زير خاكستر ذهنم باقي است آتشي سركش و سوزنده هنوز
يادگاري است از عشقي سوزان
كه بود گرم و فروزنده هنوز
عشقي آنگونه كه بنيان مرا سوخت تا ريشه و خاكستر كرد
غرق در حيرتم از اينكه چرا مانده ام زنده هنوز
گاهگاهي كه دلم مي گيرد
پيش خود ميگويم؟
آن كه جانم را سوخت ياد مي آرد از اين بنده هنوز؟
سخت جاني را بين كه نمردم از هجر
مرگ صدبار به از آن بي تو بودن باشد
گفتم از عشق تو من خواهم مرد چون نمردم هستم
پيش چشمان تو شرمنده هنوز
گر چه از فرط غرور اشكم از ديده نريخت
بعدتو ليك پس از اين همه سال كس نديده به لبم خنده هنوز
گفته بودند از دل برود يار چو از ديده برفت
سالهاست كه از ديده من رفتي ليك دلم از مهر تو آكنده هنوز
دفتر عمر مرا دست ايام ورق ها زده است
زير بار غم عشق قامتم خم شدو پشتم بشكست
در خيالم اما
همچنان روز نخست تويي آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق دل من بردي با دست تهي منم آن عاشق بالنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش گر كه گورم بشكافند عيان مي بينند
زير خاكستر ذهنم باقي ست آتشي سركش و سوزنده هنوز
عضو شده در: 1 اردیبهشت 1390 پست: 217 محل سکونت: saveh
امتياز: 5880
با پول ميشه خون خريد ولي ...
زندگي خريدني نيست.
با پول ميشه دارو تهيه كرد ولي ...
تندرستي رو نميشه
ميشه باهاش كتاب خريد ولي...
دانش ومعرفت رو نميشه
ميشه باهاش بهترين رختخوابو داشت ولي...
خواب خريدني نيست
ميشه با پول مقام ودرجه خريد ولي ...
احترام رو نميشه
ميشه باهاش ساعت خريد ولي...
فرصت خريدني نيست
با اون ميشه خونه خريد ولي ...
آسايش خريدني نيست.
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید