شنبه 15 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » بیا بنویسیم 12

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 بیا بنویسیم 12 « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
jalalfirozi
پستتاریخ: شنبه 27 آذر 1389 - 00:35    عنوان: بیا بنویسیم 12 پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1388
پست: 230

blank.gif


امتياز: 8550

چند قدمی را برای آشنایی، در خیابان داستانهای پست مدرن پیاده روی کردیم. خیابانی که می توانید قوانین را نقض کنید؛ بی آنکه جریمه شوید. البته شاید هم مستحق پاداش باشید! یا آنکه تابلویی را ببینید که معنایی نداشته باشد و برای "همینجوری" نصب شده باشد! و یا تابلویی که ... بگذریم! صبر ایوب (ع) و عمر نوح نبی (ع) و گنج قارون هم برای پیدا کردن قاعده در این خیابان کفاف نمی دهد!
***
13- تکلف زبانی و نثری :
بر خلاف داستان های کلاسیک و مدرن که زبان و نثری همگن و یک دست دارند، داستانهای پست مدرن می توانند از ابتدا تا انتها به چندین زبان تحریر شوند. مثلا نویسنده داستان را با زبان بچه گانه شروع می کند و در نیمه داستان، زبان کهن پارسی را پیش می گیرد و در پایان داستان، یک زبان شاعرانه را برای نوشتن انتخاب می کند. و حتی زبانهای دیگری نیز در طول داستان مورد استفاده قرار گیرد. این موضوع حتی می تواند در مورد زبان شخصیت ها هم صدق کند. شخصیتهایی که امتیاز دهی به آنها در داستانهای کلاسیک و مدرن بر اساس یک دست بودن زبانشان است ولی در این گونه
در واقع نویسندگان پست مدرن با کنار هم آوردن زبانهای مختلف، یک بار دیگر سعی می کنند تا مرز بین موارد مختلف را بردارند یا به عبارتی، هنجار گریزی کنند.
این کار مانند آن است که شعری، به حالت مثنوی شروع شود و سپس به صورت نیمایی ادامه یابد و بعد چندی خطی به صورت زبان کهن و متکلف پارسی ( مانند زبان کلیله و دمنه) راه پیش برد و نهایتا با غزل به اتمام رسد!
14 – عدم قطعیت و ابهام :
عدم قطعیت یکی از بارزترین مولفه های داستان های پست مدرن است. تا آنجا که شاید یک داستان چند اسم و چند شروع و چند پایان داشته باشد. در واقع داستان پست مدرن این اجازه را در خود می بیند که بتواند به تمام قطعیت های موجود در جهان بتازد. زیرا همانطور که گفته شد، عدم قطعیت از فلسفه های پست مدرن است. مثلا اینکه یک یخ در کل جهان باعث کاهش دمامحیط و متعاقبش، احساس سرمامی شود یک قطعیت است اما در داستان پست مدرن به قطع نمی توان گفت که اگر فردی یخ بدستش بگیرد چه می شود. شاید احساس سرما کند و شاید هم دستش از حرارت بسوزد. پرواضح است که یکی از دلایل اصلی "خستگی " ، "ناامیدی" ، "تغییر بدون علت" ، "ضد نخبه گرایی" ، " ضد آموخته گرایی" که به وضوح در داستان های پست مدرن دیده می شود، همین مولفه عدم قطعیت است.
اما نکته اینکه مولفه "عدم قطعیت" در داستان های مدرن هم دیده می شود اما در داستان های پست مدرن در کنار "ابهام" ظاهر می شود. علت این است که در داستان های مدرن، هر کس به فراخور شخصیتش یک درک را از داستان دارد و درکش روشن و قطعی است. اما سر در گمی که نویسنده به صورت تعمدی در داستان پست مدرن ایجاد می کند ( چه از لحاظ شروع و پایان که داستان می تواند چندین شروع و پایان داشته باشد چه از لحاظ شخصیت ها که بسیار لغزنده و غیر قابل اعتماد اند و چه از لحاظ حادثه پردازی که حوادث در دل یکدیگر خفه می شوند و ... ) باعث بروز ابهام و پیچیدگی در داستان می شود.
15- جابجایی زمانی و مکانی : بسیاری از داستانهای پست مدرن را می توان دید که کل داستان یا قسمتی از آن، فاقد "زمان" و "مکان" است. یعنی در داستان پست مدرن چند زمان نا همزمان می توانند با یکدیگر همزمان شوند. مثلا وقتی یک شخصیت در داستان سنتی و مدرن بر سر چند راهی قرار می گیرد؛ نهایتا می تواند یکی را انتخاب کند ولی در داستان پست مدرن شخصیت می تواند تمام راه ها را انتخاب کند که هیچ سنخیتی با عقل ندارد. و یا اینکه فرد در حال خوردن صبحانه اش در پاریس است و وقتی که صبحانه اش تمام می شود در نیویورک است! و اینگونه می شود که در داستانهای پست مدرن، قوانین "مکانی و زمانی" مورد استهزا قرار می گیرد.
16- تفسیر ناپذیری : شاید بتوان یک داستان کلاسیک و مدرن را بسته به ماهیتشان به تفسیر گذاشت و گفت که منظور از بکار گیری این نمادها، این موارد بوده و ... . اما این امکان در داستان پست مدرن وجود ندارد بخصوص اینکه خود داستان نویسان پست مدرن هم با تفسیر مخالف اند. مثلا اگر در داستانشان آوردند که فردی پرواز کنان به آسمان رفت و ماه را به کیسه ای انداخت و دیگر ماهی برای شبهای زمین نبود؛هیچ منظور و کنایه ای نداشته اند و قصدشان این بوده که خواننده باید اتفاق را به همین صورتی که بیان می شود، بپذیرد حتی اگر باورپذیر نیستند. (پذیرش یا عدم پذیرش بدون تفکر و تفسیر موضوع)
***
اینها از مولفه های داستانهای پست مدرن بود که سعی شد تا بدون اینکه پای تعصبی در میان باشد، بیان شود. البته ذکر بدون تعصب به آن معنا نیست که نمی توان نسبت به این نوع داستان، دید انتقادی نداشت. همانگونه که شاید نویسنده ای در اوج ذهن و قلبمان خورشید نباشد اما می توانیم نوشته هایش را با دید انتقادی بخوانیم.
***
کورسویی که ستاره نامیدنش!

صدای گامهایش که پله ها را دوتا یکی می کند، می آید.وارد خانه مان می شود و کتاب را به دستم می دهد.
می گویم : نظرت درباره گلدانهایی که در راهرو گذاشته ایم چیست؟
می گوید : کدام گلدانها؟
- همان حسن یوسف هایی که کنار پله ها چیده ایم؟ قشنگ اند، مگر نه؟
- من که گلدانی ندیدم.
- پس چه دیدی؟
- پله اول را که بالا آمدم، از یک اتوبان رد شدم. بعد پله سوم و هشتم را بالا آمدم و با افلاطون و ناپلئون دیدار کردم. بعد روی پله چهارم بود که با بچه محل هایم به بازی کردن فوتبال پرداختم. بی که چلچراغ دلم افول کند! پله اول را دوباره بالا آمدم، روی پاگرد بودم. از آنجا ارادتی به مرحوم پدر بزرگم رساندم و به قاعده خوردن یک چای، مهمانش بودم. چایی که بس گوارا می نمود! بعد خبر دار شدم آه و دو صد افسوس که موری در کویر لوت از یافتن سایه ای عاجز است. خشم کردم و خورشید را از آسمان برداشتم تا مور پریشان حال را مجدد، قوت باز آید و همین که پا روی پله ...
وسط کلامش می پرم و می گویم
- تمام این چیزها که گفتی در راهرو خانه ما اتفاق افتاد؟
آنچنان نیشخندی می زند که فکر کنم می بایست نمره بیست را نثار اعتماد به نفسش کنم.
می گویم :ذهنت از شعور انسانی فاصله گرفته که هذیان می گویی یا در بازار پست مدرنیسم ، کرکره ای را بالا داده ای؟
می گوید: همین که هست را باید بپیذیری. پست مدرنیسم هم از ساخته های ذهن بشر است.
می گویم: پست مدرنیسم ساخته ذهن یک مشت مرفه است که می خواهند حساسیت را از تو بگیرند. وگرنه چرا بجای آنکه نسبت به امور، کوشش کنند؛ بی خیال می شوند؟
می گوید: واقعیت در پست مدرنیسم نیست.
می گویم: همین است که فلان، برای تو نان و آب نمی شود. بحث هنری به کنار؛ از کدام داستان پست مدرن لذت برده ای که برایش میلاد گرفته ای و شربت و شیرینی پخش می کنی؟
می گوید: این همه قاعده؛ یک بار هم بی قاعده
می گویم: بی قاعده؟ پس مبنای قضاوت و سنجش چه؟
می گوید: وقتم تنگ است. کتاب را بگیر.
نیشخندی نثارش می کنم و می گویم: فقط از پله ها پایین برو!

ادامه دارد
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
jalalfirozi از این تاپیک تشکر میکنم 
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » بیا بنویسیم 12
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc