جمعه 14 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک
 شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
glasy_heart
پستتاریخ: شنبه 2 بهمن 1389 - 16:30    عنوان: شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود

و حسابی با موجودی ۱ میلیون دلار افتتاح کرد . سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است

شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده

بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت . قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد .

پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد . مدیر عامل به

گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند .

تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش

چیست آیا به تازگی به شما ارث رسیده است . زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را با پرداختن به

سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام . پیرزن ادامه داد و از آنجائی که

این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما

شکم دارید ! مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده

افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد ۲۰ هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا

ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم

و سپس ببینیم چه کسی برنده است . مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای

فردا ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد . روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه

مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت . پیرزن بسیار محترمانه از مرد

مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به در آورد . مرد مدیر عامل

که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت

به درخواست پیرزن عمل کرد . وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد .

مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد . پیرزن پاسخ داد من

با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک

کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند!!!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
تشکرها از این تاپیک
glasy_heart از این تاپیک تشکر میکنم 
SibeSorkh
پستتاریخ: شنبه 2 بهمن 1389 - 18:17    عنوان: پاسخ به «شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر دائمی
کاربر دائمی

عضو شده در: 24 آبان 1389
پست: 1253
محل سکونت: حوالی خدا
iran.gif


امتياز: 32905

این قبلا شنیده بودم ولی کلا پیر زنی باحالی بود Very Happy
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: شنبه 2 بهمن 1389 - 19:32    عنوان: پاسخ به «شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

Applause جالب بود. متشکرم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
mIn
پستتاریخ: شنبه 2 بهمن 1389 - 20:35    عنوان: Re: پاسخ به «شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 29 مهر 1389
پست: 355
محل سکونت: ساوه سیتی
blank.gif


امتياز: 9540

SibeSorkh نوشته است:
این قبلا شنیده بودم ولی کلا پیر زنی باحالی بود Very Happy


سیبی بیا یکم یاد بگیریم Very Happy
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: شنبه 2 بهمن 1389 - 20:45    عنوان: پاسخ به «شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

spam ممنوع
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
Yakamoz
پستتاریخ: یکشنبه 3 بهمن 1389 - 19:33    عنوان: پاسخ به «شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 3 آذر 1389
پست: 237
محل سکونت: یه گوشه دنیا
blank.gif


امتياز: 6270

این داستان ها بد آموزی داره بچه های بی گناه مردم میان شرط بندی یاد میگیرن فردا روزی خدای نکرده مییرن شرط بندی میکنن
ببین هیچی نشده این مین و سیب سرخ میخوان یاد بگیرن Hypnotized
منم که یاد گرفتم Very Happy
بعدش همه بچه های ساوه سرا یاد میگیرن همه میشن حرفه ای Worried
گذشته از شوخی ، داستان خیلی قشنگی بود - میشه نتیجه های مختلفی از این جور داستان ها گرفت
یکی رو من میگم - دیوار کج تا آخر کج است.

مرسی قلب شیشه ای جالب بود Applause
thank
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک صفحه 1 از 1

فهرست انجمن‌ها » داستان و نوشته های زیبا » شرط بندی …. داستانی کوتاه و خواندنی
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc