نويسنده: شادروان سيد صفر رجبى - اهواز
شهرستان ساوه در روزگار پيشين مركز ولايتى بوده كه به چهار ناحيه تقسيم مىشده، و به نوشته حمدالله مستوفى (1) داراى يكصد و سى پارچه آبادى بوده است. پيش از برپايىشهر ساوه در دوره اسلامى، كرسى اين ولايتشهر كهن آبه (آوه) بوده، ولى بر اثر رونقيافتن ساوه به تدريج از اهميتشهر مزبور كاسته شده است. در «نخبةالدهر» مىنويسد:«ساوه و آوه به واسطه نزديكى بهم پيوستهاند». (2)
قزوينىزاده در 600 ه ق كه خود از دوشهر مزبور ديدن كرده، مىگويد: «اهل آبه از غلات شيعه هستند، با اهل ساوه كه همهسنىاند، ميانهشان شكرآب است». (3) و در همين راستا صاحب معجم البلدان مىنويسد:«آبه در مقابل ساوه مذكور مىشود، و عامه آن را آوه مىگويند، اهالى آنجا شيعىاند، و اهلساوه سنى، و هميشه بر سر مذهب ميان ايشان جنگ واقع مىشود; در بيان تشيع اهل آبهقاضى ابونصر ميمندى از شعراى اهل سنت اين قطعه را سروده است: (4)
و قائلة اتبغض اهل آبه وهم اعلام نظم والكتابه؟ فقلت اليك عنى ان مثلى يعادى كل من عادى الصحابه
يعنى (5) : چه بسا زن گويندهاى مىگفت آيا اهل آبه را كه سران نظم و كتابند دشمنمىدارى؟
پس من در جواب گفتم از من دور شو كه مانند من دشمن مىدارد هر كس را كه با صحابهدشمنى كند.
در «نقض: مىنويسد: «اما شهر آبه اگر چه شهرى استبصورت كوچك، بحمدالله و منهبقعه بزرگوار است، از شعار مسلمانى و آثار شريعت مصطفوى و سنت علوى، در جامعمعمور، كبير و صغير با جمعه و جماعات و ترتيب عيدين و غدير و قدر و عاشورا و برات وختمات قرآن متواتر، و مدرسه عزالملكى و عرب شاهى معمور به آلت و عدت مدرسانچون: سيد ابوعبدالله و سيد ابوالفتح الحسينى عالمان با ورع و مجالس علم و وعظ متواتر». (6) بارى دو شهر آوه و ساوه به سال 617 ه ق مورد تاخت و تاز مغولان واقع، ومردم آن جا قتل عام شدند. كتابخانه عظيم آن جا نيز از آتش فتنه تاتاران بسوخت، و از آنهمه نفايس مكتوب چيزى برجا نماند. (7) قزوينى كه خود آن گنجينه را ديده، مىنويسد: «درمسجد جامع شهر كتابخانهاى موجود است، كليه كتابهاى معتبر و بس ارزنده، بخط خطاطاننامى، اصطرلاب قيمتى، كوهى درس دانشگاهى در آن گردآورى شده، كه همگى يادگارخيريه ابوطاهر خاتونى آن وزير نكوكار است». (8)
بعض آثار تاريخى مهم ساوه عبارتند از: مسجد جامع، مناره و مسجد ميدان و مزارامامزاده اسحاق.
1- مسجد جامع ساوه (آوه)
منار مسجد جامع ساوه |
نماي بيروني مسجد جامع ساوه |
منار مسجد جامع ساوه |
مسجد جامع ساوه |
منار مسجد جامع ساوه |
«يكى از جالبترين مسائلى كه تاريخ معمارى اسلامى مطرح مىسازد، بدون ترديدمساله اساس و چگونگى شكلگيرى مسجد نوع ايرانى است. با اين همه به دليل عدم آشنايىبا اين مساجد كه تا كنون دستيابى به آنها بسيار دشوار بوده، هنوز در پيرامون اين مسالهچيزى فراتر از حدس و گمان گفته نشده است. در ابتدا چنين مىپنداشتند كه عناصر سازندهمسجد يعنى محراب، منبر، منار و جز اينها و نيز چگونگى به كار گيرى اين عناصر يعنى طرحمساجد اوليه نوع عربى را كه نقشه مساجد بدوى نوع عربى ناميدند، اعراب در اختيارايرانيان گذاشتهاند. براساس اين پندار كلى، مساجد قديمى ايران مساجد نوع عربى نامگرفتند. ولى امروزه بررسى بناهايى كه در اين گروه طبقهبندى شدهاند آسان شده است. اينبناها به وضوح به دو دسته با اهميتبرابر تقسيم مىشوند: يكى بناهايى - با تعداد اندك - كهنقشه آنها همان نقشه مساجد بدوى نوع عربى و يا مشتق از آن است، و ديگرى مساجدصددرصد ايرانى.
تاريخ مساجد نوع اول بسيار درخشان ولى نسبتا كوتاه است. مىتوان بدوا اعراب فاتحو در پى آنان اعرابى كه ايران را اشغال كردند در نظر مجسم ساخت كه مساجدى به سبكخود بنا مىكنند، بناهايى كه از ميان رفتند و براى ما باقى نماندند ولى از طريق مورخانعرب مىدانيم كه خلفاى اوليه عباسى مساجد بزرگى در شهرهاى اصلى ايران برپا داشتند. يكى از اين مساجد بىترديد تاريخانه دامغان است. اريش اشميت اخيرا زيربناى مسجدى راكه خليفة المهدى در رى بنا كرده بازيافته است. به نظر مىرسد بقيه بكلى از ميان رفتهاند. ازاين مساجد آثار كوچكى برجاى مانده كه مسجد جمعه نايين متعلق به قرن چهارم هجرى، وبىترديد عمارتى كه بخشهايى از آن هنوز در مسجد جامع اردستان باقى مانده، و مسجددماوند متعلق به قرن بعد، از آن جمله اند.
ولى روشهاى معمارى كاملا ايرانى باقى ماندند و شماى نقشه، كه سهم اعراب فقط بهآن محدود مىشد، در نايين چنان تغيير وضعيت داده و حقير شمرده شده كه به روشنىمىتوان احساس كرد كه اين طرح صادراتى در ايران توفيق چندانى به دست نياورده است.سلاطين مقتدرى چون خلفاى عباسى توانستند به دلخواه خود مساجدى در ايران بسازندولى آنچه نتوانستند در آن توفيق يابند تثبيت طرح و نقشه آن براى آينده و قبولاندن يكمعمارى بيگانه به كشور تداوم و بقا بود.
ايران با پذيرش اسلام الزاما به برپا داشتن مساجد روى آورد ولى آنها را مطابق سنن،ذوق هنرى و روشهاى معمارى خود بنا كرد. بنابراين طرح مسجد عربى به زودى از معمارىزنده و پوياى ايرانى رختبربست و بكلى ناپديد شد. اگر در عصرى كه مدرسه به صورتنهادى دولتى درآمد و در نتيجه اهميتسياسى روزافزونش از نظر معمارى توسعهچشمگيرى يافت، مسجد ايرانى - كه تا آن زمان، آن گونه كه خواهيم ديد ابعاد حقيرى داشت- نظير مساجد وسيع و باشكوه عباسى ميل به عظمت پيدا نمى كرد، پس از قرن پنجم هجرىديگر اسمى از مسجد عربى باقى نمىماند و به صورت افسانهاى در تاريخ معمارى ايراندرمىآيد. در پى اين رويداد است كه در عهد فرمانروايى سلجوقيان بنائى كه آن را مسجد- مدرسه نام نهادند - و بعدها مسجد بزرگ چهار ايوانه كلاسيك نوع ايرانى شد - پا بهعرصه وجود نهاد...». (9) از نمونه اينگونه مساجد چهار ايوانى مسجد جامع ساوه قابل ذكراست كه داراى صحن وسيع است. «بناى اوليه آن متعلق به دوره سلجوقيان بوده، ليكنمجموعه ساختمان كنونى آن كه بىنهايت زيبا و با كمال ظرافتساخته شده، متعلق به دورانمغول و صفويه است. در كتيبه معرق ايوان آن تاريخ 927 هجرى خوانده مىشود. اين مسجداز نظر دارا بودن گنبد كاشىكارى و محراب گچبرى زيبا و دو كتيبه به خط رقاع داراىامتيازات هنرى مىباشد. مناره آجرى جنب اين مسجد بنا بر كتيبه كوفى آن مورخ به سال504 هجرى است، و داراى تزيينات زيبايى از دوره سلجوقيان مىباشد. (10) ديولافوامهندس و باستانشناس فرانسوى كه از مجموعه مسجد و مناره كنار آن ديدن كرده،مىگويد: «حضور اين مناره دليل است كه اين مسجد سلجوقى بر روى خرابه بنايى از آثارغزنويان ساخته شده، و بعدها شاه طهماسب هم آن را تعمير كرده است». (11)
اما در اين ميان شيخ رازى بناى مسجد جامع و مناره كنار آن را به خواجه على نبكران(بيكران) نسبت مىدهد و مىنويسد: «وخواجه على نبكران كه وزير ملكان ديالم بود، وخيرات بسيار فرموده، و بعدلى (بعدل) يوسفى آوى كه جامع و مناره بزرگ فرموده استبآوه». (12) اين يوسفى آوى همان فقيه امامى قرن هفتم معروف به «فاضل آبى» و«ابنالزينب» شاگرد محقق حلى است، و با استاد خود مباحثاتى داشته، و در شرح «مختصرنافع» او كتابى به نام «كشف الرموز» تاليف كرده كه تاريخ پايان آن 672 هجرى است; درفقه نيز نظراتى داشته، كه از آن جمله حرمتبيش از چهار زن حتى به طريق متعه است. (13)
گنبد مسجد جامع با كاشى فيروزهاى رنگ پوشش شده و قسمت داخلى آن با نقوشهندسى و كاشى تزيين يافته و ديوار زير گنبد با كاشيهاى ششگوش فيروزهاى رنگ مزينگرديده است. محراب گچبرى مسجد با رنگهاى مختلف نقاشى شده، و داراى زيبائى و جلوهخاصى است. (14)
2- مناره و مسجد ميدان
مناره و مسجد ميدان ساوه |
مناره و مسجد ميدان ساوه |
عکسي قديمي از مناره و مسجد ميدان ساوه |
عکسي بسيار قديمي از مناره و مسجد ميدان ساوه |
مناره و مسجد ميدان ساوه |
مناره و مسجد معروف به ميدان، بر كنار ميدان قديمى شهر ساوه قرار دارد. «بناى آنمربوط به قرن پنجم هجرى است، و در روى بدنه آن كتيبهاى به خط كوفى و تزييناتى از آجركارى دارد. مسجد كنونى جنب آن باستثناء قسمتى از شبستان و محراب بقيه از بناهاى قرندهم هجرى است، كه در زمان شاه اسماعيل اول صفوى به تاريخ 924 هجرى ساخته و يامرمتشده است». (15)
بر سر در مسجد ميدان كتيبهاى ديده مىشود. احمد كسروى سواد آن كتيبه را به شرح زيربرداشته است:
«قد اتفق بناء المسجد العالى واتمامه فى زمان دولة السلطان الاعدل الاعظم الخاقانالاشجع الافخم مالك رقاب الامم مولى ملوك العرب والعجم ظل الله فى الارضين وعونالضعفاء وغوث الملهوفين بساط الامن والامان قامع قواعد الظلم والطغيان مؤسس اركانالدين والدولة مشيد بنيان الملك والملة السلطان ابوالمظفر شاه اسماعيل بهادرخان خلد اللهملكه وسلطانه وافاض على العالمين عدله واحسانه». (16)
3- مزار امامزاده اسحاق
امامزاده سيد اسحاق شهرستان ساوه |
ضريح امامزاده سيد اسحاق (ساوه) |
مزار امامزاده اسحاق در خارج شهر ساوه، و در چند صد مترى مسجد جامع واقع شدهاست. «بناى اين امامزاده نسبتا كوچك است و در طى تجديد ساختمانهاى متوالى به قدرىتغيير كرده كه به درستى نمىتوان معين كرد كه ساختمان اصلى در چه تاريخى بنا شده است.در داخل اطاق گنبد، سنگ قبرى برجسته وجود دارد كه اكنون با لوحه سفالى نيلى حاوىقسمتى از سوره چهل و هشتم پوشيده شده، و جمله «در سنه 676 (78-1277 م)» نوشتهشد»، روى آن ديده مىشود. واضح است كه اين لوحه در اصل روى ديوار يا بالايى قرنيسكف اطاق و يا زير خط آغاز طاق قرار داشته و بعدا روى سنگ قبر گذاشته شده است. تنهانشانى كه مىرساند ساختمان متعلق به همان دوره است، وجود تزيينات بر ديوار خارجىاست كه عبارت است از گچكارى و كاشىهاى نيلى شفاف و غيرشفاف كه طرح هندسىغيرعادى و دقيقى دارند». (17)
هويت صاحب مقبره
حمدالله مستوفى اسحاق مذكور را فرزند بلاواسطه امام موسى كاظمعليه السلام دانستهاست. (18) ولى به سخن او در اين زمينه اعتماد نشايد، چه در معاريف و سرگذشت اهلبيتعليهم السلام متبحر و صاحبنظر نبوده، و تا آنجا كه نگارنده آگاهى دارد تاليفى هم در اينخصوص نداشته است. چنين مىنمايد آنچه از عوام راجع به هويت امامزاده اسحاق شنيدهعينا در نزهتالقلوب نقل كرده است.
براساس تحقيق نگارنده در لايه هاى منابع و متون معتبر تاريخى خصوصا نسبنامهها،ذكرى از مدفن اسحاقبن امام كاظم به ميان نيامده است. بر اين باورم كه امامزاده اسحاقمدفون در ساوه (آبه) فرزند ابراهيم العسكرى بن موسى (19) الثانى بن ابراهيم (20) المرتضىبن الامام الكاظم (21) عليه السلام است، كه خود و اولاد و بنى اعمامش در رى، قم، آبه و ساوه، قزوين و آن نواحى متوطن بودهاند. ابن طباطبا از اعلام قرن پنجم هجرى مىگويد: «(بآبه)ابوعبدالله اسحاق (22) بن ابراهيم الثانى بن موسى الثانى بن ابراهيم الاول المرتضى بنموسى الكاظمعليه السلام، عقبه ابواحمد موسى اعقب، و ابوعلى احمد اعقب، والحسن اعقب». (23) امام فخر رازى درگذشته 606 ه ق در توضيح فرزندان پشتمند ابراهيم العسكرى بن موسىبن ابراهيم بن امام كاظمعليه السلام موافق ابن طباطبا مىنويسد: «اسحاق ابوعبدالله فى بلدة قريبةساوة يقال له آوه». (24) در همين راستا ابن فندق مىگويد: «ولد ابىعبدالله اسحاق بنابراهيم العسكرى، موسى و احمد، ولد هما بآبه». (25)
با عنايتبه اسناد ابرازى بجا خواهد بود سنگ مزارى به مضمون يادشده تهيه و بر مدفنامامزاده اسحاق بنهند، تا بدين وسيله هويت امامزاده مذكور بر همگان آشكار گردد. انشاءالله.
پىنوشتها و مآخذ
1. بنگريد به: نزهت القلوب، به كوشش گاى لسترانج (تهرا،ن دنياى كتاب، 1362خ) ص63.
2. ر.ك: شمسالدين ابىطالب، نخبة الدهر فى عجايب البر و البحر، ترجمه حميد طبيبان (تهران،بنياد فرهنگ ايران، 1357 خ)، ص313.
3. زكريابن محمد بن قزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه عبدالرحمن شرفكندى (تهران،انديشه جوان، 1366خ)، ص65.
4. ر.ك: ابوعبدالله ياقوت الحموى، معجمالبلدان (تهران، مكتبة الاسدى، 1965م) 1/57.
5. بنگريد به: ترجمه آثار البلاد، پيشگفته، همان جا.
6. نصيرالدين عبدالجليل قزوينى رازى، النقض، به اهتمام ميرجلالالدين محدث (تهران، انجمنآثار ملى، 1358خ)، ص199.
7. ر.ك: معجم البلدان، پيشگفته، 3/24.
8. زكريا قزوينى، آثار البلاد، پيشگفته، ص157.
9. آندره گدار و ديگران، آثار ايران (4)، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم (آستان قدس رضوى،1368خ)، ص13-18.
10. بنگريد به: سازمان حفاظت آثار باستانى ايران، فهرستبناهاى تاريخى و اماكن باستانىايران، اولين نشريه، چاپ 1345خ، ص170.
11. مادام ژان ديولافوا، ايران، كلده و شوش، ترجمه على محمد فرهوشى (تهران، دانشگاه تهران،1369خ)، ص185.
12. النقض، پيشگفته، ص220.
13. بنگريد به مقاله ابوالقاسم گرجى، دانشنامه ايران و اسلام، 1365خ، در ماده آبى، ص12.
14. سازمان حفاظت آثار باستانى ايران، پيشگفته، ص169.
15. همان كتاب، همان جا.
16. كسروى، احمد، شيخ صفى و تبارش، كاروند كسروى، گردآورنده يحيى ذكاء، چاپ 1356خ،ص76.
17. دونالد، ويلبر، معمارى اسلامى ايران در دوره ايلخانان، ترجمه عبداله فريار، چاپ 1365،ص124.
18. نزهت القلوب، پيشگفته، ص63.
19. فيلقب ابا الشيخه، ويقال له موسى الثانى ايضا ويكنى ابالحسن وكان له خمسة و عشرون ولدا(ابن عنبه، عمدةالطالب الكبرى، خطى، دانشگاه تهران، شماره نسخه 181).
20. ولد ابراهيم بن موسى الكاظم عليه السلام و هو لام ولد، يلقب المرتضى و هو الاصغر; ظهر باليمن ايام ابىالسرايا و كانت امه نوبية اسمها نجية; عدة كثيرة ذكرانا وبناتا. فمن ولده احمد وقع الى مرند و له بقيةبها. (ابىالحسن العمرى، المجدى فى انساب الطالبيين، چاپ 1409 ق، ص22).
21. ولد سنة ثمان وعشرين و مائة; وقبض سنة ثلاث وثمانين ومائة. امه ام ولد يقال لها حميدةالمغربية. ولد موسى عليه السلام من ثمانية عشرابنا واثنتين بنتا اعقب منهم جماعة. (ابىنصر البخارى، سرالسلسلة العلوية، چاپ 1381ق، ص36.
22. من ذريةبقم عمادالدين ابوالقاسم الحسين بن على بن عمادالدين ابىالفضل محمدبنابىمحمدعلى بن الحسين بن احمد بن اسحاق المذكور. (ابن عنبه، عمدة الطالب الكبرى، پيشگفته،همان جا).
23. ابى اسماعيل ناصربن طباطبا، منتقلة الطالبيه، به كوشش سيد محمدمهدى خرسان، چاپ نجف،1388ق، ص33.
24. الشجرة المباركة، به كوشش سيد مهدى رجائى، چاپ قم، 1409ق، ص85.
25. ابوالحسن على بن زيد بيهقى (ابن فندق)، لباب الانساب والقاب الاعقاب، خطى، مدرسه عالىشهيد مطهرى، شماره نسخه 2695
منبع: مجله مشکوة شماره 46 ويرايش و افزودن تصاوير توسط ساوهسرا
© کپی رایت توسط Savehsara - ساوه سرا کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.