تاریخ: یکشنبه 22 مرداد 1391 - 17:11 عنوان: پاسخ به «☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼»
داره کولاک میکنه!
عضو شده در: 30 مهر 1390 پست: 130
امتياز: 3265
تشنه
در میان باغ گل های جوان فریاد می کردند:
ای کبود پر زباران , ابر :
ما همه لب تشنه ایم و زرد
قلب هامان سرد
باد وحشی دوش
غنچه هامان را پریشان کرد.
ما کنون در حسرت یک قطره باران رنگ می بازیم
آفتابی نیست تا بر ما بتابد گرم
نیز آبی, تا زرخ شویم گرد تشنه کامی را,
لب گشا از هم , بگو با ما
در سرت اندیشه ی باریدن آیا هست؟
آسمان غرید,
ماه گوئی از صدای رعدها ترسید,
خویشتن را پشت ابر تیره پنهان کرد,
کرمک شبتاب سر را, در گریبان کرد,
ماهیان در برکه ها خود را از چشم برق دزدیند.
بچه آهو ها در کنار مادران از خواب خوش جستند ,
و پرستوها در آشیان بر خود لرزیدند.
ناگهان بغض گلوی ابرها ترکید,
ابرها همچون عزاداران دلمرده
بر زمین خشک باریدند
***
ساعتی دیگر :
باغ شد سیراب آّ تا گلوگاه صبور لاله بالا رفت
باز گاها دسته جمعی نعره سر دادند :
مهربانا........بس!
آب اکنون تا گلوی ماست
اما ابر
همچنان یکریز می بارید !
***
سیل بنیان کن براه افتاد:
باغ ویران شد ,
نسترن ها و بنفشه,
ساقه ها بشکسته روی آب می رفتند.......
ابر در سر فکر باریدن داشت!!!
غلامحسین سالمی
تاریخ: سهشنبه 24 مرداد 1391 - 09:42 عنوان: پاسخ به «☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼»
مدیر انجمن
عضو شده در: 15 اسفند 1387 پست: 321 محل سکونت: ساوه
امتياز: 8705
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رزان است نه از خون شماست
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست
تاریخ: سهشنبه 24 مرداد 1391 - 09:48 عنوان: پاسخ به «☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼»
مدیر انجمن
عضو شده در: 15 اسفند 1387 پست: 321 محل سکونت: ساوه
امتياز: 8705
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
تاریخ: چهارشنبه 1 شهریور 1391 - 00:25 عنوان: Re: پاسخ به «☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼»
مديريت كل انجمنها
عضو شده در: 2 فروردین 1389 پست: 3473 محل سکونت: IRAN
امتياز: 87705
mahdiss نوشته است:
داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی سفید آرزوها
که رفت و غرق شد
سپاسگزارم
از تو
اما
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی
میخواهم بگویم
نجاتم دادی
تا اسیرم کنی
من با کنایه حرف می زنم !
تاریخ: چهارشنبه 1 شهریور 1391 - 10:32 عنوان: پاسخ به «☼ ☼ تاپیک شعر ☼ ☼»
مدیر انجمن
عضو شده در: 15 اسفند 1387 پست: 321 محل سکونت: ساوه
امتياز: 8705
به مناسبت روز پزشك
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید