دیشب ( 18 اردیبهشت 89 ) کوچه پشت منزل ما خبرهایی بود!! یعنی در محله پارک ولی عصر.
قریب به ساعت 10 شب شخصی که گفته میشود شاگرد مغازهی گروگان بوده است، وارد منزل پدر گروگان میشود و پدر و مادر شخص را تهدید میکند و میخواهد که هر چه زودتر با ع.ح یعنی فرزندشان تماس بگیرند و از او بخواهند که به منزل بیاید.
گروگانگیر که شاگرد مغازه ع.ح بوده است یک اسلحه و یک قمه در دست داشته است و به گفته شاهد دور تا دور کمر خود مواد منفجره بسته بوده است.
خانواده با ع.ح و بالاخره با نیروی انتظامی تماس میگیرند و کار به جاهای باریک میکشد!
گروگانگیر بعد از صحبتهای نیروی انتظامی حاضر به تحویل گروگانها نمیشود و تا 5:20 صبح مادر مریض را نگه میدارد. نیروی انتظامی یک گروه 30 نفره از یگان ویژه اراک را فراخوانی میکند و با حضور آنها کار حسابی جدی میشود!
در نهایت ما به عنوان همسایگان، ساعت 5:20 صدای شلیک بیش از 5 تیر را شنیدیم که گفته میشود یک تیر به پای یکی از افراد یگان ویژه برخورد کرده است و سه تیر نیز به گروگانگیر شلیک میشود و امروز صبح مطلع شدیم که گروگانگیر جان داده است.
نکاتی پیرامون این اتفاق:
- گفته میشود هدف گروگانگیر، اخذ طلب مالی بوده است. (برخی معتقدند این مال حکایاتی داشته است!!)
- تعدادی از دوستان گروگانگیر از بین مردم خبرهای خارج را به گوش او میرساندهاند که آنها نیز دست گیر شدند.
- با توجه به رعد و برقهای وحشتناک دیشب و این حادثه وحشتناکتر، برخی از مردم محله تا صبح نخوابیده بودند و درها را محکم بسته بودند!
- بخش اکشن ماجرا این بوده است که گروگانگیر از نیروی انتظامی طلب هلیکوپتر برای فرار کرده بوده است!!! :) احتمالاً در جریان نبوده است که گروگانگیرهای تهران هم چنین امکاناتی در اختیار ندارند!!
- در نهایت نیروی انتظامی یک ماشین که با زیرکی آن را پنچر کرده بودند در اختیار گروگانگیر قرار میدهد که البته او از طریق دوستان خود ماجرا را میفهمد و کار بالا میگیرد و در نهایت...
انصافاً بنده به عنوان یک شهروند، دیروز «عدم وجود امنیت» را که احساس کردم، یاد نعمت «امنیت» افتادم. نعمتی که بیش از 20 سال است که از آن برخوردارم و قدر آن را نمیدانستهام. یک شب با اضطراب خوابیدن زندگی انسان را مختل میکند...
از نیروی انتظامی عزیز بابت اقتدار و سرعت عملشان کمال تشکر را داریم؛
موفق باشید.
حمید رضا نیرومند