یک گزارشگر خوب
1- ... تا آنجا که گربه ای بنام مدوسا به بازار می رود و پس از اتمام خریدش و تقلای نافرجامش در کسب فیلم با درجه کیفی " ی" به ناچار به بانک گریم می رود تا چکهایش را پاس کند. صبح ها با صدای عجیبی از خواب برمی خیزد. اگر دقیق حیاطشان شوی یک دسته کلاغ را می بینی که در حال تمرین موسیقی راک هستند. آقای لگاریتم برای حفاظت بیشتر خانه شان یک سگ می خرد. سگ محافظ هم برای حفظ پرستیژ خود ابتدا راهی مترو و سپس بوتیکی می شود که یک کت و شلوار، کراوات و عینک آفتابی به سایز خودش را بخرد. صاحبش هم برای تکمیل و ست کردن تیپ اش یک کلت کمری تسلیم اش می کند. گفته می شود آقای "گاما وارفته" یک اسب شاخ دار خریداری کرده که ... . نه آنکه فکر کنید موارد فوق الاشاره تخیل محض است. یا آنکه می بایست به ناچار نسخه اش را با استثنا ها پیچید. خیر، اینگونه نیست. سند تمام موارد فوق موجود است. اگر تا به حال موارد فوق را ندیده اید به این علت بوده که دوربینی برای "گزارش" آنها نبوده. بالاالاغه زمانه تغییر کرده. گزارش که حتما نباید حتما روی کاغذ باشد. نمونه تصویری اش "گزارش فاصله ها" است.
2- خارج از مربع انصاف است که نیکی های سریال "فاصله ها" را نبینیم و یک ریز بخواهیم خرده ریز "فاصله" ها شویم. بالاخره هزینه را باید دید. دوندگی ها را باید دید. آنتن پر را باید دید. اما چه می شود کرد که چیزهایی هم از چشم دور می ماند. مثل خاک خوردن ها و باد کولر خوردن ها.
راستی این مربع دارای سه ضلع بنامهای وجودها و عدم وجودهاست
3- فرهاد از زندان می آید. بعد از ناهار به گوشه حیاط می رود و کنار درختی می ایستد تا ابتدا محسن به سراغش بیاید و سپس رضا. بقیه هم خوش و خرم در خانه اند
عروس فرهاد یک گوشی برایش می خرد:
- این روزها همه تلفن دارند، بابا فرهاد نباید از بقیه عقب بمونه
- می بینی مرضیه؛ عروسمون هم فهمیده که من از زندگی عقبم
کلمه ام پی تری را شنیده اید. خوب مغازه سه در چهاری که نصف آن الکتریکی و نصف دیگرش بلور فروشی است را هم بشنوید. شاید طبق "مربع انصاف" بتوان نصف باقی مانده را هم به تهیه غذا اختصاص داد.
4- اگر قسمت های یک سریال ایرانی را نبینیم چه می شود؟ مگر قسمت آخر آنقدر نمی ترکاند که قضا مافات شود.
این همه مشکل قضایی در طول سریال اتفاق می افتد؛ آنوقت جایگاه پلیس در کجای آن است؟ در مقابل دو شخصیت محسن و رضا یا پی آنها یا قسمت آخر؟ شخصیت بیتا چطور. جولان دادنش در طول سریال بدون حد است و تادیبش به قسمت آخر می ماند؟ انقلاب شخصیت فرهاد هم برای قسمت آخر. دستگیری مهران هم قسمت آخر.
کلاغی که در حال تمرین موسیقی راک است فریاد می زند : خب اگر اینطور نباشد که سریال انتها ندارد. و دوباره تمرین می کند. هدفش المپیک است. پشت کار دارد.
البته بسیار جای خوشحالی و صدای ساز و دهل دارد که قسمت آخر به یک چیز پابند بود. و آن کلیشه فیلم های ایرانی. بالاخره در ذهن داریم که شناسنامه سریال ها و فیلم های ایرانی با "عروسی" مهر می شود. نمی شود؟ تعبیر "سرم را بشکن ، نرخم را نشکن" در سریالهای ایرانی این است که " اسمم رو از تیتراژ حذف کن ، عروسیم رو حذف نکن". بالاخره گزارش است دیگر؛ انشا نیست که نتیجه داشته باشد
5- ای کاش برنامه های تلویزیون حداقل در حد تبلیغات دارای هدف بودند. اینکه با دهان روزه یک روز را بگذرانی و افطار نکرده سریالی مثل جراحت را برایت پخش کنند تا تمام خستگی روز ات یکباره از تن ات بیرون برود. یاد حرفهای جواد کلوب و سعید خواب آلود می افتم. خوش به حال اونهایی که ماهواره دارند.