سه شنبه 25 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » دوستيابي » دل نوشته

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3 ... 12, 13, 14 ... 19, 20, 21  بعدی
 دل نوشته « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
mohammad8668
پستتاریخ: یکشنبه 5 شهریور 1391 - 23:12    عنوان: پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

داره کولاک می‌کنه!
داره کولاک می‌کنه!

عضو شده در: 27 تیر 1391
پست: 124

blank.gif


امتياز: 3205

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه........خداحافظ ای آبی روشن دل

خداحافظ ای عطر شعر شبانه........خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته......تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دل های خسته..تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته..تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد....به دل می سپارم تو را تا نمیرد

خداحافظ ای بر غبار دل من ...........خداحافظ ای ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی، اگر زرد ماندم..........خداحافظ ای نوبهار همیشه
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: یکشنبه 5 شهریور 1391 - 23:16    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

ذكر ترس...
مي‌ترسم اي ترس

اي حضور طعنه‌دار نبودن‌ها،

اي اشتباه حيات‌بخش طبيعت

اي سرگرداني روح در تداوم حيات
اي تكرار بي معني يك ذكر

اي ترس...


این مطلب آخرین بار توسط mary67 در جمعه 10 شهریور 1391 - 23:22 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: سه‌شنبه 7 شهریور 1391 - 23:42    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید



یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا،‌ که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:‌
حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!

اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: سه‌شنبه 7 شهریور 1391 - 23:43    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

دیدی که بهار بی تو سرد است
پاییز تر از خزان زرد است

آن شب دل من شکسته تر شد
دیگر همه چیز رنگ درد است

دیگر همه جا سکوت دلگیر
دست و دل من اسیر زنجیر

ای روح پر از ترانه من
خاموش ترین بهانه را گیر

دیگر نروم به سوی مستی
حظی نبرم ز می پرستی

ای آن که نداری خبر از من
سرچشمه ی هر غمم تو هستی

دیگر به بهار خنده ام نیست
باران صفا دهنده ام نیست

ای آن که دلم اسیر عشقت
بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟

شعرم همگی سرود درد است
گفتم که بهار بی تو سرد است

گفتم که بهار بی تو دیگر
پاییز تر از خزان زرد است
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: سه‌شنبه 7 شهریور 1391 - 23:49    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

پلک هایم را روی هم می گذارم و در صدای شب گم می شوم که پرست از هیاهوی بی کلام … از جیرجیرک پشت پنجره می گذرم و قدم می زنم میان برگ درختانی که هنوز تا رسیدن به تجربه ی خزان و سقوط زیبایشان در مرگ چند قدمی فاصله دارند
صدای جاده مرا تا چشم های خسته ی یک مسافر می برد ، تا اندوه بارانی رفتن و اشتیاق قلبی برای رسیدن
خوب که گوش می دهم صدای پچ پچ ستاره هایی را می شنوم که نمی بینمشان … و نوای یک لالایی، آرام آرام در سکوت می میرد!
<کسی میان واژه هایم پا می گذارد و مرا از اوج آسمان به زمین می کشد، شب از لای انگشتانم فرو می ریزد … نمی دانم چرا هربار که پر می شوم از هجوم کلمات کسی تنهاییم را در هم می شکندو روحم را دوباره به سمت این فضای انسانی سوق می دهد ؛ زیر نور چراغی که تا چند ثانیه ی پیش گم شده بود میان سوسوی ستارگان…>
دوباره چشمانم را می بندم، دست سوی آسمان می برم و مشتی ستاره می چینم
راستی، من که می دانم تو هم اگر پلک هایت را لحظه ای برهم بخوابانی می شنوی صدای سکوت شب را… پس تو هم لحظه ای با من بیا تا اوج آسمان ، این ستاره هایی که چیده ام باشد برای تو !
با این همه بگذار پیش از سپردنشان به آسمان تو ، بوسه هایم را همراه با دلتنگی ام در گوششان زمزمه کنم…شاید که بوسه هایم را بر لبانت پرتو افشانی کنند و دلتنگی هایم را …
….. اینبار حقیقتا هیچ نمی دانم …..
تو بگو … تو بگو چگونه پاک می شود قلبم از این همه دلتنگی؟؟؟
اما مبادا که خاطرت پریشان شود! من سالهاست که با غصه هایم خو گرفته ام و سعی می کنم با این همه دوری کنار بیایم
نه! اصلا بگذار آن ها را در کنار منطق آدم بزرگها وا نهم و خود تا کودکی سفر کنم . . . تا جنون چشم تو !
صدای تیک تاک ساعت …. نجوای آهسته ی موسیقی ای که به سختی به گوش می رسد …. گویی این همه عنصر زمینی نمی گذارند تا نهایت شب بگریزم.
دیالوگ جالبی از فیلمی که این روزها آن را برای چندمین بار تماشا کرده ام از ذهنم می گذرد؛ « این همه که بالا می رویم، می ترسم به خود خدا برسیم! » … می بینی؟ انگار قرار نیست این همه اوج بگیرم
کمی خودم را به دست موسیقی می سپارم…
خدای من! این ترانه هم که باز نمک می پاشد بر زخم های کهنه ام … شاید تقدیر این بود که امشب نیز هوای نگاهم بارانی شود.
باور کن من نمی خواهم خاطرت را مکدر کنم ولی هرچه می گذرم از این همه اندوه، باز غم دست از دامنم برنمی گیرد و مرا تا قعر نمناک یک بغض می بلعد.
خسته می شوم از این همه سقوط – شاید هنوز بال پروازم برای تا تو پریدن کوچک است- دلم نمی آید میان انتظار پرستو تمنای آموختن پرواز کنم
باور کن اگر بوی خزان که میان این روزها پیچیده ، دلش را نلرزانده بود و اگر دل نگران نبود از بیهودگی چشم به راهیش برای بهار حتما از او می خواستم به من نیز بیاموزد چگونه می شود تا بهار لبخند تو هجرت کرد
چشمانم را که می گشایم رها می شوم میان این دیوارهایی که بی شک اگر سپید نبودند تا کنون نفسم بریده بود از حجم سنگین این هوای بی تو …
نگاهم گره می خورد به جمله ی روی دیوار که پیش تر ها برایم پر بود از معانی زیبا:
“هر روز ابدیت را در خود دارد”
اماامشب برای من تنها تداعی کننده ی این واژه های غمناک است:
“هر روز من – بی تو – تا ابدیت به درازا می کشد”
به سمت صدای مداوم و زجرآور تیک تاک ساعت که رو می کنم تازه می فهمم ۲ ساعتی ست که امروز آغاز شده …
تو بگو چگونه تا انتهای شب تاب بیاورم این ابدیت بی تو را ؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: جمعه 10 شهریور 1391 - 23:21    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

ای کاش در خاطر گل مهرت نمیرست
ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت
ای کاش دست روز وشب با تارو پودش
از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
neda_y
پستتاریخ: یکشنبه 12 شهریور 1391 - 11:52    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 15 اسفند 1387
پست: 321
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 8705


می دانی؟

یک وقت هایی باید

رویِ یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت

... ... باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که

پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند.

حسين پناهي
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی نام شناسایی در AIM شناسه عضویت در Yahoo Messenger شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
neda_y
پستتاریخ: یکشنبه 12 شهریور 1391 - 11:55    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مدیر انجمن
مدیر انجمن

عضو شده در: 15 اسفند 1387
پست: 321
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 8705


بچه که بودم
بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود

ی. گلرویی
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی نام شناسایی در AIM شناسه عضویت در Yahoo Messenger شناسه عضویت در MSN Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
_heavenly_
پستتاریخ: یکشنبه 12 شهریور 1391 - 13:38    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390
پست: 217
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 5880

سرد بودنم را بگذار به حساب گرم بودنت با دیگران . . .
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: جمعه 17 شهریور 1391 - 23:05    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

زندگي معجون درد آوري است از لبخند هاي زود گذر
انبوه غم و اندوه و سيلاب اشک
زندگي باغ گلي است که از آن بايد چيد
عشق را... عاطفه را...
و به گلدان دل خويش نهاد
زندگي بودن نيست، زندگي زيستن است
زندگي جنبش و جاري شدن است
از سر آغاز تا به جايي که خدا مي داند

زندگي رويا نيست زندگي زيبايي است
مي توان بر درخت تهي از بار زد پيوندي
مي توان در دل اين مزرعه خشک و تهي بذري ريخت
مي توان از ميان فاصله ها رو برداشت
دل من با دل تو
هر دو بيزار از اين فاصله هاست
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: جمعه 17 شهریور 1391 - 23:10    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

باز تصوير تو را مي بينم

در سياهي شب شوم خيا ل

من دگر زين سفرطولاني بر نخواهم گشتن

چون در اين شهر پر از حادثه ها

همه چيز افسانه است

همه كس بيگانه است

عشق با همه زيبايي زير اين گنبد نيلگون مرده است

خانه ي عشق دگر فرسوده است

كاشكي مي گفتي

بعد از من چه كسي قصه ي وصل تو را خواهد گفت

چه كسي نام تو را خواهد برد ؟
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
najma
پستتاریخ: جمعه 17 شهریور 1391 - 23:28    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره

عضو شده در: 27 مرداد 1391
پست: 53

blank.gif


امتياز: 1350

خدایا ، چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند
عظمت عشق تو را نمی شناسم
فقط میدانم که معبود این دل خسته هستی
و اگر دیده از من برگیری خواهم مُرد ...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: جمعه 17 شهریور 1391 - 23:33    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

من از این فاصله ها فاصله ها دلگیرم

بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم

دل من با همه ادمکهایی که به دنبال تواند

قهر می گردد و من با خود خود درگیرم

دیر سالیست که می خواهم از اینجا بروم

ولی انگار که با قلب زمین درگیرم

مثل اینست که من با همه هق هق خود

"روی سجاده احساس تو جان میگیرم"

ساعت گریه و غم هیچ نمی خواهد و من

در الفبای زمان خسته این تقدیرم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: جمعه 17 شهریور 1391 - 23:34    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

من از این فاصله ها فاصله ها دلگیرم

بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم

دل من با همه ادمکهایی که به دنبال تواند

قهر می گردد و من با خود خود درگیرم

دیر سالیست که می خواهم از اینجا بروم

ولی انگار که با قلب زمین درگیرم

مثل اینست که من با همه هق هق خود

"روی سجاده احساس تو جان میگیرم"

ساعت گریه و غم هیچ نمی خواهد و من

در الفبای زمان خسته این تقدیرم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: جمعه 17 شهریور 1391 - 23:41    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

من تو را با لحظه های انتظارم

عاشقم با این نگاه بی قرارم

من تو را با انچه هستی

دوست دارم می پرستم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3 ... 12, 13, 14 ... 19, 20, 21  بعدی صفحه 13 از 21

فهرست انجمن‌ها » دوستيابي » دل نوشته
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc