تاریخ: جمعه 23 تیر 1385 - 19:17 عنوان: خاطرات روز مادر و خنده
کاربر نیمه فعال
عضو شده در: 2 آذر 1384 پست: 290
امتياز: 7580
با نزديك شدن به ايام ولادت حضرت زهرا (س) و فرا رسيدن روز زن و مادر ديدم بد نيست كه يه تاپيكي از خاطرات روز مادر داشته باشيم و هر كدوم از ما از خاطرات روز مادر و كادوهايي كه براي مادرهامون خريديم بنويسيم
براي شروع كار من دو سال از خاطرات روز مادرم رو مينويسم كه ببنيد چه كادوهايي و چه كارهاي خندهداري كه نكردم
چند سال پيش شايد حدود 7 يا 8 سال پيش روز مادر فرا رسيده بود و من هم كه اون زمان پولي در دست نداشتم و اگر هم داشتم خرج شكم مكم ميكردم ، آهي در بساط نداشتم.
صبح روز مادر فرا رسيد و من صبح زود از خواب بيدار شده بودم و رفته بودم ساعت 6 نون بخرم
جلو نونوايي محلمون يه پارك بود كه من همين كه در صف ايستاده بودم با خودم گفتم اه اه روز مادر شد و من كاري نكردم و چيزي براي مادرم نخريدم.
تو همين فكرها بودم كه يكدفعه چشمم به گلهاي توي پارك افتاد و فكري به نظرم رسيد و گفتم چند تا گل بكنم و براي مادرم ببرم.
پس فرصت را غنيمت شمردم و چندتا گل كندم و داخل يه كاغذ پاره پوره گذاشتم و بردم خونه و يك چسب زدم و يادم رفت بگم از باقي پول نون يه پفك خريدم و گلهايي را كه به قول خودم دسته گل بودند را به يك كاغذ ديگر كه از وسط دفترم كنده بودم چسباندم و روي كاغذ نوشتم مادرم دوستت دارم البته با همان دستخط بچهگانه ديگه تصور كنيد كه چي كار كردم (در ضمن همه اين كارها مخفيانه انجام شده بود )
به هر حال من اين هديه پفكي مو روي بقچه نون گذاشتم و تقديم مامانم كردم و همه اهل خانه از خنده رودهبر شده بودند
البته يه سال هم يه كادوي ديگه خريده بودم كه بعدا سر فرصت مينويسم
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید شما نمیتوانید به نوشته های خود فایلی پیوست نمایید شما نمیتوانید فایلهای پیوست این انجمن را دریافت نمایید