عضو شده در: 10 بهمن 1384 پست: 175 محل سکونت: تهران
امتياز: 4645
اتل متل راحله
اتل متل راحله
اخموي بي حوصله
مامان چرا گفت بگير
از پدرت فاصله
دلش هزار تا راه رفت
بابا خسته كاره ؟
مامان چرا اينو گفت ؟
بابا دوستش نداره ؟
بايد اينو بپرسه
اگه خسته كاره
پس چرا بعضي وقتا
تا نيمه شب بيداره ؟
نشونه بيداريش
سرفه هاي بلنده
شش ماه پيش تا حالا
بغض مي كنه ، مي خنده
شايد اونو نمي خواد
اگه دوستش نداره
پس چرا روي تختش
عكس اونو ميذاره ؟
با چشماي مريضش
عكس و نگاه ميكنه
قربون قدش ميره
بابا ، بابا مي كنه
با دست پر تاولش
آلبومي رو كه داره
از كنار پنجره
ور مي داره مي آره
با ديده پر از اشك
آلبومو وا مي كنه
رفيقاي جبهه رو
همش صدا مي كنه
آلبوم عكس بابا
پر از عكس دوستاشه
عكسي هم از راحله ست
تو بغل باباشه
با ديدن اون عكسا
زنده مي شه،ميميره
با ياد اون قديما
بابا زبون ميگيره
از اون وقتي كه بابا
دچار اين مرض شد
مامان چقدر پير شده
بابا چقدر عوض شد
مامان گفته تو نماز
براي بابات دعا كن
دستا تو بالا ببر
تقاضاي شفا كن
ديشب توي نمازش
واسه باباش دعا كرد
دستاشو بالا برد و
تقاضاي شفا كرد
نماز چون تموم شد
دعا به آخر رسيد
صداي گريه هاي
مامان تو خونه پيچيد
دختركم كجايي؟
عمر بابا سر اومد
وقت يتيم داري و
غربت مادر اومد
دختركم كجايي؟
بابات شفا گرفته
رفيقاشو ديده و
ما رو گذاشته رفته
آي قصه قصه قصه
يه دستمال نشسته
خون سرفه بابا
رو اين پارچه نشسته
بعد شهادت او
پارچه مال راحله است
دختري كه در پي
شكستن فاصله است
كنار اسم بابا
زائركربلايي
يه چيز ديگه نوشتن
شهيد شيميايی
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید