تاریخ: پنجشنبه 26 خرداد 1390 - 13:02 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 3 آذر 1389 پست: 237 محل سکونت: یه گوشه دنیا
امتياز: 6270
قانون شده در کعبه که باید چرخید
بر گرد همان خانه که مولا را دید
در عرش خدا هدیه به اعیان میداد
این فخر مکان گشت و زمان هم خندید
زیبنده حلالیست که وصفش سخت است
شب ؛ ماه چو پیشش چو چراغی شرمید
خورشید امامت شده روشن زین پس
خاموش شود پیش علی صد خورشید
بی شک که به هنگام طلوعش از جان
جبریل امین دست علی را بوسید
تاریخ: سهشنبه 14 تیر 1390 - 23:36 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 3 آذر 1389 پست: 237 محل سکونت: یه گوشه دنیا
امتياز: 6270
بگذار تـا مقابل روی تــو بگــذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور بـــه كه طاقت شــوقت نیــاوریـــم
روی آر به روی ما نكنی، حكم از آن تست
بـــاز آ كه روی در قـــدمـــانــت بگستـــریم
ما را سری است با تو كه گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاك بیشترند اهل عشق من
از خاك بیشترندنه، كه از خاك كمتریم
ما با توییم و با تو نه ایم، اینت ابوالعجب
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بـــر دریم
نه بوی مهر می شنویم از تو، ای عجب
نــه روی آن مهــر دگــر كــس بپـــروریم
از دشمنـان بــزنــد شـــكایت بـــه دوستـــان
چون دوست دشمن است شكایت كجا بـریم
ما خــود نمی رویم دوان از قفــای كس
آن می برد كه ما به كمندی وی اندریم
سعدی تو كیستی؟ كه در یان حلقه كمند
چندان افتاده اند كه مــا صیـــد لاغــریــــم
تاریخ: یکشنبه 26 تیر 1390 - 12:35 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
سکوتِ آب
میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
... ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
تاریخ: سهشنبه 4 مرداد 1390 - 08:33 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
فراقی
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمونِ تلخِ زندهبهگوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربهیی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
اینجا
و اکنون. ــ
کوهها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را میجوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج میزند.
بینجوای انگشتانت
فقط. ــ
و جهان از هر سلامی خالیست.
تاریخ: چهارشنبه 5 مرداد 1390 - 13:43 عنوان: پاسخ به تاپیک شعر
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 16 تیر 1390 پست: 1290 محل سکونت: ساوه
امتياز: 33520
راه دور...
تو را همیشه من از راه دور میبینم
تو راچه طور بگویم؟ چه جور میبینم
به موج موج تو دریا! اسیرم و خود را
همیشه ماهی تنگ بلـــور میبینم
به آن پرندهی برج بلند، دل بستــــم
منی که دور و برم را به زور میبینم
قطار میرود و ریــــــلها زمینگیرند
و این منم که تو را در عبــور میبینم
کلاف رابطهی ما پر از گره شده است
در این کلاف، گرههای کـــور میبینم
تمام هستی من را به ارث خواهی برد
و من نشستهام و با غرور میبینم...
شعر از: حیدری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با ایمان، سلامت وشاد باشید.
تاریخ: پنجشنبه 6 مرداد 1390 - 08:34 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
مدیر انجمن
عضو شده در: 15 اسفند 1387 پست: 321 محل سکونت: ساوه
امتياز: 8705
پرتو تابان
در آن ستاره كسيست
كه نيمه شبها همراه قصههاي من است
ستارههاي سرشك مرا، كه ميبيند
به رمز و راز و نگاه و اشاره ميپرسد
كه آن غبار پريشان چه جاي زيستن است؟
در آن ستاره كسيست
كه در تمامي اين كهكشان سرگردان
چو قتلگاه زمين، دوزخي نديده هنوز
چنين كه از لب خاموش اشك او پيداست
ميان دوزخيان نيز، كارگاه قضا
شكستهبالتر از ما نيافريده هنوز!
در آن ستاره كسيست
كه نيك ميبيند
نه سرخي شفق، اين خون بيگناهان است
كه همچو باران از تيغهاي كين جاريست
نه بانگ هلهله، فرياد دادخواهان است
كه شعلهوار به سرتاسر زمين جاريست
نه پايكوبي و شادي كه جنگ تن بهتن است
همه بهانه دين و فسانه وطن است
شرار فتنه درين جا نميشود خاموش
كه تيغها همه تازه است و كينهها كهن است.
هجوم وحشي اهريمنان تاريكيست
ز بام و در، كه به خشم و خروش ميبندند
به روي شبزدگان روزن رهايي را
سيهدلان سمتگر به قهر تكيه زدند
به زير نام خدا مسند خدايي را
چنين كه پرتو مهر
به خانه خانه اين ملك ميشود خاموش
دگر به خواب توان ديد روشنايي را
ميان اين همه جان به خاك غلتيده
چگونه خواب و خورم هست؟! شرم ميكشدم
چگونه باز نفس ميكشم، نميدانم.
چگونه در دل مردابهاي حيرت خويش
صبور و ساكت و دلمرده، زنده ميمانم؟!
شبانگهان كه صفير گلوله تا دم صبح
هزار پاره كند لحظه لحظه خواب مرا
خيال حال تو، اي پاره پاره خفته به خاك
به دست مرگ سپارد توان و تاب مرا
تنت، كه جاي به جا، چشمه چشمه خون شد
به رنگ چشمه خون كرد آفتاب مرا
در آن ستاره كسيست
كه جز نگاه پريشان او درين ايام
كسي نميدهد از آسمان جواب مرا
به سنگ حادثه، گر جام هستي تو شكست
فروغ جان تو با جان اختران پيوست
هميشه روح تو در روشني كند پرواز
هميشه هر جا شمع و چراغ و آينه هست
هميشه با خورشيد
هميشه با ناهيد
هميشه پرتويي از چهره تو تابد باز
در آن ستاره كسيست
كه نيك ميداند
سپيدهدمها شرمندهاند از اين همه خون
كه تا گلوي برادركشان دلسنگ است
يكي نميبرد از ميان خبر به خدا
كه بين امت پيغمبران او جنگ است
يكي نميكند از بام كهكشان فرياد
كه جاي مردم آزاده در زمين تنگ است
در آن ستاره كسيست
چون من، نشسته كنار دريچه، تنهايي
دل گداختهاي، جان ناشكيبايي
كه نيمه شبها همراه غصههاي من است
در آن ستاره، من احساس ميكنم، همه شب
كسي به ماتم اين خلق، در گريستن است.
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهای تار
تنها به این بهانه، که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه است که قربانیات کنند
تاریخ: شنبه 8 مرداد 1390 - 12:20 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390 پست: 217 محل سکونت: saveh
امتياز: 5880
اینم یکی دیگه از ترانه های من . خیلی دوسش دارم
دنیای بچگی
بچه بودم دنیای من یه رنگ بود
شبا مثل روز واسه من قشنگ بود
غم توی دنیای دلم جا نداشت
حرفای سرد مفهوم ومعنا نداشت
اون روزا عشقِ من فقط بازی بود
دل کوچیکم به همین راضی بود
غصه ی فردا تو دلم راه نداشت
شادی های من هیچ حریفی نداشت
اون روزا آسمونِ من آبی بود
حتی شبای ابری مهتابی بود
از دلِ آدما خبر نداشتم
به حرفای هیچکسی شک نداشتم
اون روزا دنیا واسه من قشنگ بود
بی بهونه خنده روی لبم بود
دنیای بچگی پر از صفا بود
دوست داشتنِ اون روزا بی ریا بود
کاش که می شد یه لحظه از اون روزا
تمومِ امروزِما آدما بود
کاش که می شد آرزوهای امروز
به سادگیِ بچگی قشنگ بود
تاریخ: یکشنبه 9 مرداد 1390 - 10:48 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390 پست: 217 محل سکونت: saveh
امتياز: 5880
glasy_heart,ممنون ریفیـــــــخ واقعـــــــــــــــــا!
soveh, عزیز ،ممنون اولا این ترانه رو الان نگفتم بر می گرده به چندین ماهِ قبل واینکه من آهنگای چاووشی رو گوش میدم وصداشونو دوست دارم ولی اخیرا هیچ آهنگی از ایشون گوش ندادم از من تقلید کردن؟؟؟؟؟؟! اما تا به امروز جایی ننوشتم جز وبلاگ خودم
تاریخ: یکشنبه 9 مرداد 1390 - 18:41 عنوان: پاسخ به «*** تاپیک شعر ***»
همكار در ساوهسرا
عضو شده در: 16 تیر 1390 پست: 1290 محل سکونت: ساوه
امتياز: 33520
برایت رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور
که از میانشان چندتایی برآورده شود.
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی
آنچه را که باید فراموش کنی.
برایت شوق آرزو میکنم. آرامش آرزو میکنم.
برایت آرزو میکنم که با آواز پرندگان بیدار شوی
و با خنده ی کودکان.
برایت آرزو میکنم دوام بیاوری
در رکود، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار.
بخصوص برایت آرزو میکنم که
خودت باشی....
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید