شماست. کوتاه مدت اینکه ورود افراد منحرف و تبهکار به حوزه های علمیه باعث بدنام کردن حوزه ها می شود. بدین معنا که افراد منحرف در لباس روحانیت با اعمال ناشایست خود، جامعه روحانیت را بدنام می کنند و خطر بلند مدت اینکه این افراد با فراگیری علوم اسلامی و رسیدن به مقامات عالی می توانند تک تک افراد جامعه را به بیراهه بکشانند.
حالا به این درک رسیدید که نباید به افراد و اعمالشان نگاه کرد. اینکه فرد در یک لباس است و بس. شاید لباس برایش محدودیت بیاورد اما مصونیت نمی آورد. آن فرد یک فرد است و آن لباس یک لباس. فرد در لباس محدود شده اما مصون نشده. حال آن لباس چه لباس روحانیت باشد چه لباس نیروهای مسلح چه لباسی مقامی و چه غیر اینها.
راهی که به تو از طرف حق پیشنهاد شده برو. چه کار به اشخاص داری. اشخاصی که اگر کیفشان کوک باشد می خندند و اگر سازشان مخالف باشد، رمقی برای آدم نمی گذارند.
همشهری عزیز. ما بحثی را شروع نکردیم که بخواهیم تمامش کنیم. اما از اظهار نظرتان بسیار خوشحال شدم. امیدوارم همیشه با نظرات سازنده تان یاری ام کنید.
در پایان هم با تمام افتخار دعوتتان می کنم به خواندن این بیت که روی یک لوح تقدیر خواندمش

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » بحث‌هاي عمومي » ب مثل بستنی، م مثل مدیر
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc