تاریخ: دوشنبه 10 آبان 1389 - 10:01 عنوان: Re: پاسخ به «بازگشت از پیاده روی»
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 29 مهر 1389 پست: 355 محل سکونت: ساوه سیتی
امتياز: 9540
irani نوشته است:
سهلام من هم سفر نامه خودم رو شروع میکنم
من هم 6:40 دقیقه از خونه به قصد شوم پیاده روی بیرون زدیییم با پیرن استین کوتاه 10 قدمی نگزشته بود به اشتباه خودم پی برد و مثل ادم برفی به خونه باز گشتم و با تجهیزات کامل برگشتم تا نکنه دست خبیث مریضی به من بخوره
خلاصه دیدم برادارن محمدی اتوبوساشون رو انداختن تا مردم خدا جو رو به سمت میعاد گاه مادر ببرن
خلاصه ساعت 7:10 دقیقه رسیدیم به میدون مادر و اونجا با صحنه جالبی مواجه شدییییییییییییم
مغازه ها و ارگان تا تا تونستن از فرصت استفاده کرده بودن و تبلیغات پخش کرده بودن بین مردم
و چون مرد خدا جو در اون لحظه چشمانشان به جز خودرو چیزی نمیدییید تمام اون تبلیغات رو صرت چشم به هم زدنی به زمین مینداختن(فکر کردیید الان میگم می خوندن اره
خوب ساعت شد 7:15 دقیقه و اون روح شیطانی من بیدار شد (لازم به یاد اوری هستش نیم ساعت بعد از بیدار شدن من روح شیطانی من بیدار میشه خواب الوهههههه دیگه)
بیدار شد و شروع کرد به زنگ زدن به دوستام
زنگ میزدم دووستام رو از خواب ناز بیدار میکردم
یه طور صحبت میکردم که طرف از خواب بپره
به یکی می گفتم بدبخت شدی فلانی مرد
به یکی دیگه می گفتم پاشو درستو حذف کردن
بعد از بیدارشدنشون میگفتم برید حالا tv رو روشن کنییید هر وقت من رو دیدییییییید زنگ بزنیید بگییید
رسیدیییم سر حاج بلوک که یه نفر با یه ظرف اب معدنی رویت شد .....................
اون ور و نگاه میکردی
نقل قول:
یادم رفت بگم یکی از برادران بسیجی هم همراه بود (پسر خالم ) که دارن سعی می کنن مخش رو شست و شو بدن و بسیجیش کنن همرام بود که تو راه کلی ....................
(سانسور شد)
رفیتیییم به دریاچه رسیدیییییییییم
اونجا اون بقالی دریاچه سر 3 دقیقه کاملا جنس هاش فروش رف حتی خواستن مردم خدا جو لباس هاشو رو هم................ که با پادرمیانی ریش سفیدان مردم خدا جو بیخیال شدن
از اونجا هم بگم که ماشالللللللله جاودانی تپل خواست فرماندار رو تو رو در وایستی بندازه و یه ماشین ازش بگیره و فرماندار هم خیلی زرنگی کرد و از زیرش در رفت (انگار می خواست از جیب خودش بده)
راستی یادم رفت
ساندیس های .......... هم داشت اونجا پخش می شدد توسط برادران خدا جو.......
بازم تعریف کنم یا خسته شدیییید
جاودانی ؟
کدوم جاودانی ؟
شبکه سه رو تو عمرت دیدی ؟
ای بابا یه برادر فامیل خداجویی یه بسته از اون کیک ها داد به ما گفت باز کنید . بازش کردیم داشتم یدونه از توش برمیداشتم دیدم هیچی دیگه توش نیست
سر 5 ثانیه
شعاری هم بود من باب اینکه
این همه ملت آمده //// یحتمل به عشق پیاده روی اومده
تاریخ: دوشنبه 10 آبان 1389 - 19:10 عنوان: Re: پاسخ به «بازگشت از پیاده روی»
کاربر دائمی
عضو شده در: 9 آبان 1389 پست: 1044 محل سکونت: خونه بابام فعلا
امتياز: 27975
mIn نوشته است:
irani نوشته است:
سهلام من هم سفر نامه خودم رو شروع میکنم
من هم 6:40 دقیقه از خونه به قصد شوم پیاده روی بیرون زدیییم با پیرن استین کوتاه 10 قدمی نگزشته بود به اشتباه خودم پی برد و مثل ادم برفی به خونه باز گشتم و با تجهیزات کامل برگشتم تا نکنه دست خبیث مریضی به من بخوره
خلاصه دیدم برادارن محمدی اتوبوساشون رو انداختن تا مردم خدا جو رو به سمت میعاد گاه مادر ببرن
خلاصه ساعت 7:10 دقیقه رسیدیم به میدون مادر و اونجا با صحنه جالبی مواجه شدییییییییییییم
مغازه ها و ارگان تا تا تونستن از فرصت استفاده کرده بودن و تبلیغات پخش کرده بودن بین مردم
و چون مرد خدا جو در اون لحظه چشمانشان به جز خودرو چیزی نمیدییید تمام اون تبلیغات رو صرت چشم به هم زدنی به زمین مینداختن(فکر کردیید الان میگم می خوندن اره
خوب ساعت شد 7:15 دقیقه و اون روح شیطانی من بیدار شد (لازم به یاد اوری هستش نیم ساعت بعد از بیدار شدن من روح شیطانی من بیدار میشه خواب الوهههههه دیگه)
بیدار شد و شروع کرد به زنگ زدن به دوستام
زنگ میزدم دووستام رو از خواب ناز بیدار میکردم
یه طور صحبت میکردم که طرف از خواب بپره
به یکی می گفتم بدبخت شدی فلانی مرد
به یکی دیگه می گفتم پاشو درستو حذف کردن
بعد از بیدارشدنشون میگفتم برید حالا tv رو روشن کنییید هر وقت من رو دیدییییییید زنگ بزنیید بگییید
رسیدیییم سر حاج بلوک که یه نفر با یه ظرف اب معدنی رویت شد .....................
اون ور و نگاه میکردی
نقل قول:
یادم رفت بگم یکی از برادران بسیجی هم همراه بود (پسر خالم ) که دارن سعی می کنن مخش رو شست و شو بدن و بسیجیش کنن همرام بود که تو راه کلی ....................
(سانسور شد)
رفیتیییم به دریاچه رسیدیییییییییم
اونجا اون بقالی دریاچه سر 3 دقیقه کاملا جنس هاش فروش رف حتی خواستن مردم خدا جو لباس هاشو رو هم................ که با پادرمیانی ریش سفیدان مردم خدا جو بیخیال شدن
از اونجا هم بگم که ماشالللللللله جاودانی تپل خواست فرماندار رو تو رو در وایستی بندازه و یه ماشین ازش بگیره و فرماندار هم خیلی زرنگی کرد و از زیرش در رفت (انگار می خواست از جیب خودش بده)
راستی یادم رفت
ساندیس های .......... هم داشت اونجا پخش می شدد توسط برادران خدا جو.......
بازم تعریف کنم یا خسته شدیییید
جاودانی ؟
کدوم جاودانی ؟
شبکه سه رو تو عمرت دیدی ؟
ای بابا یه برادر فامیل خداجویی یه بسته از اون کیک ها داد به ما گفت باز کنید . بازش کردیم داشتم یدونه از توش برمیداشتم دیدم هیچی دیگه توش نیست
سر 5 ثانیه
شعاری هم بود من باب اینکه
این همه ملت آمده //// یحتمل به عشق پیاده روی اومده
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید