يك شنبه 9 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » بحث‌هاي عمومي » ايا ما هيجان را مديريت مي كنيم يا هيجانها ما را؟

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 ايا ما هيجان را مديريت مي كنيم يا هيجانها ما را؟ « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
Aliabadi
پستتاریخ: یکشنبه 25 مهر 1389 - 12:53    عنوان: ايا ما هيجان را مديريت مي كنيم يا هيجانها ما را؟ پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 30 بهمن 1388
پست: 2274

blank.gif


امتياز: 60455

آيا ما هيجان ها را مديريت مي کنيم يا هيجانها ما را؟

عكس العمل ها و رفتار انسانها در برخورد با زندگي و مشكلات و حوادث و رويدادهاي دشوار ان به شكل هاي متفاوت و اغلب بشكل نا خود اگاه ظهور مي كند. دانشمند ان رشته روانشناسي اين عكس العمل ها ي نا خود اگاه انسان را دسته بندي علمي كرد و بنام استراتژي هاي كوپينگ مثبت و استراتژي هاي كوپيينگ نا معقول از ان ياد مي كند. نقش استراتژي هاي مثبت ان است كه به حل و فصل وضعيت و مشگل گشايي كمك مي كند مانند برخورد شوخ طبعانه با حوادث نا خوشايند، برخورد عاقلانه و توسعه شناخت فرد از مسئله براي حل ريشه هاي مشكل و كمك گرفتن از منابع علمي و افراد متخصص.... برعكس استراتژي هاي نا معقول فقط براي مدتي كوتاه به فرد ياري ميدهد و بنياد مشكل همچنان پا بر جاست و فقط مشكل از گوشه ايي به گوشه ايي سر داده ميشود و يا زير گليم قرار داده ميشود تا براي مدتي هر چند كوتا ه هم كه شده از نگاه فرد بدور بماند ( انكار ) و يا بطور مثال از عكس العمل فرافكني استفاده مي شود تا فرد ريشه مشكل را در خود نجويد و بيشتر مورد سرزنش( من برتر ) خودش قرار نگيرد كه چرا با بنا بر اين من بر تر سخت گير درونش بهترين ها را به اندازه كافي انجام نداده..... ( ريشه من برتر در انسان سر زنشگر ، از فرويد)، بلكه ديگران را عامل ايجاد مشكل بداند تا باز بنوعي از رويايي با بحران و مشكل در امان بماند . اين دو دسته استراتژي هاي كوپينگ انواع و اقسام بسياري دارد كه در مقاله بعدي به ان پرداخته ميشود . مولف

ترجمه ازاد متون زير از مولف

Bewältigungsstrategie, Copingstrategie, Coping (von englisch: to cope with = "bewältigen", "überwinden") bezeichnet die Art des Umgangs mit einem als bedeutsam und schwierig empfundenen Lebensereignis oder einer Lebensphase.

استراتژي هاي حل و فصل و رفع موانع را استراتژي كوپينگ مي نامند. كوپينگ در زبان انگليسي يعني روشهاي حل و فصل و برداشتن موانع از سر راه ( رندگي)تعريف شده. در اين استراتژي روش و نوع برخورد يك فرد با مسئله مهم ايي از جمله حوادث سخت و نا گوار زندگي( به طور مثال از دست دادن عزيران، از دست دادن شغل )، و يا دوران خاص زندگي( بطور مثال رويارويي فردي با سن بلوغ) ، نقش افريني مهمي در روند زندگي دارد . منبع مقاله
http://de.wikipedia.org/wiki/Bew%C3%A4ltigungsstrategie


.

Coping (Bewältigung): „alle kognitiven, emotionalen und behaviouralen Anstrengungen, die dazu dienen Belastung und Stress zu bewältigen“ (Trautmann- Sponsel zit. nach Städtler, T. 1998, S, 124).
استراتژي كوپينگ يعني از سر راه برداشتن، يعني بكار بردن همه توانمندي هاي هوشي و ذهني و عاطفي و رفتاري و تلاش فردي براي گره گشايي مشكل و حل مسئله ايي و رفع هر نوع استرسي ( مقاومت سازي در مقابل استرس) در محيط زندگي. ماخذ علمي مقاله.

Als Coping stellt eine Vielzahl von Strategien und Verhaltensweisen, die der Auseinandersetzung und Bewältigung mit Stressoren und belastenden Ereignissen und Erlebnissen dient. Die Copingstrategien spielen der Psychotherapien eine sehr wichtige Rolle, ganz besonders wenn es um das Fertigwerden von Krankheiten oder Verluste geht (vgl. Häcker, H. & Stapf, K., 1998, S, 159).

در استراتژي كوپينگ انواع و اقسام رفتار سازي و مقابله با شرايط استرس افرين و مشكل افرين و نا مناسب كه فردي را در تنگنا قرار ميدهند عرضه ميشود. در استراتژي كوپينگ روانشناسي و روان درماني نقش بارزي را بازي مي كند . اين استراتژي فرد را قادر مي سازد تا با اسيب ها و بيماري ها و از دست دادنها ( حوادث غم انگيز زندگي)بر خورد مناسبي داشته باشد. منبع مقاله

Coping ist eine Fähigkeit mit Stress und Angst, die durch schwere oder chronischen Krankheiten und krisenhaften Lebensereignissen hervorgerufen werden, umzugehen. Wichtig bei Coping ist allerdings, dass man Angst, ängstliche Vorstellung oder ängstliche Situationen frühzeitig erkennt (vgl. Gudemann, 1995, S, 47

استراتژي هاي كوپينگ يعني ايجاد توانايي مقابله و كنار امدن با استرس و ترس مي باشد، كه با توجه با ( رشد) حوادث نا مناسب و بحران افرين زندگي و يا بيماري هاي دراز مدت بشكل هاي مختلف اغلب بطور خود جوش ظهور مي كنند . ( اين عوامل شرايطي را ايجاد مي سازند كه زندگي سالم و طبيعي فرد را مختل مي سازند ) . . در استراتژي كوپينگ اين امر بسيار مهم است كه فرد با شرايط ترس افرين و يا تصورات ترس افرين را بيش از وقت شناسايي كند( تا بتواند برخورد و رفتار مناسب با اين شرايط براي خود ايجاد كند). منبع مقاله.

http://lexikon.stangl.eu/36/coping/
پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت پدرش جعبه ای ميخ به او داد و گفت : هر بار که عصبانی می شوی بايد يکی از این ميخ ها را به ديوار بکوبی !

روز اول ، پسر بچه تعدادی ميخ به ديوار کوبيد .طی چند هفته بعد ، همان طور که ياد می گرفت چگونه عصبانيتش را کنترل کند ، تعدا ميخ های کوبيده شده به ديوار کمتر و کمتر شد .

سرانجام روزی رسيد که پسر بچه ديگر عصبانی نمی شد او این مساله را به پدرش گفت و پدر نيز پيشنهاد داد که ميخ ها را از ديوار بيرون آورد پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد که تمام ميخ ها را از ديوار بيرون آورده است

پدر دست بچه را گرفت و به کنار ديوار برد و گفت : پسرم ! تو کار خوبی انجام دادی ، اما به سوراخ های روی ديوار نگاه کن ! وقتی تو در هنگام عصبانيت، حرف هايی می زنی آن حرف ها هم چنين آثاری بر جای می گذارند .

منبع گزارش

http://lifeskill.blogfa.com/post-12.aspx




ارسطو مي گويد: «عصباني شدن، کار سختي نيست و همه مي توانند عصباني شوند; اما عصباني شدن در برابر شخص
مناسب، به ميزان مناسب، در زمان مناسب، به دليل مناسب و به روش مناسب، آسان نيست.» براي هر انساني، در طول زندگي روزمره خود اتفاقاتي رخ مي دهد; اخباري را مي شنود; افکاري را از سر مي گذراند و اعمالي انجام مي دهد که همگي مي توانند در او، احساسات يا هيجاناتي را به وجود بياورند. اين احساسات، درباره دنياي بيرون و حتي طرز فکر خودمان، اطلاعاتي را مهيا مي سازد که به نوبه خود، در شکل دادن به رفتارهاي بعدي ما موثر است. وقتي ما خوشحال هستيم، يعني احتمالا اتفاقات خوبي را پشت سر گذاشته ايم و هنگامي که غمگين هستيم، يعني اتفاقات ناگواري پيش آمده است.
هيجان
همانطور که در سخن ارسطو بيان شد، عصبانيت، يک هيجان و يا احساس است و فردي که توانا در مديريت هيجان باشد، مي داند که اين عصبانيت را چه وقت، کجا، با چه کسي و چگونه ابراز کند تا به جاي اينکه برايش دردسر توليد کند، راه گشا باشد. «هيجان» نيز کلمه اي است که در فارسي بيشتر براي احساسات و حالات پرشور و پرانرژي از آن استفاده مي کنيم; ولي در روان شناسي، براي تمام حالات احساسي و رواني مثبت و منفي و علائم جسماني و رواني همراه آن بکار مي رود. برخي هيجانات، عبارتند از: خشم، ترس، عشق، محبت، تنفر، اميد، نااميدي، نگراني، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادي، رنج، شرم، پشيماني و دل سوزي.
هوش هيجاني
اکنون دانشمندان، متوجه نوع ديگري از هوش شده اند که هوش هيجاني نام دارد. «هوش هيجاني»، حداقل در زندگي اجتماعي، اهميتي فراتر از هوش تحصيلي دارد; هوشي که در طول تاريخ، مصلحان و نخبگان اجتماعي را از نخبگان علمي جدا مي سازد. هوش هيجاني، بيان گر آن است که در روابط اجتماعي و معاشرتهاي رواني و عاطفي، در شرايط خاص، چه عملي مناسب و چه عملي نامناسب است; يعني اينکه فرد در شرايط مختلف، بتواند اميد را در خود زنده نگه دارد; با ديگران همدلي نمايد; احساسات ديگران را درک کند; براي به دست آوردن پاداش بزرگ تر، پاداش هاي کوچک را ناديده انگارد; نگذارد قدرت تفکر و استدلال او مختل شود; در برابر مشکلات، پايداري نمايد و در همه حال، انگيزه خود را حفظ کند. هوش هيجاني، نوعي استعداد عاطفي است که کمک مي کند تا از مهارت هاي خود به بهترين نحو ممکن استفاده کنيم و خرد خويش را در مسيري درست به کار گيريم. اگر هوش هيجاني را مجموعه اي از اجزاي مرتبط به هم تصور کنيم، اجزاي اين مجموعه عبارتند از:
1) آگاهي از هيجان هاي خود: مولفه اول هوش هيجاني به اين نکته مي پردازد که تا چه اندازه از هيجان هاي خود آگاه هستيم. توانايي نظارت بر هيجان ها و آگاهي نسبت به آنها، کليد اساسي و اصلي را در اين مولفه، تشکيل مي دهد. ما همواره در زندگي خود، هيجانات و احساسات متفاوت و متنوعي را تجربه مي کنيم; شاد، غمگين، خشمگين و مضطرب مي شويم. مولفه اول هوش هيجاني، اين نکته را مورد بررسي قرار مي دهد که تا چه اندازه به آن چه در درون ما مي گذرد، واقف هستيم. در مرحله اول، ممکن است چنين به نظر برسد که تمامي احساسات و هيجانات، آشکار و روشن هستند. تامل در اين موضوع، نشان خواهد داد که در بسياري از مواقع، از هيجان هاي خود کاملا آگاه نيستيم و غافلانه از کنار آنها گذشته ايم و تنها وقتي متوجه حضور آنها شده ايم که کمي يا خيلي دير بوده است. فرض کنيد هنگام رفتن به محل کار، با فردي درگير مي شويد; ساعت ها پس از آن برخورد نيز احساس ناراحتي و بدخلقي، بر رفتار شما سايه مي افکند و بي دليل، به اطرافيان خود پرخاش مي کنيد. اگر به اين ماجرا دقت کنيد، متوجه مي شويد که اين برخورد، تاثير پيوسته و کاملا ناخوشايندي در ساير برخوردها و رفتارهاي شما داشته است; زيرا شما در اين شرايط، نسبت به واکنش هاي خود، ناآگاهانه رفتار کرده ايد. بنابراين، در اولين مولفه هوش هيجاني، مهم آن است که شما بتوانيد از آن چه در درونتان مي گذرد، آگاه باشيد. توانايي فهم لحظه به لحظه هيجان ها، نقش بارزي در ايجاد بصيرت و بينش، نسبت به ما و محيط پيرامون ما، ايفا مي کند و فقدان اين توانايي، ما را در سيطره هيجان ها قرار مي دهد.
2) بيان هيجان ها: هيجان ها، تجربياتي زودگذر، موقت و آني هستند. مولفه دوم هوش هيجاني، به اين سوال مربوط مي شود که چگونه هيجان هاي خود را بيان کنيم؟ آيا قادر به بيان هيجان هاي خود هستيم يا خير؟ براي روشن شدن مطلب، به اين مثال توجه کنيد: فرض کنيد عده اي از دوستان خود را براي شرکت در يک ميهماني دعوت کرده ايد و قرار است آنها ساعت 8 عصر به منزل شما بيايند. عده اي از آنها ساعت يک ربع به ده از راه مي رسند; مسلما با اين نظر موافقيد که دير آمدن اين عده، مي تواند منجر به بروز هيجان هايي منفي از قبيل خشم در شما شود. به عبارت ديگر، شما از دير آمدن برخي دوستان خود، عصباني مي شويد. اين هيجان ممکن است به سه حالت زير بيان شود:
الف) هيجان خود را کاملا مخفي نگه داريد و اصلا آن را ابراز نکنيد. در اين حالت، ممکن است به دوستان خود چنين بگوييد: «برويم سر ميز شام; غذا سرد مي شود.» اين رفتار را، رفتار انفعالي مي نامند. در حالت انفعالي، هيجان ها پنهان باقي مي مانند و بيان نمي شوند.
ب) هيجان خود را به گونه اي نامناسب و همراه با پرخاش گري و تهاجم بيان کنيد. در اين حالت، ممکن است به دوستان خود چنين بگوييد: «اين آخرين باري بود که دعوتتان کردم.» اين رفتار را تهاجمي يا پرخاش گرانه مي نامند. در اين حالت، مخاطب، شماتت شده، مورد هجوم قرار مي گيرد.
ج) هيجان را به گونه اي مناسب و بدون حمله کردن به طرف مقابل بيان کنيد. در اين حالت، ممکن است به دوستان خود چنين بگوييد: «ممنون مي شدم اگر لطف مي کرديد و تلفني به من اطلاع مي داديد که قرار است دير بياييد.» در اين حالت، مخاطب شما مورد حمله قرار نمي گيرد; اما در عين حال، شما هيجان خود را به گونه اي مناسب بيان مي کنيد. اين رفتار را جرات آميز يا قاطعانه مي نامند.
-مضرات ناشي از عدم بيان هيجان ها: بيان نکردن هيجان ها، مي تواند باعث مشکلات هيجاني و يا در حالت شديد، باعث فلج هيجاني شود. حالتي که هنگام بيان هيجان ها به ما دست مي دهد، مانند حالت فردي است که براي طي يک مسير طولاني، کوله بار سنگيني را که بر دوش دارد، بر زمين مي گذارد و چابک، فعال و پرانرژي، به راه ادامه مي دهد. وقتي نمي توانيم هيجانات خود را به شيوه هاي مناسب بيان کنيم، بر سنگيني اين بار اضافه شده، مشقت و مرارت حاصل از آن، مانع رشد و پيشرفت مي شود. هر چه قدر به ميزان اين بار اضافه شود، کارآيي و اثربخشي ما در ارتباط با خود و ديگران، کمتر و کمتر خواهد شد. مطالعات مختلف نشان مي دهد که بيان هيجانات به شکلي مناسب، با سلامت و شاد بودن فرد، ارتباط مستقيم دارد.
3) آگاهي از هيجان هاي ديگران: مولفه سوم هوش هيجاني، به آگاهي از هيجان هاي ديگران مربوط مي شود. چگونه هيجان هاي ديگران را درک مي کنيم؟ براي درک هيجان هاي ديگران، چه اصول و ملاک هايي وجود دارد؟ افرادي که داراي هوش هيجاني هستند، نسبت به هيجان هاي ديگران، فوق العاده حساس، دقيق و هشيارند; در حالي که افراد فاقد هوش هيجاني، کاملا به هيجان ها و احساسات ديگران، بي توجه هستند. فهم هيجان هاي ديگران، عمدتا از دو راه ميسر است:
الف) توجه دقيق و آگاهانه به رفتارهاي غيرکلامي.
ب) افزايش و ارتقاي مهارت هاي گوش دادن.
رفتار غيرکلامي، اغلب، بازگوکننده حالت هيجان فرد است. از اين رو، بايد با آن، با دقت و حساسيت برخورد کرد. پاسخ نامناسب، مي تواند دشواري هاي متعددي را به دنبال داشته باشد. رفتارهاي غيرکلامي، مي توانند در قالب هايي مانند حالت چهره، حالت نگاه، نوع قيافه گرفتن، طرز نشستن و ايستادن، تماس، نوع پوشش و... ظهور يابند.
رفتارهاي غيرکلامي و چارچوب هاي فردي و اجتماعي آنها، نقش مهمي در درک هيجان هاي طرف مقابل ايفا مي کنند; به طور مثال، رفتار فردي که در يک جلسه، به طور مداوم، به ساعت خود نگاه مي کند، حامل اين پيام است که «عجله کن» يا «تمامش کن ديگه.» اگر فردي در طول گفت وگو با طرف مقابل، همواره با انگشتر خود بازي مي کند، اين رفتار ممکن است حامل اين پيام باشد که او دچار اضطراب و تنش دروني است. کليد دوم براي فهم هيجان هاي ديگران، هنر گوش دادن و ارتقاي آن در ارتباط با ديگران است که در اين زمينه، به طور مفصل، در شماره هاي آينده بحث خواهيم کرد.
4) مديريت هيجانات: مديريت هيجانات، چهارمين مولفه هوش هيجاني است. هنگام هجوم بي وقفه سيلاب هيجان ها، چه واکنشي نشان مي دهيم؟ آيا ما هيجان ها را مديريت مي کنيم يا اين هيجان ها هستند که ما را مديريت مي کنند؟ در برخورد با هيجان ها، مي توان به سه صورت زير عمل کرد:
1) کاملا منفعل باشيم و اجازه دهيم هيجان ها به طور کامل بر ما چيره شوند.
2) هيجان ها را سرکوب و به شدت از بروز آنها جلوگيري کنيم.
3) هيجان ها را مديريت کنيم.
مديريت هيجان ها، به معني مديريت آگاهانه، هشيارانه و خلاقانه آنهاست. مديريت هيجان ها، مستلزم آگاهي از وجود، ظهور، حضور و نقش آفريني آنهاست. به عبارت ديگر، بدون آگاهي از هيجان ها، نمي توان به مديريت آنها پرداخت. مديريت هيجان ها، صرفا شامل هيجان هاي منفي، مانند خشم، غم و نااميدي نيست; بلکه هيجان هاي مثبت از قبيل شادي را نيز در بر مي گيرد

منبع گزارش
http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=24680

چگونه می توان هيجان ها را مديريت کرد؟
وقتی در حال رانندگی هستيم و به علامت ايست يا توقف، نزديک می شويم، چه می کنيم؟ چرا با ديدن علامت توقف، می ايستيم و حرکت نمی کنيم؟ پاسخ ظاهری آن است که توقف ما به جهت جريمه نشدن و يا توجه به هنجارهای وضع شده اجتماعی است. با کمی دقت بيشتر، متوجه می شويم که توقف ما از آن جهت صورت می گيرد که بتوانيم به ارزيابی موقعيت بپردازيم و ببينيم آيا از طرف چپ يا راست، خودروی ديگری در حال حرکت است یا خير. اين ارزيابی موقعيت، نظر کردن در موقعيت و تعليق عمل در آن لحظه، از اهميت فوق العاده ای برخوردار است

زمانی که سيلاب هيجان ها حمله خود را آغاز می کند و ما زير رگبار هيجان ها قرار می گيريم، به يادآوردن اين علامت، می تواند مانع از عمل فوری و آنی شود. به ياد آوردن اين علامت، يعنی نگاه کردن به عواقب هيجانی همراه با عمل آنی. در اين حالت اين سؤالات را از خود می پرسيم: «چه اتفاقی خواهد افتاد اگر خشم من، فعل مرا ايجاد کند»؟ «ثمرات اين هيجان، چه خواهد بود»؟ «عواقب عمل مبتنی بر اين هيجان، چه خواهد بود»؟ اين بازنگری آگاهانه، ما را از گزنه های هيجانی و تأثيرات مسموم آن در عمل، آگاه می کند. به کارگيری اثربخش اين فن، مستلزم انجام کارهای زير است

الف) علامت توقف يا علامتی شبيه به آن را که معنای تأمل، درنگ و صبر دارد، در ذهن، تکرار و تمرين کنيد.

ب) هنگام تجربه هيجانی (اعم از مثبت يا منفی)، اين علامت را به ياد آوريد.

ج) از خود بپرسيد که «اگر اين هيجان در اين لحظه مرا مديريت کند، چه اتفاقی خواهد افتاد»؟

د) برای تصميم گيری، فکر کنيد و پيامدهای ناشی از عمل در لحظه هيجانی را پيش روی خود مجسم کنيد.



منبع گزارش

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=5144&id=46857
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
Aliabadi از این تاپیک تشکر میکنم 
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » بحث‌هاي عمومي » ايا ما هيجان را مديريت مي كنيم يا هيجانها ما را؟
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc