شنبه 29 اردیبهشت 1403

   
 
 پرسشهای متداول  •  جستجو  •  لیست اعضا  •  گروههای کاربران   •  مدیران سایت  •  مشخصات فردی  •  درجات  •  پیامهای خصوصی


فهرست انجمن‌ها » دوستيابي » دل نوشته

ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3 ... 16, 17, 18, 19, 20, 21  بعدی
 دل نوشته « مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی » 
نویسنده پیام
_heavenly_
پستتاریخ: چهار‌شنبه 22 آذر 1391 - 00:21    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390
پست: 217
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 5880

رویاهایم رامیگذارم پشت در...
بیچاره رفتگر...
چه بارسنگینی دارد امشب... Worried
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
_heavenly_
پستتاریخ: چهار‌شنبه 22 آذر 1391 - 00:31    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390
پست: 217
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 5880

وقتی میگفتم اکثر آدما خوبن ،بهم می گفتن :بچــه ای!

حالا که به این باور رسیدم آدمای خوب کمن بهم میگن : بــــزرگ شدی!

کاش تو عالم بچگی می موندم ،این دنیای آدمای بزرگ بدجور ناامیدم کرده...

دنیای بچگی دروغه ولی قشنگه ...

دنیای بزرگی قشنگ نیست ولی حقیقته !

من عاشق حقیقتموچیزای قشنگ ...

خدایا ؟!میشه دنیای من خیالی باشه ؟!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 23 دی 1391 - 21:43    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو

چشم هایم بی تو بارانیست حرفش را نزن

آرزو داری که دیگر برنگردم پیش تو

راهمان با اینکه طولانیست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا

دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی

این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 23 دی 1391 - 21:43    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

به تو که فکر می کنم



بی اختیار

به حماقت خود لبخند می زنم

سیاه لشکری بودم

در عشق تو

و فکر می کردم بازیگر نقش اولم ...

افسوس...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 23 دی 1391 - 21:45    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

چشمانم گریان است و دلم خون

دل من صاف است به زلالی آب

وچشمانم گریه می کنند مانند اسمان

دستانم خسته از پارو زدن

دیگر به چه امیدی زنده بمانم

وقتی در این دریای بیکران ساحلی پیدا نیست

آری

این دریای غم من است

غم های من پایان نخواهد یافت

... دلم شکســـت...

من نا امید نمی شوم و همچنان پارو



می زنم

چون خدا را دارم

خدای من

دل شکسته ی مرا ترمیم کن
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 23 دی 1391 - 21:46    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

یاد دارم در غروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد: کهنه قالی میخرم دسته دوم جنس عالی میخرم

کاسه وظرف سفالی میخرم گر نداری کوزه خالی میخرم

اشک درچشمان بابا حلقه زد عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است ونان در سفره نیست ای خداشکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقآ مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی میخرید؟!!!
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 23 دی 1391 - 21:47    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

عاشقم شدی ، عاشقت شدم

دوستم داشتی ، دوستت داشتم

همیشه خندیدی ، همیشه گریه کردم

همیشه حرف زدی،همیشه سکوت کردم

منو از یاد بردی ، به یادت بودم

همیشه تو گفتی ، همیشه من شنیدم

خواستی منو بشکنی ، خیلی راحت شکستم

به راحتی فراموشم کردی ، به سختی فراموشت میکنم

خواستی دیگه نباشم ، منم خواستم هرگز نباشی

بازی دیگه تموم شد

حالا با هم بی حساب شدیم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: چهار‌شنبه 27 دی 1391 - 23:22    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

ديگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن می گذره اما به سختی
خیلی دوست دارم باهات حرف بزنم
مثل گذشته ها . . .
گاهی انقدر دلتنگ میشم که دیگه نفسم بالا نمی یاد
انقدر گریه کردم که دیگه باید عینک بزنم
آمدم تا دوباره دستی به سر لحظه های دلتنگی بکشم...
دلتنگی هایی از جنس باران های تند و بی پروا.
دلتنگی بهانه نمیخواهد اما چه کنم که
صدای پای باران بی شباهت به صدای پای تو نیست.
به صدای باران گوش میکنم تا شاید کمی مرهم باشد
اما راستش را بخواهی هیچ صدایی به
زیبایی صدای تو پیدا نمیکنم.
هیچکس دوست ندارد گران قیمت ترن جواهر زندگیش را از دست بدهد...
اما... خودت خرابش کردی
کاش دنیایم رنگ دنیای آرام تو را بگیرد...
فقط میخوام بدونی که حالا که تو نیستی
تا توی چشمات با عشق نگاه کنم و
از سکوت چشمام عشق و بخونی
خیال تو هست ! یاد و خاطرت هست
و مهمتر از همه اینکه عشقت هست
از قلب من نرفتی که کس دیگه بیاد
من از بودنت شادم حتی اگر دور باشی
من از غم هایت می گریم حتی اگر به من نگویی.
من برایت دعا میکنم حتی اگر نخواهی.
من لبخندت را ستایش میکنم حتی اگر با من نخندی.
تصویر تو هر لحظه با من است حتی اگر تو به یادم نباشی.
من باتو حرف میزنم حتی اگر صدایم به گوشت نرسد.
دیگر ناتوان شدم از اینکه بخواهم به تو بگویم
و ثابت کنم که چقدر دوستت دارم
من برای تو مینویسم حتی اگر نخوانی.
ای کاش دلم امشب بگرید،
شاید که بغض عشق در چشمانم بشکند ...
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
glasy_heart
پستتاریخ: پنج‌شنبه 28 دی 1391 - 09:39    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال

عضو شده در: 23 دی 1389
پست: 343
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 9360

هرکسی را میتوانستم دوست داشته باشم....اگر...
دوست داشتن را از تو شروع نمیکردم
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی مشاهده وب سایت این کاربر [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 5 اسفند 1391 - 22:57    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

با سرانگشتان لرزان مینویسم نامه ای
تا بخوانی قصه پرغصه دیوانه ای
جای پای اشکها برهرسطور نامه ام
با جوابت چلچراغان میشود ویرانه ام
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: یکشنبه 6 اسفند 1391 - 21:28    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

آن زمانها کز نگاه خسته مرغان دريايي
وز سکوت ظلمت شبهاي تنهايي
و هنگامي که بي او جان من چون موجي از اندوه ميشد
قطره اشکي دواي درد من بود
اين زمان آن اشک هم پايان گرفته
وان دواي درد بي درمان هم
ماتمي ديگر گرفته
آسمان ميگريد امشب
ساز من مينالد امشب
او خبر دارد که ديگر اشک من ماتم گرفته
او خبر دارد که ديگر ناله ام پايان گرفته
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 19 اسفند 1391 - 23:02    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

داستان کوتاه مجسمه و سنگ مرمر

توی یه موزه معروف سنگ های مرمر کف پوش شده بود , مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن .
و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه !
یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود ؛ با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت :
" این ؛ منصفانه نیست !
چرا همه پا روی من می ذارن تا تو رو تحسین کنن ؟!
مگه یادت نیست ؟!
ما هر دومون توی یه معدن بودیم , مگه نه ؟
این عادلانه نیست !
من خیلی شاکیم ! "
مجسمه لبخندی زد و آروم گفت :
" یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه , چقدر سرسختی و مقاومت کردی ؟ "
سنگ پاسخ داد :
" آره ؛ آخه ابزارش به من آسیب میرسوند . "
آخه گمون کردم می خواد آزارم بده .
آخه تحمل اون همه درد و رنج رو نداشتم . "
و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که :
" ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه .
به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم .
به طور حتم در پی این رنج ؛ گنجی هست .
پس بهش گفتم :
" هرچی میخوای ضربه بزن ؛ بتراش و صیقل بده ! "
و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم .
و هر چی بیشتر می شدن ؛ بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم !
پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن
آره عزیز دلم ! رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو .
و ... یادمون باشه قراره اون قدر خوشگل بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم .
پس بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم : خوش اومدی و از خودمون بپرسیم :
" این بار اون لطیف بزرگ چه موهبت و هدیه ای برامون فرستاده ؟ "
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
mary67
پستتاریخ: شنبه 19 اسفند 1391 - 23:28    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

همكار در ساوه‌سرا
همكار در ساوه‌سرا

عضو شده در: 21 دی 1389
پست: 606
محل سکونت: ___
iran.gif


امتياز: 15275

چه دنیای ساکتی
دیگر صدای تپش قلبها غوغا نمیکند
بی گمان همه شکسته اند......
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email [وضعيت كاربر:آفلاین]
soveh
پستتاریخ: یکشنبه 20 اسفند 1391 - 02:20    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

مديريت كل انجمن‌ها
مديريت كل انجمن‌ها

عضو شده در: 2 فروردین 1389
پست: 3473
محل سکونت: IRAN
blank.gif


امتياز: 87705

mary67, جان تاپیکت شده برنامه سالی تاک! ....

شعر ...داستان کوتاه...جملات زیبا و قابل تأمل و... Winking
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email شناسه عضویت در Yahoo Messenger [وضعيت كاربر:آفلاین]
vorojak
پستتاریخ: دوشنبه 28 اسفند 1391 - 23:25    عنوان: پاسخ به «دل نوشته» پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول

شروع فعالیت
شروع فعالیت

عضو شده در: 25 اسفند 1391
پست: 9
محل سکونت: خونه خانومم
blank.gif


امتياز: 235

با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری

می شوید
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.

ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.
بازگشت به بالای صفحه
خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی نام شناسایی در AIM [وضعيت كاربر:آفلاین]
نمایش پستها:   
ارسال موضوع جدید  پاسخ دادن به این موضوع   تشکر کردن از تاپیک رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3 ... 16, 17, 18, 19, 20, 21  بعدی صفحه 17 از 21

فهرست انجمن‌ها » دوستيابي » دل نوشته
پرش به:  



شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید
شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید
شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید


Home | Forums | Contents | Gallery | Search | Site Map | About Us | Contact Us
------------------------------------------------------------------------

Copyright 2005-2009. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc